در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 512

متن درس





کاوش در مفهوم عشق از منظر فلسفه و عرفان اسلامی

کاوش در مفهوم عشق از منظر فلسفه و عرفان اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۱۲)

مقدمه

عشق، به‌سان رودی جاری در گستره وجود، از سرچشمه‌های الهی تا ژرفای هستی انسانی جریان دارد. این مفهوم، که در فلسفه و عرفان اسلامی جایگاهی بس والا دارد، نه‌تنها محرک سلوک عرفانی، بلکه محور تاملات هستی‌شناختی و معرفتی است. در این نوشتار، بر پایه درس‌گفتار شماره ۵۱۲ استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، مفهوم عشق از منظری فلسفی و عرفانی مورد کاوش قرار می‌گیرد. این بررسی، با نگاهی عمیق به تمایز عشق به حق و غیرحق، مراتب آن، و نسبتش با واسطه و بی‌واسطگی در ارتباط با حق تعالی، می‌کوشد تا تصویری جامع و روشن از این مفهوم ارائه دهد. ساختار این نوشتار، با بخش‌بندی‌های دقیق و تفصیلی، درصدد است تا تمامی جنبه‌های مطرح‌شده در درس‌گفتار را با زبانی متین و علمی به مخاطبان منتقل سازد، بی‌آنکه ذره‌ای از محتوای اصلی فروکاسته شود.

بخش یکم: چیستی عشق و مراتب آن

عشق: موضوعی ظریف و پرمخاطره

عشق، به‌مثابه گوهری درخشان و در عین حال شکننده، در سپهر فلسفه و عرفان اسلامی جایگاهی ویژه دارد. این مفهوم، به دلیل گستردگی و پیچیدگی‌هایش، هم راه به سوی کمال می‌گشاید و هم در صورت انحراف، به ورطه نقصان می‌کشاند. عشق به حق، چونان بال‌هایی است که روح را به سوی حقیقت مطلق پرواز می‌دهد، حال آنکه عشق به غیرحق، چونان بندی است که انسان را در مراتب پست‌تر وجود محبوس می‌سازد. این دوگانگی، ریشه در مبانی هستی‌شناختی فلسفه اسلامی دارد که وجود را مراتب‌دار می‌بیند. عشق به حق، انسان را به مرتبه‌ای والاتر ارتقا می‌دهد، در حالی که عشق به غیرحق، او را در ساحت‌های نازل‌تر نگه می‌دارد.

درنگ: عشق به حق، ظرف کمال انسان است، زیرا او را به سوی حقیقت مطلق و وجود کامل رهنمون می‌شود، در حالی که عشق به غیرحق، به افول و نزول وجودی انسان می‌انجامد.

تمایز عشق به حق و غیرحق

عشق، در مراتب گوناگون خود، به سوی موضوعات مختلفی معطوف می‌شود: گاهی به حق، گاهی به فعل حق، گاهی به باطل، و گاهی به ظاهر یا باطن اشیا. این تمایزات، تنوع و تکثر عشق را در ساحت انسانی آشکار می‌سازند. عشق به فعل حق، محبت به مظاهر الهی، چون طبیعت یا انسان‌های صالح، است که انسان را به سوی کمال رهنمون می‌سازد. در مقابل، عشق به باطل، نظیر شهوات نفسانی، به نقصان می‌انجامد. عشق به ظاهر، به جلوه‌های مادی و فانی معطوف است، حال آنکه عشق به باطن، حقیقت و جوهر اشیا را هدف قرار می‌دهد. این مراتب، انسان را در مسیری از شناخت و معرفت قرار می‌دهند که هر یک، به تناسب کیفیت خود، به سوی کمال یا نقصان هدایت می‌کنند.

