متن درس
کاوش در مفهوم قدرت و تحول اندیشه در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۶۷۶)
دیباچه
اندیشه فلسفی، چونان رودی ژرف و جاری، در بستر تاریخ بشری سیر کرده و از خاستگاههای ساده و ابتدایی به سوی قلههای عمیق و تفصیلی رهسپار شده است. در این میان، مفهوم قدرت به مثابه یکی از بنیادیترین مسائل فلسفه، نیازمند نگاهی نو و بصیرتی ژرف است که از سطحینگری و کلیگویی به سوی عمق، جزئیت و تفصیل حرکت کند. این نوشتار، برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، میکوشد با بررسی مفهوم قدرت در فلسفه اسلامی، تحولی نوین در نگرش به هستی و سیر وجودی آن پیشنهاد دهد. این بررسی، با نقد رویکردهای انزوایی و کلینگر فلسفه موجود و تأکید بر ماهیت جمعی و جذّابی هستی، راهی نو به سوی بازسازی فلسفه اسلامی میگشاید. آنچه در پی میآید، کاوشی است در سیر تاریخی اندیشه، نقد فلسفه موجود، و بازتعریف مفاهیمی چون قوه و فعل، با تکیه بر نگاهی اجتماعی و تعاملی به هستی.
بخش نخست: سیر تاریخی اندیشه بشری و ضرورت تحول فلسفی
خاستگاههای اندیشه بشری
اندیشه، چونان نوری همیشگی، از آغاز خلقت همراه بشر بوده و هیچگاه از او جدا نبوده است. از روزگاران غارنشینی تا دوران مدرن، بشر همواره در پی طرح، برنامه و تأمل بوده است. این اندیشه، نه انحصاری به گروهی خاص، مانند عالمان یا نخبگان، که در همه اقشار، اعم از عالم و عامی، زن و مرد، جاری بوده است. با این حال، اندیشههای اولیه بشر، به مانند نهالی نوپا، ویژگیهایی سطحی، کلی و اجمالی داشتهاند. این خصایص، هرچند نشان از پویایی ذهن بشر دارند، اما از عمق و جزئیت لازم برخوردار نبودهاند.
تحول از سطحینگری به عمیقنگری
با پیشرفت تاریخ، اندیشه بشری چونان درختی که ریشههایش در خاک ژرفتر میشود، از سطحینگری به عمیقنگری، از کلیگویی به جزئینگری، و از اجمال به تفصیل حرکت کرده است. این تحول، گواهی است بر رشد معرفتی بشر که در علوم تجربی مدرن به اوج خود رسیده است. امروزه، اندیشمند مدرن به جای کلیگویی، به دنبال مصادیق و افراد قواعد است و از اجمالگویی به سوی تفصیلگویی گام برمیدارد. این سیر، نشاندهنده پویایی اندیشهای است که در پی کشف حقیقت در جزئیات و عمق مسائل است.
درنگ: اندیشه بشری، از خاستگاههای سطحی، کلی و اجمالی، به سوی عمیقنگری، جزئینگری و تفصیل پیش رفته است. این تحول، مبنای بازسازی فلسفه اسلامی برای تأثیرگذاری در جهان معاصر است.
نقد فلسفه موجود اسلامی
فلسفه اسلامی موجود، همچنان در دام سطحینگری، کلیگویی و اجمال گرفتار است. این فلسفه، به مانند باغی که هنوز به بار ننشسته، نتوانسته است به عمق، جزئیت و تفصیل دست یابد. این کاستی، فلسفه اسلامی را از تأثیرگذاری جهانی باز داشته و آن را در انزوایی خودساخته محبوس کرده است. برای رهایی از این انزوا و پذیرش در جهان معاصر، فلسفه اسلامی باید به سوی عمیقنگری، جزئینگری و تفصیل حرکت کند و از کلیگوییهای بیثمر فاصله گیرد.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست این نوشتار، سیر تاریخی اندیشه بشری را از خاستگاههای ابتدایی به سوی عمق و جزئیت بررسی کرد و بر ضرورت تحول فلسفه اسلامی تأکید ورزید. این تحول، که از سطحینگری به عمیقنگری و از کلیگویی به جزئینگری حرکت میکند، لازمه تأثیرگذاری فلسفه در جهان معاصر است. فلسفه اسلامی، برای رهایی از انزوا، باید نگاهی نو به هستی و مفاهیم بنیادین آن، مانند قدرت، داشته باشد.
