متن درس
کاوشی در عشق و وحدت: تأملاتی در فلسفه وجود
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۵۳۸)
دیباچه
این نوشتار، با تأمل در مفاهیم عمیق عشق، وحدت، اتحاد و اسماء الهی، به کاوش در فلسفه وجودی میپردازد که در درسگفتار شماره ۵۳۸ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره ارائه شده است.
بخش نخست: عشق در ظرف وحدت و اتحاد
مراتب عشق و پیوند آن با وجود
عشق، بهعنوان صفتی وجودی، در مراتب گوناگون ظهور مییابد و در دو ظرف وحدت و اتحاد تحلیل میشود. در ظرف وحدت، عشق به بساطت وجودی حق متصل است و از هرگونه دوئیت مبراست، گویی نسیمی است که از سرچشمه هستی میوزد و در ذات خود، جز وحدت نمیشناسد. اما در ظرف اتحاد، عشق با کثرت وصفی همراه است، مانند شاخههایی که از تنه یک درخت میرویند و هر یک نامی و تعینی دارند. این مراتب، از عشق اعظم و کامل، که در آن سالک در حق مستغرق میشود، تا عشق دانی و ناقص، که به ظهورات خلقی تعلق دارد، گسترده است.
استاد فرزانه در این درسگفتار، عشق را نه موصوفی مستقل، بلکه وصفی میدانند که به حقیقت وجود نسبت داده میشود. عشق، مانند حیات یا علم، صفتی است که ذات آن، همان حقیقت وجود است. هنگامی که گفته میشود «همه عالم عشق است»، به وصف عالم اشاره میشود، و هنگامی که گفته میشود «همه عالم وجود است»، به حقیقت حق اشارت میرود. این تمایز، چونان آینهای است که ظهورات عالم را از ذات بیتعین حق جدا میسازد.
عاشق و معشوق: اوصاف وجود
عاشق و معشوق، اوصافی هستند که به وجود نسبت داده میشوند. وجود، ذات است، و عاشق و معشوق، دو وصف در ظرف وجودند، مانند دو رنگ که بر بوم سفید وجود نقش میبندند. عاشق، وجودی است که وصف عشق بر آن صدق میکند، و معشوق، وجودی است که وصف معشوقیت بر آن بار میشود. این دیدگاه، دوئیت ظاهری عاشق و معشوق را به وحدت وجودی بازمیگرداند، گویی دو موجاند که در دریای وجود یکی میشوند.
استاد فرزانه تأکید دارند که این اوصاف، از حقیقت وجود جدا نیستند. عالم، بهعنوان مجموعهای از ظهورات، وصف وجود است، و وجود، حقیقت ذاتی حق. این اصل، مانند کلیدی است که درهای فهم وحدت وجودی را میگشاید، و سالک را از دوئیت ظاهری به سوی وحدت باطنی رهنمون میشود.
بخش دوم: اسماء الهی و نفی تعین
اسماء الهی: اوصاف حقیقت
تمامی اسماء الهی، از جمله «الله»، «رحمان»، «رحیم»، «لطیف»، «حمید»، «کریم»، و حتی «وجود»، اوصافی هستند که به حقیقت حق نسبت داده میشوند. این اسماء، چونان پرتوهای خورشیدند که نور ذات را در مراتب مختلف ظهور میدهند، اما خود، تعیناتی اعتباریاند. ذات حق، از هر اسم و رسم مبراست، و هرگونه نامگذاری، تعینی ایجاد میکند که از بساطت مطلق ذات فاصله دارد.
استاد فرزانه در این باره میفرمایند که حتی مفهوم «ذات» یا «حق» یا «وجود»، به دلیل تعیندار بودن، وصف محسوب میشود. ذات حق، مانند اقیانوسی بیکران است که هیچ نام و نشانهای نمیتواند عمق آن را به تمامی بیان کند. این اصل، به مرتبه احدیت اشاره دارد، جایی که هیچ تعینی راه ندارد و هر سخنی، جز پردهای بر حقیقت نیست.
نفی منیت و رفع تعین
گفتن «انف» (من) به معنای تعین است، اما گفتن «انف» به معنای حق، نفی منیت و رفع تعین است. سالک باید از تعینات نفسانی رها شود، گویی پرندهای است که از قفس منیت پرواز میکند و در آسمان بیکران وحدت به پرواز درمیآید. این نفی منیت، مانند پاک کردن آینهای است که غبار نفسانی، مانع بازتاب نور حق در آن شده است.
