متن درس
تبیین وحدت وجود و نقد لوازم ذاتی در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۶۱)
مقدمه: درآمدی بر تبیین وحدت وجود و نقد فلسفی
این نوشتار، بازتاب تأملات عمیق فلسفی در درسگفتار شماره ۶۶۱ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره است که در تاریخ ۱۳/۲/۱۳۸۴ ایراد شده است. محور این گفتار، بررسی انتقادی مفهوم لوازم ذاتی حق تعالی و صور الهی در فلسفه اسلامی، بهویژه در مکتب صدرایی، مشایی و افلاطونی است. با رویکردی وحدتگرایانه، این درسگفتار، همه هستی را به ظهورات وجودی حق تعالی فرومیکاهد و هرگونه تمایز میان لازم و غیرلازم را در نسبت با ذات الهی نفی میکند. افزون بر این، نقدی صریح بر فقدان اندیشه مستقل در حوزههای علمیه و محدودیتهای فلسفه اسلامی ارائه شده که راه را برای تأملات نوین در حکمت اسلامی هموار میسازد.
بخش نخست: وحدت وجود و نفی تمایز در خلقت
پرسش از لوازم ذاتی حق تعالی
استاد فرزانه در این درسگفتار، پرسشی بنیادین مطرح میسازند: لوازم ذاتی حق تعالی یا صور الهی، که در فلسفه صدرایی و دیگر مکاتب مطرح شدهاند، به چه معناست؟ آیا میتوان برای ذات الهی، لازم و غیرلازم قائل شد؟ این پرسش، نقدی است بر مفاهیم رایج در فلسفه اسلامی که برخی موجودات را بهعنوان لوازم ذاتی خدا متمایز میکنند. استاد، با تکیه بر وحدت وجود، این تمایز را بیاساس میدانند و تأکید میورزند که همه هستی، ظهورات ذاتی حق تعالی است و هیچ بخشی از آن از این ظهور مستثنی نیست.
درنگ: مفهوم لوازم ذاتی، در فلسفه اسلامی، به دلیل تخصیص ظهور به برخی موجودات، با اصل وحدت وجود ناسازگار است. همه هستی، ظهور ذات الهی است و تمایز میان لازم و غیرلازم، اعتباری و بیاساس است. |
نفی تمایز در خلق الرحمن
استاد، با استناد به آیه شریفه لَا فَرْقَ [مطلب حذف شد] : «هیچ تفاوتی در آفرینش خدای رحمان نیست»)، برابری همه هستی در نسبت با حق تعالی را تبیین میکنند. این آیه، بهسان آینهای که نور وجود را یکسان بازمیتاباند، نشان میدهد که هیچ موجودی از منظر خلقت الهی، متمایز از دیگری نیست. تمایز میان موجودات، تنها در مراتب ظهور است، نه در اصل وجود. استاد تأکید دارند که این اصل قرآنی، هرگونه تخصیص در ظهورات الهی، مانند اولیا یا عقل اول، را نفی میکند و همه هستی را جلوهای از وجود واحد میداند.
ظهور بهمثابه لازمه وجود
در ادامه، استاد مفهوم ظهور را بهعنوان لازمه ذاتی وجود معرفی میکنند. هستی، چونان شعاعی از نور وجود، تنها جلوهای از ذات الهی است که بدون واسطه یا تمایز، از حق تعالی ساطع میشود. این دیدگاه، با نفی هرگونه کثرت در ذات، همه موجودات را ظهورات الهی میداند و بر این نکته تأکید میورزد که ظهور، نه امری تخصیصیافته به برخی موجودات، بلکه ویژگی ذاتی همه هستی است. استاد میفرمایند: «ظهور لازمه وجود است و هیچ موجودی خارج از این ظهور نیست، چه اولیای الهی و چه اشقیترین اشقیاء.»
