در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 595

متن درس





کاوشی در نظام خلقت: تبیین فلسفی عوالم وجودی

کاوشی در نظام خلقت: تبیین فلسفی عوالم وجودی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۹۵)

دیباچه

نظام خلقت، چونان دریایی ژرف و بی‌کران، دربرگیرنده عوالم بی‌شماری است که هر یک، چون موجی بر سطح این دریا، جلوه‌ای از حقیقت بی‌نهایت را بازمی‌تاباند. در این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، در جلسه پانصد و نود و پنجم، به کاوشی عمیق در ساختار عوالم وجودی، ماهیت ماده، و پیوند آن‌ها با نظام خلقت پرداخته‌ایم. این اثر، با رویکردی فلسفی و در قالبی علمی، می‌کوشد تا مراتب وجود را از منظر فلسفه اسلامی، به‌ویژه حکمت متعالیه، تبیین نماید.

بخش نخست: تعدد و تناهی‌ناپذیری عوالم وجودی

مفهوم رب العالمین و جمع حقیقی

در قرآن کریم، تعبیر درنگ: عوالم وجودی، در جمع حقیقی رَبُّ الْعَالَمِينَ، بی‌شمار و تناهی‌ناپذیرند، و این تعدد، جلوه‌ای از گستردگی فیض الهی است.

این دیدگاه، با حکمت متعالیه هم‌خوانی دارد، که وجود را دارای مراتب متعدد و سلسله‌مراتبی طولی می‌داند. هر عالم، چونان شاخه‌ای از درخت وجود، از مرتبه‌ای بالاتر سرچشمه می‌گیرد و به سوی حقیقت لازم الوجود امتداد می‌یابد.

مراتب طولی عوالم

عوالم وجودی، در سلسله‌مراتبی طولی، از زمان به زمان، جسم به ماده، ماده به مثال، مثال به عقل، و عقل به حقیقت لازم الوجود پیوند می‌یابند. این مراتب، چونان نردبانی است که هر پله‌اش، به پله‌ای بالاتر متصل است و در نهایت، به قله وحدت وجود می‌رسد. در این سلسله، هیچ عالمی در عرض عالم دیگر قرار ندارد، بلکه همه در طول یکدیگر، چونان امواجی متصل به اقیانوس وجود، جریان دارند.

در فلسفه اسلامی، این مراتب، به‌عنوان ظهورات وجودی تحلیل می‌شوند. عالم زمان، که پست‌ترین مرتبه است، به عالم جسم وابسته است؛ جسم به ماده، ماده به مثال، و مثال به عقل متکی است. این سلسله‌مراتب، نشان‌دهنده پیوستگی خلقت و وابستگی هر مرتبه به مرتبه‌ای متعالی‌تر است.

جمع‌بندی بخش نخست

تعدد عوالم، چونان آینه‌ای است که گستردگی فیض الهی را بازمی‌تاباند. مفهوم رَبُّ الْعَالَمِينَ، نه تنها به کثرت عوالم، بلکه به پیوستگی و طولی بودن آن‌ها اشاره دارد. این مراتب، از زمان تا حقیقت لازم، در سلسله‌ای متصل قرار دارند و هیچ عالمی در عرض دیگری نیست. این دیدگاه، خلقت را چونان جریانی بی‌وقفه از فیض حق معرفی می‌کند که در مراتب گوناگون، جلوه‌های متفاوتی می‌یابد.

بخش دوم: ماهیت ماده و جسم در نظام کیوانی

تمایز جسم و ماده

جسم، چونان میوه‌ای است که از پیوند ماده و صورت پدید می‌آید، اما ماده و صورت، به‌تنهایی، علت جسم نیستند. در فلسفه اسلامی، به‌ویژه در آثار ابن‌سینا، جسم به‌عنوان مرکب از ماده و صورت تعریف می‌شود. این ترکیب، چونان پیوند عاشق و معشوق، وحدتی را شکل می‌دهد که جسم نامیده می‌شود. با این حال، ماده و صورت، هرچند شرط لازم برای تحقق جسم‌اند، شرط کافی نیستند و نیازمند علتی خارجی، که واهب الصور نامیده می‌شود، هستند.