وحدت عشق در همه مراتب

عشق، در تمامی مراتب خود، از حق تا غیرحق، از ظاهر تا باطن، در ذات خویش یکی است. همان‌گونه که نور خورشید، هرچند در آینه‌های گوناگون به رنگ‌های مختلف منعکس شود، همچنان نور است، عشق نیز در همه مراتب، ماهیتی واحد دارد. این وحدت، ریشه در اصل وحدت وجود دارد که همه پدیده‌ها را مظاهر وجود واحد الهی می‌بیند. عشق، به‌مثابه حرکتی وجودی، در همه ساحت‌ها حضور دارد، اما کیفیت و مرتبه آن، از ناسوتی تا الهی، متفاوت است. این وحدت، به معنای یکسانی همه عشق‌ها نیست، بلکه به اشتراک در ماهیت عشق به‌عنوان میل به کمال اشاره دارد.

درنگ: همه مراتب عشق، اعم از حق یا غیرحق، در ذات خود عشق‌اند و جز عشق چیزی نیست، اما کیفیت و مرتبه آن‌ها، از ناسوتی تا الهی، متفاوت است.

تشبیه عشق به آب

عشق، به‌سان آب، در مراتب گوناگون خود ظهور می‌یابد: گاه زلال و پاک، گاه آلوده، گاه فاضلاب، و گاه نم یا رطوبت. همه این‌ها، در ذات خود آب‌اند، اما کیفیت و مرتبه‌شان متفاوت است. آب زلال، نماد عشق حقیقی به حق است که پاک و متعالی است. آب آلوده، مانند عشق به شهوات نفسانی، همچنان عشق است، اما به دلیل آلودگی، از کمال دور شده است. نم و رطوبت، به عشق‌های ضعیف و کم‌مقدار اشاره دارند که در مراتب پست‌تر قرار می‌گیرند. این تشبیه، به زیبایی مراتب وجودی عشق را نشان می‌دهد و راه را برای فهم تفاوت‌های کیفی آن هموار می‌سازد.

درنگ: عشق، مانند آب، در مراتب گوناگون از زلال تا آلوده ظهور می‌یابد، اما در ذات خود عشق باقی می‌ماند.

عشق آلوده و معصیت

عشق آلوده، عشقی است که با معصیت درآمیخته، اما همچنان در ذات خود عشق است، مانند آب فاضلاب که با وجود آلودگی، آب باقی می‌ماند. شهوت، به‌عنوان نمونه، نوعی عشق است، اما به دلیل تعلق به هوای نفس، آلوده شده و از کمال دور افتاده است. این دیدگاه، بر امکان پالایش و تعالی عشق‌های ناقص تأکید دارد، زیرا ماهیت عشق، قابلیت تصحیح و ارتقا را در خود نهفته دارد.

جمع‌بندی بخش یکم

عشق، به‌مثابه جریانی وجودی، در همه مراتب هستی حضور دارد، اما کیفیت و جهت‌گیری آن، از حق تا غیرحق، از ظاهر تا باطن، متفاوت است. این مفهوم، به دلیل ظرافت و پیچیدگی‌اش، هم راه به سوی کمال می‌گشاید و هم خطر انحراف به نقصان را در خود دارد. تشبیه عشق به آب، به زیبایی مراتب آن را نشان می‌دهد و بر وحدت ذاتی عشق در همه ساحت‌ها تأکید می‌ورزد. این بخش، با تبیین چیستی عشق و مراتب آن، بستری برای کاوش‌های عمیق‌تر در بخش‌های بعدی فراهم می‌آورد.

بخش دوم: عشق و نسبت آن با حق تعالی

نقد دیدگاه صدرالمتألهین در باب واسطه و بی‌واسطگی

صدرالمتألهین، در تبیین رابطه موجودات با حق تعالی، معتقد است که عقل اول به‌صورت بی‌واسطه با حق در ارتباط است، در حالی که سایر موجودات این ارتباط را از طریق واسطه‌ها برقرار می‌سازند. این دیدگاه، مورد نقد قرار می‌گیرد، زیرا خداوند، به تعبیر قرآن کریم، «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ [مطلب حذف شد] : «از رگ گردن به او نزدیک‌تریم») است، یعنی با همه موجودات به‌صورت بی‌واسطه در ارتباط است. در عین حال، اسباب و علل نیز به‌عنوان واسطه‌های الهی در این رابطه نقش دارند. این نقد، بر اصل قرب الهی تأکید دارد و نظریه صدرا را که عقل اول را در جایگاهی ویژه قرار می‌دهد، اصلاح می‌کند.

