در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 615

متن درس




کتاب تحلیل فلسفی طبیعت نوعیه در حکمت اسلامی

تحلیل فلسفی طبیعت نوعیه در حکمت اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۶۱۵)

دیباچه

در گستره حکمت اسلامی، مفهوم طبیعت نوعیه از جمله مسائل بنیادینی است که در پیوند با مبانی هستی‌شناسی و فلسفه طبیعی، پرسش‌هایی عمیق را در باب رابطه میان مجردات و اجسام، حرکت و سکون، و ذات و صفات برانگیخته است. این مفهوم، که در آثار فلاسفه‌ای چون ابن‌سینا و ملاصدرا جایگاه ویژه‌ای یافته، محل تأملات و مناقشات گسترده‌ای بوده است. استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، در درس‌گفتار شماره ۶۱۵ (مورخ ۹ مهر ۱۳۸۳)، با نگاهی نقادانه و ژرف به این مقوله پرداخته و با کاوش در آرای فلاسفه و متکلمان، کوشیده‌اند تا پرده از ابهامات این موضوع بردارند.

بخش نخست: هستی و تعینات الهی

هستی به‌عنوان ظرف تعینات الهی

هستی، چونان آیینه‌ای زلال، ظرف تجلی تعینات وجودی حق تعالی است. در این دیدگاه، حق تعالی، در مقام نزول به عوالم، بی‌نیاز از هرگونه واسطه است. این اصل، که ریشه در وحدت وجود دارد، بیانگر آن است که همه مراتب وجود، از ذات و صفات الهی گرفته تا خلقت مجردات و مادیات، جلوه‌هایی از یک حقیقت واحدند. مانند نوری که از خورشید ساطع می‌شود و در همه جا پراکنده می‌گردد، هستی نیز در تمامی مراتب خود، تجلی حق است و نیازی به واسطه‌ای مانند طبیعت نوعیه برای ارتباط میان خالق و مخلوق ندارد.

درنگ: هستی، به‌عنوان ظرف تعینات الهی، نیازی به واسطه‌ای مانند طبیعت نوعیه ندارد. همه مراتب وجود، از ذات تا خلقت، جلوه‌های یک حقیقت واحدند.

یکپارچگی خلقت در مجردات و مادیات

ذات، صفات، و خلقت، اعم از مجردات و مادیات، همگی چونان رشته‌های یک تار، درهم‌تنیده و ظرف تعینات الهی و خلقی‌اند. تمایز میان مجرد و مادی، مانند تفاوت میان رنگ‌های یک رنگین‌کمان، مانع از وحدت وجودی نیست. این دیدگاه، بر یکپارچگی هستی تأکید دارد و بیان می‌کند که همه مراتب، از مجردات والا تا اجسام مادی، در ذات خود جلوه‌های حق‌اند و در این وحدت، هیچ جدایی‌ای میان آن‌ها نیست.

ثبات و پویایی در عالم

عالم، چونان دریایی مواج، دارای ثبات است، اما ساکن نیست. مجردات و ماده، هر دو دارای تعینات و نزولات‌اند، گویی هر یک در مرتبه خود، رقصی هماهنگ با آهنگ وجود دارند. این ثبات، به معنای سکون نیست، بلکه مرتبه‌ای از وجود است که با پویایی ذاتی همراه است. مانند درختی که ریشه در خاک دارد، اما شاخسار آن با نسیم می‌رقصد، عالم نیز در عین ثبات، پویاست.

تأثیر تعینات مجردات بر ماده

تعینات و نزولات مجردات، مانند بارانی که از آسمان بر زمین می‌بارد، علت تعینات عالم ماده، جسم، و ناسوت‌اند، بدون آنکه نیازی به واسطه‌ای مانند طبیعت نوعیه باشد. این دیدگاه، بر ارتباط مستقیم میان مراتب وجود تأکید دارد و هرگونه واسطه غیرضروری را نفی می‌کند. گویی مجردات، چونان چشمه‌ای زلال، حیات را به عالم ماده جاری می‌سازند.