درنگ: ظهور، لازمه ذاتی وجود است و همه هستی، از اولیا تا اشقیاء، جلوههای این ظهورند. تخصیص ظهور به برخی موجودات، با وحدت وجود ناسازگار است. |
نفی تخصیص در ظهورات الهی
استاد، با صراحت، دیدگاههایی را که ظهور را به اولیا، عقل اول یا صور خاص محدود میکنند، رد میکنند. این دیدگاهها، که در فلسفه مشایی و صدرایی ریشه دارند، به دلیل فقدان استدلال عقلی، چونان بنایی سستپی در برابر طوفان نقد فرومیریزند. استاد میفرمایند: «همه هستی، از آغازین اولیا تا شریرترین موجودات، ظهور حق تعالی است و هیچ موجودی از این دایره خارج نیست.» این اصل، هرگونه تمایز اعتباری میان موجودات را نفی کرده و وحدت وجود را بهعنوان مبنای هستیشناختی تأیید میکند.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست این نوشتار، با تکیه بر اصل وحدت وجود، مفهوم لوازم ذاتی و صور الهی را در فلسفه اسلامی نقد میکند. استاد فرزانه، با استناد به آیات قرآن کریم، مانند لَا فَرْقَ فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ، برابری همه هستی در نسبت با ذات الهی را تبیین میکنند. ظهور، بهعنوان لازمه ذاتی وجود، همه موجودات را در بر میگیرد و هرگونه تخصیص یا تمایز را نفی میکند. این دیدگاه، بنیانی استوار برای بازاندیشی در مفاهیم فلسفی و رهایی از تمایزات اعتباری فراهم میسازد.
بخش دوم: نقد مفاهیم صور مترسمه و مثل افلاطونی
ابهام در تعریف صور مترسمه و مثل افلاطونی
استاد فرزانه، مفاهیم صور مترسمه (در فلسفه مشایی) و مثل افلاطونی را به دلیل فقدان استدلال عقلی و ابهام در تعریف، مورد نقد قرار میدهند. این مفاهیم، که گاه بهعنوان لوازم ذاتی حق تعالی مطرح شدهاند، چونان سرابی در بیابان فلسفهاند که راه به حقیقت نمیبرند. استاد میفرمایند: «صور مترسمه یا مثل افلاطونی، نه دلیل دارند و نه اساس. اینها خیالاتاند و از چیدمان عقلی بیبهرهاند.» این نقد، بر ضرورت استدلال طبیعی و عقلی در فلسفه تأکید دارد و هرگونه گمانهزنی بیاساس را رد میکند.
نقد اسمای اضافیه و قواهر اعلون
استاد، افزون بر صور مترسمه، مفاهیم اسمای اضافیه و قواهر اعلون را نیز به دلیل خودساخته بودن و فقدان پشتوانه عقلی نقد میکنند. این مفاهیم، که در برخی مکاتب فلسفی اسلامی مطرح شدهاند، چونان شاخههایی بیریشهاند که در خاک حقیقت دوام نمیآورند. استاد میفرمایند: «اینها را کی گفته؟ هر کس هر چه دلش میخواهد میگوید، اما فلسفه باید بر چیدمان عقلی استوار باشد.» این نقد، فلسفه اسلامی را به سوی تبیینهای دقیقتر و مستدلتر سوق میدهد.
درنگ: صور مترسمه، مثل افلاطونی، اسمای اضافیه و قواهر اعلون، به دلیل فقدان استدلال عقلی و ابهام در تعریف، از اعتبار فلسفی برخوردار نیستند. |
فلسفه و ضرورت چیدمان عقلی
استاد، فلسفه را علمی میدانند که باید بر پایه استدلال طبیعی و چیدمان عقلی بنا شود. فلسفهای که از این اصل دور افتد، چونان کشتیای بیسکان در دریای خیالات سرگردان میماند. استاد میفرمایند: «فلسفه، خیالات نیست؛ علمی است که باید بر اساس طبیعی و عقلی استوار باشد.» این اصل، هرگونه تبیین خودساخته و بیاساس را در فلسفه رد کرده و بر ضرورت استدلال تأکید میورزد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با نقد مفاهیم صور مترسمه، مثل افلاطونی، اسمای اضافیه و قواهر اعلون، بر فقدان استدلال عقلی در این مفاهیم تأکید دارد. استاد فرزانه، با تکیه بر ضرورت چیدمان عقلی، فلسفه اسلامی را از گمانهزنیهای بیاساس رها میسازند و راه را برای تبیینهای دقیقتر هموار میکنند. این نقد، دعوتی است به بازاندیشی در مفاهیم فلسفی و بازگشت به استدلالهای عقلی و طبیعی.
