متن درس
تحلیل فلسفی نفی امکان و ماهیت و تبیین احتیاج موجودات به حق
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۵۶۰)
مقدمه: درآمدی بر تحلیل وجود، امکان و ماهیت
فلسفه اسلامی، بهویژه در مکتب حکمت متعالیه صدرالمتألهین شیرازی، با محوریت اصالت وجود، به کاوش در حقیقت هستی و نفی مفاهیمی چون ماهیت و امکان بهعنوان موجوداتی مستقل پرداخته است. این نوشتار، با استناد به درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۵۶۰، به بررسی عمیق و روشمند مفاهیم امکان، ماهیت و احتیاج موجودات به حق تعالی میپردازد. هدف از این بررسی، تبیین دقیق این مفاهیم از منظر فلسفه اسلامی و نقد دیدگاههای متکلمان و فلاسفه در باب علل احتیاج مخلوقات به خالق است. این تحلیل، با تکیه بر اصول اصالت وجود و وحدت وجود، عالم را سراسر ظهور حق دانسته و مفاهیم امکان و ماهیت را بهعنوان انتزاعات ذهنی نفی میکند، در حالی که احتیاج مخلوقات را نه به معنای فقر و گدایی، بلکه بهعنوان ظهور عشق الهی تبیین مینماید.
بخش نخست: نفی امکان و ماهیت در عالم خارج
اصالت وجود و نفی ماهیت
در فلسفه اسلامی، بهویژه در حکمت متعالیه، وجود بهعنوان اصل و اساس هستی شناخته میشود، و ماهیت، بهعنوان مفهومی تابع و غیرمستقل، فاقد واقعیت خارجی است. ماهیت، چونان سایهای بر وجود، تنها در ذهن انسان شکل میگیرد و در خارج، هیچ موجودی متصف به ماهیت نیست. هستی، سراسر از وجود و ظهورات آن پر شده و هیچ خلأیی برای جایدادن ماهیت یا امکان وجود ندارد. این دیدگاه، که ریشه در نظریه اصالت وجود دارد، ماهیت را دروغی ذهنی میداند که از تصورات انسان سرچشمه گرفته است.
درنگ: ماهیت، بهعنوان مفهومی مستقل، در خارج وجود ندارد و هستی تنها از وجود حق و ظهورات آن تشکیل شده است.
این نفی ماهیت، به معنای رد هرگونه استقلال برای مفاهیم ذهنی است که در فلسفه مشایی و کلام، به اشتباه، بهعنوان موجوداتی مستقل فرض شدهاند. برای مثال، ماهیت انسان، که در ذهن بهعنوان «انسانیت» تصور میشود، در خارج، تنها بهصورت وجود متعین انسان ظهور مییابد، نه بهعنوان ماهیتی مستقل.
نفی امکان در خارج
امکان، مانند ماهیت، صفتی ذهنی است که از جهل انسان به علل و نتایج ناشی میشود. در خارج، هیچ موجودی متصف به امکان نیست، زیرا عالم، سراسر ضرورت وجودی است. امکان، چونان ابر تیرهای که از نادانی انسان برمیخیزد، تنها در ذهن شکل میگیرد و در خارج، تنها ظهور وجود حق و خلق است. این دیدگاه، اقسام امکان (عام، خاص، وقوعی، اخص، فقری) را نیز مفاهیمی ذهنی میداند که در ظرف خارج، جایی ندارند.
درنگ: امکان، صفتی ذهنی است که از جهل انسان به علل ناشی میشود و در خارج، تنها ضرورت وجود و ظهور مطرح است.
برای مثال، وقتی گفته میشود «ممکن است فردا فلانی بیاید»، این امکان، صرفاً به دلیل ندانستن نتیجه قطعی بیان میشود و در خارج، یا آمدن او محقق است یا نیست، و چیزی به نام «ممکن» وجود ندارد.
