در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 510

متن درس





تحلیل فلسفی عشق در مراتب وجود و عشق الهی در فلسفه اسلامی

تحلیل فلسفی عشق در مراتب وجود و عشق الهی در فلسفه اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۱۰)

دیباچه: کاوش در ماهیت عشق در فلسفه اسلامی

عشق، به‌مثابه وصفی ذاتی که در همه مراتب وجود، از موجودات مادی تا ذات متعالی حق جریان دارد، یکی از مسائل بنیادین فلسفه اسلامی است. این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به بررسی دقیق دیدگاه ابن‌سینا درباره عشق الهی و سرایت آن در مراتب وجود می‌پردازد و نقدهای خواجه نصیرالدین طوسی و ملاصدرا را با دقتی علمی و نگاهی ژرف مورد ارزیابی قرار می‌دهد. پرسش محوری این است که آیا عشق، به‌عنوان صفتی معقول ثانی فلسفی، در همه موجودات، از جمله ذات حق تعالی، جاری است؟ و چگونه می‌توان قاعده «الْعَالِي لَا يَنْظُرُ إِلَى السَّافِلِ» را در مورد ذات الهی تبیین کرد؟ این کاوش، با بهره‌گیری از تمثیلات ادبی و تحلیل‌های فلسفی، تلاش دارد تا این مفاهیم پیچیده را با زبانی روشن و متین روشن سازد، در حالی که روح اصیل درس‌گفتارها را حفظ می‌کند.

بخش نخست: سرایت عشق در مراتب وجود

ماهیت عشق و اتصاف موجودات به آن

هر موجود، به قدر مرتبه وجودی خویش، متصف به حیات، شعور، حب و عشق است. این اصل، بنیان تحلیل عشق در عالم ناسوت و سایر مراتب وجود را تشکیل می‌دهد. ماده بودن یک موجود، مانع از اتصاف آن به این اوصاف نیست. برخلاف دیدگاه‌های افلاطونی که ماده را فاقد حیات و شعور می‌دانند، فلسفه اسلامی این ادعا را بی‌اساس می‌شمارد. هر موجود، از سنگ تا انسان، به تناسب حقیقت وجودی خود، شعور و حیاتی دارد که عشق از آن سرچشمه می‌گیرد، گویی هر ذره از هستی، در رقص عاشقانه‌ای به سوی کمال خویش در حرکت است.

درنگ: عشق، وصفی ذاتی است که به تناسب مرتبه وجودی هر موجود، از ضعیف‌ترین تا قوی‌ترین، در آن جاری است. ماده بودن، مانع این اتصاف نیست، بلکه هر موجودی به قدر وجود خویش عاشق است.

تناسب عشق با مراتب وجود

عشق، به مثابه نوری که شدت و ضعف آن به قوت و ضعف وجود وابسته است، در موجودات متجلی می‌شود. موجودی با وجود ضعیف، عشقی لطیف و کم‌فروغ دارد، در حالی که موجودی با وجود قوی، عشقی سترگ و فروزان را تجربه می‌کند. این تناسب، از خلق تا حق، در همه مراتب وجود جاری است. شعور و حیات نیز، به مثابه دو بال وجود، به قدر حقیقت وجودی هر موجود در آن ظهور می‌یابد. هیچ موجودی از این اوصاف خالی نیست، گویی هر جزء از هستی، در سیر عاشقانه خویش به سوی غایت، شعوری متناسب با مرتبه خویش دارد.

قاعده «الْعَالِي لَا يَنْظُرُ إِلَى السَّافِلِ»

قاعده الْعَالِي لَا يَنْظُرُ إِلَى السَّافِلِ، به معنای آن است که موجود عالی به موجود سافل نظر نمی‌کند. این قاعده، مبنای تحلیل عشق در مراتب وجود است. «عالی» و «سافل» اوصافی نسبی‌اند، مانند سقف و کف در طبقات یک بنا که به حسب جایگاه، تغییر می‌یابند. هر موجودی نسبت به مرتبه پایین‌تر، عالی و نسبت به مرتبه بالاتر، سافل است. این نسبیت، در همه موجودات جاری است و تأثیرات متقابل آن‌ها را توضیح می‌دهد. برای مثال، سنگ شیشه را می‌شکند، اما آب کاغذ را نابود می‌کند، و این تفاوت در اقتدار و تأثیرگذاری آن‌هاست.

