متن درس
وجود و عدم در حکمت متعالیه: تبیین و نقد تقسیمبندیهای مفهومی و مصداقی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۵۶۳)
دیباچه
در گستره حکمت متعالیه، مباحث وجودی چون ستارگانی درخشان، محور تأملات فلسفیاند که حقیقت هستی را در مراتب گوناگون آن روشن میسازند. درسگفتار شماره ۵۶۳ استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، که در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۳ ایراد گردیده، به تبیین و نقد عمیق مباحث وجودی، بهویژه تقسیمبندیهای وجود و عدم به مطلق و مقید، میپردازد. این کتاب، با ساختاری منظم و علمی، به بررسی اصالت وجود، رد مفاهیم غیروجودی، و تفاوتهای روششناختی میان عارف و فیلسوف پرداخته و تمامی نکات کلیدی را با شرح و تفصیل به مخاطبان تقدیم میکند.
بخش یکم: بنیادهای مباحث وجودی در حکمت متعالیه
تمرکز فلسفه بر وجود
فلسفه، در ذات خویش، علمی است که به وجود، اعم از وجود خارجی یا ذهنی، اختصاص دارد. حکمت متعالیه، با تأکید بر اصالت وجود، هرگونه بحث غیروجودی یا استدرادی را از قلمرو فلسفه خارج میداند. برخلاف دیدگاه برخی حکما، مانند مرحوم حاجی سبزواری، که مباحث عدم را استدرادی میشمردند، حکمت متعالیه بر این باور است که تمامی مباحث فلسفی باید در چارچوب وجود تحلیل شوند. این اصل، چون بنیادی استوار، فلسفه را از پراکندگی و انحراف حفظ میکند و فیلسوف را به تمرکز بر حقیقت وجود فرا میخواند.
درنگ: فلسفه، بهعنوان علمی وجودی، از هرگونه بحث غیروجودی یا استدرادی پرهیز میکند و بر تحلیل وجود در مراتب خارجی و ذهنی متمرکز است. |
رد مباحث استدرادی
برخلاف نظر حاجی سبزواری، که مباحث عدم را حاشیهای و استدرادی میدانست، حکمت متعالیه تأکید دارد که حتی مفاهیم عدم، به دلیل وجود ذهنی، در چارچوب وجود بررسی میشوند. این دیدگاه، چون جریانی زلال، فلسفه را از آلودگی به مفاهیم غیرواقعی پاک میسازد و ضرورت بازسازی مبانی فلسفی را آشکار میکند. فیلسوف، با این رویکرد، از ورود به حوزههایی که فاقد حقیقت وجودیاند، اجتناب میورزد و مرزهای فلسفه را با دقت ترسیم میکند.
درنگ: مباحث عدم، به دلیل وجود ذهنی، در چارچوب وجود تحلیل میشوند و از استدرادی بودن مبرا هستند. |
محدودیت فیلسوف به وجود
فیلسوف، چون نگهبانی هوشیار، باید مرزهای خود را بشناسد و از بحث درباره عدم، جز در ظرف وجود ذهنی، پرهیز کند. عدم، فاقد حقیقت خارجی است و تنها بهعنوان مفهومی ذهنی، که وجودی در ذهن دارد، قابل تأمل است. این محدودیت، چون حصاری استوار، فیلسوف را از گمراهی در وادیهای غیروجودی بازمیدارد و او را به سوی حقیقت وجود هدایت میکند.
درنگ: فیلسوف باید از بحث درباره عدم، جز در چارچوب وجود ذهنی، پرهیز کند، زیرا عدم فاقد مصداق خارجی است. |
رد مفاهیم خرافی
مفاهیمی چون شانس، بخت، اتفاق، و اقبال، که فاقد علت و دلیل واقعیاند، در فلسفه جایی ندارند. این مفاهیم، چون سرابی فریبنده، نشانه خرافات ذهنیاند و فیلسوف را از مسیر حقیقت دور میسازند. حکمت متعالیه، با تأکید بر نظام علّی، هرگونه مفهوم بیمبنا را رد میکند و فیلسوف را به جستوجوی علل واقعی فرا میخواند.