استاد فرزانه در این درسگفتار، با تمثیلی زیبا، این مفهوم را روشن میسازند: هنگامی که سالک میگوید «انف»، اگر به خود نفسانیاش اشاره کند، در دام تعین گرفتار است، اما اگر به حق اشاره کند، از منیت رها شده و به وحدت نزدیک میشود. این دیدگاه، سالک را به سوی فنای در حق دعوت میکند.
استغفار و رفع تعین
در ذکر استغفار، گفتن «استغفر الله ربي» تعین ایجاد میکند، اما استغفار خالص، مانند «أَسْتَغْفِرُ [مطلب حذف شد] : «از خداوند آمرزش میطلبم و به سوی او بازمیگردم»)، به وحدت نزدیکتر است. افزودن «ربي» به استغفار، گویی پردهای است که تعین نفسانی را بر حقیقت میافکند، اما استغفار بدون تعین، مانند جویباری است که به دریای وحدت میریزد.
این تمایز، نشاندهنده تأثیر زبان در سلوک عرفانی است. سالک باید از تعینات زبانی و نفسانی رها شود تا به حقیقت بیتعین حق واصل گردد. استاد فرزانه این اصل را با ظرافت تبیین میکنند و سالک را به سوی استغفاری بیتعین رهنمون میسازند.
بخش سوم: مراتب عشق و انواع آن
تقسیمبندی عشق
عشق، به انواع مختلفی تقسیم میشود: عشق عالی و دانی، عشق به عالی و دانی، عشق به ماده و مجرد، و عشق به حق و خلق. همه این انواع، اوصاف وجودند، مانند رنگهای گوناگونی که بر بوم وجود نقش میبندند. عشق عالی، مانند قلهای است که سالک را به سوی حق میکشاند، و عشق دانی، مانند رودی است که در دشت خلق جاری میشود.
استاد فرزانه تأکید دارند که عشق، وصفی است که در همه جا حضور دارد، اما ذات نیست. عاشق و معشوق، اوصافاند، و ذات، همان حقیقت حق است که بالاتر از هر وصف و تعینی قرار دارد. این تقسیمبندی، جامعیت عشق را نشان میدهد و راه را برای فهم مراتب وجودی آن هموار میسازد.
تمثیل پالون: نفی اسم و رسم
استاد فرزانه با تمثیلی دلانگیز، مفهوم «اسمش را نیاور، خودش را بیاور» را تبیین میکنند. این سخن، دو معنا دارد: در مرتبه نازل، به کنار گذاشتن تعینات مادی اشاره دارد، مانند آنکه از نام «پالون» میگذرد و به گرمای آن پناه میبرد. اما در مرتبه عالی، به نفی تمامی اسماء و رسوم برای وصول به ذات حق اشارت میکند، گویی سالک از هر نام و نشانهای میگذرد تا در حقیقت بیتعین مستغرق شود.
این تمثیل، مانند چراغی است که مسیر سلوک را روشن میکند. در مرتبه نازل، سالک از تعینات مادی رها میشود، و در مرتبه عالی، از تعینات اسمی و وصفی عبور میکند تا به وحدت وجودی دست یابد.
بخش چهارم: نقش دوگانه اسماء الهی
اسماء: مقرب و مبعد
اسماء الهی، هم مقرباند و هم مبعد. در مراتب نازل، مانند یا الله و یا رحمان، سالک را به حق نزدیک میکنند، گویی پلهاییاند که او را به سوی مقصد رهنمون میسازند. اما در مراتب عالی، مانند احدیت و واحدیت، همین اسماء مبعد میشوند، زیرا تعینات آنها مانع از وصول به ذات بیتعین میگردد. این نقش دوگانه، مانند شمشیری دو لبه است که هم راه را میگشاید و هم، در صورت عدم دقت، مانع میشود.
استاد فرزانه این اصل را با تمثیلی اقتصادی روشن میسازند: همانگونه که پول تا سقفی سودآور است و پس از آن هزینهبر میشود، اسماء نیز تا مرتبهای مقرباند و پس از آن، به دلیل تعیندار بودن، مبعد میگردند. این قانون، نوآوری عرفانی این درسگفتار است که در هیچ کتاب یا روایتی صراحتاً نیامده است.