درنگ: جسم، از وحدت ماده و صورت پدید می‌آید، اما علت تامه آن، واهب الصور است که در ظرف غیری، تحقق جسم را ممکن می‌سازد.

این دیدگاه، بر وابستگی جسم به علتی متعالی تأکید دارد. ماده و صورت، هرچند در تحقق جسم نقش دارند، اما بدون دخالت علت خارجی، قادر به ایجاد جسم نیستند. این اصل، در حکمت متعالیه، به‌عنوان نشانه‌ای از وابستگی عالم مادی به مراتب متعالی تحلیل می‌شود.

ماده آلوده در نظام ناسوت

در نظام کیوانی یا عالم ناسوت، ماده‌ای خالص و مجرد (لیسیده) وجود ندارد. تمامی مواد، چونان جامه‌ای که به رنگ صورت آغشته شده، آلوده به صورت‌اند. حتی هیولای اولیه، که به‌عنوان قوه بالقوه تعریف می‌شود، در این عالم، با صورت ترکیب شده و از حالت مجرد خارج است. هیولای ثانیه، ثالثه، و رابعه، که در مقابل هیولای اولیه قرار دارند، همگی در نظام ناسوت، جسم محسوب می‌شوند.

این آلودگی، به معنای پیوند ناگسستنی ماده و صورت در عالم مادی است. ماده، بدون صورت، چونان بذری است که بدون نور خورشید، قادر به رویش نیست. این پیوند، در فلسفه اسلامی، به‌عنوان مبنای تحقق اجسام مادی تحلیل می‌شود.

نقش ماده و صورت در تشخص

ماده و صورت، چونان دو بال پرنده وجود، در تشخص یکدیگر نقش دارند. صورت، علت تشخص ماده، و ماده، علت تشخص صورت است، اما این تشخص، بدون دخالت علتی ثالث، که خارج از این دو است، محقق نمی‌شود. این علت ثالث، که در فلسفه به واهب الصور یا حق تعالی اشاره دارد، چونان نسیمی است که این دو بال را به پرواز درمی‌آورد.

ماده و صورت، به‌عنوان اجزای علت (جزء العله)، در تحقق جسم نقش دارند، اما علت تامه، در ظرف غیری قرار دارد. این ظرف غیری، که می‌تواند حق یا موجود مجرد باشد، ماده و صورت را فعال می‌کند و به آن‌ها کارایی می‌بخشد.

جمع‌بندی بخش دوم

نظام کیوانی، چونان صحنه‌ای است که ماده و صورت، در آن به رقص وحدت درمی‌آیند و جسم را پدید می‌آورند. اما این وحدت، بدون علتی متعالی، ممکن نیست. ماده در عالم ناسوت، همواره آلوده به صورت است و هیچ ماده خالصی وجود ندارد. تشخص ماده و صورت، وابسته به علتی خارجی است که این پیوند را محقق می‌سازد. این بخش، بر وابستگی عالم مادی به مراتب متعالی تأکید دارد و خلقت را چونان جریانی معرفی می‌کند که از حقیقت لازم الوجود سرچشمه می‌گیرد.

بخش سوم: سلسله‌مراتب خلقت و ازلیت ماده

مسبوقیت عوالم به ماده و غیر

هر عالم، چونان حلقه‌ای در زنجیر خلقت، به ماده مسبوق است، اما ماده خود، به غیری غیرمادی وابسته است. نظام کیوانی، به‌عنوان عالمی شخصی، روزی پدید آمده و روزی فرو می‌پاشد، اما در ظرف نوعی، استمرار دارد. این مسبوقیت، چونان رودی است که از سرچشمه‌ای متعالی جاری می‌شود و هر موج آن، به موجی پیشین وابسته است.