درنگ: مفاهیم خرافی مانند شانس و اتفاق، به دلیل فقدان علت واقعی، در فلسفه جایگاهی ندارند. |
پذیرش ناشناختههای واقعی
اگر عواملی ناشناخته اما واقعی در عالم وجود داشته باشند، بحث از آنها بلامانع است. این پذیرش، چون دریچهای به سوی حقیقت، فلسفه را از تنگنظری نجات میدهد، اما مفاهیم خرافی، که فاقد مبنای واقعیاند، همچنان مطرودند. این تمایز، چون خطکشی دقیق، مرز میان عقلانیت و خرافه را در فلسفه ترسیم میکند.
درنگ: فلسفه، ناشناختههای واقعی را میپذیرد، اما مفاهیم خرافی فاقد مبنای واقعی را رد میکند. |
ضرورت علّیت در فلسفه
هر بحث فلسفی باید بر پایه علت و دلیل استوار باشد. توسل به مفاهیم بیعلت، فیلسوف را از قلمرو فلسفه خارج میکند و به وادی خرافه میکشاند. این اصل، چون ستونی استوار، فلسفه را بر نظام علّی بنا میکند و از هرگونه بیمبنایی دور نگه میدارد.
درنگ: فلسفه، بهعنوان علمی علّی، از هرگونه بحث بیعلت پرهیز میکند و بر مبنای دلیل استوار است. |
جمعبندی بخش یکم
بخش نخست این نوشتار، با تبیین بنیادهای مباحث وجودی در حکمت متعالیه، بر اصالت وجود و رد مفاهیم غیروجودی و خرافی تأکید کرد. فلسفه، بهعنوان علمی که به وجود اختصاص دارد، از بحثهای استدرادی و مفاهیم بیعلت پرهیز میکند. پذیرش ناشناختههای واقعی، در کنار رد خرافات، فلسفه را به سوی حقیقت هدایت میکند. این بخش، چون آیینهای صاف، مرزهای فلسفه را روشن ساخت و راه را برای بررسی تقسیمبندیهای وجود و عدم هموار کرد.
بخش دوم: تقسیمبندی وجود و عدم در حکمت متعالیه
تقسیمبندی وجود و عدم در منظومه
حاجی سبزواری در منظومه (صفحه ۴۰)، وجود و عدم را به مطلق و مقید تقسیم میکند. وجود مطلق، محمول در قضایای هلیه بسیطه، مانند الإنسان موجود (انسان موجود است)، و وجود مقید، محمول در قضایای هلیه مرتبه، مانند الإنسان کاتب (انسان نویسنده است)، است. عدم نیز به مطلق، مانند «عدم زید»، و مقید، مانند «عدم کتابت زید»، تقسیم میشود. بااینحال، حاجی سبزواری به عدم لفظ «مفهوم» اضافه میکند، زیرا عدم فاقد مصداق خارجی است و تنها در ظرف ذهن قابل تصور است.
درنگ: وجود و عدم در منظومه به مطلق و مقید تقسیم میشوند، اما عدم، به دلیل فقدان مصداق خارجی، تنها در ظرف مفهوم ذهنی قابل بررسی است. |
وجود مطلق و مقید در فلسفه
وجود مطلق، چون خورشیدی بیقید، در قضایای هلیه بسیطه ظاهر میشود که موضوع آن، مانند «انسان»، فاقد قید خاص است. در مقابل، وجود مقید، چون جریانی محدود، در قضایای هلیه مرتبه با وصف خاص، مانند «نویسنده بودن»، نمود مییابد. این تقسیمبندی، با منطق صوری و فلسفه اسلامی همخوانی دارد و وجود را در مراتب مختلف آن بازنمایی میکند.
درنگ: وجود مطلق در قضایای هلیه بسیطه و وجود مقید در قضایای هلیه مرتبه نمود مییابد، که با منطق صوری همخوان است. |
عدم مطلق و مقید در فلسفه
عدم مطلق، مانند «عدم زید»، و عدم مقید، مانند «عدم کتابت زید»، هر دو مفاهیم ذهنیاند که از وجود خارجی انتزاع میشوند. موضوع عدم، ذهن است و منشأ انتزاع آن، وجود خارجی. برای مثال، «عدم زید» از وجود زید در خارج انتزاع میشود، اما محکی آن، فقدان زید در خارج است. این مفهوم، چون سایهای بر وجود، تنها در ظرف ذهن معنا مییابد.
