در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 607

متن درس





تحلیل فلسفی ربط بین حادث و قدیم

تحلیل فلسفی ربط بین حادث و قدیم

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۶۰۷)

دیباچه

در سپهر اندیشه اسلامی، یکی از عمیق‌ترین مسائل فلسفی، چگونگی پیوند میان موجود قدیم، که خداوند متعال است، و موجودات حادث، یعنی عالم خلقت، بوده است. این پرسش، که ریشه در تفاوت ذاتی میان ازلیت الهی و زمانی بودن عالم دارد، از دیرباز ذهن حکمای بزرگ را به خود مشغول داشته است. در این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به بررسی دقیق این موضوع پرداخته‌ایم. هدف آن است که با نگاهی علمی و عمیق، این مسئله بنیادین در فلسفه وجودی و الهیات نظری تبیین گردد.

بخش نخست: چیستی مسئله ربط بین حادث و قدیم

ماهیت مسئله

در فلسفه اسلامی، یکی از چالش‌های بنیادین، تبیین چگونگی ارتباط میان موجود قدیم، یعنی خداوند متعال که ازلی و ابدی است، و موجودات حادث، یعنی عالمی که مسبوق به عدم و در ظرف زمان پدید آمده است، می‌باشد. این دو، به دلیل تفاوت ذاتی در سرشت وجودی‌شان، به ظاهر ناهمجنس‌اند. قدیم، از حیث ازلیت، فاقد هرگونه حدوث است و حادث، به دلیل مسبوق بودن به عدم، از قدمت بی‌بهره است. این ناهمجنس بودن، پرسش از چگونگی پیوند میان این دو را به یکی از پیچیده‌ترین مسائل فلسفی بدل ساخته است.

درنگ: تفاوت ذاتی میان قدیم و حادث، که یکی ازلی و دیگری مسبوق به عدم است، ضرورت وجود واسطه‌ای را برای پیوند این دو آشکار می‌سازد. این واسطه باید دارای دو حیثیت باشد: از سویی با ثبات قدیم هماهنگ و از سوی دیگر با تغییر حادث سازگار.

تبیین فلسفی

برای فهم دقیق‌تر این مسئله، باید به تفاوت بنیادین میان قدیم و حادث توجه کرد. حادث بودن عالم، به معنای آن است که پیش از وجود، عدم بر آن مقدم بوده است، در حالی که قدیم بودن خداوند، به معنای ازلی و ابدی بودن اوست که هیچ‌گاه مسبوق به عدم نیست. این تفاوت، امکان ارتباط مستقیم را دشوار می‌سازد، زیرا در ظرف حدوث، قدمت وجود ندارد و در ظرف قدم، حدوث معنا نمی‌یابد. از این‌رو، حکمای اسلامی به جست‌وجوی واسطه‌ای پرداخته‌اند که بتواند این دو ساحت متضاد را به هم پیوند دهد، همچون پلی که دو سوی رودخانه‌ای خروشان را به یکدیگر متصل می‌کند.

بخش دوم: واسطه میان حادث و قدیم

ضرورت واسطه دوچهره

برای ایجاد پیوند میان حادث و قدیم، وجود واسطه‌ای ضروری است که نه کاملاً قدیم باشد و نه کاملاً حادث، بلکه دارای دو حیثیت یا دو چهره باشد: از یک سو با ثبات و پایداری قدیم سازگار باشد و از سوی دیگر با تغییر و حدوث عالم هماهنگ گردد. این واسطه، به مثابه میانجی‌ای است که دو قلمرو متضاد را به یکدیگر نزدیک می‌سازد، مانند نوری که در میانه ظلمت و روشنایی، سایه‌ای از هر دو را در خود جای داده است.

درنگ: واسطه میان حادث و قدیم باید دارای دو حیثیت باشد: ثبات برای پیوند با قدیم و تغییر برای هماهنگی با حادث. این دوگانگی، امکان ارتباط میان دو ساحت متضاد را فراهم می‌آورد.

دیدگاه‌های حکما

حکمایی چون میرداماد و ملاصدرا، هر یک به تبیین این واسطه پرداخته‌اند. میرداماد، مفهوم «دهر» را به عنوان واسطه‌ای میان عالم سرمد (ثابت به ثابت) و عالم زمان (متغیر به متغیر) پیشنهاد می‌کند. دهر، در نگاه او، قلمرویی است که از یک سو با ثبات قدیم مرتبط است و از سوی دیگر با تغییر حادث هماهنگ می‌شود. اما ملاصدرا، با تأکید بر وجود و حرکت، این واسطه را در چارچوب فلسفه وجودی خود تبیین می‌نماید. او حرکت را به عنوان عاملی می‌بیند که در عین ثبات، تغییر را در خود جای داده و از این‌رو، واسطه‌ای مناسب برای پیوند میان قدیم و حادث است.