بخش دوم: ماهیت ظهوری هستی و نقد سیر انفرادی
ظهور جمعی و جذّابی هستی
هستی، چونان گلی که در باغ خلقت شکوفا میشود، ظهوری است، اما این ظهور، نه انفرادی و انزوایی، که جمعی و جذّابی است. نطفه به انسان یا غنچه به گل تبدیل نمیشود، مگر آنکه با جذب از کل هستی، از دم حق تا عالم خاک، سیر کند و رشد یابد. این دیدگاه، برخلاف نگرش انفرادی که هر شیء را مستقل و جدا از دیگر موجودات میبیند، بر تعامل و ارتباط میان همه اجزای هستی تأکید دارد. ظهور هر موجود، نتیجه جذّابیت و تعاون با کل عالم است.
درنگ: هستی، ظهوری جذّابی و جمعی دارد. هیچ موجودی، از نطفه تا انسان، بهتنهایی ظهور نمییابد، بلکه با تعامل و جذب از کل هستی شکل میگیرد.
نقد سیر انفرادی در فلسفه و عرفان
فلسفه و عرفان موجود اسلامی، به مانند مسافری تنها در کویر انزوا، به سیر انفرادی گرایش دارند. این نگرش، که موجودات را جدا از نظام جمعی هستی میبیند، با حقیقت وجودی عالم در تضاد است. سیر هستی، اجتماعی و جمعی است، نه انزوایی و انفرادی. این نقد، فلسفه را به سوی اجتماعی شدن و تعامل با مسائل واقعی جامعه دعوت میکند.
نقد شعر سنتی و دعوت به محاکمه ادبی
شعر سنتی، مانند «آب کم جو تشنگی آور به دست / تا که جوشد آبت از بالا و پست»، به انزوایی بودن دعوت میکند و با حقیقت جمعی هستی ناسازگار است. این شعر، که به کنارهگیری و انزوا فرامیخواند، نمیتواند با سیر جذّابی عالم همخوانی داشته باشد. از اینرو، محاکمه شعرای شاخص، مانند حافظ، سعدی، مولانا و محییالدین، برای تبیین صحت محتوایی آثارشان ضروری است. این محاکمه، شعر را در خدمت حقیقت قرار میدهد و از ترویج انزوا باز میدارد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، بر ماهیت جمعی و جذّابی هستی تأکید کرد و سیر انفرادی در فلسفه و عرفان را به نقد کشید. هستی، نظامی تعاملی است که در آن هیچ موجودی بهتنهایی ظهور نمییابد. نقد شعر سنتی و دعوت به محاکمه ادبی، گامی است به سوی هماهنگی ادبیات با حقیقت وجودی عالم. فلسفه اسلامی باید از انزوا خارج شده و با نگاهی جمعی به هستی، در جامعه تأثیرگذار شود.
بخش سوم: علم، اخلاص و تأثیر محیط بر معرفت
علم: تذکّری، ورودی یا جذّابی؟
در فلسفه، علم گاه تذکّری (به دیدگاه افلاطون) و گاه ورودی (به نظر ملاصدرا) تلقی شده است. اما حقیقت علم، فراتر از این دوگانگی است. علم، ترکیبی از تذکر، ورودی و خروجی است و ماهیتاً جذّابی است. انسان، با قرار گرفتن در محیطهای مختلف، از گرما و سرما تا کوه و دشت، معرفت متفاوتی کسب میکند. این تنوع، نشاندهنده تأثیر عمیق محیط بر علم و معرفت است.