درنگ: عدم مطلق و مقید، مفاهیم ذهنیاند که از وجود خارجی انتزاع میشوند و تنها در ظرف ذهن معنا دارند. |
تفاوت وجود و عدم در تقسیم
حاجی سبزواری، با افزودن لفظ «مفهوم» به عدم، بر ذهنی بودن آن تأکید دارد، زیرا عدم فاقد مصداق خارجی است. در مقابل، وجود هم در مفهوم و هم در مصداق تقسیمپذیر است. این تمایز، چون خطی روشن، تفاوت هستیشناختی میان وجود و عدم را در حکمت متعالیه آشکار میسازد. وجود، بهعنوان حقیقت، در خارج و ذهن قابل تقسیم است، اما عدم، تنها در ذهن.
درنگ: وجود در مفهوم و مصداق تقسیمپذیر است، اما عدم، به دلیل فقدان مصداق خارجی، تنها در مفهوم ذهنی تقسیم میشود. |
وجود مطلق در عرفان
عرفا وجود مطلق را حقیقتی میدانند که از هرگونه حد خاص مبراست، از عدم اباء دارد، و منشأ آثار است. این وجود، چون گوهری متعالی، جامع همه وجودات است و در مرتبهای برتر از محدودیتهای مصداقی قرار دارد. این تعریف، با نظریه وحدت وجود در عرفان اسلامی همخوانی دارد و وجود مطلق را بهعنوان حقیقت الهی بازنمایی میکند.
درنگ: وجود مطلق در عرفان، حقیقتی است که از حد خاص مبراست و جامع همه وجودات است. |
وجود مقید در عرفان
وجود مقید، در نزد عرفا، وجودی است که به حد خاص محدود شده و چون ظهوری محدود از حقیقت الهی، در مراتب پایینتر قرار دارد. این مفهوم، چون شاخهای از درخت وجود، مراتب تشکیکی وجود را در عرفان اسلامی نشان میدهد.
درنگ: وجود مقید در عرفان، بهعنوان ظهور محدود الهی، از وجود مطلق متمایز است. |
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم این نوشتار، با بررسی تقسیمبندی وجود و عدم به مطلق و مقید، تفاوتهای هستیشناختی میان این دو را روشن ساخت. وجود، هم در مفهوم و هم در مصداق تقسیمپذیر است، اما عدم، تنها در ظرف ذهن معنا دارد. عرفا، وجود مطلق را حقیقتی متعالی و وجود مقید را ظهوری محدود میدانند. این بخش، چون دریچهای به سوی حکمت متعالیه، بنیاد نظری تقسیمبندیها را استوار کرد و راه را برای نقدهای بعدی هموار ساخت.
بخش سوم: نقد تقسیمبندیهای مفهومی و مصداقی
انتزاع عدم از وجود
عدم، مانند «عدم زید» یا «عدم کتابت زید»، از وجود خارجی، مانند وجود زید یا کتابت زید، انتزاع میشود. موضوع عدم، ذهن است و منشأ انتزاع آن، وجود خارجی. بدون وجود خارجی، تصور عدم ممکن نیست. این فرآیند، چون سایهای که از جسم برمیخیزد، نشاندهنده وابستگی عدم به وجود است.
درنگ: عدم، بهعنوان مفهومی ذهنی، از وجود خارجی انتزاع میشود و بدون وجود، قابل تصور نیست. |
وجود ذهنی و حاکی
مفهوم وجود ذهنی، دو جنبه دارد: فینفسه، که وجود ذهنی محض است، و حاکی، که به مصداق خارجی اشاره میکند. این تمایز، چون آیینهای دوسویه، رابطه میان ذهن و خارج را در حکمت متعالیه نشان میدهد. مفهوم، هم وجودی مستقل در ذهن دارد و هم از حقیقت خارجی حکایت میکند.
درنگ: مفهوم وجود ذهنی، هم فینفسه در ذهن موجود است و هم بهعنوان حاکی، از مصداق خارجی حکایت میکند. |
رد تقسیم مفهوم فینفسه
مفهوم، فینفسه، تقسیمپذیر نیست. تقسیمبندی مطلق و مقید، به لحاظ حاکی، یعنی اشاره به مصداق خارجی، صورت میگیرد. ذهن، مفاهیم را بسیط میسازد و هرگونه تقسیمبندی، به مصداق خارجی وابسته است. این دیدگاه، چون جریانی زلال، سادگی مفاهیم ذهنی را در حکمت متعالیه آشکار میسازد.
