متن درس
سرایت عشق در ماده و ناسوت: تحلیلی بر دیدگاههای ابنسینا و ملاصدرا
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۵۰۶)
دیباچه
در گستره فلسفه اسلامی، مفهوم عشق بهمثابه صفتی ذاتی و سراینده در مراتب وجود، از جمله مسائل عمیق و چالشبرانگیز است که ذهن حکمای بزرگ را به خود مشغول داشته است. این نوشتار، با تأمل بر دیدگاههای ابنسینا و ملاصدرا، به کاوش در سرایت عشق در عالم ماده و ناسوت میپردازد و میکوشد با نگاهی دقیق و تحلیلی، چیستی این صفت را در ضعیفترین مراتب وجود، یعنی ماده، صورت و اعراض، بررسی نماید. پرسش بنیادین آن است که آیا ماده، بهعنوان پایینترین مرتبه هستی، میتواند متصف به عشق باشد یا خیر، و چگونه میتوان تناقضات ظاهری در آرای حکما را حل و فصل کرد. این بررسی، با الهام از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، و با تکیه بر تحلیلهای دقیق ایشان، به تبیین این موضوع پرداخته و با بهرهگیری از تمثیلات و استدلالهای فلسفی، تلاش دارد تا نوری بر این مفهوم پیچیده بتاباند.
بخش نخست: چیستی عشق و سرایت آن در عالم ماده
ماهیت عشق در نظام هستی
عشق، در فلسفه اسلامی، نه صرفاً احساسی انسانی، بلکه صفتی ذاتی و سراینده در تمامی مراتب وجود است. این صفت، بهسان جریانی حیاتی، در همه موجودات، از عالیترین مراتب روحانی تا فروترین لایههای مادی، جاری است. استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، عشق را ظهور حیات و شعور میدانند و تأکید دارند که هیچ موجودی از این صفات خالی نیست. هر موجود، به قدر مرتبه وجودی خود، از حیات، شعور و عشق برخوردار است؛ گویی عشق، نبض هستی است که در هر ذرهای میتپد.
درنگ: عشق، حیات و شعور، اوصاف ذاتی موجوداتاند که بهصورت معقول ثانی فلسفی در خارج متصف به ذات میشوند و غیرقابل زوالاند.
عشق ارادی و طبیعی
عشق در موجودات به دو گونه ظهور مییابد: ارادی و طبیعی. در انسان، عشق میتواند با اختیار و آگاهی همراه باشد، چنانکه عاشق با اراده خویش دل به معشوق میسپارد. اما در موجودات غیرانسانی، مانند سنگ، عشق بهصورت طبیعی و غریزی تجلی میکند. سنگ، هرچند فاقد اراده انسانی است، از اقتدار ذاتی برخوردار است که در خرد کردن، شکستن و تأثیرگذاری بر محیط خود نمایان میشود. این اقتدار، نه از سر اختیار، بلکه از توان ذاتی و طبیعت آن سرچشمه میگیرد، گویی طبیعت، خود عاشقانه در پی تحقق خویش است.
حیات و شعور در همه موجودات
استاد فرزانه تأکید دارند که هیچ موجودی از حیات و شعور تهی نیست. این حیات و شعور، بهسان نوری که از مبدأ هستی ساطع شده، در همه مراتب وجود، از جماد تا انسان، جریان دارد. آیات قرآن کریم نیز این حقیقت را تأیید میکنند:
حَيٌّ لَا يَمُوتُ (فرقان: ۵۸)
ترجمه: زندهای که نمیمیرد.
این آیه، بهسان مشعلی فروزان، بر حیات ذاتی حق تعالی و سرایت آن در همه موجودات گواهی میدهد. استاد فرزانه، با استناد به این حقیقت، مرگ را نه نابودی، بلکه انفصال روح از بدن میدانند. حتی جسد، که به ظاهر بیجان مینماید، به دلیل اتصال به روح، از حیات برخوردار است و تلقین برای آن، نه امری صوری، بلکه واقعیتی معنادار است.
نقد مفهوم معدوم شدن
استاد فرزانه، با استناد به آیه شریفه قرآن کریم، معدوم شدن موجودات را محال میدانند:
وَلَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ (سبأ: ۳)
ترجمه: و به اندازه ذرهای از او غایب نمیماند.
این آیه، بهسان کلیدی گشاینده، بر این حقیقت دلالت دارد که هیچ موجودی از دایره وجود خارج نمیشود و همه، به دلیل ظهور حق حی، زندهاند. استاد فرزانه تأکید دارند که مفهوم مرگ، به معنای انصراف و انتقال است، نه نابودی و نیستی.
جمعبندی بخش نخست
عشق، بهمثابه صفتی ذاتی، در همه مراتب وجود جاری است و با حیات و شعور پیوندی ناگسستنی دارد. این صفت، در انسان بهصورت ارادی و در موجودات دیگر بهصورت طبیعی ظهور مییابد. ماده، بهعنوان ضعیفترین مرتبه وجود، نه تنها از حیات و شعور خالی نیست، بلکه به قدر مرتبه خویش، عاشق است و این عشق، در تجاذب و تحقق آن متجلی میشود.
