متن درس
جلوههای صداقت در فلسفه وجودی انسان
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۵۴۲)
مقدمه: درآمدی بر فلسفه وجودی انسان و خط الصداقه
انسان، به مثابه آینهای از تجلیات الهی، در میانه عالم هستی جایگاهی بیمانند دارد. او موجودی است که در وجودش، هم مراتب مادون چون جمادات و بهایم، و هم مراتب متعالی چون ملائکه به ودیعت نهاده شده است. این جامعیت وجودی، انسان را به موجودی تبدیل کرده که میتواند از خاک تا افلاک را درنوردد، مشروط بر آنکه در مسیر صداقت و خود بودن گام بردارد. درسگفتار شماره ۵۴۲ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با تأمل در مراتب مخلوقات و جایگاه انسان، مفهوم «خط الصداقه» را به عنوان کلید رستگاری و وصول به حقیقت الهی معرفی میکند.
بخش یکم: مراتب مخلوقات و جایگاه انسان در نظام هستی
تقسیمبندی مخلوقات بر پایه منش عشقی
جهان هستی، چونان کتابی گشوده، مخلوقات را در مراتب گوناگون به نمایش میگذارد. استاد فرزانه، مخلوقات را بر اساس منش عشقی و سیر طبیعی به پنج دسته تقسیم میکنند: جمادات، بهایم، وحوش، شیاطین، و ملائکه. این تقسیمبندی، چونان نردبانی است که از پایینترین مرتبه وجودی تا بالاترین مراتب الهی امتداد مییابد. جمادات، فاقد هرگونه تحرک ارادی، در پایینترین مرتبه جای دارند. بهایم، با غلبه شهوت، در مرتبه حیوانی تعریف میشوند. وحوش، با خوی غضب و درندگی، مرتبهای دیگر از حیوانیت را نمایندگی میکنند. شیاطین، با حیله و وسوسه، در مرتبهای از فریب و تأثیر منفی قرار دارند، و ملائکه، با معرفت و صمیمیت، در قله وجودی میدرخشند.
درنگ: تقسیمبندی مخلوقات به جمادات، بهایم، وحوش، شیاطین، و ملائکه، مراتب وجودی را از مادون تا متعالی نشان میدهد. این چارچوب، انسان را در میانه این مراتب قرار میدهد، با توانایی صعود به قلههای معرفت. |
ویژگیهای مراتب مخلوقات
هر یک از این مراتب، چونان آیینهای، ویژگیهای خاص خود را بازمیتاباند. بهایم، با شهوت به فعlit رسیدهاند و در این ص Stuart شدهاند، وحوش، با غضب و سبعیت، در درندگی به کمال رسیدهاند. شیاطین، با حیله و مکروزی، در فریب به فعlit دست یافتهاند، و ملائکه، با معرفت و صفا، در خلوص و اتصال به حق به کمال رسیدهاند. جمادات، فاقد این صفات، تنها جبلت مادی دارند و از تحرک ارادی بیبهرهاند.
این ویژگیها، چونان رنگهایی بر بوم خلقت، هر یک مرتبهای از وجود را ترسیم میکنند. بهایم در شهوت، وحوش در غضب، شیاطین در حیله، و ملائکه در معرفت به فعlit رسیدهاند، حال آنکه جمادات، چونان سنگهای بیجان، فاقد این صفاتاند.
نقد تقسیمبندی صدرایی
استاد فرزانه، با اشاره به تقسیمبندی چهارگانه ملاصدرا که جمادات را در نظر نگرفته، این چارچوب را ناقص میدانند. افزودن جمادات، چونان افزودن پایهای به بنای معرفت، این تقسیمبندی را کاملتر میسازد و مراتب وجودی را از مادون تا الهی در بر میگیرد.
مراتب معرفت در مخلوقات
معرفت، چونان نوری در تاریکی وجود، در بهایم، وحوش، و شیاطین ضعیف است، اما در ملائکه به کمال میرسد. این تفاوت، چونان فاصله میان سایه و نور، از مراتب وجودی مخلوقات سرچشمه میگیرد. ملائکه، با اتصال به حق، در معرفت به اوج رسیدهاند، در حالی که معرفت سایر مخلوقات، در قیاس با آنها، چونان شمعی کمسو است.
