متن درس
تبیین فلسفی ربط حادث و قدیم در حکمت متعالیه
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۱۲)
دیباچه
در گستره حکمت اسلامی، مسئله ربط میان حادث و قدیم، چونان نگینی درخشان در تاج فلسفه متافیزیکی میدرخشد. این مسئله، که به پیوند وجودی میان ذات قدیم باریتعالی و مخلوقات حادث میپردازد، از دیرباز ذهن فیلسوفان بزرگ را به خود مشغول داشته است. حکمت متعالیه، بهویژه در اندیشه استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با تکیه بر مفهوم حدوث طبعی و حرکت جوهری، راهی نوین در تبیین این پیوند گشوده است.
بخش نخست: تبیین حدوث در حکمت اسلامی
حدوث اسمی در دیدگاه ملاهادی سبزواری
در حکمت اسلامی، یکی از رویکردهای برجسته در تبیین ربط حادث و قدیم، دیدگاه حدوث اسمی است که از سوی ملاهادی سبزواری مطرح شده است. این دیدگاه، با نفی حقیقت ماهیت و نسبت دادن وجود به ذات حق، دوگانگی میان حادث و قدیم را منتفی میداند و حتی مجردات را نیز در دایره حدوث جای میدهد. استاد فرزانه قدسسره در درسگفتار، این دیدگاه را مورد نقد قرار داده و مشکلات آن را برمیشمارند. از جمله این مشکلات، ناسازگاری تعمیم حدوث به مجردات با اصول حکمت متعالیه است، زیرا مجردات، به دلیل فقدان ماده، از ویژگی حدوث به معنای صدرایی آن بیبهرهاند. این نقد، چونان آیینهای، محدودیتهای دیدگاه سبزواری را در برابر حکمت صدرایی آشکار میسازد.
حدوث طبعی در حکمت صدرایی
در برابر حدوث اسمی، ملاصدرا مفهوم حدوث طبعی را پیش مینهد که چونان کلیدی، قفل معمای ربط حادث و قدیم را میگشاید. حدوث طبعی، به عالم ماده اختصاص دارد و بر طبیعت ذاتی ماده استوار است که همزمان واجد ثبات و تغییر است. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که این دیدگاه، با فلسفه حرکت جوهری صدرا همخوانی دارد. ماده، به مثابه بستری سیال، در ذات خود طبیعتی دارد که تغییر و تحول را در خود جای داده، اما در عین حال، ثباتی وجودی را حفظ میکند. این دوگانگی ثبات و تغییر، چونان دو بال پرندهای، طبیعت را به سوی تبیین پیوند میان حادث و قدیم پرواز میدهد.
نقش طبیعت در پیوند حادث و قدیم
استاد فرزانه قدسسره، با استناد به آرای ملاصدرا، طبیعت را به عنوان جوهر ذاتی ماده معرفی میکنند که رابط میان حق (مجرد) و عالم حادث (ناسوت) است. حرکت، به دلیل عَرَضی بودن، نمیتواند این نقش را ایفا کند، زیرا عالم ناسوت خود از جواهر تشکیل شده است. طبیعت، چونان پلی استوار، با ثبات خود به مجردات متصل میشود و با تجدد و تحول خود، به عالم ماده پیوند مییابد. این دیدگاه، که در جلد دوم اسفار اربعه (صفحه ۱۳۸، سطر ۱۱) به صراحت بیان شده، چنین است: «فثبت أن السبب القریب لحدوث الحوادث… جوهر متغذّی متجدّد». این جوهر، که متغذی (پایانپذیر) و متجدد (آغازگر) است، به نحو اتصالی عمل میکند و وحدتی وجودی را در سیر تحولات ماده حفظ مینماید.
این تبیین، چونان چراغی در تاریکی، راه را برای فهم ربط میان حادث و قدیم روشن میسازد. طبیعت، با ویژگیهای دوگانه ثبات و تجدد، به مثابه واسطهای است که مراتب وجودی را به هم پیوند میدهد، بدون آنکه به تفرق یا گسست وجودی منجر شود. استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که این اتصال، با مفهوم وحدت وجود در حکمت متعالیه همخوانی دارد و از محدودیتهای حرکت عَرَضی، که نمیتواند رابط متافیزیکی باشد، به دور است.
جمعبندی بخش نخست
در این بخش، با بررسی حدوث اسمی و طبعی، به نقش بنیادین طبیعت در حکمت صدرایی پی بردیم. حدوث اسمی سبزواری، با تعمیم حدوث به مجردات، با چالشهایی مواجه است که حکمت متعالیه آنها را مرتفع میسازد. حدوث طبعی، با تکیه بر طبیعت ذاتی ماده، راهی نوین در تبیین پیوند میان حادث و قدیم میگشاید. طبیعت، به عنوان جوهر سیال و متبدل، با ثبات و تجدد خود، این پیوند را برقرار میسازد و وحدت وجودی را در مراتب هستی حفظ میکند.