بخش دوم: دیدگاه ابنسینا در باب عشق در ماده
رویکرد منطقی و طبیعی ابنسینا
ابنسینا، با رویکردی منطقی و بهدور از پیچیدگیهای اشراقی، عشق را در ماده، صورت و اعراض اثبات میکند. او، بهسان حکیمی که با پرگار عقل و منطق، دایره حقیقت را ترسیم میکند، ماده را نه نعش بیجان، بلکه موجودی عاشق میداند که در پی صورت است. در رساله عشق، ابنسینا بسائط غیرحی را به سه دسته تقسیم میکند: هیولای حقیقی، صورت غیرمستقل و اعراض.
هیولای حقیقی و عشق غریزی
هیولای حقیقی، یا ماده کاینات، بهسان زنی زشت توصیف میشود که از آشکار شدن قبح خویش هراس دارد و تنها با پیوند با صورت، به زیبایی و تحقق میرسد. این تشبیه، که ابنسینا با ظرافت به کار برده، میل دائمی هیولا به صورت را نشان میدهد. هیولا، بدون عشق غریزی، نمیتوانست عالم را به وجود آورد، گویی این عشق، نیروی محرکه آفرینش است.
درنگ: هیولای حقیقی، با عشق غریزی خود به سوی صورت میل دارد و این میل، سبب تحقق و وجود عالم است.
صورت غیرمستقل و تجاذب
صورت، به دلیل وابستگی به ماده، نمیتواند بهتنهایی قوام یابد. این وابستگی، بهسان رقصی عاشقانه میان ماده و صورت، نشانه تجاذب دوطرفه است. استاد فرزانه نقد میکنند که برخلاف دیدگاه ابنسینا، که ماده را قابل و صورت را فاعل میداند، هر دو فاعلاند و تجاذب آنها، مانند پیوند زن و مرد در نطفه، دوطرفه و پویا است.
نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ (بقره: ۲۲۳)
ترجمه: زنان شما کشتزار شمایند، پس به کشتزار خود هرگونه که خواهید درآیید.
این آیه، بهسان آینهای روشن، تجاذب دوطرفه میان ماده و صورت را نشان میدهد، جایی که هر دو طرف، طالب و مطلوباند و غلبه یکی بر دیگری، تنها نشانه فاعلیت بیشتر است.
اعراض و عشق غریزی
اعراض نیز، به دلیل وابستگی به موضوع، از عشق غریزی برخوردارند. برخلاف صورت، که مقوم جوهر است، اعراض به موضوع وابستهاند و بدون آن نمیتوانند وجود یابند. این وابستگی، نشانهای از عشق غریزی است که در همه بسائط جاری است.
جمعبندی بخش دوم
ابنسینا، با رویکردی حکیمانه و منطقی، عشق را صفتی غریزی در ماده، صورت و اعراض میداند. هیولای حقیقی، با میل دائمی به صورت، عالم را به وجود میآورد، و صورت و اعراض نیز، در تجاذب با ماده و موضوع، این عشق را متجلی میسازند. این دیدگاه، به دلیل سادگی و وضوح، از پیچیدگیهای اشراقی ملاصدرا مبراست.
بخش سوم: چالشهای ملاصدرا و نقد علامه طباطبایی
تناقض در دیدگاه ملاصدرا
ملاصدرا، تحت تأثیر اشراقیات و مفهوم ربالنوع، در نسبت دادن عشق به ماده دچار تناقض میشود. او گاهی ماده را متصف به عشق میداند، اما به اعتبار ربالنوع، و گاهی آن را جاهل و فاقد عشق معرفی میکند. این دوگانگی، بهسان بادی که شاخسار درخت را به دو سوی متضاد میجنباند، در آثار ملاصدرا نمایان است.
نقد علامه طباطبایی
علامه طباطبایی معتقد است که حب میتواند بدون حیات و شعور ساری باشد. استاد فرزانه این دیدگاه را نقد میکنند، زیرا حب، ظهور حیات و شعور است و بدون آنها محال است. گویی بخواهیم نوری را بدون منبع تصور کنیم، که امری ناممکن است.
درنگ: حب، بهسان شاخهای از درخت حیات و شعور، نمیتواند بدون این دو صفت وجود داشته باشد.
تأثیر ابنسینا بر ملاصدرا
ابنسینا، بهسان استادی بزرگ، تأثیر عمیقی بر ملاصدرا داشته است. ملاصدرا در جلد هفتم اسفار، صفحه ۱۵۳، دیدگاه ابنسینا را نقل میکند که عشق در بسائط غیرحی، مانند جماد و اعراض، جاری است. اما استاد فرزانه نقد میکنند که هیچ موجودی غیرحی نیست، زیرا همه موجودات، ظهور حق حیاند.