استعداد بهمثابه ظرف ظهور
استعداد، که در فلسفه بهعنوان بستر تحقق وجود شناخته میشود، خود ظرف ظهور و وجود است، نه امکانی مستقل. استعداد، چونان خاک حاصلخیزی است که بذر وجود در آن میروید، اما این خاک، خود بخشی از ظهور وجود است، نه چیزی جدا از آن. این دیدگاه، امکان فقری را نیز نفی میکند، زیرا فقر، خود ظرف ظهور است و نه مفهومی مستقل.
درنگ: استعداد، ظرف ظهور وجود است و امکان فقری، بهعنوان مفهومی مستقل، در خارج وجود ندارد.
جمعبندی بخش نخست
هستی، تنها از وجود حق (ذات) و ظهورات خلق تشکیل شده و هیچ فضای خالی برای جایدادن ماهیت یا امکان وجود ندارد. ماهیت و امکان، مفاهیمی ذهنیاند که از تصورات انسان ناشی شده و در خارج، هیچ واقعیتی ندارند. استعداد، بهعنوان ظرف ظهور، بخشی از وجود است و نه مفهومی مستقل. این تحلیل، با تکیه بر اصالت وجود، عالم را سراسر ظهور حق میداند و هرگونه استقلال برای مفاهیم ذهنی را نفی میکند.
بخش دوم: نقد نزاع متکلمان و فلاسفه در باب احتیاج
نزاع متکلمان و فلاسفه
یکی از مباحث کلیدی در فلسفه و کلام اسلامی، نزاع بر سر علت احتیاج موجودات به حق تعالی است. متکلمان، حدوث را علت احتیاج میدانند، در حالی که فلاسفه، امکان را بهعنوان این علت معرفی میکنند. متکلمان معتقدند که هر موجودی به دلیل حدوث (پدیدآمدن در زمان) به خالق نیاز دارد، در حالی که فلاسفه، امکان ذاتی موجودات را دلیل این احتیاج میدانند.
درنگ: متکلمان حدوث و فلاسفه امکان را علت احتیاج موجودات به حق میدانند، اما هر دو مفهوم بهعنوان علل واقعی مورد نقدند.
نقد حدوث بهعنوان علت احتیاج
حدوث، وصفی متأخر و انتزاعی است که پس از تقرر و تحقق شیء به آن نسبت داده میشود. این وصف، خود معلول علل پیشین است و نمیتواند علت احتیاج باشد. حدوث، چونان سایهای است که پس از وجود شیء پدید میآید و نمیتواند مبنای نیاز به خالق باشد. برای مثال، موجودی که پدید آمده، پیش از حدوث، علل و تقرری داشته که آن را به وجود آوردهاند، و حدوث، صرفاً وصفی متأخر است.
درنگ: حدوث، به دلیل متأخر بودن و انتزاعی بودن، نمیتواند علت احتیاج موجودات به حق باشد.
نقد امکان بهعنوان علت احتیاج
فلاسفه، امکان را علت احتیاج موجودات به حق میدانند، اما این دیدگاه نیز مورد نقد است، زیرا امکان، مانند ماهیت، مفهومی ذهنی و غیرواقعی است. امکان، چونان سرابی است که در ذهن فیلسوف شکل میگیرد، اما در خارج، هیچ موجودی متصف به امکان نیست. اگر امکان نفی شود، احتیاج به خدا نیز به معنای سنتی آن نفی میشود، زیرا احتیاج مبتنی بر امکان است.
درنگ: امکان، بهعنوان مفهومی ذهنی، نمیتواند علت احتیاج به حق باشد، زیرا در خارج، تنها ظهور وجود است.
جمعبندی بخش دوم
نزاع متکلمان و فلاسفه بر سر علت احتیاج موجودات به حق، به دلیل اتکا به مفاهیم غیرواقعی حدوث و امکان، نادرست است. حدوث، وصفی متأخر و انتزاعی است که نمیتواند علت باشد، و امکان، صفتی ذهنی است که در خارج وجود ندارد. این نقد، راه را برای تبیین احتیاج بهعنوان ظهور وجود هموار میسازد، که در بخشهای بعدی بررسی خواهد شد.