درنگ: خداوند با همه موجودات، هم بی‌واسطه و هم با واسطه، در ارتباط است و محدود کردن بی‌واسطگی بهu’sql اول با اصل قرب الهی سازگار نیست.

هویت ساریه و معیت قیومیه

انسان باید دو ویژگی بنیادین را در خود بیابد: هویت ساریه، که به حضور وجودی حق در ذات همه موجودات اشاره دارد، و معیت قیومیه، که به قیوم بودن حق در حفظ و تدبیر افعال موجودات دلالت می‌کند. این دو ویژگی، انسان را از نقصان مصون می‌دارند و او را در مسیر کمال قرار می‌دهند. هویت ساریه، چونان جریانی است که حقیقت حق را در همه ذرات هستی جاری می‌سازد، و معیت قیومیه، چونان دستی است که هر ذره را با قوت و حکمت الهی نگه می‌دارد.

درنگ: هویت ساریه و معیت قیومیه، دو اصل بنیادین در رابطه انسان و خدا هستند که حضور بی‌واسطه حق را در ذات و فعل موجودات نشان می‌دهند.

خداوند، نگه‌دارنده دو دستی همه ذرات عالم

خداوند، به‌مثابه نگه‌داری که هر ذره از عالم را با دو دست خویش در بر گرفته، هم بی‌واسطه و هم با واسطه در همه ساحت‌های هستی حضور دارد. این تعبیر، به شدت و شمولیت حضور الهی اشاره دارد و با آیه شریفه قرآن کریم، «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ [مطلب حذف شد] : «و او با شماست هر کجا که باشید») هم‌خوانی دارد. این حضور، نه‌تنها خلق را در بر می‌گیرد، بلکه اسباب و علل را نیز در خود جای داده است.

نقد تشبیه صدرا به آینه

صدرالمتألهین، در تبیین رابطه موجودات با حق، عقل اول را به آینه‌ای تشبیه می‌کند که حق را بی‌واسطه می‌بیند، در حالی که سایر موجودات از آینه‌های متعدد به حق می‌نگرند. این دیدگاه، مورد نقد قرار می‌گیرد، زیرا همه موجودات، از جمله انسان، می‌توانند حق را هم بی‌واسطه و هم با واسطه مشاهده کنند. تشبیه آینه، هرچند برای تبیین مراتب تجلی مفید است، اما محدود کردن بی‌واسطگی به عقل اول، با اصل قرب الهی سازگار نیست. انسان، در سلوک عرفانی، می‌تواند به مرتبه‌ای برسد که حق را بی‌واسطه شهود کند.

درنگ: همه موجودات می‌توانند حق را هم بی‌واسطه و هم با واسطه ببینند، و محدود کردن بی‌واسطگی به عقل اول با حقیقت قرب الهی ناسازگار است.

جمع‌بندی بخش دوم

رابطه عشق با حق تعالی، در این بخش، از منظر واسطه و بی‌واسطگی مورد کاوش قرار گرفت. نقد دیدگاه صدرالمتألهین، بر اصل قرب الهی تأکید دارد که خداوند را با همه موجودات، بی‌واسطه و با واسطه، در ارتباط می‌بیند. مفاهیم هویت ساریه و معیت قیومیه، به‌عنوان دو اصل بنیادین، راهگشای فهم حضور الهی در ذات و فعل موجودات‌اند. این بخش، با تبیین این مفاهیم، بستری برای بررسی عمیق‌تر عشق در نسبت با خدا و خلق فراهم می‌آورد.