بخش سوم: وحدت وجود و نفی واسطههای اعتباری
وحدت وجود و ظهور واحد
استاد، با تأکید بر وحدت وجود، همه هستی را به یک وجود و یک ظهور فرومیکاهند. این دیدگاه، چونان نوری که از یک منبع ساطع میشود، همه کثرتها را در پرتو وجود واحد محو میکند. استاد میفرمایند: «یک وجود داریم و یک ظهور؛ این ظهور، لازمه وجود است و هیچ موجودی از آن مستثنی نیست.» این اصل، هرگونه واسطه اعتباری، مانند صور خاص یا اولیای متمایز، را نفی میکند و هستی را جلوهای یکپارچه از ذات الهی میداند.
نفی غیرلازم در هستی
استاد تأکید دارند که هیچ موجودی غیرلازم نیست و همه هستی، ظهورات ذاتی حق تعالیاند. این دیدگاه، مانند رودی که همه شاخههایش به یک سرچشمه میرسند، هرگونه تمایز میان موجودات را در نسبت با خدا نفی میکند. استاد میفرمایند: «همه هستی، لازم حق تعالی است؛ نه بخشی از آن، نه اولیا، نه عقل اول.» این اصل، با نفی لوازم غیرذاتی، وحدت را در همه مراتب هستی تأیید میکند.
درنگ: هیچ موجودی غیرلازم نیست؛ همه هستی، ظهورات ذاتی حق تعالیاند و تمایز میان لازم و غیرلازم، اعتباری و بیاساس است. |
فضل بعض بر بعض در مراتب ظهور
استاد، با استناد به آیه شریفه فَضَّلْنَا [مطلب حذف شد] : «برخی را بر برخی برتری دادیم»)، تفاوت مراتب را در ظرف ظهور تأیید میکنند، اما این تفاوت را از اصل خلقت جدا میدانند. این تمایز، چونان درجات نور در آینههای گوناگون، تنها در مراتب ظهور است و نه در اصل وجود. استاد میفرمایند: «تفاوت مراتب، در ظرف ظهور است، اما در خلق الرحمن، هیچ تفاوتی نیست.»
عزت واحد هستی نزد خدا
آیه شریفه لَا يَعْذِبُ عَنْ [مطلب حذف شد] : «به اندازه ذرهای از علم او غافل نمیماند»)، از نگاه استاد، عزت واحد همه هستی نزد حق تعالی را نشان میدهد. این آیه، چونان مشعلی که تاریکی را میزداید، علم فراگیر الهی را تأیید میکند و هرگونه تمایز میان موجودات را نفی میسازد. استاد میفرمایند: «همه هستی نزد خدا یک معنا دارد؛ نه چیزی گم میشود، نه چیزی دور یا نزدیک است.»
معیت قیومیه و نفی تباین
استاد، با استناد به آیه شریفه أَقْرَبُ [مطلب حذف شد] : «نزدیکتر از رگ گردن است»)، معیت قیومیه حق تعالی را تبیین میکنند. این آیه، مانند جویباری که از دل سنگ میجوشد، حضور فراگیر الهی را نشان میدهد و هرگونه تباین میان خدا و مخلوقات را نفی میکند. استاد میفرمایند: «خدا از رگ گردن نزدیکتر است؛ نه دوری، نه نزدیکی، نه تباینی در کار است.»
درنگ: معیت قیومیه حق تعالی، با آیه أَقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، تباین میان خدا و مخلوقات را نفی میکند و حضور فراگیر الهی را تأیید میسازد. |
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با تأکید بر وحدت وجود، همه هستی را ظهورات ذاتی حق تعالی میداند و هرگونه واسطه اعتباری یا تمایز میان لازم و غیرلازم را نفی میکند. آیات قرآن کریم، مانند لَا فَرْقَ فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ و أَقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، این وحدت را تأیید میکنند و معیت قیومیه الهی را بهعنوان مبنای هستیشناختی معرفی میسازند. تفاوت مراتب، تنها در ظرف ظهور است و نه در اصل خلقت.