درنگ: تعینات مجردات، مستقیماً و بدون نیاز به واسطه‌ای مانند طبیعت نوعیه، علت تعینات عالم ماده‌اند.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با کاوش در مفهوم هستی به‌عنوان ظرف تعینات الهی، بر وحدت وجودی میان ذات، صفات، و خلقت تأکید کرد. مجردات و مادیات، در عین تمایز ظاهری، در ذات خود جلوه‌های یک حقیقت واحدند. ثبات عالم، مانع پویایی آن نیست و تعینات مجردات، بدون واسطه، به عالم ماده حیات می‌بخشند. این دیدگاه، زمینه‌ساز نقد مفهوم طبیعت نوعیه در بخش بعدی است.

بخش دوم: نقد مفهوم طبیعت نوعیه در فلسفه اسلامی

تمسک ملاصدرا به طبیعت نوعیه

ملاصدرا، برای تبیین رابطه میان مجردات و اجسام، به مفهوم طبیعت نوعیه تمسک جسته و آن را واسطه‌ای میان این دو مرتبه وجودی دانسته است. او طبیعت نوعیه را جوهر خودجوش و ذاتاً متحرکی می‌داند که اجسام را به حرکت درمی‌آورد. اما این فرض، مانند افزودن حلقه‌ای غیرضروری به زنجیر هستی، مورد نقد است. نیازی به واسطه‌ای مانند طبیعت نوعیه نیست، زیرا رابطه میان مجردات و اجسام، مستقیم و بی‌واسطه است.

درنگ: فرض طبیعت نوعیه به‌عنوان واسطه میان مجردات و اجسام، غیرضروری است و رابطه میان این دو مرتبه، مستقیم و بی‌واسطه است.

تفاوت دیدگاه ابن‌سینا و ملاصدرا

ابن‌سینا، برخلاف ملاصدرا، حرکت را امری خارجی می‌داند که از بیرون به طبیعت نوعیه و سپس به جسم منتقل می‌شود. در مقابل، ملاصدرا طبیعت نوعیه را ذاتاً متحرک و خودجوش می‌خواند. این اختلاف، مانند تفاوت میان دو نقاش است که یکی رنگ را از بیرون بر بوم می‌افزاید و دیگری بوم را خود رنگین می‌بیند. این تفاوت، ریشه در مبانی فلسفی دارد و نشان‌دهنده دو رویکرد متمایز به مقوله حرکت است.

نقد وجود طبیعت نوعیه

هستی، به‌ویژه عالم ماده، نیازی به طبیعت نوعیه ندارد. جسم، چونان موجودی زنده، خود دارای حیات و پویایی است و نیازی به جوهر واسطه‌ای برای حرکت ندارد. این دیدگاه، مانند نفی نیازی به چشمه‌ای اضافی در کنار رودی خروشان، بر خودجوشی و حیات ذاتی جسم تأکید دارد. فرض طبیعت نوعیه، گویی افزودن کدیخدایی غیرضروری به دهکده‌ای است که خود نظام‌مند و زنده است.

لزوم دلیل برای طبیعت نوعیه

فرض طبیعت نوعیه به‌عنوان جوهر متحرک، نیازمند دلیل است. بدون استدلال منطقی، این مفهوم مانند بنایی است که بدون پی‌ریزی برپا شده و فرو می‌ریزد. فقدان دلیل، ادعای طبیعت نوعیه را باطل می‌کند، زیرا هر ادعای فلسفی باید بر پایه استدلال استوار باشد.

درنگ: ادعای طبیعت نوعیه به‌عنوان جوهر متحرک، بدون دلیل منطقی، غیرقابل پذیرش است. جسم، خود دارای حیات و پویایی ذاتی است.