تأثیرات موجودات یکسان نیست. آب، کاغذ را بیش از سنگ تخریب می‌کند، و سنگ، شیشه را بیش از کاغذ از هم می‌پاشد. این تفاوت‌ها نشان‌دهنده تنوع در مراتب وجود و اقتدار آن‌هاست. در حرکت هر موجود، نظر به سوی غایت عالی است، نه سافل. حتی در راه رفتن، نگاه به زیر پا، به اعتبار غایت حرکت است، نه خود زیر پا. «نظر» در این قاعده، ب الصری نیست، بلکه به معنای توجه به غایت است، گویی هر موجود در مسیر خویش، به سوی کمال والاتر چشم دوخته است.

درنگ: قاعده الْعَالِي لَا يَنْظُرُ إِلَى السَّافِلِ بیانگر آن است که هر موجود، در سیر وجودی خویش، به سوی غایت عالی نظر دارد، نه به مراتب پایین‌تر. این نظر، توجه به کمال و غایت است، نه نگاه بصری.

بخش دوم: عشق الهی و نظر حق تعالی به ذات خویش

عشق موجودات به حق و پرسش از نظر حق

همه موجودات، از فیض‌ها و تجلیات گرفته تا اسما و صفات، به سوی حق تعالی، که غایت اعلای وجود است، عاشق‌اند. ظهور و تعین آن‌ها، تجلی ذات حق است. اما پرسش بنیادین این است: اگر همه موجودات به حق نظر دارند، حق تعالی به چه نظر می‌کند؟ آیا حق، عاشق است؟ اگر قاعده الْعَالِي لَا يَنْظُرُ إِلَى السَّافِلِ عام باشد، حق، که اعلی است، به چه نظر می‌کند؟ آیا اعلای دیگری وجود دارد؟ این پرسش، چالش اصلی بحث عشق الهی را تشکیل می‌دهد.

نظر، مستلزم تعدد ناظر و منظور است. اگر حق به ذات خود نظر کند، چگونه این تعدد در ذات واحد محقق می‌شود؟ آیا حق، عاشق ذات خویش است؟ اگر عاشق است، معشوقش چیست؟ این پرسش‌ها، نیازمند تبصره‌ای بر قاعده فلسفی مذکور هستند. در عینیت ذات حق، نظر چگونه محقق می‌شود؟ آیا نظر حق، بلا نظر (بدون واسطه) است یا مع نظر (با واسطه)؟ این تمایز، کلیدی در تحلیل عشق الهی است.

درنگ: پرسش از نظر حق به ذات خویش، چالش اصلی فلسفه عشق الهی است. اگر همه موجودات به حق نظر دارند، حق به چه نظر می‌کند؟ پاسخ در عینیت ذات و فعلیت دائمی آن نهفته است.

فعلیت دائمی ذات حق

قرآن کریم در سوره الرحمن، آیه ۲۹، می‌فرماید: كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (ترجمه: هر روز او در کاری است). این آیه، فعلیت دائمی ذات حق را نشان می‌دهد. «هو»، ضمیر ذات بی‌تعین است که فراتر از اسما و رسوم قرار دارد. در سوره اخلاص، آیه ۱ نیز آمده است: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (ترجمه: بگو او خداست، یکتا). «هو» و «الله»، دو صورت یک حقیقت‌اند که هر دو احدند. این وحدت، نشان‌دهنده آن است که نظر حق، دائماً به ذات خویش است، گویی ذات حق، مانند فواره‌ای است که بی‌وقفه در جریان و ظهور است، بدون فقدان یا نقصان.