ماده، در همه عوالم، به‌عنوان بستر خلقت حضور دارد، اما خود به عالم مثال، و مثال به عقل، و عقل به حقیقت لازم الوجود وابسته است. این سلسله‌مراتب، نشان‌دهنده طولی بودن خلقت است و هیچ عالمی در عرض عالم دیگر قرار ندارد.

درنگ: ماده، به‌عنوان بستر خلقت، در همه عوالم حضور دارد، اما خود مسبوق به علتی غیرمادی است که آن را از خودبسندگی خارج می‌کند.

ازلیت و استمرار نوعی ماده

ماده، چونان جریانی ازلی، به دلیل وابستگی به عالم مثال، که خود ازلی است، دارای استمرار نوعی است. این ازلیت، نه به معنای شخصی، بلکه به معنای نوعی است، مانند بنی آدم که در نوعیت خود، استمرار دارد، اما در تشخص، به افراد خاص محدود می‌شود. ماده، به‌عنوان معلول عالم مثال، چونان چکیده‌ای از آن است که در ظرف خلقت، دائمی و بی‌وقفه جریان دارد.

این استمرار، با اصل فیض دائمی حق سازگار است. حق، به‌عنوان مبدأ فیاض، نمی‌تواند بدون فیض باشد، و ماده، به‌عنوان بستر خلقت، همواره همراه با این فیض وجود داشته است. فرض خلقت بدون ماده، چونان تصور درختی بدون ریشه است که محال است.

عدم امکان انعدام ماده

ماده، به دلیل ازلی بودن، قابل انعدام نیست، همان‌گونه که معدوم، قابل وجود شدن نیست. انکسار عالم، چنان‌که در آیه إِذَا [مطلب حذف شد] : «آنگاه که خورشید درهم پیچیده شود») آمده، به معنای تغییر صورت است، نه انعدام ماده. ماده، چونان جوهری است که در تحولات خلقت، باقی می‌ماند و تنها صورت‌ها دگرگون می‌شوند.

این دیدگاه، با اصل بقای ماده در فلسفه اسلامی و حتی علم مدرن هم‌خوانی دارد. ماده، در ظرف نوعیت، استمرار دارد و هیچ‌گاه از هستی ساقط نمی‌شود.

جمع‌بندی بخش سوم

خلقت، چونان جریانی بی‌وقفه از فیض حق، در مراتب طولی عوالم، از عقل تا ناسوت، امتداد می‌یابد. ماده، به‌عنوان بستر خلقت، ازلی و دارای استمرار نوعی است و به علتی غیرمادی وابسته است. انکسار عالم، به معنای تغییر صورت‌هاست، نه انعدام ماده. این بخش، بر پیوستگی و ازلیت خلقت تأکید دارد و ماده را چونان جوهری معرفی می‌کند که در سایه فیض الهی، دائمی است.

بخش چهارم: آدم و خلقت انسانی در نسبت با ماده

خلقت آدم و نقش ماده

خلقت آدم، چونان گلی است که با نفخ روح الهی شکوفا شده است. آیه نَفَخْتُ فِيهِ [مطلب حذف شد] : «از روح خود در او دمیدم») به پیوند ماده (گل) و نفخ روح در تحقق آدم اشاره دارد. ماده، همواره در خلقت آدمی حضور داشته و بدون آن، تحقق خلقت ممکن نبوده است.

این ماده، که بستر خلقت آدم است، چونان خاکی است که با باران روح الهی به حیات می‌رسد. خلقت آدم، بدون ماده، چونان نقشی بدون بوم است که محال است.

درنگ: خلقت آدم، با پیوند ماده و نفخ روح محقق شده و ماده، به‌عنوان بستر خلقت، همواره در تحقق آدمی حضور داشته است.

آدم شخصی و نوعی

آدم، چونان درختی است که هم شاخه‌ای فردی (حضرت آدم) دارد و هم سایه‌ای نوعی (بنی آدم). حضرت آدم، به‌عنوان فرد، و بنی آدم، به‌عنوان نوع، هر دو به ماده وابسته‌اند. این تمایز، نشان‌دهنده تفاوت میان تشخص فردی و استمرار نوعی در خلقت است.