بخش سوم: عشق خاص و عام

تمایز عشق خاص و عام

صدرالمتألهین، معشوق عام را حق و معشوق خاص را مظاهر جزئی، مانند فرزند یا امور مادی، می‌داند. این دیدگاه، مورد نقد قرار می‌گیرد، زیرا حق تعالی، معشوق خاص است که غیرقابل‌تبدیل و ثابت است، در حالی که معشوق عام، به دلیل قابلیت تغییر و تبدیل، به امور فانی و متغیر معطوف است. معشوق خاص، چونان ستاره‌ای ثابت در آسمان وجود است که هیچ‌گاه جای خود را به دیگری نمی‌دهد، اما معشوق عام، چونان ابرهایی گذرا است که با هر نسیمی تغییر می‌یابد.

درنگ: حق تعالی، معشوق خاص است که غیرقابل‌تبدیل و ثابت است، در حالی که معشوق عام، به امور متغیر و فانی معطوف است.

خداوند به‌عنوان شخص، نه کلی عام

خداوند، نه مفهومی کلی و عام، بلکه شخصی است که با هر انسانی رابطه‌ای خاص و بی‌واسطه دارد. هر انسانی، خدای خاص خود را می‌پرستد، نه خدای عام دیگران. این تشخص، به معنای تعدد ذاتی خدا نیست، بلکه به تفاوت در مراتب ادراک و تعین انسانی بازمی‌گردد. خداوند، چونان گوهری یگانه است که در قلب هر انسان به‌گونه‌ای خاص تجلی می‌یابد.

درنگ: خداوند، به‌عنوان وحدت شخصی وجود، با هر انسانی رابطه‌ای خاص و بی‌واسطه دارد که غیرقابل‌تکرار است.

تمایز تخلف و اختلاف در تعویض معشوق

تخلف، به تغییر در نتیجه یک عمل، مانند بار ندادن زمین، و اختلاف، به تغییر در نوع نتیجه، مانند روییدن جو به جای گندم، اشاره دارد. در مورد حق تعالی، هیچ‌یک از این دو ممکن نیست، زیرا خداوند، به‌عنوان معشوق خاص، نه قابل تعویض با دیگری است (تخلف) و نه قابل جایگزینی با چیز دیگر (اختلاف). این ویژگی، به ثبات و یگانگی حق در رابطه با انسان اشاره دارد.

نقد مفهوم خدا به‌عنوان معشوق عام

این دیدگاه که همه یک خدا را می‌پرستند، به خودخواهی الهی منجر می‌شود، زیرا رابطه انسان با خدا را به امری کلی و غیرشخصی تقلیل می‌دهد. هر انسانی، خدای خاص خود را می‌پرستد که ظهور او در قلبش منحصربه‌فرد است. این دیدگاه، با آیه شریفه قرآن کریم، «لَا إِلَٰهَ [مطلب حذف شد] : «هیچ معبودی جز او نیست») سازگار است، اما بر تشخص رابطه انسان و خدا تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تبیین تمایز میان عشق خاص و عام، بر تشخص رابطه انسان با حق تعالی تأکید ورزید. خداوند، به‌عنوان معشوق خاص، غیرقابل‌تبدیل و ثابت است، در حالی که معشوق عام، به امور متغیر و فانی معطوف است. نقد دیدگاه صدرالمتألهین، بر این نکته تأکید دارد که رابطه انسان با خدا، رابطه‌ای شخصی و بی‌واسطه است که در قلب هر فرد به‌گونه‌ای یگانه تجلی می‌یابد.