نقد کثرت واسطه‌ها

فرض خدا به‌عنوان خالق عالم ماده و طبیعت نوعیه به‌عنوان واسطه در جسم، کثرتی غیرضروری ایجاد می‌کند. این کثرت، مانند افزودن شاخه‌های زائد به درختی تنومند، پیچیدگی بی‌مورد به هستی‌شناسی می‌افزاید. ساده‌سازی رابطه میان خالق و مخلوق، به نفی واسطه‌های غیرضروری می‌انجامد.

اجماع بر وجود عالم ماده

علما و دانشمندان، بر وجود عالم ماده و نظام کیهانی شبهه‌ای ندارند. چالش اصلی، در تبیین مفاهیم فلسفی مانند طبیعت نوعیه است. این اجماع، مانند توافقی بر وجود خورشید است، اما اختلاف در چگونگی تابش نور آن، منشأ مناقشات فلسفی است.

نقد اجسام مرده

اجسام، برخلاف تصور برخی، مرده نیستند و نیازی به محرک خارجی یا طبیعت نوعیه ندارند. همه هستی، چونان موجودی زنده، دارای حیات و پویایی است. این دیدگاه، مانند نفی مرگ در باغی پر از شکوفه، بر حیات فراگیر هستی تأکید دارد.

حرکت بالذات در طبیعت نوعیه

ملاصدرا معتقد است طبیعت نوعیه، بالذات متحرک است و اجسام را به حرکت درمی‌آورد. اما این دیدگاه، مانند فرض قایقی است که خود به خود در رود حرکت می‌کند، در حالی که رود خود خروشان است و نیازی به قایق ندارد. جسم، به ذات خود، دارای حرکت است.

نقل از اسفار

ملاصدرا در «اسفار اربعه»، جلد سوم، فصل بیستم، صفحه ۶۴، طبیعت را مبدأ حرکت می‌داند و می‌نویسد: «فلا بد أن یکون فیه من میل طباعي فثبت أن مزاول الحرکة لا یکون إلا بالطبیعة و علمت أن مباشرا سیال متجدد الهویة لو لم یکن متجردا لم یمکن صدور الحرکات». اما این ادعا، فاقد دلیل منطقی است و نمی‌تواند ضرورت طبیعت نوعیه را اثبات کند.

تنوع حرکت در اجسام

حرکت در اجسام، یکسان نیست و شامل اقسامی چون وضعی، انتقالی، وجودی، و صفاتی است. این تنوع، مانند رنگ‌های گوناگون در یک تابلوی نقاشی، بیانگر پیچیدگی و غنای حرکت در عالم ماده است. حرکت، نه تنها در جسم، بلکه در ذات هستی جاری است.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با نقد مفهوم طبیعت نوعیه، بر غیرضروری بودن این واسطه در تبیین رابطه مجردات و اجسام تأکید کرد. ملاصدرا، با فرض طبیعت نوعیه به‌عنوان جوهر خودجوش، کوشیده است ربط میان حادث و قدیم را تبیین کند، اما این فرض، فاقد دلیل منطقی است. ابن‌سینا نیز حرکت را خارجی می‌داند، اما دیدگاه پیشنهادی، با نفی طبیعت نوعیه، بر حیات و پویایی ذاتی جسم تأکید دارد. این نقد، زمینه‌ساز بررسی حرکت و علم در بخش بعدی است.

بخش سوم: حرکت و علم در فلسفه اسلامی

حرکت به‌عنوان وصف ذاتی هستی

حرکت، چونان نبض هستی، وصف ذاتی همه مراتب وجود است. محرک، متحرک، و حرکت، نسبی‌اند و همه هستی را فرا گرفته‌اند. مانند رودی که هر قطره‌اش در جریان است، هیچ موجودی در عالم ساکن نیست. این دیدگاه، برخلاف کلامیان که حرکت و سکون را عارضی می‌دانند، بر ذاتی بودن حرکت تأکید دارد.

درنگ: حرکت، وصف ذاتی هستی است و همه مراتب وجود، از حق تا خلق، ذاتاً متحرک‌اند. سکون، در عالم وجود ندارد.

