در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 588

متن درس






حدوث و قدم عالم: تأملات فلسفی در نسبت وجود و حق

حدوث و قدم عالم: تأملات فلسفی در نسبت وجود و حق

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۸۸)

مقدمه: در جست‌وجوی حقیقت خلقت

این نوشتار، که برگرفته از درس‌گفتار شماره ۵۸۸ استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۸۳ است، به کاوشی عمیق در مسئله حدوث و قدم عالم می‌پردازد. با نگاهی نقادانه به آرای متکلمین و فلاسفه، این اثر در پی تبیین رابطه وجودی میان حق و عالم است. با رد مفاهیمی چون کون موهوم و تسلسل در زمان، عالم را به مثابه ظهور فیض الهی معرفی می‌کند که مسبوق به حق است، نه به عدم پیشین.

بخش نخست: نقد آرای متکلمین و فلاسفه در باب حدوث و قدم

نقد استدلال ارسطو و ملاصدرا

استدلال ارسطو و به تبع آن ملاصدرا، که حدوث زمانی عالم را به تسلسل و در نتیجه قدم زمانی منتسب می‌کنند، مورد نقد قرار می‌گیرد. این دیدگاه مبتنی بر این فرض است که زمان مسبوق به زمانی حقیقی است، حال آنکه چنین پیش‌فرضی با واقعیت سازگار نیست. زمان، به مثابه جریانی که از حرکت افلاک سرچشمه می‌گیرد، نمی‌تواند مسبوق به زمان دیگری باشد، چرا که این امر به تسلسل می‌انجامد، امری که با مبانی متافیزیکی ناسازگار است.

درنگ: استدلال تسلسل در زمان، مبتنی بر پیش‌فرض نادرست مسبوقیت زمان به زمان دیگر است و از این‌رو، باطل شمرده می‌شود.

دیدگاه متکلمین و مسبوقیت عالم به حق

متکلمین، با استناد به حدیث كَانَ اللَّهُ وَلَمْ [مطلب حذف شد] : خدا بود و هیچ‌چیز با او نبود)، عالم را حادث و مسبوق به عدم می‌دانند. این دیدگاه، خلقت عالم را پس از تنهایی حق فرض می‌کند. اما این فرض، با فعلیت صفات حق ناسازگار است. عالم، نه مسبوق به کون موهوم، بلکه متأخر از فیض حق است، به گونه‌ای که ظهور عالم، تجلی اراده الهی است، نه نتیجه یک عدم پیشین.

درنگ: عالم مسبوق به حق است، نه به کون موهوم، و ظهور آن، جلوه‌ای از فیض دائمی الهی است.

نقد مفهوم کون موهوم

مفهوم کون موهوم، که متکلمین زمان را مسبوق به آن می‌دانند، فاقد بنیان است. زمان، به مثابه مقدار حرکت افلاک و ظرف عالم ناسوت، خود ظهوری از نظام کیوانی است. فرض کون موهوم، به مثابه سایه‌ای وهم‌آلود، با حقیقت زمان که ریشه در حرکت دارد، ناسازگار است. زمان، معقولی ثانی است که از واقعیت حرکت افلاک انتزاع می‌شود و نمی‌تواند مسبوق به چیزی موهوم باشد.

درنگ: زمان، ظهوری از حرکت افلاک است و کون موهوم، مفهومی غیرواقعی و بی‌اساس است.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با نقد آرای ارسطو، ملاصدرا و متکلمین، نشان داد که حدوث عالم به معنای مسبوقیت آن به فیض حق است، نه به کون موهوم یا زمان پیشین. زمان، به مثابه جریانی که از حرکت افلاک سرچشمه می‌گیرد، نمی‌تواند به تسلسل یا قدم زمانی منجر شود. دیدگاه متکلمین، که عالم را مسبوق به عدم می‌دانند، با فعلیت صفات حق و دائم‌الفیض بودن او ناسازگار است.

بخش دوم: صفات حق و دائم‌الفیض بودن

فعلیت صفات حق

صفات حق، مانند علم، قدرت و جود، بالفعل‌اند و حق هرگز بی‌فیض یا بی‌مخلوق نبوده است. فرض تنهایی حق، که متکلمین آن را پیش‌فرض خلقت عالم می‌دانند، با این فعلیت ناسازگار است. حق، به مثابه چشمه‌ای جوشان، پیوسته فیض می‌افشاند و عالم، تجلی این فیض است.

درنگ: صفات حق بالفعل‌اند و خدای بی‌فیض، مانند چوبی بی‌خاصیت، با کمال الهی ناسازگار است.