درنگ: مفهوم، فینفسه، تقسیمپذیر نیست و تقسیمبندی مطلق و مقید، به اعتبار مصداق خارجی است. |
تعدد وجود به مصداق
تعدد وجود، نه به مفهوم، بلکه به مصداق است. مفهوم، فینفسه، بسیط و واحد است و هرگونه تعدد، به مصادیق خارجی وابسته است. این اصل، چون گوهری درخشان، وحدت مفهومی را در حکمت متعالیه نشان میدهد.
درنگ: تعدد وجود، به مصداق خارجی وابسته است و مفهوم، فینفسه، بسیط و واحد است. |
سادگی ذهن در مفهومسازی
ذهن، همه مفاهیم را بسیط میسازد و حتی مرکبات خارجی، مانند «اشترگاوپلنگ»، را بهصورت مفهومی واحد درمیآورد. این توانایی، چون قلمی ماهر، نشاندهنده دقت ذهن در بستهبندی مفاهیم است. ذهن، با سادهسازی، مفاهیم را از پیچیدگیهای خارجی جدا میکند و آنها را بهصورت واحد و متمایز سازماندهی میکند.
درنگ: ذهن، مفاهیم مرکب را بهصورت بسیط درمیآورد و آنها را بهصورت واحد و متمایز سازماندهی میکند. |
رد ترادف در ذهن
ترادف در ذهن محال است، زیرا ذهن، مفاهیم را بهصورت متمایز و بدون ترادف تصور میکند. این دیدگاه، چون آیینهای صاف، دقت ذهن در تمایز مفاهیم را نشان میدهد و هرگونه تعدد را به مصداق خارجی ارجاع میدهد.
درنگ: ترادف در ذهن محال است، زیرا ذهن، مفاهیم را بهصورت متمایز و بدون تعدد فینفسه تصور میکند. |
نقد تقسیم مصداقی حاجی سبزواری
حاجی سبزواری وجود را هم در مفهوم و هم در مصداق تقسیم میکند، اما تقسیم مفهوم، به اعتبار مصداق است. این نقد، چون شمشیری برنده، ضرورت بازنگری در تقسیمبندیهای سنتی را آشکار میسازد. مفهوم، بدون مصداق، تقسیمپذیر نیست و هرگونه تقسیم، به خارج وابسته است.
درنگ: تقسیم مفهوم، به اعتبار مصداق است و مفهوم، فینفسه، تقسیمپذیر نیست. |
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم این نوشتار، با نقد تقسیمبندیهای مفهومی و مصداقی، بر سادگی مفاهیم ذهنی و وابستگی تقسیمبندیها به مصداق خارجی تأکید کرد. عدم، بهعنوان مفهومی ذهنی، از وجود خارجی انتزاع میشود و مفهوم، فینفسه، بسیط است. تعدد وجود، به مصداق خارجی وابسته است و ذهن، با سادهسازی، مفاهیم را متمایز میسازد. این بخش، چون ستارهای درخشان، پیچیدگیهای معرفتشناختی حکمت متعالیه را روشن کرد.
بخش چهارم: تفاوتهای روششناختی عارف و فیلسوف
مشکل تقسیم مصداقی بدون ذهن
تقسیم مصداقی وجود به مطلق و مقید، بدون ذهن ممکن نیست، زیرا مصداق، تنها از طریق مفهوم درک میشود. این محدودیت، چون حصاری استوار، نشاندهنده وابستگی معرفت به ذهن است. بدون مفهوم، تقسیم مصداقی بیمعناست و فیلسوف یا عارف نمیتواند مصداق را بدون واسطه ذهن تحلیل کند.
درنگ: تقسیم مصداقی وجود، بدون واسطه ذهن ممکن نیست، زیرا مصداق از طریق مفهوم درک میشود. |
دور در تقسیمبندی
تقسیمبندی مفهوم و مصداق، بدون یکدیگر، به دور میانجامد، زیرا مفهوم به مصداق و مصداق به مفهوم وابسته است. این رابطه، چون رشتهای ناگسستنی، حاکی و محکی را در هم تنیده و از جدایی آنها جلوگیری میکند. این نقد، پیچیدگی معرفتشناختی حکمت متعالیه را آشکار میسازد.
درنگ: تقسیمبندی مفهوم و مصداق، بدون یکدیگر، به دور میانجامد، زیرا حاکی و محکی ناگسستنیاند. |
تفاوت عارف و فیلسوف
عارف به مصداق اهتمام دارد و مفهوم را کمرنگ میکند، در حالی که فیلسوف به مفهوم اهتمام میورزد و مصداق را کمرنگ میسازد. این تمایز، چون دو مسیر متمایز در راه حقیقت، تفاوتهای روششناختی میان عرفان و فلسفه را نشان میدهد. عارف، با تمرکز بر حقیقت خارجی، به مصداق نزدیکتر است، در حالی که فیلسوف، در حوزه مفاهیم باقی میماند.