اخلاص و هماهنگی با هستی
اخلاص، چونان گوهر گرانبهایی در وجود انسان، حالتی است که با جذب و انجذاب از هستی شکل میگیرد. انسان مخلص، با کل عالم هماهنگ میشود و بدون اخلاص، از این هماهنگی محروم میماند. اخلاص، نه یک صفت انزوایی، که نتیجه تعامل با هستی است. به فرموده منسوب به امیرالمؤمنین علیهالسلام: «مَنْ أَخْلَصَ لِلّٰهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحًا، ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ» (کسی که چهل روز برای خدا خالص شود، چشمههای حکمت از قلبش بر زبانش جاری میگردد).
درنگ: اخلاص، نتیجه تعامل جذّابی با هستی است. انسان مخلص، با هماهنگی با عالم، به حکمت و معرفت دست مییابد.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، علم را به مثابه فرایندی جذّابی و وابسته به محیط معرفی کرد و اخلاص را به عنوان حالتی وجودی که با تعامل با هستی شکل میگیرد، بررسی نمود. علم و اخلاص، هر دو از نظام جمعی هستی تأثیر میپذیرند و از انزوا به دورند. این دیدگاه، فلسفه را به سوی نگاهی پویا و اجتماعی هدایت میکند.
بخش چهارم: نقد جایگاه فلاسفه و ضرورت تخصصگرایی
انزوای فلاسفه در جوامع اسلامی
فلاسفه در جوامع اسلامی، به مانند ستارگان پنهان در پس ابرهای انزوا، از تأثیرگذاری اجتماعی محروم ماندهاند. برخلاف فقها، که به دلیل اجتماعی بودن مصدر اثرند، فلاسفه به دلیل گرایش به انزوا، جایگاهی در جامعه ندارند. این انزوا، فلسفه را از ایفای نقش در حل مسائل کلان جامعه باز داشته است.
مقایسه فلاسفه شرق و غرب
در جوامع پیشرفته، فلاسفه چونان مشعلدارانی در میدان اجتماع، در تصمیمگیریهای کلان نقش دارند. این نقشآفرینی، نتیجه اندیشههای اجتماعی و واقعی آنهاست. اما در جوامع اسلامی، فقدان جایگاه اجتماعی برای فلاسفه، مانع از تأثیرگذاری آنها شده است. حتی عنوان مشخصی برای فیلسوف در این جوامع وجود ندارد.
تخصصگرایی و نقد سیستم بقّالی
رجوع به فقها برای مسائل فلسفی، مانند خرید بیل از زرگری است. این سیستم بقّالی، که در آن یک فرد همه علوم را پاسخ میدهد، کارآمدی علوم را کاهش داده است. هر علمی باید به متخصص خود ارجاع شود تا از پراکندگی و کاستی جلوگیری گردد.
درنگ: فلسفه اسلامی، برای تأثیرگذاری، باید از انزوا خارج شده و به متخصصان خود ارجاع شود. تخصصگرایی، لازمه کارآمدی علوم است.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، انزوای فلاسفه در جوامع اسلامی را نقد کرد و بر ضرورت تخصصگرایی تأکید ورزید. مقایسه فلاسفه شرق و غرب، نشاندهنده اهمیت نقش اجتماعی فلسفه است. فلسفه اسلامی باید از سیستم بقّالی فاصله گرفته و به سوی تخصصگرایی حرکت کند.
بخش پنجم: بازتعریف قوه و فعل در فلسفه اسلامی
تعریف قوه و فعل در نهایة الحکمة
استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با استناد به نهایة الحکمة علامه طباطبایی (صفحه ۱۷۴)، قوه و فعل را چنین تعریف میکنند: وجود شیء در اعیان که آثار مطلوب از آن مترتب شود، فعل است و وجود بالفعل دارد. پیش از تحقق، قوه است و بالقوه وجود دارد. این تعریف، هرچند روشن است، اما به انزوایی بودن شیء گرایش دارد.
