متن درس
کاوش در حقیقت الهی: تأملات فلسفی و عرفانی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷۲۰)
دیباچه
حقیقت الهی، چونان گوهری بیهمتا در کانون تأملات فلسفی و عرفانی جای دارد. این حقیقت، که سرچشمه تمامی معرفت و عمل انسانی است، همواره چونان آفتابی درخشان، ذهن و قلب آدمیان را به سوی خویش فراخوانده است. با این حال، فهم این حقیقت نامتناهی، چالشهایی بس عظیم پیش روی اندیشمندان نهاده که گاه به سبب محدودیتهای ادراکی، به تصوراتی ناقص یا انسانوار از خداوند انجامیده است. این نوشتار، که برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۷۲۰ است، میکوشد با نگاهی نقادانه و عمیق، به کاوش در چیستی حقیقت الهی، فاعلیت و عشق الهی، و نسبت آن با معرفت و عمل انسانی بپردازد.
بخش یکم: حقیقت الهی، بنیاد معرفت و عمل
اهمیت حقیقت الهی در فلسفه
حقیقت الهی، چونان ریشهای استوار، تمامی شاخسارهای معرفت بشری را تغذیه میکند. پرسش از چیستی، هویت و وجود خداوند، نه تنها در فاعلیت و عشق الهی، بلکه در تمامی ساحتهای معرفتی و عملی، نقشی بنیادین دارد. نارسایی در فهم این حقیقت، چونان سایهای سنگین، بر دیگر حوزههای فلسفی و عرفانی میافتد و مانع از رشد کامل انسان میگردد. این حقیقت، چونان دریایی بیکران است که هر موج آن، جلوهای از کمال مطلق را نمایان میسازد.
درنگ: حقیقت الهی، محور تمامی تأملات فلسفی است و ناتوانی در فهم آن، به نارسایی در معرفت و عمل انسانی منجر میشود.
این نارسایی، ریشه در محدودیتهای ادراکی بشر دارد که گاه خداوند را در قالب مفاهیم محدود و انسانی تصور میکند. چنین تصوری، نه تنها حقیقت الهی را تحریف میکند، بلکه به ناکامی در دستیابی به کمال معرفتی و عملی میانجامد.
نقد پیشفرضهای انسانوار در فهم خداوند
در بسیاری از مکاتب فلسفی و عرفانی، خداوند به گونهای تصور شده که گویی موجودی است با ویژگیهای محدود، جسممانند یا قطعهای از وجود که به نام خدا خوانده میشود. این دیدگاه، چونان آیینهای شکسته، تنها بخشی از حقیقت را بازمیتاباند و از انعکاس کامل آن عاجز است. تصور خداوند به مثابه موجودی محدود، ریشه بسیاری از مشکلات معرفتی است که فلسفه با آن دست به گریبان است.
این پیشفرضهای انسانوار، که ریشه در قیاسهای نادرست دارند، خداوند را به سطح ادراکات بشری تنزل میدهند. چنین رویکردی، چونان تلاش برای گنجاندن اقیانوسی بیکران در کوزهای کوچک است که جز ناکامی نتیجهای ندارد.
ناکامی انسان در رشد معرفتی و عملی
انسان، پس از سالها سلوک در مسیر معرفت و عمل، هنگامی که به بازبینی قلب خویش مینشیند، آن را آلوده، ناقص و محدود مییابد. این ناکامی، چونان درختی است که ریشه در خاک نامناسب دارد؛ زیرا حقیقت الهی، که بنیاد معرفت و عمل است، به درستی فهم نشده است. قلب انسان، که باید چونان آیینهای صیقلی، جلوههای الهی را بازتاباند، در غبار پیشفرضهای نادرست، تیره و تار مانده است.
این نارسایی، نه از فقدان تلاش، بلکه از نبود بنیادی استوار در فهم حقیقت الهی سرچشمه میگیرد. بدون این بنیاد، هر تلاشی برای تعالی، چونان بنایی بر شالودهای سست، فرو میریزد.
بخش دوم: نقد مکاتب و دیدگاههای فلسفی و عرفانی
نقد پذیرش غیرنقادانه مفهوم خدا
انسان، مفهومی به نام خدا را پذیرفته، اما این مفهوم، لزوماً با حقیقت الهی همخوانی ندارد. پذیرش غیرنقادانه این مفهوم، چونان کاشتن بذری ناشناخته است که ممکن است میوهای تلخ به بار آورد. مشکل اصلی، نه در فاعلیت یا عشق الهی، بلکه در اصل حقیقت الهی است که به درستی درک نشده است.
این پذیرش غیرنقادانه، به بازتولید مفاهیم نادرست انجامیده و مانع از فهم عمیق حقیقت شده است. ضرورت بازنگری در این مفاهیم، چونان بازسازی بنایی کهن است که باید شالوده آن از نو بررسی شود.
محدودیتهای مکاتب فلسفی و عرفانی
مکاتب مشایی، اشراقی، صدرایی و عرفانی، هرچند تلاشهایی سترگ در فهم حقیقت الهی ارائه دادهاند، در برابر عظمت این حقیقت، چونان قطرهای در برابر اقیانوساند. این مکاتب، با وجود ارزشمندی، تنها به بخشی از حقیقت دست یافتهاند و در برابر نامتناهی بودن خداوند، ناکافیاند.
درنگ: مکاتب فلسفی و عرفانی، در برابر حقیقت عظیم الهی، محدود و ناکافیاند و نمیتوانند ادعای فهم کامل آن را داشته باشند.
این محدودیت، نه از ضعف این مکاتب، بلکه از عظمت نامتناهی حقیقت الهی سرچشمه میگیرد. هر مکتبی، چونان پنجرهای است که تنها منظری از حقیقت را به نمایش میگذارد.