معیت قیومی حق

قرآن کریم می‌فرماید: هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَمَا [مطلب حذف شد] : او با شماست هر کجا که باشید). این آیه به معیت قیومی حق اشاره دارد، اما خلق معیت با حق ندارد، بلکه تنها به قرب نائل می‌شود: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ [مطلب حذف شد] : گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست). معیت حق، قیومی است و خلق، در سایه این معیت، ظهور می‌یابد.

درنگ: معیت قیومی حق، دائمی است، اما خلق تنها به قرب نائل می‌شود، نه معیت.

نقد مصلحت‌اندیشی در خلقت

متکلمین، خلقت را به مصلحت خالق یا مخلوق نسبت می‌دهند، اما مصلحت‌اندیشی نقص است و به حق نسبت داده نمی‌شود. حق، ذی‌مصلحت نیست، بلکه فیض او از عشق ذاتی و جود بی‌انقطاع سرچشمه می‌گیرد. فرض مصلحت، مانند نقاشی است که پیش از خلق اثر، در پی توجیه آن باشد، حال آنکه حق، بی‌نیاز از توجیه، خلق می‌کند.

درنگ: مصلحت‌اندیشی، نقص است و خلقت حق، از جود ذاتی او سرچشمه می‌گیرد.

جمع‌بندی بخش دوم

صفات حق، بالفعل و دائم‌الفیض‌اند و عالم، ظهور این فیض است. معیت قیومی حق، خلق را در بر می‌گیرد، اما خلق تنها به قرب حق نائل می‌شود. دیدگاه متکلمین، که خلقت را به مصلحت یا تنهایی حق نسبت می‌دهند، با حقیقت جود الهی و فعلیت صفات او ناسازگار است.

بخش سوم: تمایز فیض و مستفیض

فیض ازلی و مستفیض حادث

فیض حق، ازلی و ابدی است، اما مستفیض، یعنی عالم و افلاک، حادث و متغیر است. فلاسفه دهري، با خلط فیض و مستفیض، افلاک را قدیم پنداشته‌اند، حال آنکه افلاک، به مثابه جسم‌هایی مادی، حادث‌اند و روزی نابود می‌شوند. حق، مانند کاسبی است که مشتریانش پیوسته تغییر می‌کنند، اما کاسبی او دائمی است.

درنگ: فیض حق ازلی است، اما مستفیض، مانند افلاک، حادث و متغیر است.

حادث بودن افلاک

افلاک، مانند دیوارهای یک خانه، ماده و جسم‌اند و تحت شرایط فیزیکی، مانند جاذبه، شکل گرفته‌اند. این اجسام، روزی تکه‌تکه می‌شوند و از میان می‌روند، لذا قدیم نیستند. نظام کیوانی، هرچند عمری طولانی دارد، حادث است و روزی پایان می‌یابد.

درنگ: افلاک، به مثابه اجسام مادی، حادث‌اند و روزی نابود می‌شوند.

خلقت بدون فکر و اراده متجدد

حق، بدون فکر یا اراده متجدد خلق می‌کند. به فرموده نهج‌البلاغه (خطبه ۱)، حق «بلا رویة» خلق کرد، یعنی خلقت او از عشق ذاتی و جود بی‌انقطاع ناشی می‌شود. مخلوقات، مانند قطرات آبی که از چشمه‌ای جوشان فرو می‌ریزند، تعینات این فیض‌اند.

درنگ: خلقت حق، از عشق ذاتی او سرچشمه می‌گیرد، نه از اراده متجدد.

جمع‌بندی بخش سوم

تمایز فیض و مستفیض، کلید فهم حدوث عالم است. فیض حق، ازلی و دائمی است، اما مستفیض، حادث و متغیر. افلاک، به مثابه اجسام مادی، حادث‌اند و با خلط فیض و مستفیض، فلاسفه دهري به خطای ازلیت افلاک دچار شده‌اند. خلقت حق، از جود ذاتی او سرچشمه می‌گیرد و نیازی به فکر یا مصلحت ندارد.

بخش چهارم: فاعلیت الهی و رابطه فاعل و فعل

تفاوت دیدگاه متکلم و فیلسوف

متکلم، بین فاعل و فعل، عدم پیشین فرض می‌کند، اما فیلسوف، ترتب فعل بر فاعل را کافی می‌داند. ابن‌سینا در اشارات تأکید می‌کند که فعل، به فاعل وابسته است و نیازی به عدم پیشین یا حدوث اراده ندارد. مانند سایه‌ای که پیوسته به جسم وابسته است، فعل (مخلوق) دائماً به فاعل (حق) محتاج است.