این حرکت وجودی، مانند خمیری است که دست به دست می‌گردد، یا قطاری که بی‌توقف در سیر است. حق، دائم‌العشق است، زیرا دائم‌الحرکه و در ظهور است. قرآن کریم در سوره بقره، آیه ۲۵۵، می‌فرماید: لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ (ترجمه: نه خوابی سبک و نه خوابی سنگین او را فرو نمی‌گیرد). حق، نه خواب دارد و نه چرت می‌زند، بلکه مرکز تپنده عالم است که دائماً در تپش و ظهور است.

درنگ: فعلیت دائمی ذات حق، که در آیاتی چون كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ و لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ متجلی است، نشان‌دهنده عشق دائمی حق به ذات خویش است، که ظهوری بی‌وقفه و بدون فقدان است.

بخش سوم: دیدگاه ابن‌سینا و نقدهای خواجه نصیر و ملاصدرا

ابن‌سینا و عشق الهی در اشارات

ابن‌سینا در جلد سوم اشارات، صفحه ۳۵۹، عشق حق را بررسی کرده و آن را ابتهاج به ذات تعریف می‌کند. او می‌گوید: أَجَلُّ مُبْتَهِجٍ بِشَيْءٍ هُوَ الْأَوَّلُ تَعَالَى بِذَاتِهِ (ترجمه: برترین مبتهج به چیزی، اوست که اول است و به ذات خود متعالی است). ابتهاج، ظرف فعل است و با عشق متفاوت است. ابتهاج، شادی و سروری است که از عشق ناشی می‌شود. حق، به دلیل اشدیت در ادراک و کمال، اجل مبتهج است، زیرا بری از طبیعت امکان و عدم است. ابن‌سینا عشق حقیقی را ابتهاج به تصور حضور ذات می‌داند: وَالْعِشْقُ الْحَقِيقِيُّ هُوَ الْاِبْتِهَاجُ بِتَصَوُّرِ حَضْرَةِ الذَّاتِ. او همچنین می‌گوید: وَالْأَوَّلُ عَاشِقٌ مَعْشُوقٌ لِذَاتِهِ (ترجمه: اولی، عاشق و معشوق ذات خویش است).

حق، به دلیل غنای ذاتی، نیازی به معشوق غیر ندارد. قرآن کریم در سوره محمد، آیه ۳۸، می‌فرماید: وَاللَّهُ الْغَنِيُّ (ترجمه: و خدا بی‌نیاز است). ابن‌سینا معتقد است که حق، معشوق ذات خود و اشیاء کثیری است که عاشق او هستند. این دیدگاه، منطقی‌تر از تعمیم ملاصدرا است که همه موجودات را عاشق حق می‌داند.

درنگ: ابن‌سینا عشق الهی را ابتهاج به حضور ذات تعریف می‌کند و حق را عاشق و معشوق ذات خویش می‌داند. این دیدگاه، مبتنی بر غنای ذاتی حق و بی‌نیازی او از غیر است.

نقد خواجه نصیرالدین طوسی

خواجه نصیر، عشق را در پنج مرتبه تقسیم می‌کند که مرتبه نخست، واجب‌الوجود است. او معتقد است که ابن‌سینا به دلیل عدم تعارف عرفی واژه لذت در مورد حق، آن را با ابتهاج جایگزین کرد. ابتهاج، به دلیل کمال حقیقی و ادراک تام حق، جایگزین لذت شد، زیرا لذت در عرف، با نقصان همراه است. خواجه می‌گوید که ابتهاج، معادل لذت است و هر دو، فعل عشق‌اند. این جایگزینی، به منظور حفظ شأن ذات الهی از تعابیر عرفی است.