بخش سوم: دیدگاههای فلاسفه و نقد تقلید در فلسفه
دیدگاه حاجی سبزواری در منظومه
حاجی سبزواری در «منظومه» (صفحات ۶۹-۷۰) امکان را لازمه ماهیت و احتیاج ممكن را بديهی میداند. او معتقد است که ماهیت، به دلیل تساوی نسبت به وجود و عدم، ممكن است و این امکان، ذاتاً به علت نیاز دارد. این دیدگاه، با فلسفه مشایی و صدرایی همخوانی دارد، اما به دلیل تکیه بر مفهوم ماهیت، مورد نقد است.
درنگ: حاجی سبزواری امکان را لازمه ماهیت و احتیاج ممكن را بديهی میداند، اما این دیدگاه به دلیل تکیه بر ماهیت مورد نقد است.
دیدگاه علامه طباطبایی در بدایة الحکمة
علامه طباطبایی در «بدایة الحکمة» (صفحه ۴۲) نیز احتیاج ممكن را بديهی و مبتنی بر ماهیت متساویالطرفین میداند. او معتقد است که تصور ماهیت ممكنه، که نسبت به وجود و عدم تساوی دارد، برای اثبات احتیاج آن به علت کافی است. اما این دیدگاه نیز، به دلیل فرض وجود ماهیت متساویالطرفین در خارج، نادرست است.
درنگ: علامه طباطبایی احتیاج ممكن را بديهی میداند، اما این دیدگاه به دلیل تکیه بر ماهیت متساویالطرفین مورد نقد است.
نقد تقلید در فلسفه
فلاسفه، به دلیل تقلید از آرای ارسطو و دیگران، مفاهیم ماهیت و امکان را بدون نقد پذیرفتهاند. این تقلید، چونان زنجیری است که ذهن فیلسوف را از استقلال فکری بازمیدارد. ادعای بديهی بودن احتیاج ممكن، بدون استدلال، از ضعفهای فلسفه تقلیدی است که باید با تحلیل وجودی اصلاح شود.
درنگ: تقلید از ارسطو و دیگران در پذیرش ماهیت و امکان، مانع استقلال فکری فیلسوف است و باید با تحلیل وجودی اصلاح شود.
جمعبندی بخش سوم
دیدگاههای فلاسفهای چون حاجی سبزواری و علامه طباطبایی، که امکان را لازمه ماهیت و احتیاج را بديهی میدانند، به دلیل تکیه بر مفاهیم غیرواقعی ماهیت و امکان، مورد نقد است. تقلید از آرای پیشینیان، بدون تحلیل وجودی، فلسفه را از رسالت اصلی خود، یعنی تبیین حقیقت هستی، دور کرده است. این نقد، لزوم بازنگری مفاهیم فلسفی را از منظر اصالت وجود نشان میدهد.
بخش چهارم: ظهور بهمثابه عشق الهی
نفی ماهیت متساویالطرفین
ماهیت متساویالطرفین، که نه وجود دارد و نه عدم، در خارج وجود ندارد. عالم، سراسر ظهور حق است و هیچ موجودی بهعنوان ممكن متساویالطرفین نیست. این مفهوم، چونان خیالی است که در ذهن فیلسوف شکل میگیرد، اما در خارج، تنها وجود و ظهورات آن واقعیت دارند.
درنگ: ماهیت متساویالطرفین در خارج وجود ندارد و عالم، سراسر ظهور حق و ضرورتی وجودی است.
ظهور بهمثابه عشق الهی
خلق، ظهور عشق الهی است و نه موجودی مستقل که نیازمند خدا به معنای گدایی باشد. ظهور، چونان رودی است که از چشمه وجود حق جاری میشود و هیچ ذات مستقلی ندارد. این دیدگاه، با نظریه وحدت وجود در عرفان اسلامی همخوانی دارد، که خلق را مظهر و تعین حق میداند.
درنگ: خلق، ظهور عشق الهی است و احتیاج آن، نه به معنای فقر، بلکه به معنای تعین و ظهور حق است.