نقد مثال نطفه و تخم
در نهایة الحکمة، نطفه به عنوان انسان بالقوه و تخم به عنوان جوجه بالقوه معرفی شده است. اما این دیدگاه، که ظهور موجود را به خود شیء محدود میکند، نادرست است. نطفه یا تخم، بهتنهایی انسان یا جوجه نمیشوند، بلکه با جذب و انجذاب از کل هستی، این تحول رخ میدهد. نطفه و تخم، تنها اهرمهایی در نظام جمعی هستیاند.
نقد مثال آب و هوا
علامه طباطبایی میفرماید آب، هوا بالقوه است و با تبدل، هوا بالفعل میشود. اما این دیدگاه، که هوا را بالقوه در آب میداند، با حقیقت جذّابی هستی ناسازگار است. آب، یک توان بالفعل دارد که با عوامل خارجی، مانند حرارت، به هوا تبدیل میشود. نقش این عوامل خارجی، از خود آب بیشتر است.
بازتعریف قوه به عنوان توان بالفعل
مفهوم بالقوه، چونان سرابی در کویر فلسفه، نادرست است. هر شیء، یک توان بالفعل دارد که با تعامل با عوامل خارجی، به مصادیق دیگر تبدیل میشود. برای مثال، هزار تومان پول، بالقوه نان یا نوشابه نیست، بلکه توان بالفعلی دارد که با مغازه و سایر عوامل، به نان یا نوشابه تبدیل میشود. این دیدگاه، قوه را به عنوان یک فعلیت وجودی بازتعریف میکند.
درنگ: قوه، نه یک مصداق بالقوه، که یک توان بالفعل است. اشیاء، با تعامل با عوامل خارجی، به مصادیق دیگر تبدیل میشوند.
پیچیدگی نطفه و امکانات هستی
نطفه، برخلاف تصور عرفی، موجودی بسیط نیست، بلکه مجموعهای از تعینات و اسماء متراکم است. این پیچیدگی، نشاندهنده ارتباط نطفه با کل هستی است. افزون بر این، شناخت اهرمهای هستی، امکان خلق انسان از غیر نطفه، مانند سنگ، را فراهم میکند. قرآن کریم در سوره جاثیه، آیه ۱۳، میفرماید: سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ (آنچه در آسمانها و زمین است [مطلب حذف شد] ). این آیه، بر امکانات نامحدود هستی برای ارتزاق بشر تأکید دارد.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با نقد تعریف سنتی قوه و فعل، بر ماهیت جذّابی و جمعی ظهور موجودات تأکید کرد. قوه، به عنوان توان بالفعل، با تعامل با عوامل خارجی به مصادیق دیگر تبدیل میشود. پیچیدگی نطفه و امکانات نامحدود هستی، فلسفه را به سوی کشف رموز وجودی هدایت میکند.
نتیجهگیری نهایی
این نوشتار، با کاوش در مفهوم قدرت و تحول اندیشه در فلسفه اسلامی، بر ضرورت بازسازی این فلسفه تأکید ورزید. سیر اندیشه بشری از سطحینگری به عمیقنگری، از کلیگویی به جزئینگری و از اجمال به تفصیل، مبنای این بازسازی است. نقد انزوایی بودن فلسفه و عرفان موجود، دعوتی است به سوی اجتماعی شدن و تعامل با مسائل واقعی جامعه. بازتعریف قوه به عنوان توان بالفعل و تأکید بر ماهیت جذّابی هستی، راهی نو به سوی فهم حقیقت وجودی گشوده است. فلسفه اسلامی، برای تأثیرگذاری در جهان معاصر، باید از انزوا خارج شده و با نگاهی عمیق، جزئی و تفصیلی، در خدمت کشف رموز هستی قرار گیرد. آیه شریفه وَفِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَرُ (منسوب به امیرالمؤمنین علیهالسلام: در تو عالم اکبر نهفته است)، این نوشتار را به سوی کشف حقایق وجودی هدایت میکند.
با نظارت صادق خادمی