جمعبندی بخش یکم
این بخش، با ترسیم مراتب مخلوقات، انسان را در میانه این نردبان وجودی قرار میدهد. تقسیمبندی پنجگانه، از جمادات تا ملائکه، چارچوبی جامع برای فهم نظام هستی ارائه میدهد و معرفت را به عنوان وجه تمایز ملائکه معرفی میکند. این تبیین، زمینه را برای فهم جایگاه بیمانند انسان در بخش بعدی فراهم میسازد.
بخش دوم: مقام جمع انسانی و سیر به سوی کمال
مقام جمع انسانی
انسان، چونان گوهری در صدف خلقت، دارای مقامی جمع است که تمام صفات جمادی، نباتی، حیوانی، وحوشی، شیطانی، و معرفتی را در خود گرد آورده است. این جامعیت، چونان دری است که انسان را به سوی مراتب متعالی وجود رهنمون میشود. انسان، با این استعداد بیمانند، میتواند از خاک به افلاک صعود کند.
انسان کامل و ظهور عوالم
انسان کامل، چونان آینهای تمامنما، همه صفات مخلوقات را به صورت جامع و فعلی در خود دارد. او، مظهر تام اسماء الهی است و عوالم هستی از او ظهور یافتهاند. این دیدگاه، چونان کلیدی است که راز وحدت وجود را میگشاید و انسان را مبدأ ظهور عالم میداند.
درنگ: انسان کامل، با فعlit یافتن همه صفات، مظهر تام اسماء الهی است و عوالم از او ظهور مییابند، نه آنکه او معلول عوالم باشد. |
فصل نوری و فصل طینی
انسان، چونان موجودی دوساحتی، دارای دو فصل است: فصل نوری، که به تقدم وجودی او اشاره دارد، و فصل طینی، که وجود مادی او را بازمینماید. فصل نوری، چونان سبقهای الهی، پیش از خلقت مادی عالم وجود داشته و مبدأ ظهور عوالم است.
پاسخ به اشکال تقدم عالم بر انسان
اشکال میشود که عالم، با قدمتی میلیاردها ساله، چگونه از انسان ناشی شده است؟ پاسخ آن است که عالم از انسان نوری، نه انسان ترابی، ظهور یافته است. انسان نوری، چونان سرچشمهای بیزمان، پیش از عوالم وجود داشته و مبدأ خلقت است.
غلبه صفات حیوانی در انسان ترابی
انسان ترابی، به دلیل محدودیت مادی، بیشتر به صفات بهیمیت، سبعیت، و شیطنت گرایش دارد، اما این صفات در او بالقوهاند و امکان فعlit یافتن دارند. این گرایش، چونان سایهای بر نور فطرت، انسان را به مراتب مادون نزدیکتر میسازد.
تقارب انسان به مخلوقات
انسان، به دلیل استعدادهایش، با بهایم، وحوش، شیاطین، و ملائکه تقارب دارد، اما این تقارب در بهیمیت، چونان جاذبهای نیرومند، غالب است. این تقارب، چونان پلی است که انسان را به مراتب گوناگون وجود متصل میکند.
تفاوت فعlit و استعداد
بهایم، وحوش، و شیاطین در صفات خود به فعlit رسیدهاند، اما انسان در این صفات تنها استعداد دارد. این تفاوت، چونان فاصله میان بذر و درخت، بر پویایی وجودی انسان تأکید دارد. انسان میتواند از استعداد به فعlit حرکت کند و مراتب وجود را درنوردد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، انسان را به عنوان موجودی جامع معرفی کرد که توانایی صعود از مراتب مادون به مراتب متعالی را دارد. انسان کامل، مظهر ظهور عوالم است و فصل نوری او بر فصل طینی تقدم دارد. این تبیین، انسان را به مثابه پلی میان خاک و افلاک معرفی میکند و زمینه را برای بحث خط الصداقه فراهم میسازد.