بخش چهارم: نقد فلسفههای متعارض و فقدان استدلال
تنوع دیدگاهها در تعریف صور
استاد، دیدگاههای متعارض در تعریف صور را نقد میکنند: مشاییان صور را مترسمه، افلاطونیان آن را نوری، و صدرا آن را الهی میدانند. این تنوع، چونان صداهای ناساز در یک ارکستر، به ابهام و فقدان اجماع در فلسفه اسلامی منجر شده است. استاد میفرمایند: «اینها کی گفته؟ هر کس هر چه دلش میخواهد میگوید، اما فلسفه باید دلیل داشته باشد.» این نقد، بر ضرورت استدلال عقلی و رهایی از تبیینهای خودساخته تأکید دارد.
نقد جمع فارابی میان ارسطو و افلاطون
استاد، به تلاش فارابی در کتاب «اتفاق رأی الحکمین» برای جمع میان ارسطو و افلاطون اشاره دارند و آن را ناکافی میدانند. فارابی، در جلد ششم اسفار (صفحه ۲۳۵)، کوشید این دو مکتب را هماهنگ سازد، اما این جمع، چونان پلی شکننده بر رودخانهای خروشان، از استحکام لازم برخوردار نیست. استاد میفرمایند: «فارابی قريب به صواب گفته، اما بعيد نيست که نادرست باشد.» این نقد، ضعف استدلالی این جمع را نشان میدهد.
تأثیر فارابی بر صدرا
استاد، تأثیر فارابی بر صدرا را برجسته میسازند که صور مرتسمه و مثل نوریه را به صور الهی فروکاست. این تأثیر، مانند سایهای که بر نور میافتد، به تداوم ابهام در فلسفه صدرایی منجر شده است. استاد میفرمایند: «صدرا میگوید صور الهی، اما این هم اشکال دارد؛ کی گفته این صور الهی است؟» این نقد، بر ضرورت بازنگری در مفاهیم صدرایی تأکید دارد.
نقد تباین خدا و مخلوقات
استاد، دیدگاه فارابی مبنی بر تباین خدا و مخلوقات را نادرست میدانند. فارابی معتقد است خدا مباين با همه چیز است و هیچ شباهتی میان او و مخلوقات نیست. این دیدگاه، مانند دیواری که میان نور و سایه میکشد، با اصل ظهورات الهی ناسازگار است. استاد میفرمایند: «تباین نیست؛ همه چیز ظهور حق است، حتی خر و بلور و لجن.» این بیان، با طنزی فلسفی، وحدت وجود را تأیید میکند.
درنگ: تباین خدا و مخلوقات، با اصل ظهورات الهی ناسازگار است. همه هستی، از پستترین تا والاترین، ظهور حق تعالی است. |
معنای متفاوت صفات الهی
استاد، با استناد به فارابی، تأکید دارند که صفات الهی، مانند حی و عالم، با صفات انسانی متفاوتاند. این تفاوت، چونان فاصله میان آفتاب و سایه، ذات الهی را از محدودیتهای انسانی مبرا میسازد. استاد میفرمایند: «وقتی میگوییم خدا عالم است، این علم با علم ما فرق دارد؛ ما تبعضی هستیم، خدا تبعضی نیست.» این اصل، صفات الهی را تعینی و ظهوری میداند.
نفی وجود ذاتی مخلوقات
استاد، وجود ذاتی مخلوقات را نفی میکنند و آنها را ظهورات بیذات میدانند. این دیدگاه، مانند نوری که از آینه بازمیتابد، مخلوقات را جلوههایی از وجود واحد معرفی میکند. استاد میفرمایند: «مخلوقات ذات ندارند؛ وجودشان ظهور است، نه ذات.» این اصل، با وحدت وجود همخوانی دارد و استقلال مخلوقات را نفی میکند.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با نقد دیدگاههای متعارض در تعریف صور و تلاش فارابی برای جمع میان ارسطو و افلاطون، بر فقدان استدلال عقلی در این مفاهیم تأکید دارد. استاد، تباین خدا و مخلوقات را نفی کرده و صفات الهی را تعینی و ظهوری میدانند. این نقدها، فلسفه اسلامی را به سوی تبیینهای دقیقتر و هماهنگتر با وحدت وجود هدایت میکنند.