درنگ: عارف به مصداق و فیلسوف به مفهوم اهتمام دارد، که تفاوت روششناختی آنها را نشان میدهد. |
مثال ماست
عارف، مانند کسی که به طعم ماست، یعنی ترشی یا شیرینی آن، توجه دارد، به مصداق اهتمام میورزد. فیلسوف، مانند کسی که به املای ماست، یعنی سین یا صاد، توجه میکند، به مفهوم اهتمام دارد. این تمثیل، چون آیینهای صاف، تفاوت میان عارف و فیلسوف را به روشنی نشان میدهد.
درنگ: عارف به طعم ماست (مصداق) و فیلسوف به املای ماست (مفهوم) اهتمام دارد. |
عارف آلوده و فیلسوف لیسیده
عارف، به دلیل توجه به مصداق، «آلوده» و فیلسوف، به دلیل تمرکز بر مفهوم، «لیسیده» توصیف میشود. این اصطلاحات، چون دو رنگ متمایز، تفاوت درگیری عارف با واقعیت خارجی و تمرکز فیلسوف بر مفاهیم ذهنی را نشان میدهند.
درنگ: عارف، به دلیل توجه به مصداق، آلوده و فیلسوف، به دلیل تمرکز بر مفهوم، لیسیده است. |
رد دو تقسیم مستقل
وجود، دو تقسیم مستقل در مفهوم و مصداق ندارد، بلکه تقسیمبندی آن به رابطه حاکی و محکی وابسته است. این نقد، چون شمعی فروزان، وحدت مفهوم و مصداق را در حکمت متعالیه روشن میسازد.
درنگ: وجود، دو تقسیم مستقل ندارد و تقسیمبندی آن به رابطه حاکی و محکی وابسته است. |
پررنگ بودن حاکی یا محکی
تفاوت عارف و فیلسوف در پررنگ بودن حاکی (مفهوم) یا محکی (مصداق) است. در عارف، محکی پررنگ و در فیلسوف، حاکی پررنگ است. این تمایز، چون دو مسیر در یک راه، تفاوت اولویتهای معرفتشناختی را نشان میدهد.
درنگ: در عارف، محکی (مصداق) و در فیلسوف، حاکی (مفهوم) پررنگ است. |
حقیقت و دوگانگی
حقیقت وجود، دوگانه نیست، اما به لحاظ حاکی و محکی، به مطلق و مقید تقسیم میشود. این دیدگاه، چون گوهری درخشان، وحدت وجود را در حکمت متعالیه نشان میدهد و تقسیمبندیها را به ذهن ارجاع میدهد.
درنگ: حقیقت وجود، واحد است، اما به لحاظ حاکی و محکی، به مطلق و مقید تقسیم میشود. |
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم این نوشتار، با بررسی تفاوتهای روششناختی میان عارف و فیلسوف، بر وابستگی تقسیمبندیهای مفهومی و مصداقی به رابطه حاکی و محکی تأکید کرد. عارف، با اهتمام به مصداق، و فیلسوف، با تمرکز بر مفهوم، دو مسیر متمایز در راه حقیقت را طی میکنند. این بخش، با تمثیلات و اشارات، چون نسیمی روحبخش، تفاوتهای عرفان و فلسفه را روشن ساخت.
نتیجهگیری کل
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتار شماره ۵۶۳ استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین و نقد مباحث وجودی در حکمت متعالیه پرداخت. فلسفه، با تمرکز بر وجود، از هرگونه بحث غیروجودی یا خرافی پرهیز میکند. تقسیمبندی وجود و عدم به مطلق و مقید، به رابطه حاکی و محکی وابسته است و مفهوم، فینفسه، بسیط است. تفاوت عارف و فیلسوف، در اهتمام به مصداق یا مفهوم، نشاندهنده دو مسیر متمایز در راه حقیقت است. این اثر، با بهرهگیری از تمثیلات فاخر و اشارات عرفانی، چون مشعلی فروزان، مسیر معرفت را روشن کرد و سالکان را به سوی حکمت متعالی هدایت نمود.
با نظارت صادق خادمی |