بخش دوم: طبیعت و ماده در حکمت صدرایی
ذات ماده و دوگانگی ثبات و تغییر
ماده، در حکمت صدرایی، چونان بستری سیال و پویا، واجد طبیعتی است که هم ثبات را در خود جای داده و هم تغییر را. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که این دوگانگی، نه تنها در ذات ماده ریشه دارد، بلکه مکمل یکدیگر است. ثبات ماده، به مثابه ریشهای است که درخت وجود را استوار نگه میدارد، و تغییر آن، چونان شاخسارهایی است که به سوی آسمان تحول کشیده میشوند. این ویژگی، ماده را به کانون حرکت جوهری تبدیل میکند که در آن، تحولات وجودی به نحو اتصالی رخ میدهند.
استاد فرزانه قدسسره، با استناد به جلد دوم اسفار (صفحه ۱۹۸، سطر ۷)، طبیعت را «الطبیعة الساریة فی الأجسام» مینامند که جوهر ذاتی ماده است. این طبیعت، برخلاف حرکت که عَرَضی است، ذاتاً متغذی و متجدد است و به همین دلیل، میتواند رابط میان مجردات و عالم ناسوت باشد. این تبیین، چونان نوری که از میان ابرهای تیره میتابد، حقیقت ماده را در فلسفه صدرایی آشکار میسازد.
اختلاف ابنسینا و ملاصدرا در باب طبیعت
یکی از مسائل محوری در درسگفتار، اختلاف میان ابنسینا و ملاصدرا درباره ذاتی یا خارجی بودن طبیعت ماده است. ابنسینا، در چارچوب فلسفه مشایی، طبیعت را امری خارجی میبیند که بر ماده عارض میشود، در حالی که ملاصدرا، طبیعت را ذاتی ماده میداند که در ذات آن ریشه دارد. استاد فرزانه قدسسره، با اشاره به این اختلاف، تأکید میکنند که دیدگاه صدرایی، با تأکید بر ذاتی بودن طبیعت، از محدودیتهای فلسفه مشایی فراتر میرود و طبیعت را به عنوان جوهر سیال و متبدل معرفی میکند.
این اختلاف، چونان دو راهی در مسیر حکمت، نشاندهنده تفاوتهای بنیادین میان مشاء و حکمت متعالیه است. ملاصدرا، با تکیه بر حرکت جوهری، طبیعت را نه تنها در ماده، بلکه به عنوان حقیقت ذاتی آن میبیند که تحولات وجودی را ممکن میسازد. این دیدگاه، ماده را از حالت ایستا به بستری پویا و تحولآفرین تبدیل میکند.
نقد حرکت به عنوان رابط
استاد فرزانه قدسسره، با استناد به آرای ملاصدرا، حرکت را به دلیل عَرَضی بودن، ناتوان از ایفای نقش رابط میان مجردات و جواهر میدانند. حرکت، چونان سایهای گذرا بر دیوار ماده، نمیتواند پیوندی متافیزیکی میان حق و عالم حادث برقرار سازد. در عوض، طبیعت، به عنوان جوهر ذاتی ماده، این نقش را بر عهده میگیرد. این نقد، که در جلد سوم اسفار (صفحه ۱۲۸) نیز مورد تأکید قرار گرفته، نشان میدهد که حکما، با وجود تلاش برای تبیین ربط حادث و قدیم از طریق حرکت، به دلیل محدودیتهای آن، به بنبست رسیدهاند.
ملاصدرا، با بهرهگیری از این نقد، طبیعت را جایگزین حرکت میکند. طبیعت، چونان جویباری که از سرچشمه وجود جاری است، هم ثبات دارد و هم تجدد، و به همین دلیل، میتواند رابطی وجودی میان مراتب هستی باشد. این تبیین، از پیچیدگیهای مسئله ربط حادث و قدیم میکاهد و راهی روشن پیش روی حکمت میگشاید.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تمرکز بر طبیعت و ماده در حکمت صدرایی، نشان داد که طبیعت، به عنوان جوهر ذاتی ماده، نقشی محوری در تبیین ربط حادث و قدیم ایفا میکند. اختلاف میان ابنسینا و ملاصدرا، بر تفاوتهای بنیادین مشاء و حکمت متعالیه در فهم ماده و طبیعت دلالت دارد. نقد حرکت به عنوان رابط، برتری طبیعت را به عنوان جوهر سیال و متبدل آشکار ساخت و نشان داد که چگونه این مفهوم، مراتب وجودی را به هم پیوند میدهد.