بخش پنجم: خلقت بیرویه و نفی انفعال در ذات الهی
خلقت بیرویه در کلام امیرالمؤمنین
استاد، با استناد به کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام، «خلق بغیر رویه» (ترجمه: آفرینش بدون تصور صور)، خدا را از انفعال و تصور صور مبرا میدانند. این کلام، چونان کلیدی که قفل حقیقت را میگشاید، خلقت الهی را از هرگونه انفعال یا واسطه اعتباری جدا میسازد. استاد میفرمایند: «خدا نه تصور میکند، نه تصدیق؛ خلقتش تعینی است، نه رویهای.» این اصل، دیدگاه فارابی و صدرا را که خلقت را نیازمند صور در ذات میدانند، رد میکند.
درنگ: کلام امیرالمؤمنین، «خلق بغیر رویه»، خلقت الهی را از تصور صور و انفعال مبرا میداند و با دیدگاههای فارابی و صدرا ناسازگار است. |
نفی تبعض، انفعال و غیریت
استاد، سه اصل بنیادین را در ذات الهی نفی میکنند: تبعض، انفعال و غیریت. ذات الهی، مانند اقیانوسی بیکران، از هرگونه تقسیم، تأثیرپذیری و جدایی مبراست. استاد میفرمایند: «خدا نه تبعضی است، نه انفعالی، نه غیریت دارد. همه هستی، ظهور ذات اوست.» این اصول، خدا را از محدودیتهای انسانی جدا کرده و وحدت وجود را تأیید میکنند.
علم تعینی و ظهوری الهی
علم الهی، از نگاه استاد، تعینی و ظهوری است، نه انفعالی یا صدوری. این علم، مانند نوری که از ذات ساطع میشود، بدون دخول یا خروج، همه هستی را در بر میگیرد. استاد میفرمایند: «علم خدا، نه وارد میشود، نه خارج؛ تعینی است، ظهوری است.» این دیدگاه، علم الهی را از محدودیتهای انسانی، مانند تبعض و انفعال، مبرا میداند.
نفی خروج و دخول در ذات الهی
استاد، هرگونه خروج و دخول را در ذات الهی نفی میکنند. ذات، مانند خورشیدی که نورش بینیاز از آمدن و رفتن است، از هرگونه تغییر و انفعال مبراست. استاد میفرمایند: «نه چیزی به خدا وارد میشود، نه چیزی از او خارج. همه چیز تعین ذات اوست.» این اصل، با آیه شریفه إِنَّا لِلَّهِ [مطلب حذف شد] : «ما از آنِ خداییم و به سوی او بازمیگردیم») همخوانی دارد که لام اختصاص را نشانه تعین ظهوری میداند، نه خروج یا دخول.
درنگ: ذات الهی، از خروج و دخول مبراست. آیه إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، تعین ظهوری را نشان میدهد، نه خروج یا دخول. |
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با تأکید بر کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام، «خلق بغیر رویه»، خلقت الهی را از تصور صور و انفعال مبرا میداند. نفی تبعض، انفعال و غیریت، همراه با تبیین علم تعینی و ظهوری، ذات الهی را از محدودیتهای انسانی جدا میسازد. این اصول، با آیات قرآن کریم، مانند إِنَّا لِلَّهِ، هماهنگ بوده و وحدت وجود را بهعنوان مبنای هستیشناختی تأیید میکنند.
بخش ششم: نقد حوزههای علمیه و ضرورت اندیشه مستقل
فقدان فیلسوف در حوزههای علمیه
استاد، با نگاهی انتقادی، حوزههای علمیه را به دلیل فقدان فیلسوف و اندیشه مستقل نقد میکنند. این حوزهها، مانند باغی که از گلهای نو محروم است، در تقلید و حفظ محفوظات گرفتار شدهاند. استاد میفرمایند: «حوزههای ما فیلسوف ندارند؛ همش فلسفه فلسفه میکنند، اما اندیشهای نیست.» این نقد، بر ضرورت احیای حکمت اسلامی با تکیه بر تفکر مستقل تأکید دارد.