نقد حرکت و سکون عارضی

کلامیان، حرکت و سکون را عارضی و وابسته به جسم می‌دانند، گویی که جسم، مانند تخته‌سنگی بی‌جان، نیازمند محرکی خارجی است. اما این دیدگاه، مانند تصور باغی بی‌شکوفه، با حقیقت هستی ناسازگار است. حرکت و سکون، در ذات هستی ریشه دارند و عارضی نیستند.

نقل از توحید مفضل

سخنان امام صادق علیه‌السلام در «توحید مفضل»، بر خودجوشی هستی تأکید دارد. این روایت، مانند چراغی است که تاریکی‌های تبیین فلسفی را روشن می‌سازد و نشان می‌دهد که هستی، ذاتاً زنده و پویاست.

تبیین علم در فلسفه

در باب علم، پرسش بنیادین این است: آیا معلم، علم خفته در ما را بیدار می‌کند یا ذهن ما چونان ظرفی خالی است که پر می‌شود؟ این پرسش، مانند معمایی است که کلید آن در فهم ذات انسان نهفته است. آیا علم، ذاتی است یا اکتسابی؟

نقل آیه در باب علم

قال الله تعالی: ﴿لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا﴾ (النحل: ۷۴)

این آیه شریفه از قرآن کریم، به نادانی انسان در بدو تولد اشاره دارد و دیدگاه کسانی را تأیید می‌کند که ذهن انسان را در ابتدا خالی می‌دانند. اما این نادانی، مانند تاریکی پیش از سپیده‌دم، مانع از امکان بیداری علم ذاتی نیست.

نقد طبیعت خفته یا خودجوش

آیا طبیعت، زنده و خودجوش است یا خفته و نیازمند بیداری توسط عوامل خارجی؟ دیدگاه پیشنهادی، با نفی وجود طبیعت در جسم، بر حیات ذاتی جسم تأکید دارد. مانند درختی که بدون نیاز به باد، خود شاخسار می‌جنباند، جسم نیز ذاتاً زنده است.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با بررسی حرکت و علم، بر پویایی ذاتی هستی و ذاتی بودن صفات علم و قدرت تأکید کرد. حرکت، وصف ذاتی همه مراتب وجود است و علم، چه ذاتی باشد و چه اکتسابی، در ذات انسان ریشه دارد. نقد طبیعت نوعیه، با تأکید بر خودجوشی هستی، زمینه‌ساز بررسی وحدت وجود در بخش بعدی است.

بخش چهارم: وحدت وجود و تعینات

وحدت وجودی حق و خلق

تفاوت میان حق و خلق، مانند تفاوت میان قله و دامنه یک کوه، تنها در مرتبه است، نه در نحوه وجود. حق، متعین نیست، اما مخلوقات متعین‌اند. این وحدت وجودی، مانند دریایی است که همه امواج آن از یک حقیقت سرچشمه می‌گیرند.

درنگ: تفاوت حق و خلق، در مرتبه است، نه در نحوه وجود. همه مراتب هستی، جلوه‌های یک حقیقت واحدند.

نقد تنزیه حق از وحدت وجود

برخی، با نگارش آثاری چون «تنزیه الحق عن الوحدة الوجود»، کوشیده‌اند وحدت وجود را رد کنند. اما این دیدگاه، مانند تلاش برای جدا کردن نور از خورشید، ساده‌انگارانه است. وحدت وجود، حقیقت بنیادین هستی است و رد آن، به سوء‌تفاهم می‌انجامد.

صفات ذاتی در هستی

صفات علم، قدرت، و کمال، مانند جواهری در دل سنگ، ذاتی همه ذرات هستی‌اند و جاسازی‌شده نیستند. این دیدگاه، مانند نفی نیاز به رنگ‌آمیزی یک گل، بر ذاتی بودن صفات الهی در همه مراتب وجود تأکید دارد.

مثال آب و صفات آن

آب، دارای صفاتی چون شلی، خیسی، و سیالیت است. آیا این صفات ذاتی‌اند یا عارضی؟ مانند نوری که در ذات خورشید است، این صفات نیز در ذات آب عجین‌اند و تعینات ذاتی آن را تشکیل می‌دهند.