بخش سوم: مراتب وجود و نفی ماهیت
مراتب حیات در عالم ماده
استاد فرزانه قدسسره، با تکیه بر فلسفه صدرایی، حیات را در عالم ماده به مراتب گوناگون تقسیم میکنند: از طبیعت مادی در سنگ، تا طبیعت نباتی، حیوانی، و انسانی. هر مرتبه، واجد طبیعت خاص خود است که ارتعاشات وجودی را به شیوهای متمایز بروز میدهد. به عنوان مثال، حیات در نبات، که با رشد و نمو همراه است، از حیات در سنگ، که به ارتعاشات وجودی محدود است، متمایز است. این مراتب، چونان نردبانی از وجود، از ماده به سوی مجردات صعود میکنند.
این تبیین، با تشکیک وجود در حکمت صدرایی همخوانی دارد. استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که هر مرتبه از حیات، جلوهای از طبیعت است که در ماده ساری است. این طبیعت، با ثبات خود به مجردات متصل میشود و با تجدد خود، تحولات عالم ناسوت را رقم میزند. این دیدگاه، عالم ماده را چونان آیینهای میبیند که انعکاس مراتب وجودی را در خود جای داده است.
نفی ماهیت و طبیعت به معنای ماهوی
یکی از نکات برجسته درسگفتار، نفی ماهیت و طبیعت به معنای ماهوی است. استاد فرزانه قدسسره، با رد اصالت ماهیت، تأکید میکنند که عالم، نه از ماهیتها، بلکه از مراتب وجود تشکیل شده است. انسان، گندم، یا سنگ، همگی مراتبی از وجودند که آثار خاصی را بروز میدهند، نه ماهیتهایی متمایز. این دیدگاه، با فلسفه وحدت وجود صدرایی همخوانی دارد که همه موجودات را ظهورات وجود یگانه میداند.
استاد فرزانه قدسسره، با استناد به جلد سوم اسفار (صفحه ۶۸)، بیان میکنند که طبیعت، به دلیل ثبات و تجدد، رابط میان حادث و قدیم است. این طبیعت، نه تنها در ماده، بلکه در مراتب وجودی نیز ساری است. با این حال، پذیرش طبیعتهای مختلف، به معنای پذیرش ماهیت نیست، بلکه این طبیعتها، آثار مراتب وجودیاند. این تبیین، چونان کلیدی، قفل دوگانگیهای ماهوی را میگشاید و وحدت وجود را آشکار میسازد.
تبدل مراتب وجودی
استاد فرزانه قدسسره، با الهام از عرفان اسلامی و حکمت صدرایی، تأکید میکنند که همه موجودات عالم، قابل تبدل به یکدیگرند. انسان میتواند به سنگ، حیوان، یا حتی موجودی با ویژگیهای متفاوت تبدیل شود، زیرا ماهیت و طبیعت به معنای ماهوی وجود ندارد. این دیدگاه، با استناد به بیت مولوی: «اندیشه گل پیشه کنی، گل باشی»، نشان میدهد که تحولات وجودی، از طریق تغییر مراتب ممکن است. عالم، چونان دریایی بیکران، هیچ ظرف و کاسهای ندارد و همه چیز در آن قابل تبدل است.
این تبیین، با نفی محدودیتهای ماهوی، عالم را به مثابه هستی یگانهای معرفی میکند که مراتب آن، چونان امواج دریا، در حال تحول و تبدلاند. استاد فرزانه قدسسره، با مثالهایی چون امکان باردار شدن مرد یا تغییر شکل انسان، بر این نکته تأکید میکنند که وجود، از هر گونه قید ماهوی آزاد است.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تمرکز بر مراتب وجود و نفی ماهیت، نشان داد که عالم، نه از ماهیتها، بلکه از مراتب وجود تشکیل شده است. حیات در ماده، در مراتب گوناگون، جلوههای طبیعت ساری در اجسام است که با ثبات و تجدد، مراتب وجودی را به هم پیوند میدهد. نفی ماهیت و تأکید بر تبدل مراتب وجودی، حکمت صدرایی را از محدودیتهای ماهوی رها ساخته و عالم را به مثابه هستی یگانهای معرفی میکند که در آن، همه چیز قابل تحول است.
بخش چهارم: فلسفه در برابر علوم تجربی
تمایز فلسفه و علوم تجربی
استاد فرزانه قدسسره، با تمایز میان فلسفه و علوم تجربی، تأکید میکنند که فلسفه به علل میپردازد، در حالی که علوم تجربی به معلولها محدودند. فیلسوف، چونان کاوشگری که به سرچشمه رودخانه میرسد، در پی علل وجودی است، در حالی که عالم تجربی، چونان بینندهای است که تنها امواج سطحی رود را میبیند. فلسفه، با بررسی طبیعت به عنوان علت حیات ماده، به حقیقت وجودی آن میرسد، در حالی که علوم تجربی، به آثار ظاهری آن بسنده میکنند.