بخش سوم: خط الصداقه و رستگاری در خود بودن
خسران انسان و استثنای معرفت
قرآن کریم، در سوره عصر، انسان را در خسران میداند، مگر کسانی که به ایمان و معرفت دست یافتهاند: «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا» [مطلب حذف شد] : «بهراستی انسان در زیان است، مگر کسانی که ایمان آوردند»). این آیه، چونان آینهای، غلبه خسران در انسان را به دلیل گرایش به بهیمیت و سبعیت نشان میدهد، اما معرفت را چونان نوری رهاییبخش معرفی میکند.
عدم اشباع انسان در صفات حیوانی
انسان، برخلاف حیوانات که در بهیمیت، سبعیت، و شیطنت اشباع میشوند، در این صفات به اشباع نمیرسد. این عدم اشباع، چونان تشنگیای بیپایان، از سعه وجودی انسان سرچشمه میگیرد که او را به سوی مراتب بالاتر میکشاند.
خستگی انسان از صفات حیوانی
انسان، از بهیمیت، سبعیت، و شیطنت خسته میشود، زیرا این صفات با فطرت الهی او سازگار نیستند. این خستگی، چونان ندایی از اعماق وجود، انسان را به سوی معرفت و حقیقت رهنمون میشود.
درنگ: انسان، به دلیل فطرت الهی، از صفات حیوانی خسته میشود، اما در معرفت، که نامحدود است، به اشباع و آرامش میرسد. |
محدودیت ابزار مادی
صفات بهیمیت، سبعیت، و شیطنت، به ابزار مادی چون زمان، مکان، و قوه وابستهاند و از این رو محدودند. این محدودیت، چونان قفسی، انسان را در بند میکشد و به خخستگی میانجامد.
نامحدود بودن معرفت
معرفت، چونان دریایی بیکران، از محدودیتهای مادی آزاد است. اولیای خدا، در این دریا، نه خسته میشوند و نه کم میآورند، زیرا معرفت به ابزار مادی وابسته نیست.
مشکلات اولیا در ناسوت
اولیای خدا، اگر در معرفت با مشکلی مواجه شوند، این مشکل از محدودیتهای ناسوتی چون زمان، مکان، و ظرف استعداد ناشی میشود. این محدودیتها، چونان سایهای بر نور معرفت، مانع سیر کامل آنها نمیگردند.
خط الصداقه و رستگاری
خط الصداقه، چونان راهی راست به سوی رستگاری، در خود بودن و تطابق ظاهر و باطن نهفته است. انسان صادق، چونان گوهری درخشان، با پذیرش حقیقت وجودی خویش به حق میرسد.
خود بودن در مراتب وجودی
انسان باید در هر مرتبهای، از بهیمیت تا معرفت، صادق باشد و خود را با چیز دیگری جایگزین نکند. این صداقت، چونان کلیدی، درهای رستگاری را میگشاید.
نفاق و مانع عشق
نفاق، چونان پردهای تاریک، با ایجاد دوگانگی میان ظاهر و باطن، مانع عشق و صفا میشود. صداقت، چونان نوری، این پرده را میدرد و انسان را به حقیقت نزدیک میکند.
برتری خود بودن
انسان بد، اما صادق، چونان گلی در خاک، از انسان خوب، اما غیرصادق، که چونان نقابی فریبنده است، برتر است. خود بودن، حتی در مراتب پایین، به فطرت الهی نزدیکتر است.
درنگ: انسان بد، اما صادق، از انسان خوب، اما غیرصادق، به رستگاری نزدیکتر است، زیرا صداقت، کلید وصول به فطرت الهی است. |
تزویر و آلودگی عشق
تزویر، چونان آمیختن آب زلال با گل، با اختلاط مراتب عبادت، تکلیف، و ریاضت، عشق را آلوده میکند. عشق، نیازمند صفا و خلوص است.
عشق و خود بودن
عشق، چونان جویباری زلال، در خود بودن و دوری از تظاهر جریان مییابد. انسان عاشق، با پذیرش خویشتن، به مراتب الهی نزدیک میشود.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تأکید بر خط الصداقه، خود بودن را به عنوان راه رستگاری معرفی کرد. انسان، با دوری از نفاق و تزویر، میتواند به عشق و معرفت دست یابد. آیات قرآن کریم، چونان مشعلی فروزان، این مسیر را روشن میسازند.