نقل کلام امیرالمؤمنین

حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَا بِالْمُمَازَجَةِ، خَارِجٌ عَنِ الْأَشْيَاءِ لَا بِالْمُفَارَقَةِ». این کلام، مانند کلیدی است که درهای معرفت وحدت وجود را می‌گشاید و حضور حق در هستی را بدون ممازجت یا مفارقت تبیین می‌کند.

تناقض ظاهری در کلام امیرالمؤمنین

عبارت «داخل لا بالممازجة، خارج لا بالمفارقة» در ظاهر متناقض است، اما مانند معمایی است که پاسخ آن در وحدت وجود نهفته است. حق، در عین حضور در همه چیز، متعالی است و از اختلاط یا جدایی مبراست.

مراتب و تعینات در هستی

هر موجودی، در مرتبه و تعین خود، مانند عضوی از یک بدن، مراتب دیگر را سیر می‌دهد و از آن‌ها سیر می‌گیرد. این شبکه تعینات، مانند تاروپودی است که هستی را به هم می‌پیوندد.

جزئیت در هستی

همه هستی، از حق تا ماده، مانند دانه‌های یک تسبیح، جزئی و متعین است. کلیت، چونان سایه‌ای موهوم، مفهومی غیرواقعی است. این دیدگاه، بر تشخص و تعین در همه مراتب وجود تأکید دارد.

نقد ازلی و ابدی بودن ماده

فرض ماده به‌عنوان ازلی و ابدی، مانند تصور رودی بدون سرچشمه، نادرست است. حرکت، نه ذاتی ماده، بلکه وصف وجود است و از حق سرچشمه می‌گیرد.

نقد معرفت نفس

برخی معرفت نفس را محال می‌دانند، اما معرفت نفس، مانند آینه‌ای است که حق را در آن می‌توان دید. بر اساس حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه»، شناخت نفس، معادل شناخت حق است.

وحدت معرفت نفس و حق

معرفت نفس، مانند کلیدی است که درهای معرفت حق را می‌گشاید. تفاوت میان حق و خلق، تنها در مرتبه است و این وحدت، حقیقت بنیادین فلسفه اسلامی است.

نقد جاسازی صفات

صفات علم و قدرت، مانند نوری که در ذات خورشید است، ذاتی موجودات‌اند و جاسازی‌شده نیستند. این دیدگاه، مانند نفی نقاشی بر بوم هستی، بر ذاتی بودن صفات تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تأکید بر وحدت وجود، نشان داد که تفاوت میان حق و خلق، تنها در مرتبه است. صفات علم، قدرت، و کمال، ذاتی همه مراتب هستی‌اند و نیازی به جاسازی ندارند. نقد طبیعت نوعیه، با تأکید بر خودجوشی هستی، به تبیین نظام‌مند و یکپارچه هستی انجامید.

بخش پنجم: آیات قرآنی و تبیین هستی

نقل آیات قرآنی

قال الله تعالی: ﴿وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا﴾ (الإسراء: ۳۷)

این آیه شریفه از قرآن کریم، به معنای «و در زمین با تکبر راه مرو»، بر پویایی نظام‌مند هستی تأکید دارد. زمین، مانند موجودی زنده، در حال حرکت است و انسان را به فروتنی در برابر این پویایی دعوت می‌کند.

قال الله تعالی: ﴿كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾ (يس: ۴۰)

این آیه شریفه، به معنای «همه در مداری شناورند»، بیانگر سیر و پویایی همه موجودات در عالم است. مانند ستارگانی که در آسمان می‌چرخند، همه هستی در سیر وجودی خود شناور است.

قال الله تعالی: ﴿سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾ (الجاثية: ۱۳)

این آیه شریفه، به معنای «آنچه در آسمان‌ها و زمین است را برای شما رام کرد»، بر تسخیر عالم برای انسان تأکید دارد. اما ناتوانی بشر در کنترل طبیعت، مانند تلاش برای مهار رودی خروشان با دستان خالی، نشان‌دهنده محدودیت‌های علمی اوست.