خطر اسمبازی
تکرار بیش از حد اسماء، مانند جوشن کبیر و صغير، ممکن است به اسمبازی منجر شود، که سالک را از حقیقت ذات حق دور میکند. این اسمبازی، مانند گردابی است که سالک را در سطح ظواهر نگه میدارد و از عمق حقیقت بازمیدارد. استاد فرزانه هشدار میدهند که ذکر مکانیکی، بدون توجه به حقیقت ذات، به گمراهی میانجامد.
این دیدگاه، بر اهمیت معرفت در ذکر تأکید دارد. سالک باید از تکرار بیروح اسماء پرهیز کند و به وصول حقیقت بیتعین اهتمام ورزد، مانند پرندهای که از شاخههای ظاهری پرواز میکند و به سوی آسمان معرفت بال میگشاید.
آیه شریفه و تعادل در ذکر
قرآن کریم در سوره مزمل، آیه ۲۰، میفرماید:
فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ [مطلب حذف شد] : «آنچه از قرآن برای شما میسور است بخوانید»). این آیه، به ضرورت تعادل در ذکر اشاره دارد. خواندن قرآن و ذکر اسماء باید به اندازهای باشد که سالک را به حق نزدیک کند، نه اینکه به مبعدیتی ناشی از تعینات اسمی منجر شود.
استاد فرزانه این آیه را شاهدی بر محدود بودن ذکر میدانند. ذکر، مانند آبی است که باید به اندازه نوشیده شود تا تشنگی را برطرف کند، نه آنکه به سیلابی تبدیل شود که سالک را غرق کند.
بخش پنجم: نقد و تبیین عرفانی
نقد رویکرد فقهی به عرفان
برخی فقها، مفاهیم عرفانی مانند حلول و اتحاد را در چارچوب نجاسات تحلیل میکنند، گویی عرفان را در قفس احکام ظاهری محصور کردهاند. این رویکرد، مانند تلاش برای سنجیدن نور با ترازوی ماده است که به سوءتفاهم میانجامد. عرفان، به تجربه وجودی و شهودی حق میپردازد، در حالی که فقه، به احکام ظاهری محدود است.
استاد فرزانه این خلط را نقد میکنند و تأکید دارند که عرفان، دانشی مستقل است که نمیتوان آن را با معیارهای فقهی سنجید. این دیدگاه، مانند نوری است که مرزهای میان فقه و عرفان را روشن میسازد.
دیدگاه سید ابوالحسن قزوینی
استاد فرزانه به دیدگاه سید ابوالحسن قزوینی اشاره دارند که برخلاف دیگر شارحان عروه، عرفان را از حوزه فقه خارج میداند و معتقد است که این مباحث باید به اهلش سپرده شود. این دیدگاه، مانند کلیدی است که درهای فهم عرفانی را میگشاید و از خلط مباحث عرفانی با احکام فقهی جلوگیری میکند.
قزوینی، با فهمی عمیق، عرفان را دانشی مستقل میداند که نیازمند تخصص و شهود است. این دیدگاه، مانند ستارهای است که در آسمان معرفت میدرخشد و راه را برای طالبان حقیقت روشن میسازد.
حلول و اتحاد در عرفان
حلول و اتحاد، اوصافی هستند که در تجربه عرفانی اولیاء، پس از رفع تعینات، پدیدار میشوند. این اوصاف، با حلول مادی، مانند قند در آب، متفاوتاند. حلول عرفانی، مانند حضور نور در آینه است که بدون ممازجت یا مفارقت، حقیقت را منعکس میکند.
استاد فرزانه تأکید دارند که حلول و اتحاد عرفانی، به معنای حضور حق در وجود سالک است، نه ترکیب مادی. این تمایز، مانند خطی است که حقیقت عرفانی را از سوءتفاهمات مادی جدا میسازد.
بخش ششم: شيطان و خداشناسی
شناخت شيطان، مقدمه خداشناسی
استاد فرزانه تأکید دارند که شناخت شيطان، شرط لازم برای خداشناسی است. شيطان، مانند سایهای است که در برابر نور حق قرار میگیرد و بهعنوان آنتیتز، به فهم حقیقت کمک میکند. حضور شيطان در مجاری وجودی انسان، مانند حضور حق در اولیاء، تمثیلی از وحدت وجودی است.