ضرورت عالم و سازگاری با اختیار
عالم، ضرورتی وجودی دارد که با اختیار و نظام بهشت و جهنم سازگار است. این ضرورت، چونان نظامی است که هر جزء آن با نظم الهی هماهنگ است و هیچ خلأیی برای امکان یا ماهیت باقی نمیگذارد. این دیدگاه، با قاعده «ما لم یجب لم یوجد» در فلسفه اسلامی همخوانی دارد.
درنگ: عالم، ضرورتی وجودی دارد که با اختیار و نظام عادلانه الهی سازگار است و هیچ خلأیی برای امکان یا ماهیت ندارد.
جمعبندی بخش چهارم
خلق، ظهور عشق الهی است و هیچ ذات مستقلی ندارد. ماهیت متساویالطرفین، مفهومی ذهنی است که در خارج وجود ندارد، و عالم، سراسر ضرورتی وجودی است که با اختیار و نظام الهی سازگار است. این تحلیل، احتیاج مخلوقات را نه به معنای فقر، بلکه بهعنوان ظهور و تعین حق تبیین میکند.
بخش پنجم: نقد اعادة معدوم و تصور نادرست از خدا
نقد اعادة معدوم
متکلمان اعادة معدوم (بازگرداندن معدوم به وجود) را ممکن و فلاسفه آن را ممتنع میدانند. اما این نزاع بیمعناست، زیرا موجود اصلاً معدوم نمیشود تا نیاز به اعاده داشته باشد. این دیدگاه، با اصل «الموجود لا یعدم» در فلسفه اسلامی همخوانی دارد، که معدوم شدن موجود را محال میداند.
درنگ: موجود معدوم نمیشود، بنابراین بحث اعادة معدوم، چه ممکن باشد یا ممتنع، بیمعناست.
نقد تصور قلدری خدا
تصور خدا بهعنوان قلدری که معدوم میکند و دوباره موجود میسازد، نادرست است. خدا، نظامی سیستمی است که با عدالت و حکمت عمل میکند، نه با اعمال خودسرانه. این دیدگاه، با آیه لَيْسَ [مطلب حذف شد] : «[خداوند] به بندگان [خود] ستمکار نیست») همخوانی دارد.
درنگ: خدا، نظامی عادلانه و سیستمی است و تصور قلدری که معدوم و موجود میکند، نادرست است.
جمعبندی بخش پنجم
بحث اعادة معدوم، به دلیل فقدان موضوع (معدوم شدن موجود)، بیمعناست. تصور خدا بهعنوان موجودی که بهصورت خودسرانه معدوم و موجود میکند، با عدالت و حکمت الهی ناسازگار است. این تحلیل، خدا را بهعنوان نظامی سیستمی و عادل معرفی میکند که عالم را با ظهور عشق خود اداره میکند.
بخش ششم: مغالطه ذهن و خارج
مغالطه امکان و ماهیت
مفاهیم امکان و ماهیت، ناشی از مغالطه میان ذهن و خارجاند. در ذهن، میتوان مفاهیمی چون امکان یا ماهیت متساویالطرفین را تصور کرد، اما در خارج، تنها ظهور وجود است. این مغالطه، چونان خطای بصری است که سرابی را واقعی میپندارد.
درنگ: امکان و ماهیت، ناشی از مغالطه میان ذهن و خارجاند و در خارج، تنها ظهور وجود واقعیت دارد.
مثال کاسه پاک و نجس
مانند کاسهای که یکی حتماً پاک و دیگری نجس است، در خارج، چیزی به نام امکان وجود ندارد. در ذهن، میتوان گفت «یکی از این دو کاسه نجس است»، اما این امکان، صرفاً از جهل به واقعیت ناشی میشود. در خارج، یا پاک است یا نجس، و چیزی به نام «ممکن» وجود ندارد.
درنگ: امکان، مانند مثال کاسه پاک و نجس، صفتی ذهنی است که از جهل به واقعیت ناشی میشود.
مثال ریاضی اربعه
مانند عدد چهار (اربعه) که زوجیت لازمه آن است، اگر ماهیت نفی شود، امکان نیز نفی میشود. اگر فرض کنیم اربعه دروغ است، زوجیت نیز بیمعنا میشود. به همین ترتیب، نفی ماهیت، امکان را نیز نفی میکند، زیرا امکان، لازمه ماهیت است.