ممنوعیت تعلیم فلسفه
استاد به دیدگاههایی اشاره دارند که فلسفه را جایز میدانند، اما تعلیم آن را به دلیل خطر گمراهی حرام میشمارند. این دیدگاه، مانند قفلی بر درهای حکمت، مانع ترویج فلسفه در حوزهها شده است. استاد، با اشاره به خاطره مرحوم آقا ضیاء آملی، میفرمایند: «ایشان از نشر آثارشان جلوگیری کردند، چون معتقد بودند فلسفه گمراهکننده است.» این مسئله، به محدودیتهای فرهنگی و دینی در حوزهها اشاره دارد.
مشکل حدوث ذاتی
استاد، به تجربه مرحوم آقا ضیاء در مواجهه با حدوث ذاتی اشاره دارند که به دلیل پیچیدگی، فلسفه را ترک کردند. این تجربه، مانند راهرویی تاریک که پایانش نامعلوم است، نشاندهنده دشواری مفاهیم فلسفی و خطر گمراهی است. استاد میفرمایند: «وقتی به حدوث ذاتی رسیدند، مشکل پیدا کردند و گفتند دیگر جایز نیست بخوانم.»
ارتجاع در حوزهها
استاد، حوزهها را به دلیل محو شدن در نقل و تقلید، دچار ارتجاع میدانند. این ارتجاع، مانند زنجیری که پای اندیشه را میبندد، مانع نوآوری و تفکر مستقل شده است. استاد میفرمایند: «حوزهها محو گذشتگان و مردگاناند؛ این ارتجاع است.» این نقد، بر ضرورت رهایی از تقلید و بازگشت به اندیشه خلاق تأکید دارد.
درنگ: حوزههای علمیه، به دلیل تقلید و محو شدن در نقل، دچار ارتجاع شدهاند و از اندیشه مستقل محروماند. |
روانشناسی حوزهها و فقدان اندیشه
استاد، با نگاهی روانشناختی، علمای حوزه را به دلیل اشتغال دائم به حفظ و تکرار، فاقد فرصت اندیشه میدانند. این اشتغال، مانند باری سنگین بر دوش ذهن، مانع از پرواز اندیشه میشود. استاد پیشنهاد میدهند: «هر شب ۱۰ تا ۱۵ دقیقه بیکاری کنید؛ برقها را خاموش کنید، مطالعه نکنید، فقط فکر کنید.» این پیشنهاد، به اهمیت فراغت ذهنی برای خلاقیت فکری اشاره دارد.
مشکل تخلیه ذهن
استاد، به ناکامی طلاب در تخلیه ذهن اشاره دارند، زیرا ذهنشان پر از محفوظات است. این مشکل، مانند ظرفی که از آب لبریز است، جایی برای اندیشه نو باقی نمیگذارد. استاد میفرمایند: «طلاب نمیتوانند ذهنشان را خالی کنند؛ همش محفوظات است.» این مسئله، به عادت ذهنی به تقلید و فقدان استقلال فکری اشاره دارد.
حکمت و اندیشه صفر کیلومتر
استاد، حکمت را اندیشه صفر کیلومتر میدانند که از تقلید و محفوظات آزاد است. این اندیشه، مانند نسیمی که از کوهستان میوزد، تازه و بیآلایش است. استاد میفرمایند: «حکمت، اندیشه صفر کیلومتر است؛ نه تقلید از دیگران.» این اصل، تفکر مستقل را جوهره حکمت میداند.
درنگ: حکمت، اندیشه صفر کیلومتر است که از تقلید و محفوظات آزاد است و بر تفکر مستقل استوار است. |
خاطره میرزا هاشم آملی
استاد، به نمونهای از تفکر مستقل در مرحوم میرزا هاشم آملی اشاره دارند که عروه را شش سال بازنگری کرد تا تحت تأثیر استاد نباشد. این تلاش، مانند کاوشگری که گنجی را از دل سنگ بیرون میکشد، نشاندهنده ارزش استقلال فکری است. استاد میفرمایند: «ایشان عروه را شش سال بازنگری کردند تا فتوایشان مستقل باشد.»
نقد سرعت در فتوا
استاد، فتوای سریع (۲۵ روزه) را نشانه فقدان تأمل میدانند. این سرعت، مانند رودی که بیتأمل به دریا میریزد، از عمق و دقت بیبهره است. استاد میفرمایند: «فتوای ۲۵ روزه، نشان میدهد که روی سر فکر نیست.» این نقد، بر ضرورت تأمل عمیق در اجتهاد تأکید دارد.