این اختلاف دیدگاه، نشان‌دهنده عمق و تنوع رویکردهای فلسفی در حل این مسئله است. میرداماد، دهر را چونان پلی میان دو قلمرو متضاد می‌بیند، در حالی که ملاصدرا، با تکیه بر حرکت وجودی، این پیوند را در بستر حقیقت وجود جست‌وجو می‌کند. این تفاوت، همچون دو راهی است که هر یک به مقصدی واحد، اما از مسیری متفاوت، ره می‌سپارند.

بخش سوم: اصالت وجود و فرعیت ماهیت

نقد مفهوم ماهیت

یکی از مباحث محوری در فلسفه ملاصدرا، نقد مفهوم ماهیت است. او معتقد است که ماهیت، امری ذهنی و انتزاعی است و در عالم خارج، اصالت با وجود است، نه ماهیت. ماهیت، تنها در ذهن انسان به عنوان مفهومی انتزاعی شکل می‌گیرد و در خارج، وجود است که اصالت دارد. این دیدگاه، در مقابل نظریه‌هایی قرار دارد که ماهیت را اصیل یا حتی مقدم بر وجود می‌دانند.

درنگ: ملاصدرا با تأکید بر اصالت وجود، ماهیت را مفهومی ذهنی و تبعی می‌داند که در عالم خارج هیچ اصالتی ندارد. این اصل، بنیان بسیاری از مباحث وجودی حکمت متعالیه را تشکیل می‌دهد.

نقد نظریه‌های متعارض

در تاریخ فلسفه اسلامی، دیدگاه‌های متفاوتی درباره ماهیت وجود داشته است: برخی ماهیت را اصیل، برخی آن را مفهومی ذهنی، و برخی آن را تبعی و خارجی می‌دانند. ملاصدرا، با نقد این دیدگاه‌ها، بر این باور است که ماهیت، فاقد اصالت خارجی است. او با تأکید بر وجود به عنوان حقیقت اصیل، تمامی پدیده‌های عالم را به وجود بازمی‌گرداند و ماهیت را به عنوان امری تبعی کنار می‌گذارد. این دیدگاه، مانند آن است که درختی تنومند را به ریشه‌های وجودش بازگردانیم و شاخ و برگ‌های ماهیت را تنها سایه‌ای از آن حقیقت بدانیم.

نقل از اسفار اربعه

در جلد دوم اسفار اربعه، صفحه ۲۹۸، ملاصدرا با استناد به آرای فارابی و دیگر حکما، به تبیین رابطه میان اشیا می‌پردازد. او تأکید می‌کند که ربط میان اشیا، نه از حیث ماهیت، بلکه از حیث وجود است. علّیت و معلوليت، نه بر اساس ماهیت، بلکه بر اساس وجود شکل می‌گیرد. این دیدگاه، محور فلسفه وجودی اوست و نشان‌دهنده تمرکز او بر وجود به عنوان حقیقت اصیل است.

درنگ: ملاصدرا در اسفار اربعه تأکید می‌کند که علّیت و وحدت در عالم، به وجود وابسته است، نه به ماهیت. هر جا وحدت بیشتر باشد، وجود قوی‌تر است و هر جا وجود ضعیف‌تر باشد، وحدت نیز کاهش می‌یابد.

بخش چهارم: تفسیر قرآنی و تبیین وجودی

تفسیر آیه «فَالِقُ الْإِسْبَاحِ»

ملاصدرا در تفسیر سوره مبارکه فلق، آیه درنگ: تفسیر ملاصدرا از آیه فَالِقُ الْإِسْبَاحِ نشان‌دهنده نگاه وجودی او به خلقت است که عدم را غیاب وجود و نور الهی را شکافنده این ظلمت می‌داند.

قضا، اولین مخلوق الهی

ملاصدرا قضا را به عنوان اولین مخلوق الهی معرفی می‌کند که در آن هیچ شری وجود ندارد. قضا، ظهور علم الهی است و به عنوان واسطه‌ای بین خداوند و عالم عمل می‌کند. این قضا، به مثابه اراده و تقدیر الهی، اولین مرحله ظهور وجود در عالم است و خالی از هرگونه شر است، زیرا شر، امری عدمی و ناشی از محدودیت‌های ماهیت است.

شر و ماهیت عقل اول

در فلسفه ملاصدرا، شر نه از نور الهی و نه از خود عقل اول، بلکه از ماهیت عقل اول ناشی می‌شود. این شر، به کدرات ماهیت نسبت داده می‌شود که در مراتب پایین‌تر وجودی، به دلیل محدودیت‌های ماهوی، ظاهر می‌گردد. این دیدگاه، با اصل اصالت وجود سازگار است، زیرا شر را امری عدمی و تبعی می‌داند که از محدودیت‌های ماهیت سرچشمه می‌گیرد، مانند سایه‌ای که در پرتو نور پدید می‌آید، اما خود، نوری ندارد.