درنگ: نفی ماهیت، امکان را نیز نفی میکند، مانند نفی اربعه که زوجیت را بیمعنا میسازد.
جمعبندی بخش ششم
مفاهیم امکان و ماهیت، ناشی از مغالطه میان ذهن و خارجاند و در خارج، تنها ظهور وجود واقعیت دارد. مثالهایی چون کاسه پاک و نجس یا عدد اربعه، نشان میدهند که امکان، صفتی ذهنی است که از جهل به ضرورت وجود ناشی میشود. این تحلیل، لزوم تمایز میان ذهن و خارج را در فلسفه اسلامی تأکید میکند.
بخش هفتم: نفی خودش در ظهور
نفی ذات مستقل برای خلق
خلق، ذات مستقل ندارد و صرفاً ظهور حق است. گفتن «خودش» برای خلق، چونان نسبت دادن استقلال به سایهای است که از نور خورشید جدا نیست. این دیدگاه، با نظریه وحدت وجود سازگار است، که خلق را مظهر و تعین حق میداند.
درنگ: خلق، ذات مستقل ندارد و گفتن «خودش» برای آن، به معنای شرک است، زیرا خلق صرفاً ظهور حق است.
ضرورت ظهور و نفی احتیاج سنتی
ظهور، ضرورتی وجودی است و نیازی به احتیاج به معنای سنتی ندارد. خلق، چونان آیینهای است که نور حق را بازمیتاباند و خود، هیچ استقلالی ندارد. این ضرورت، با اختیار و نظام عالم سازگار است و احتیاج را به معنای ظهور و تعین حق بازتعریف میکند.
درنگ: ظهور، ضرورتی وجودی است و احتیاج خلق، نه به معنای گدایی، بلکه به معنای تعین و ظهور حق است.
جمعبندی بخش هفتم
خلق، فاقد ذات مستقل است و صرفاً ظهور حق است. این دیدگاه، احتیاج را از معنای سنتی فقر و گدایی به ظهور عشق الهی بازتعریف میکند. ضرورت ظهور، با اختیار و نظام عالم سازگار است و مفاهیم امکان و ماهیت را بهعنوان انتزاعات ذهنی نفی میکند.
نتیجهگیری و جمعبندی نهایی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۵۶۰، به تحلیل عمیق مفاهیم امکان، ماهیت و احتیاج موجودات به حق پرداخت. امکان و ماهیت، مفاهیمی ذهنی و غیرواقعیاند که از مغالطه میان ذهن و خارج ناشی شدهاند. عالم، سراسر ظهور وجود حق است و هیچ خلأیی برای جایدادن امکان یا ماهیت وجود ندارد. نزاع متکلمان و فلاسفه بر سر حدوث و امکان بهعنوان علل احتیاج، به دلیل تکیه بر مفاهیم غیرواقعی، نادرست است. خلق، ظهور عشق الهی است و احتیاج آن، نه به معنای فقر، بلکه به معنای تعین و ظهور حق است.
نقد تقلید در فلسفه، نشاندهنده لزوم بازنگری مفاهیم از منظر اصالت وجود و وحدت وجود است. مثالهایی چون کاسه پاک و نجس یا عدد اربعه، امکان را بهعنوان صفتی ذهنی ناشی از جهل تبیین کردند. بحث اعادة معدوم، به دلیل فقدان موضوع، بیمعناست، و تصور خدا بهعنوان قلدری که معدوم و موجود میکند، با عدالت و حکمت الهی ناسازگار است. عالم، ضرورتی وجودی دارد که با اختیار و نظام عادلانه الهی سازگار است.
این تحلیل، با حفظ تمامی جزییات درسگفتار و تحلیلهای مرتبط، تلاش کرد تا مفاهیم مذکور را با زبانی متین، علمی و منسجم برای مخاطبان آکادمیک ارائه دهد. امید است این نوشتار، گامی در راستای فهم عمیقتر حکمت متعالیه و معارف اسلامی باشد.
با نظارت صادق خادمی