جمعبندی بخش سوم
ملاصدرا، با تأثیرپذیری از ابنسینا، در نسبت دادن عشق به ماده دچار تناقض میشود، در حالی که علامه طباطبایی نیز با جدایی حب از حیات و شعور، به خطا میرود. این چالشها، نشاندهنده پیچیدگیهای فلسفی در تبیین عشق در عالم ماده است.
بخش چهارم: ماده و صورت در فلسفه اسلامی
ماده در مقابل صورت
در فلسفه اسلامی، ماده به معنای اخص، در برابر صورت قرار میگیرد. جسم، بهسان ترکیبی از این دو جوهر، از تجاذب ماده و صورت پدید میآید. این دیدگاه، که از ارسطو اقتباس شده و مورد تأیید ابنسینا و ملاصدرا است، جسم را مرکب و پویا میداند، برخلاف نظر افلاطون که جسم را غیرمرکب میشمرد.
نقد ذهنیت هیولا
استاد فرزانه، ادعای ذهنی بودن هیولا را رد میکنند. هیولا، مانند خمیری که صورتهای مختلف میپذیرد، در خارج موجود است، نه در ذهن. این واقعیت، بهسان جریانی که در بستر عالم ماده جاری است، نشانه حیات و پویایی هیولاست.
تمایز ماده و هیولا
ماده به معنای اعم، جسم است، اما به معنای اخص، مقابل صورت قرار میگیرد. هیولا، استقس و طبیعت، هر یک به حیثیتی خاص اشاره دارند. ماده لابشرط، مانند جنس، قابل حمل است، اما ماده به شرط لا، مانند جسم خارجی، این ویژگی را ندارد.
صورتهای نوعیه و شخصیه
ماده، با صورت نوعیه (مانند طلا بودن) و صورت شخصیه (مانند گندم خوب یا بد) متمایز میشود. انسان، جوهر (ماده و صورت) را با عقل درک میکند، اما اعراض (مانند سفیدی و سیاهی) را با حس میبیند.
جمعبندی بخش چهارم
ماده و صورت، بهسان دو عاشق که در رقصی ابدی به هم پیوستهاند، جسم را پدید میآورند. این تجاذب، نشانه عشق غریزی است که در همه بسائط جاری است. هیولا، با میل دائمی به صورت، و صورت، با وابستگی به ماده، این عشق را متجلی میسازند.
بخش پنجم: رقص جسم و نبض ماده
تبدل صورتها و حیات جسم
صورتها، بهسان رقصندهای که در صحنه عالم ماده میرقصد، دائماً در حال تبدلاند. این تبدل، نشانه حیات، شعور و عشق است. استاد فرزانه، با تمثیلی زیبا، این تبدل را به رقص جسم تشبیه میکنند که عارف را مدهوش میکند.
نبض ماده
ماده، حتی در جماداتی مانند سنگ، نبضی دارد که نشانه حیات و عشق آن است. این نبض، هرچند نرمتر از نبض انسان، گواهی بر حیات ذاتی ماده میدهد. استاد فرزانه تأکید دارند که ماده، جاهل نیست، بلکه با تجاذب و عشق، زنده و پویاست.
درنگ: ماده، مانند سنگ، دارای نبضی است که نشانه حیات، شعور و عشق غریزی آن است.
حرکت شوقیه
هر حرکت در عالم، از شوق و عشق سرچشمه میگیرد. این حرکت شوقیه، بهسان جریانی که از سرچشمه عشق میجوشد، طبیعت موجودات را به تحقق وا میدارد.
جمعبندی بخش پنجم
ماده و صورت، در رقصی عاشقانه، جسم را پدید میآورند. این رقص، با تبدل صورتها و نبض ماده، نشانه حیات و عشق غریزی است که در همه مراتب وجود جاری است.
نتیجهگیری و جمعبندی
بحث سرایت عشق در ماده و ناسوت، بهسان دریایی ژرف، حکمای اسلامی را به تأمل واداشته است. ابنسینا، با رویکردی منطقی و طبیعی، عشق را صفتی غریزی در ماده، صورت و اعراض میداند که عامل تحقق و تجاذب این بسائط است. او هیولا را به زنی زشت تشبیه میکند که با پیوند با صورت، به زیبایی میرسد. ملاصدرا، تحت تأثیر اشراقیات، در نسبت دادن عشق به ماده دچار تناقض میشود و گاهی آن را جاهل میداند. علامه طباطبایی نیز با جدایی حب از حیات و شعور، به خطا میرود. استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با نقد این دیدگاهها، تأکید دارند که ماده، بهعنوان مرتبهای از وجود، نمیتواند فاقد حیات، شعور یا عشق باشد. آیات قرآن کریم، مانند حَيٌّ لَا يَمُوتُ و وَلَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ، این حقیقت را تأیید میکنند. عشق، بهمثابه صفتی ذاتی و معقول ثانی فلسفی، در همه مراتب وجود جاری است و به قدر هر مرتبه، متفاوت ظهور مییابد. این کاوش، دریچهای به سوی پرسشهای عمیقتر در باب رابطه ماده، حیات و عشق میگشاید که نیازمند تأملات بیشتر در فلسفه و الهیات است.
با نظارت صادق خادمی