نقد نادانی بشر

معرفت بشر نسبت به هستی، مانند قطره‌ای در برابر اقیانوس، بسیار محدود است. بشر، هنوز قادر به کنترل طبیعت نیست و زلزله‌ها و سیل‌ها، مانند غرش اژدهایی خفته، او را به چالش می‌کشند.

تبیین میخ‌های زمین

آیه‌ای که به میخ‌های زمین اشاره دارد (وَأَتَدُّ بِصُخُورِ مِيدَانِ أَرْضٍ)، مانند نقشه‌ای است که راه شناخت نظام‌مند زمین را نشان می‌دهد. صخره‌ها و میدان‌های زمین، مانند ستون‌های یک خیمه، باید شناسایی شوند تا زلزله‌ها کنترل گردند.

نقد ساده‌انگاری زمین

زمین، مانند کروی ساده نیست، بلکه نظام‌مندی پیچیده‌ای دارد. مانند موجودی زنده، نیازمند شناخت عمیق است تا رام گردد. این دیدگاه، مانند نفی تصور نقاشی ساده از یک تابلوی پیچیده، بر ضرورت شناخت دقیق زمین تأکید دارد.

نقد مصرف نادرست منابع

منابع بشری، مانند آبی که به‌جای آبیاری باغ، به هدر می‌رود، در امور غیرضروری چون تسلیحات و تجملات مصرف می‌شود. این نقد، مانند هشداری است که انسان را به مدیریت صحیح منابع دعوت می‌کند.

نقد علم مدرن

علم مدرن، بدون بهره‌گیری از قرآن کریم و سنت، مانند کشتی‌ای بدون سکان، قادر به حل مشکلات بشری نیست. تلفیق علم و وحی، مانند پیوند دو بال برای پرواز، راهگشای مسائل بشری است.

درنگ: علم مدرن، بدون بهره‌گیری از قرآن کریم و سنت، ناتوان از حل مسائل بشری است. تلفیق علم و وحی، راهگشای مشکلات است.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با استناد به آیات قرآن کریم، بر پویایی و نظام‌مندی هستی تأکید کرد. آیات، مانند چراغ‌هایی در مسیر حقیقت، نشان‌دهنده سیر و حیات ذاتی عالم‌اند. ناتوانی بشر در تسخیر طبیعت، ضرورت بهره‌گیری از وحی را آشکار می‌سازد. نقد مصرف نادرست منابع و ساده‌انگاری زمین، انسان را به سوی شناخت عمیق‌تر و مدیریت صحیح دعوت می‌کند.

نتیجه‌گیری نهایی

کاوش در مفهوم طبیعت نوعیه، که در درس‌گفتار شماره ۶۱۵ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره با دقت و ژرف‌نگری بررسی شده، نشان‌دهنده شکافی عمیق میان دیدگاه‌های متکلمان و فلاسفه است. ملاصدرا، با فرض طبیعت نوعیه به‌عنوان جوهر خودجوش، کوشیده است رابطه میان مجردات و اجسام را تبیین کند، اما این فرض، به دلیل فقدان دلیل منطقی، مورد نقد قرار گرفته است. ابن‌سینا نیز حرکت را خارجی می‌داند، اما دیدگاه پیشنهادی، با نفی طبیعت نوعیه، بر حیات و پویایی ذاتی همه مراتب هستی تأکید دارد. آیات قرآن کریم، مانند ﴿كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾ و ﴿سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾، بر پویایی و نظام‌مندی هستی گواهی می‌دهند. این نوشتار، با حفظ تمامی جزئیات درس‌گفتار و تحلیل‌های آن، کوشیده است تا این مباحث را با زبانی متین و روشن به مخاطبان عرضه دارد و با طرح پرسش‌هایی عمیق، راه را برای تأملات آینده هموار سازد.

با نظارت صادق خادمی