اندیشه مرحوم مرتضی حائری
استاد، به مرحوم مرتضی حائری بهعنوان نمونهای از تفکر مستقل اشاره دارند که به دلیل اندیشه غیرمتعارف، از عرف حوزهها متمایز بود. این اندیشه، مانند ستارهای در آسمان حکمت، درخششی نو داشت. استاد میفرمایند: «ایشان فکر میکردند؛ حرفهایشان غیرمتعارف بود، چون متعارف نبود.»
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، با نقد حوزههای علمیه به دلیل تقلید و فقدان اندیشه مستقل، بر ضرورت احیای حکمت اسلامی تأکید دارد. پیشنهاد فراغت ذهنی و اندیشه صفر کیلومتر، راهی برای رهایی از ارتجاع و بازگشت به تفکر خلاق است. خاطره میرزا هاشم آملی و مرحوم حائری، نمونههایی از ارزش استقلال فکری در حوزهها هستند.
بخش هفتم: آفتهای علوم اسلامی و نقش ائمه در هدایت
آفت بزرگی کتاب و سنت
استاد، بزرگی کتاب و سنت و ائمه را آفتی برای تفکر مستقل میدانند. این بزرگی، مانند نوری که چشم را خیره میکند، علما را نقلگرا و انفعالی کرده است. استاد میفرمایند: «کتاب و سنت، چون خیلی بزرگاند، ما را خراب کردند؛ باعث شدند فکر نکنیم.» این نقد، به ضرورت بهرهگیری از کتاب و سنت بدون تقلید کورکورانه تأکید دارد.
درنگ: بزرگی کتاب و سنت و ائمه، به دلیل تقلید کورکورانه، به انفعال فکری در حوزهها منجر شده است. |
نقش ائمه بهعنوان سفینه نجات
استاد، ائمه را سفینه نجات و مصباح هدایت میدانند که راه به سوی حق تعالی میگشایند، نه حاجب خدا. این نقش، مانند فانوسی در شب طوفانی، هدایتگر است، اما نباید به بت تبدیل شود. استاد، با اشاره به کلام امام رضا علیهالسلام، «کلمه لا اله الا الله حصنی» (ترجمه: کلمه لا اله الا الله دژ من است)، میفرمایند: «ائمه واسطهاند، نه غایت. بدون آنها نمیتوان به خدا رسید، اما خودشان غایت نیستند.»
نقد نصاری و بتسازی از عیسی
استاد، با اشاره به نصاری، بتسازی از عیسی علیهالسلام را نقد میکنند که به دلیل بزرگی کارهایش، او را خدا پنداشتند. این خطا، مانند گمراهی در برابر نور خیرهکننده، از کوچکی فهم بشر سرچشمه میگیرد. استاد میفرمایند: «نصاری، به دلیل بزرگی عیسی، او را خدا دانستند؛ این کوچکی ما است که بزرگی ائمه را سد راه میکند.»
عصمت الهی و معصومین
استاد، عصمت الهی را ذاتی و عصمت معصومین را ظهوری میدانند. این تمایز، مانند تفاوت میان خورشید و آینه، ذات الهی را از محدودیتهای ظهوری مبرا میسازد. استاد میفرمایند: «عصمت خدا ذاتی است، اما عصمت معصومین ظهوری است؛ این دو با هم فرق دارند.»
درنگ: عصمت الهی ذاتی و عصمت معصومین ظهوری است. این تمایز، ذات الهی را از محدودیتهای ظهوری مبرا میداند. |
جمعبندی بخش هفتم
بخش هفتم، با نقد آفتهای علوم اسلامی، بهویژه تقلید از کتاب و سنت، بر ضرورت تفکر مستقل تأکید دارد. ائمه، سفینه نجات و مصباح هدایتاند، اما نباید حاجب خدا شوند. تمایز میان عصمت الهی و معصومین، ذات الهی را از محدودیتهای ظهوری جدا میسازد و راه را برای تبیین دقیقتر حکمت اسلامی هموار میکند.