درنگ: شر در فلسفه ملاصدرا، نه از نور الهی و نه از عقل اول، بلکه از کدرات ماهیت عقل اول ناشی می‌شود که در مراتب پایین‌تر وجودی ظاهر می‌گردد.

بخش پنجم: حرکت، واسطه خلقت

حرکت به عنوان واسطه

ملاصدرا حرکت را به عنوان واسطه‌ای میان حادث و قدیم معرفی می‌کند. حرکت، به دلیل دارا بودن ثبات در تغییر و تغییر در ثبات، می‌تواند نقش رابط را ایفا کند. این ویژگی دوگانه، حرکت را به عاملی مناسب برای پیوند میان قدیم و حادث بدل ساخته است، مانند جریانی که در عین حرکت، پیوستگی خود را حفظ می‌کند.

درنگ: حرکت، به دلیل ویژگی دوگانه ثبات و تغییر، در فلسفه ملاصدرا به عنوان واسطه‌ای میان حادث و قدیم مطرح می‌شود که امکان ظهور موجودات حادث را فراهم می‌آورد.

حرکت و خلقت مداوم

ملاصدرا معتقد است که خداوند از طریق حرکت وجودی و ایجادی، عالم حادث را خلق می‌کند. حرکت، به دلیل دارا بودن ویژگی‌های ثبات و تغییر، واسطه‌ای مناسب برای این خلقت است. این حرکت، نه تنها در عالم مادی، بلکه در مراتب وجودی نیز نقش اساسی دارد و امکان ظهور مداوم موجودات را فراهم می‌کند، مانند رودی که پیوسته جاری است و حیات را به دشت‌های خشک می‌رساند.

نقد واسطه‌های غیروجودی

ملاصدرا با تأکید بر وجود، نیاز به واسطه‌های غیروجودی، مانند دهر میرداماد، را نفی می‌کند و معتقد است که خداوند به صورت مستقیم از طریق فیض وجودی، عالم را خلق می‌کند. این دیدگاه، سادگی و شفافیت فلسفه او را نشان می‌دهد که خلقت را به فیض مستقیم الهی بازمی‌گرداند، مانند نوری که بی‌واسطه بر جهان می‌تابد.

درنگ: ملاصدرا با حذف واسطه‌های غیروجودی، خلقت را به فیض مستقیم الهی بازمی‌گرداند و حرکت وجودی را به عنوان واسطه اصلی معرفی می‌کند.

بخش ششم: نقد مفهوم عدم

عدم در فلسفه ملاصدرا

ملاصدرا عدم را به عنوان ظلمتی معرفی می‌کند که وجودی مستقل ندارد و تنها با نور وجود شکافته می‌شود. عدم، صرفاً سلب ضرورت وجود و عدم است. این دیدگاه، ریشه در فلسفه وجودی دارد که عدم را نه موجودی مستقل، بلکه غیاب وجود می‌داند. این تفسیر، با آیه وَمَنْ أَحْسَنُ [مطلب حذف شد] : «و کیست نیکوکارتر از خدا در رنگ‌آمیزی؟») همخوانی دارد، که وجود الهی را به عنوان رنگ‌آفرین عالم معرفی می‌کند.

درنگ: عدم در فلسفه ملاصدرا، نه موجودی مستقل، بلکه غیاب وجود است که با نور وجود الهی شکافته می‌شود، چنان‌که آیه وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً به رنگ‌آفرینی الهی اشاره دارد.

وجود، مبنای خلقت

ملاصدرا با تأکید بر اصالت وجود، تمامی پدیده‌های عالم را به وجود بازمی‌گرداند. او معتقد است که خداوند، خود ذاتاً دائم‌الفیض و دائم‌الخلق است و نیازی به واسطه‌ای جداگانه ندارد. این دیدگاه، مانند آن است که خورشید، بی‌واسطه، نور خود را بر جهان می‌تاباند و هرچه هست، از پرتو آن نور پدید می‌آید.

جمع‌بندی

بحث ربط میان حادث و قدیم، یکی از مسائل بنیادین فلسفه اسلامی است که در آثار ملاصدرا با نگاهی عمیق و نوآورانه بررسی شده است. او با تأکید بر اصالت وجود و فرعیت ماهیت، حرکت را به عنوان واسطه‌ای میان قدیم و حادث معرفی می‌کند که به دلیل دارا بودن ویژگی‌های ثبات و تغییر، قادر به ایفای نقش رابط است. این دیدگاه، نه تنها مسئله ربط میان حادث و قدیم را حل می‌کند، بلکه با تأکید بر فیض مستقیم الهی، پیچیدگی‌های غیرضروری را از میان برمی‌دارد. تحلیل دقیق این مسئله، نشان‌دهنده عمق و غنای فلسفه وجودی ملاصدرا و تأثیر آن بر الهیات نظری اسلامی است. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، کوشید تا این موضوع را با زبانی روشن و ساختاری منسجم برای پژوهشگران و دانش‌پژوهان تبیین نماید.

با نظارت صادق خادمی