بخش چهارم: نقد جامعه دینی و آرمان جامعه عشق
فقدان انگیزه در جامعه
فقدان انگیزه، شوق، و همت در جامعه، چونان خزانی بر بهار وجود، از عدم صداقت و خود نبودن سرچشمه میگیرد. محدودیتهای غیرفطری، انسان را از انگیزههای وجودی محروم میکنند.
نقد جوامع دینی استبدادی
جوامع دینی استبدادی، چونان قفسی، انسان را از خود بودن بازمیدارند و به ریا، سالوس، و دروغ میکشانند. تحمیل عقاید، فطرت الهی را در بند میکشد.
مفهوم لائیسیته
لائیسیته، چونان بادی آزاد، به معنای رهایی از قیود و عدم مزاحمت برای دیگران است. این اصل، بستری برای خود بودن و صداقت فراهم میکند، بدون آنکه به هرج و مرج بینجامد.
تنوع عقاید در جامعه
جامعه، چونان باغی پر از گلهای گ گوناگون، دارای تنوع عقاید و سبکهای زندگی است. نمیتوان این تنوع را تحت قانونی استبدادی درآورد، زیرا این کار به نفاق میانجامد.
تمثیل خانواده و جامعه
جامعه، چونان خانوادهای بزرگ، باید بستری برای همزیستی مسالمتآمیز افراد با سلایق گوناگون فراهم کند. هر فرد، چونان عضوی از این خانواده، حق خود بودن دارد، مشروط بر آنکه به دیگران آسیب نرساند.
استبداد و هرج و مرج
استبداد، چونان زنجیری بر پای آزادی، و هرج و مرج، چونان بادی بینظم، هر دو ناپسندند. جامعه باید میان آزادی و نظم تعادل برقرار کند.
لائیسیته و تعاون اجتماعی
لائیسیته، با تأکید بر عدم مزاحمت و قانونمندی عمومی، چونان پلی است که افراد را در تعاون اجتماعی به هم متصل میکند. این اصل، نظم را با آزادی پیوند میدهد.
خود نبودن و انحراف
خود نبودن، چونان گم کردن راه در تاریکی، به انحرافات روانی و اجتماعی میانجامد. انسان، با دوری از فطرتش، از رضایت وجودی محروم میشود.
انحرافات شغلی
محدودیتهای اجتماعی، چونان دیوارهایی بلند، ممکن است انسان را به انتخاب شغلی غیرمرتبط با استعدادش وادارد. این انحراف، چونان گلی که در خاک نامناسب کاشته شود، به عدم رضایت میانجامد.
اولیای خدا و خط الصداقه
اولیای خدا، چونان ستارگانی در آسمان معرفت، با تطابق ظاهر و باطن، مظهر خط الصداقهاند. آنها، با خلوص و صداقت، الگویی برای خود بودن ارائه میدهند.
درنگ: اولیای خدا، با دل و روح صاف، مظهر صداقت کاملاند و الگویی برای خط الصداقه در جامعه دینی ارائه میدهند. |
معصیت و خود نبودن
معصیت، چونان پردهای بر حقیقت وجود، در خود نبودن و دوری از فطرت الهی ریشه دارد. خود بودن، کلید رهایی از این پرده است.
جامعه دینی و آزادی
جامعه دینی، چونان باغی از عشق، باید بستری برای آزادی و خود بودن باشد، نه قفسی برای تحمیل عقاید. این آرمان، جامعه را به سوی حقیقت رهنمون میشود.
محدودیتهای فطری و استبدادی
محدودیتهای فطری، چونان مرزهایی طبیعی، با خط الصداقه سازگارند، اما محدودیتهای استبدادی، چونان زنجیرهایی تحمیلی، مانع خود بودناند.
لباس و آزادی
عالم دینی، چونان پرندهای در آسمان معرفت، باید لباسهایی متناسب با موقعیتهای گوناگون داشته باشد تا در هر لحظه خود باشد. تنوع در لباس، آزادی را به او بازمیگرداند.
نقد تحمیل لباس روحانیت
تحمیل لباس روحانیت، چونان قفسی بر روح عالم، مانع آزادی و خود بودن او میشود. این تحمیل، به جای تقویت معرفت، به استبداد میانجامد.