بخش چهارم: شناخت خدا و پیامبر

شناخت خدا از طریق ذات

شناخت خدا، از طریق شناخت ذات او ممکن است. حدیث شریف «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ» به این حقیقت اشاره دارد که معرفت ذات الهی، مبنای شناخت همه مظاهر الهی، از جمله پیامبر، است. بدون معرفت ذات، شناخت مظاهر، سطحی و ناقص خواهد بود. این معرفت، چونان کلیدی است که درهای حقیقت را به روی سالک می‌گشاید.

درنگ: شناخت ذات الهی، مبنای معرفت حقیقی است و بدون آن، شناخت پیامبر و اولیا ممکن نیست.

پیامبر به‌عنوان رسول و لزوم مرسل

مفهوم رسول، بدون مرسل (خداوند) معنا ندارد. شناخت پیامبر، وابسته به شناخت خداست، زیرا پیامبر، به‌مثابه مظهر فعل الهی، تنها در پرتو معرفت ذات الهی قابل‌فهم است. رسول، چونان آیینه‌ای است که نور مرسل را منعکس می‌سازد، و بدون شناخت مرسل، این آیینه معنایی نخواهد داشت.

بی‌ذاتی خلق و ذات‌مندی حق

همه خلق، ظهورات الهی‌اند و فاقد ذات مستقل. تنها حق تعالی است که ذات دارد. شناخت ذات حق، انسان را به فهم این حقیقت می‌رساند که همه موجودات، جز مظاهر الهی نیستند. این شناخت، چونان نوری است که تاریکی‌های جهل را می‌زداید و انسان را به حقیقت وجود خویش رهنمون می‌سازد.

درنگ: خلق، فاقد ذات مستقل‌اند و شناخت ذات حق، مبنای فهم بی‌ذاتی خلق است.

عشق بی‌واسطه و با واسطه

عشق به حق، هم بی‌واسطه و هم با واسطه ممکن است. عشق بی‌واسطه، شهود مستقیم حق در قلب سالک است، در حالی که عشق با واسطه، از طریق مظاهر الهی، مانند اولیا یا طبیعت، رخ می‌دهد. این دوگانگی، به مراتب سلوک عرفانی و تفاوت ظرفیت‌های انسانی بازمی‌گردد. عشق بی‌واسطه، چونان نسیمی است که مستقیم از جانب حق می‌وزد، و عشق با واسطه، چونان عطری است که از گل‌های عالم برمی‌خیزد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، بر ضرورت شناخت ذات الهی به‌عنوان مبنای معرفت حقیقی تأکید ورزید. پیامبر، به‌عنوان رسول، تنها در پرتو شناخت مرسل (خداوند) معنا می‌یابد. بی‌ذاتی خلق و ذات‌مندی حق، انسان را به فهم حقیقت وجود خویش رهنمون می‌سازد. عشق، چه بی‌واسطه و چه با واسطه، راه به سوی حق می‌گشاید و سالک را در مسیر کمال هدایت می‌کند.

نتیجه‌گیری کلی

عشق، به‌مثابه جریانی وجودی، در همه ساحت‌های هستی حضور دارد و انسان را به سوی حقیقت مطلق رهنمون می‌سازد. این مفهوم، با مراتب گوناگون خود، از ناسوتی تا الهی، راه‌های کمال و نقصان را پیش روی انسان می‌گشاید. تمایز میان عشق به حق و غیرحق، خاص و عام، بی‌واسطه و با واسطه، به فهم دقیق‌تر رابطه انسان با خدا و عالم کمک می‌کند. نقد دیدگاه صدرالمتألهین، بر اصل قرب الهی و حضور بی‌واسطه حق در همه موجودات تأکید دارد. هویت ساریه و معیت قیومیه، به‌عنوان دو اصل بنیادین، راهگشای سلوک عرفانی‌اند. شناخت ذات الهی، مبنای معرفت حقیقی است و انسان را به فهم حقیقت وجود خویش و مظاهر الهی رهنمون می‌سازد. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، کوشید تا این مفاهیم را با دقتی علمی و زبانی متین به مخاطبان ارائه دهد.

با نظارت صادق خادمی