حضرت آدم، چونان شخصیتی است که در ظرف حدوث، فردی و محدود است، اما بنی آدم، در ظرف نوعیت، استمرار دارد و چونان جریانی بی‌وقفه، از ازل تا ابد امتداد می‌یابد. این دیدگاه، با حکمت متعالیه، که میان فرد و نوع تمایز قائل است، هم‌خوانی دارد.

جمع‌بندی بخش چهارم

خلقت آدم، چونان آیینه‌ای است که پیوند ماده و روح الهی را بازمی‌تاباند. ماده، به‌عنوان بستر خلقت، در تحقق آدم و بنی آدم نقش دارد و بدون آن، خلقت انسانی ممکن نیست. این بخش، بر تمایز میان آدم شخصی و نوعی تأکید دارد و نشان می‌دهد که خلقت انسانی، در سایه ماده و فیض الهی، استمرار می‌یابد.

بخش پنجم: گستردگی خلقت و دائمی بودن اسمای الهی

عدم محاصره خلقت

خلقت، چونان اقیانوسی بی‌کران است که تصورات انسانی، قادر به محاصره آن نیست. همان‌گونه که مسافتی در ظاهر محدود می‌نماید، اما در حقیقت بی‌نهایت است، خلقت نیز فراتر از درک محدود انسانی است. قیامت‌ها، به‌عنوان مراتب خلقت، متعددند و خلقت، نه آغاز دارد و نه پایان.

این گستردگی، با حکمت متعالیه هم‌خوانی دارد، که وجود را نامتناهی و مراتب آن را بی‌شمار می‌داند. خلقت، چونان جریانی است که از فیض حق سرچشمه می‌گیرد و در عوالم بی‌شمار، جلوه‌های گوناگون می‌یابد.

دائمی بودن اسمای الهی

اسمای الهی، چونان ستارگانی هستند که هیچ‌گاه غروب نمی‌کنند. حتی اسم دنیا، با تغییر نظام خلقت، نابود نمی‌شود، بلکه در ظرف آخرت، به شکلی دیگر جلوه می‌کند. این دائمی بودن، نشان‌دهنده استمرار فیض الهی است که هیچ اسمی از حق را از هستی ساقط نمی‌کند.

درنگ: اسمای الهی، دائمی‌اند و حتی اسم دنیا، با تغییر نظام خلقت، نابود نمی‌شود، بلکه در ظرف آخرت، جلوه‌ای دیگر می‌یابد.

جمع‌بندی بخش پنجم

خلقت، چونان جریانی بی‌وقفه از فیض حق، نه آغاز دارد و نه پایان. قیامت‌ها، به‌عنوان مراتب خلقت، متعددند و اسمای الهی، دائمی و جاودانه‌اند. این بخش، بر گستردگی خلقت و استمرار اسمای الهی تأکید دارد و نشان می‌دهد که خلقت، فراتر از تصورات محدود انسانی است.

نتیجه‌گیری کلی

نظام خلقت، چونان آینه‌ای است که جلوه‌های بی‌شمار فیض الهی را بازمی‌تاباند. عوالم وجودی، در سلسله‌مراتبی طولی، از حق تا ناسوت امتداد می‌یابند و ماده، به‌عنوان بستر خلقت، ازلی و دارای استمرار نوعی است. خلقت، دائمی و بدون آغاز و پایان است و انکسار عالم، به معنای تغییر صورت‌هاست، نه انعدام ماده. اسمای الهی، جاودانه‌اند و خلقت، فراتر از تصورات انسانی است. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، تلاش کرد تا این مفاهیم را با زبانی روشن و متین تبیین نماید و گستردگی خلقت را در چارچوب فلسفه اسلامی آشکار سازد.

با نظارت صادق خادمی