بخش هشتم: نقد تقلید در فلسفه اسلامی و ضرورت مطالعه گسترده
نقد تقلید از ارسطو و افلاطون
استاد، فلسفه اسلامی را به دلیل تقلید از ارسطو و افلاطون نقد میکنند که به رواج نیافتن آن منجر شده است. این تقلید، مانند سایهای که بر نور حکمت میافتد، نوآوری را در فلسفه اسلامی خفه کرده است. استاد میفرمایند: «فلسفه ما، ارسطو است، افلاطون است، صدرا است، فارابی است؛ حرف خودمان نیست.» این نقد، بر ضرورت نوآوری و رهایی از تقلید تأکید دارد.
نقد عادات ذهنی در حوزهها
استاد، عادت به تقلید را مانند عصایی میدانند که پس از بهبودی پا، همچنان مانع راه رفتن مستقل است. این عادت، مانند بیماری مزمنی که ذهن را فلج میکند، طلاب را از اندیشه مستقل محروم ساخته است. استاد میفرمایند: «ما عادت کردهایم با عصا راه برویم؛ حالا که پایمان خوب شده، باز هم نمیتوانیم بدون عصا راه برویم.»
درنگ: عادت به تقلید، مانند عصایی که پس از بهبودی همچنان به کار میرود، مانع اندیشه مستقل در حوزههاست. |
ضرورت مطالعه گسترده
استاد، علمای حوزه را به دلیل مطالعه محدود، از علوم دیگر، مانند جغرافیا، تاریخ و رمان، بیبهره میدانند. این محدودیت، مانند زندانی که دیوارهایش ذهن را محصور کرده، مانع از رشد فکری است. استاد میفرمایند: «مجتهدی پیدا کنید که چند کتاب فارسی، رمان یا سیاسی خوانده باشد؟ جغرافیا نمیداند، تاریخ نمیداند.» این نقد، بر ضرورت مطالعه گسترده برای تفکر عمیق تأکید دارد.
اندیشه بهمثابه چالش نفس
استاد، اندیشه را به چالش کشیدن نفس خویش میدانند. این چالش، مانند نبردی درونی برای رهایی از بندهای تقلید، جوهره حکمت است. استاد میفرمایند: «اندیشه، فارغ شدن از دیگران است؛ چالش نفس خویش است.» این تعریف، تفکر را فعالیتی درونی و مستقل معرفی میکند.
جمعبندی بخش هشتم
بخش هشتم، با نقد تقلید در فلسفه اسلامی و عادات ذهنی در حوزهها، بر ضرورت نوآوری و مطالعه گسترده تأکید دارد. اندیشه، بهمثابه چالش نفس، راهی برای رهایی از تقلید و احیای حکمت اسلامی است. این نقدها، حوزهها را به سوی تفکر مستقل و مطالعه علوم گوناگون هدایت میکنند.
نتیجهگیری و جمعبندی نهایی
این نوشتار، با بازنمایی درسگفتار شماره ۶۶۱ استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، تبیینی جامع از وحدت وجود و نقد مفاهیم لوازم ذاتی و صور الهی در فلسفه اسلامی ارائه داد. همه هستی، ظهورات ذاتی حق تعالیاند و تمایز میان لازم و غیرلازم، صور مترسمه یا مثل افلاطونی، فاقد پشتوانه عقلی است. آیات قرآن کریم، مانند لَا فَرْقَ فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ و أَقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، این وحدت را تأیید میکنند و معیت قیومیه الهی را بهعنوان مبنای هستیشناختی معرفی میسازند.
کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام، «خلق بغیر رویه»، خلقت الهی را از انفعال و تصور صور مبرا میداند و دیدگاههای فارابی و صدرا را به چالش میکشد. حوزههای علمیه، به دلیل تقلید و فقدان اندیشه مستقل، از فلسفه قوی محروماند. پیشنهاد فراغت ذهنی و اندیشه صفر کیلومتر، راهی برای احیای حکمت اسلامی است. ائمه، سفینه نجات و مصباح هدایتاند، اما نباید حاجب خدا شوند.
این نوشتار، با ساختاری منسجم و زبانی فاخر، دعوتی است به بازاندیشی در فلسفه اسلامی و بازگشت به تفکر مستقل و استدلال عقلی. امید است که این تبیین، راه را برای حکمت اسلامی نوین هموار سازد.
با نظارت صادق خادمی |