تمثیل قناری و عادت
انسان، چونان قناریای در قفس، به محدودیتها عادت میکند و از آزادی میترسد. این عادت، چونان زنجیری، او را از خود بودن بازمیدارد.
نقد عبا و عمامه
عبا و عمامه، چونان نمادهایی تحمیلی، مانع خود بودن و سلامت جسمانی عالم میشوند. این محدودیتها، به جای تقویت روحانیت، به جسم و روح آسیب میرسانند.
خط الصداقه و فاحشه
حتی فاحشهای که خود را صادق مینامد، چونان گلی در خاک شور، به دلیل عقدهها و محدودیتها، از خط الصداقه واقعی دور است. صداقت ظاهری، با عقدههای باطنی ناسازگار است.
اولیای خدا و صداقت کامل
اولیای خدا، چونان آیینههایی صاف، با دل و روح پاک، مظهر صداقت کاملاند. آنها، در مقایسه با دیگران، چونان نوری در برابر سایهاند.
نقد جامعه دینی کنونی
جامعه دینی کنونی، چونان باغی گرفتار خزان، به دلیل تحمیل محدودیتها، مانع خود بودن و خط الصداقه است. این جامعه، نیازمند بهاری از آزادی و صداقت است.
خط الصداقه و وحدت
خط الصداقه، چونان جویباری یگانه، جمع نمیپذیرد و با تظاهر و تزویر ناسازگار است. این وحدت، انسان را به حقیقت وجودیاش بازمیگرداند.
انبیا و خط الصداقه
انبیا، چونان مشعلهای فروزان، با تطابق ظاهر و باطن، مظهر خط الصداقهاند. آنها، با خلوص، راه رستگاری را نشان میدهند.
عشق و صداقت
عشق، چونان گلی در باغ صداقت، با خود بودن شکوفا میشود. بدون صداقت، عشق به حقیقت نمیرسد.
نقد استبداد سلاطین
محدودیتهای کنونی، چونان زنجیرهایی از گذشته، نتیجه استبداد خلفا و سلاطین است، نه حقیقت دین. این محدودیتها، ریشه در تاریخ دارند، نه در فطرت الهی.
آزادی و خود بودن
آزادی، چونان بالی برای پرواز، در خود بودن و اجازه دادن به دیگران برای خود بودن نهفته است. این اصل، بستری برای شکوفایی فطرت فراهم میکند.
تمثیل میدان آزادی
تحمیل هنجارها، حتی در جزئیات چون نحوه نصب تابلوی آزادی، چونان دیواری است که انسان را از خود بودن بازمیدارد. آزادی، در رهایی از این دیوارها نهفته است.
لباس روحانیت و آزادی
لباس روحانیت، چونان جامهای آزاد، بدون دوخت و کمربند، نماد آزادی است، اما باید متنوع باشد تا عالم در هر لحظه خود باشد.
نقد تحمیل لباس
تحمیل لباس روحانیت، چونان باری بر دوش عالم، مانع آزادی و خود بودن اوست. این تحمیل، به جای تقویت معرفت، به استبداد میانجامد.
تمثیل کفش سفید
تحمیل هنجارهای ظاهری، چونان نقد کفش سفید عالم، مانع آزادی و خود بودن است. انسان باید حق انتخاب ظاهر خود را داشته باشد، بدون قضاوت.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با نقد جوامع دینی استبدادی، آرمان جامعهای را ترسیم کرد که در آن آزادی و صداقت شکوفا میشود. اولیای خدا و انبیا، چونان مشعلهایی، راه خط الصداقه را روشن میکنند.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با تأمل در مراتب مخلوقات و جایگاه انسان، نشان داد که انسان، به دلیل مقام جمع، توانایی صعود از خاک به افلاک را دارد. خط الصداقه، چونان کلیدی، انسان را به خود بودن و وصول به حقیقت الهی رهنمون میشود. جامعه دینی، باید بستری برای آزادی و صداقت باشد، نه قفسی برای تحمیل عقاید. اولیای خدا و انبیا، با خلوص و صداقت، الگویی برای این آرمان ارائه میدهند. این درسگفتار، چونان نوری در تاریکی، راه رستگاری را در خود بودن و دوری از نفاق و تزویر نشان میدهد.
با نظارت صادق خادمی |