نقد ملاصدرا

ملاصدرا، برخلاف ابن‌سینا، معتقد است که همه موجودات عاشق حق‌اند. این تعمیم، از منطق ابن‌سینا فاصله دارد، زیرا ابن‌سینا تنها برخی موجودات را عاشق حق می‌داند. ملاصدرا، با نادیده گرفتن تبصره‌های قاعده الْعَالِي لَا يَنْظُرُ إِلَى السَّافِلِ، به تعمیم افراطی روی می‌آورد که نیازمند بازنگری است.

درنگ: نقدهای خواجه نصیر و ملاصدرا، اگرچه ارزشمندند، اما به دلیل عدم توجه به تبصره‌های قاعده الْعَالِي لَا يَنْظُرُ إِلَى السَّافِلِ، نیازمند بازنگری‌اند. ابن‌سینا با رویکردی منطقی‌تر، عشق را به برخی موجودات نسبت می‌دهد.

بخش چهارم: وحدت و فعلیت در عشق الهی

وحدت ذات و نظر دائمی حق

حق تعالی، دائماً به ذات خویش نظر می‌کند، و این نظر، ظهور دائمی است. این سیر وجودی، مانند فواره‌ای است که بی‌وقفه جریان دارد، یا خمیری که دست به دست می‌گردد، بدون فقدان یا نقصان. ابن‌سینا حق را اجل مبتهج می‌داند، یعنی کسی که بیش از همه کامیاب است. اما کامیابی حق، با کامیابی مخلوقات متفاوت است، زیرا حق، رئیس کامیاب‌هاست. فلاسفه، حق را واحد اطلاقی می‌دانند، مانند آب که در همه جا آب است، اما دائم در ظهور است. اما وحدانیت حق، فراتر از واحد اطلاقی است. دعای امام سجاد علیه‌السلام، «یَا وَاحِدَانِيَةَ الْعَدَدِ»، به وحدانتی اشاره دارد که از واحد عددی و اطلاقی متمایز است.

تفاوت واحد و احد در این است که احد، فراتر از عدد و تعدد است. حق، با حرکت وجودی در ذات خویش، دائم‌العشق است. این حرکت، مانند فواره‌ای است که بی‌وقفه در جریان است، و ظهور آن، عشق و ابتهاج است. قرآن کریم در سوره بقره، آیه ۲۵۵، تأیید می‌کند که حق، نه خواب دارد و نه چرت می‌زند، بلکه دائماً در تپش و ظهور است.

درنگ: وحدت ذات حق، فراتر از واحد عددی و اطلاقی است. نظر دائمی حق به ذات خویش، ظهور بی‌وقفه عشق و ابتهاج است، که مانند فواره‌ای بی‌نقصان در جریان است.

خاتمه: تبیین عشق الهی و چالش‌های فلسفی آن

عشق، به‌مثابه وصفی ذاتی و معقول ثانی فلسفی، در همه مراتب وجود، از موجودات مادی تا ذات متعالی حق، جاری است. ابن‌سینا با رویکردی منطقی، عشق را ابتهاج به حضور ذات تعریف می‌کند و حق را عاشق و معشوق ذات خویش می‌داند. قاعده الْعَالِي لَا يَنْظُرُ إِلَى السَّافِلِ، عشق را به سوی غایت عالی هدایت می‌کند، و آیات قرآن کریم، مانند كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، فعلیت دائمی و وحدت ذات حق را تأیید می‌کنند. خواجه نصیر با جایگزینی ابتهاج به جای لذت، این دیدگاه را اصلاح می‌کند، اما ملاصدرا با تعمیم عشق به همه موجودات، از منطق ابن‌سینا فاصله می‌گیرد. تحلیل نشان می‌دهد که عشق حق، ظهور دائمی ذات در ذات است، که با حرکت وجودی و بدون فقدان همراه است. نقدهای خواجه و ملاصدرا، اگرچه ارزشمندند، اما به دلیل عدم توجه به تبصره‌های قاعده، نیازمند بازنگری‌اند. این بحث، زمینه‌ساز پرسش‌های عمیق‌تر در باب وحدت، عشق و فعلیت در فلسفه و عرفان اسلامی است.

با نظارت صادق خادمی