درنگ: فعل، به ترتب بر فاعل وابسته است و نیازی به عدم پیشین ندارد.

رد فاعل مختار به معنای متکلمین

متکلمین، فاعلیت حق را به معنای اختیار (یفعل یا لا یفعل) تعریف می‌کنند، اما این تعریف، حق را محدود می‌کند. حق، فاعل بالعنایة و بالتجلی است، نه مختار یا مجبور. مشیت الهی، بالاتر از اختیار است و خلقت، از عشق ذاتی او سرچشمه می‌گیرد.

درنگ: حق، فاعل بالعنایة است، نه مختار یا مجبور به معنای متکلمین.

نیاز دائمی فعل به فاعل

فعل، حتی اگر ازلی فرض شود، دائماً به فاعل محتاج است. مانند سایه‌ای که بی‌جسم نمی‌تواند باشد، مخلوقات، پیوسته به فیض حق وابسته‌اند. این وابستگی، با حدوث یا قدم عالم منافاتی ندارد.

درنگ: مخلوقات، مانند سایه به جسم، دائماً به فیض حق محتاج‌اند.

جمع‌بندی بخش چهارم

فاعلیت الهی، نه به معنای اختیار متکلمین و نه اجبار، بلکه عنایت و تجلی است. فعل (مخلوقات)، پیوسته به فاعل (حق) وابسته است و نیازی به عدم پیشین ندارد. این دیدگاه، با رد دوگانه اختیار و اجبار، فاعلیت حق را در مرتبه‌ای متعالی‌تر تبیین می‌کند.

بخش پنجم: تأملات متافیزیکی و اجتماعی

پرسش‌های متافیزیکی

درس‌گفتار، پرسش‌هایی عمیق درباره قیامت، پیامبران جن، و خلقت‌های پیشین مطرح می‌کند. این پرسش‌ها، مانند ستارگانی در آسمان معرفت، ما را به تأمل در مراتب وجود دعوت می‌کنند، اما پاسخ قطعی به آن‌ها، به دلیل پیچیدگی، دشوار است.

درنگ: پرسش‌های متافیزیکی درباره قیامت و خلقت، نیازمند تأمل عمیق‌اند و پاسخ قطعی ندارند.

نقد پرسش‌های انحرافی

پرسش‌هایی مانند نوع غذای آدم (گندم یا انگور)، به مثابه بادهایی سرگردان، جامعه را از مسائل ضروری، مانند گرانی و معیشت، منحرف می‌کنند. فیلسوف باید جامعه را به سوی عینیات رهنمون شود، نه به وادی پرسش‌های بی‌حاصل.

درنگ: پرسش‌های انحرافی، جامعه را از مسائل ملموس دور می‌کنند و فیلسوف باید به عینیات توجه کند.

محدودیت‌های فلسفی در شرایط اجتماعی

بحث‌های فلسفی درباره قدم و حدوث، در شرایط دشوار اجتماعی، مانند گنجی در قفسی تنگ، اولویت ندارند. اما در شرایط مناسب، این تأملات می‌توانند فرهنگ و اقتدار فکری را تقویت کنند.

درنگ: تأملات فلسفی، در شرایط مناسب، اقتدار فکری را تقویت می‌کنند، اما در بحران‌های معیشتی اولویت ندارند.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با طرح پرسش‌های متافیزیکی و نقد پرسش‌های انحرافی، بر اهمیت تمرکز بر مسائل ملموس تأکید می‌ورزد. تأملات فلسفی، هرچند ارزشمند، در شرایط دشوار اجتماعی باید با احتیاط مطرح شوند تا از انحراف جامعه جلوگیری شود.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

این نوشتار، با کاوش در مسئله حدوث و قدم عالم، نشان داد که عالم، ظهور فیض دائمی حق است، نه مسبوق به کون موهوم یا عدم پیشین. با نقد آرای متکلمین و فلاسفه، تمایز میان فیض ازلی و مستفیض حادث روشن شد. حق، دائم‌الفیض و فاعل بالعنایة است، و مخلوقات، مانند سایه‌هایی در آفتاب وجود او، پیوسته به فیضش محتاج‌اند. این تحلیل، با بهره‌گیری از تمثیلات و آیات قرآن کریم، دعوتی است به تأمل در مراتب وجود و فهم عمیق‌تر وحدت وجود.

با نظارت صادق خادمی