این دیدگاه، شيطان را ابزاری برای فهم حق معرفی میکند. همانگونه که شيطان در رگها و مجاری انسان راه میرود، حق نیز در وجود اولیاء حضور دارد. شناخت شيطان، مانند کلیدی است که درهای خداشناسی را میگشاید.
تجربه عرفانی اولیاء
اولیاء خدا، حق را در وجود خود لمس میکنند و این تجربه را با اوصافی مانند «ليس في جبتي إلا الله» بیان میکنند. این سخن، نه دیوانگی است و نه خرافه، بلکه شهودی است که از رفع تعینات ناشی میشود. مانند آینهای که نور حق را بیهیچ حجابی منعکس میکند.
استاد فرزانه این تجربه را نشانه وحدت وجودی میدانند. اولیاء، با فنای در حق، جز خدا نمیبینند و این شهود، با عقلانیت ظاهری قابل قضاوت نیست.
تفاوت معصومین و غیرمعصومین
معصومین، با وجود تجربه حضور حق، از بیان آن پرهیز میکنند، مانند باغبانی که گلهای حقیقت را در سکوت میپروراند. اما غیرمعصومین ممکن است این تجربه را بهصورت غیرمنضبط ابراز کنند، گویی کودکیاند که با شوق، رازهای نهان را فاش میکنند.
این تمایز، به مقام عصمت و انضباط معصومین اشاره دارد. معصومین، با ادب الهی، از ابراز عمومی این تجارب خودداری میکنند، در حالی که غیرمعصومین ممکن است به دلیل عدم انضباط، به ترشح این حالات بپردازند.
بخش هفتم: انضباط وجودی و عبادت بیاسم
تمثیل خوردن و انضباط وجودی
استاد فرزانه با تمثیلی زیبا، انضباط وجودی را تبیین میکنند: برخی افراد، غذا را با هماهنگی و بدون محاسبه میخورند، مانند سالکی که بدون تعین، به وحدت میرسد. این انضباط، مانند رقصی است که در آن هر حرکت، هماهنگ و بینیاز از شمارش است.
سالک حرفهای، مانند خورندهای است که ماست، کباب و برنج را با هماهنگی تمام میکند، بدون آنکه نیازی به محاسبه داشته باشد. این انضباط، نشانه کمال در سلوک است.
نماز با اسم و بیاسم
نماز با اسم، همراه با محاسبه و تعین است، مانند شمارش رکعات و توجه به قیام و قعود. اما نماز بیاسم، خودکار و بدون تعین است، مانند جویباری که بیهیچ مانعی به دریا میریزد. این نماز، به وحدت وجودی نزدیکتر است.
استاد فرزانه تأکید دارند که محاسبه در نماز، نشانه نشانی است و مانع از تحقق عبادت حقیقی میشود. عبادت باید از تعینات ذهنی آزاد باشد، مانند پرندهای که در آسمان بیکران پرواز میکند.
تمثیل کبابزن حرفهای
کبابزن حرفهای، بدون ترازو و محاسبه، وزن دقیق را تنظیم میکند، مانند سالکی که بدون تعین، به حقیقت حق واصل میشود. این تمثیل، مانند آینهای است که انضباط وجودی را نشان میدهد. سالک باید با شهود و بدون نیاز به محاسبه، به وحدت برسد.
استاد فرزانه این انضباط را نشانه کمال در سلوک میدانند. مانند کبابزن که با دست ترازو است، سالک نیز باید با نفس ترازو، نماز و عبادت را به کمال برساند.
بخش هشتم: وحدت در عاشورا
ظهور حق در ناسوت
در روز عاشورا، حق در مرتبه ناسوت ظهور کرد و امام حسین (ع) بهعنوان مظهر وحدت، تعینات نفسانی را رفع نمود. زیبایی روزافزون ایشان، مانند آفتابی بود که در آسمان ناسوت میدرخشید و نشانه حضور حق بود.
استاد فرزانه عاشورا را مصداقی از وحدت وجودی میدانند. امام حسین (ع)، با فنای کامل در حق، مظهر ظهور الهی شد، گویی آینهای بود که نور حق را بیهیچ حجابی منعکس کرد.
نفی دوئیت در وحدت
در وحدت، دوئیت میان سالک و حق برچیده میشود. آیه
درنگ: در وحدت، دوئیت میان سالک و حق برچیده میشود، و حضور حق، ظهوری بیتعین است که نه ممازجت است و نه مفارقت، بلکه تجربهای عرفانی است.