این تمایز، چونان خطی روشن، مرز میان دو رویکرد معرفتی را مشخص میسازد. استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که علوم تجربی، با کشف ارتعاشات مادی، به معلولها مینگرند، اما فلسفه، با برهان، به طبیعت ذاتی ماده میرسد که ریشه این ارتعاشات است. این دیدگاه، بر ضرورت تلفیق عقل و تجربه برای فهم عمیقتر هستی تأکید دارد.
نقد دیدگاه مشایی درباره ماده
استاد فرزانه قدسسره، با نقد دیدگاه فلاسفه مشایی مانند ارسطو و ابنسینا، تأکید میکنند که تصور اتصال ماده و وهمی دانستن اجزای آن، با واقعیت مادی ناسازگار است. علوم مدرن، با تأیید تجزیهپذیری ماده، نشان دادهاند که ماده از اجزای متکثر تشکیل شده است، نه یک واحد متصل. این نقد، چونان بادی که پردههای وهم را کنار میزند، حقیقت مادی ماده را آشکار میسازد.
استاد فرزانه قدسسره، با مثالهایی چون سنگ و شیشه، نشان میدهند که تفاوت میان این مواد، نه در اتصال، بلکه در تراکم و ترکیب اجزای آنهاست. این دیدگاه، با یافتههای علوم جدید همخوانی دارد و محدودیتهای فلاسفه مشایی را در تبیین ماده آشکار میسازد.
محدودیتهای ادراک انسانی
استاد فرزانه قدسسره، با اشاره به محدودیتهای ادراک انسانی، تأکید میکنند که انسان، نه ریزبین است و نه دوربین، بلکه در حد متوسط میبیند. این محدودیت، چونان پردهای بر چشم، مانع از دیدن حقیقت عالم در مراتب ریز و درشت آن میشود. با این حال، این محدودیت، لطفی الهی است که انسان را از تبدیل شدن به موجودی غیرقابلکنترل حفظ کرده است. مثال حیوانات، مانند سگ با ادراک دو هزار بو، نشاندهنده برتری ادراکات حسی آنها بر انسان است، اما فقدان عقل، آنها را از حکمت محروم ساخته است.
این تبیین، چونان آیینهای، حکمت الهی در خلقت انسان را نشان میدهد. انسان، با عقل خود، میتواند به علل وجودی دست یابد، در حالی که حیوانات، در قفس ادراکات حسی محبوساند.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با بررسی تمایز میان فلسفه و علوم تجربی، نشان داد که فلسفه، با کاوش در علل، به حقیقت طبیعت میرسد، در حالی که علوم تجربی، به آثار ظاهری آن محدودند. نقد دیدگاه مشایی درباره ماده، بر واقعیت اجزای متکثر ماده تأکید داشت و با یافتههای علوم مدرن همخوانی داشت. محدودیتهای ادراک انسانی، به عنوان لطفی الهی، انسان را در مسیر حکمت و عقلانیت هدایت میکند.
نتیجهگیری و جمعبندی
این کتاب، با بازنمایی درسگفتار شماره ۶۱۲ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین مسئله ربط حادث و قدیم در حکمت متعالیه پرداخت. طبیعت، به عنوان جوهر ذاتی ماده، با ثبات و تجدد خود، رابطی وجودی میان مجردات و عالم ناسوت برقرار میسازد. این دیدگاه، با نفی حرکت به عنوان رابط و تأکید بر جوهر بودن طبیعت، از محدودیتهای فلسفه مشایی فراتر میرود. نفی ماهیت و طبیعت به معنای ماهوی، عالم را به مثابه هستی یگانهای معرفی میکند که مراتب آن، چونان امواج دریا، در حال تحول و تبدلاند.
حکمت صدرایی، با تلفیق عقل و تجربه، راهی نوین در فهم هستی میگشاید. تمایز میان فلسفه و علوم تجربی، بر ضرورت نگاه به علل وجودی در کنار آثار ظاهری تأکید دارد. این تبیین، چونان چراغی در مسیر حکمت، خواننده را به سوی فهم عمیقتر عالم هدایت میکند. در نهایت، این کتاب، با حفظ تمامی جزئیات درسگفتار و تحلیلهای تفصیلی، کوشیده است تا روح حکمت متعالیه را در قالبی فاخر و آکادمیک به مخاطبان عرضه نماید.
آیه شریفه:
﴿وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ﴾ [مطلب حذف شد] )