گفتوگوی امیرمؤمنان و کمیل: اشارهای به حقیقت
هنگامی که کمیل از امیرمؤمنان علیهالسلام درباره حقیقت پرسید، پاسخ ایشان چونان نوری در تاریکی، محدودیت ادراک بشری را آشکار ساخت. حقیقت الهی، چنان عظیم است که حتی مفاهیم فلسفی و عرفانی در برابر آن ناچیز میشوند. این گفتوگو، چونان راهنمایی است که مسیر فهم حقیقت را روشن میکند.
سخنان معصومان، به ویژه نهجالبلاغه، چونان گنجینهای است که راهنمایانی بیبدیل برای فهم حقیقت الهی ارائه میدهند. این منابع، فراتر از محدودیتهای بشری، به سوی حقیقت نامتناهی رهنمون میشوند.
نقد دیدگاه فاعل بالعشق
یکی از عالمان دینی، با طرح مفهوم «فاعل بالعشق»، کوشید از محدودیتهای مکاتب مشایی، اشراقی و عرفانی فراتر رود. با این حال، این دیدگاه نیز به دلیل پیشفرضهای نادرست درباره ذات الهی، به حقیقت کامل دست نیافته است. این مفهوم، چونان پلی است که تا میانه راه میرسد، اما به مقصد نهایی نمیانجامد.
نقد این دیدگاه، از سر عشق و لطف است، نه تخریب. این نقد، چونان باغبانی است که شاخههای اضافی را میچیند تا درخت معرفت به بار نشیند.
بخش سوم: عشق الهی و نسبت آن با معرفت
تمایز میان داشتن خدا و فهم حقیقت
اعتقاد به خدا، با فهم حقیقت الهی تفاوت دارد. بسیاری از متفکران، خدا را در قلب خویش داشتند، اما از حقیقت او آگاهی کامل نیافتند. این تمایز، چونان تفاوت میان داشتن گوهری گرانبها و ندانستن ارزش واقعی آن است.
این مثال، چونان عتیقهای است که در دستان انسان جای دارد، اما ارزش آن ناشناخته مانده است. فهم حقیقت الهی، نیازمند تأملی عمیقتر از صرف اعتقاد است.
درنگ: داشتن اعتقاد به خدا، با فهم عمیق حقیقت الهی متفاوت است و این تمایز، ریشه بسیاری از مشکلات معرفتی است.
نقد اظهارنظرهای ناآگاهانه
برخی، بدون آگاهی کافی، درباره حقیقت الهی سخن میگویند و این ناآگاهی، چونان غباری است که حقیقت را در پرده ابهام فرو میبرد. اظهارنظرهای غیرمستند، به جای روشنگری، به گمراهی میانجامد.
این نقد، چونان هشداری است به اندیشمندان که در باب حقیقت الهی، با دقت و آگاهی سخن گویند تا از پراکندن ابهام جلوگیری شود.
عشق الهی و ضرورت علم
عشق الهی، بدون علم ممکن نیست. عشق کور یا جاهلانه، چونان پرندهای بیبال است که به سوی حقیقت پرواز نمیکند. علم، چونان نوری است که مسیر عشق را روشن میسازد.
این دیدگاه، به ارتباط ناگسستنی میان معرفت و محبت اشاره دارد. بدون آگاهی از حقیقت الهی، عشق به او ممکن نیست.
مثال خودکار و آگاهی
عشق به چیزی، بدون آگاهی از آن، چونان دوستداشتن خودکاری است که ارزشش ناشناخته مانده است. این مثال، چونان آینهای است که ضرورت معرفت در عشق را بازمیتاباند.
انسان، تنها هنگامی که از حقیقت چیزی آگاه شود، میتواند به آن عشق ورزد. این اصل، در باب عشق الهی نیز صادق است.
نقد مفهوم عشق کور
عشق کور، در حقیقت وجود ندارد. عشق، همواره با علم همراه است و جاهل نمیتواند عاشق باشد. این دیدگاه، چونان نسیمی است که غبارهای سوءتفاهم را از مفهوم عشق میزداید.
عشق، نتیجه تکامل عقل است و چونان شکوفهای است که از درخت عقل به بار مینشیند. این وحدت عقل و عشق، در عرفان اسلامی جایگاهی ویژه دارد.
عشق بهعنوان شکوفه عقل
عشق، نتیجه تکامل عقل است. هنگامی که عقل به کمال رسد، عشق چونان شکوفهای از آن سر برمیآورد. این دیدگاه، عشق را نه در تقابل با عقل، بلکه در امتداد آن میداند.
این مفهوم، چونان رودی است که از چشمه عقل سرچشمه گرفته و به دریای محبت الهی میریزد.
درنگ: عشق، شکوفه عقل است و بدون تکامل عقل، عشق الهی پدیدار نمیشود.
عشق ناآگاهانه و عقل ناخودآگاه
افرادی که عشق دارند اما از عقل خودآگاه بیبهرهاند، از عقل ناخودآگاه برخوردارند. عشق بدون عقل، چونان کوزهای خالی است که آبی در آن نیست.
این تحلیل، به وجود معرفت ضمنی در عشق اشاره دارد و نشان میدهد که هر عشقی، ریشه در نوعی آگاهی دارد.
عشق بهعنوان ویژگی همگانی
همه انسانها عشق دارند، اما آگاهی از آن متفاوت است. دلی که عشق ندارد، چونان کدوئی بیبار است که هیچ ثمری به بار نمیآورد.
این دیدگاه، به فطرت الهی انسان اشاره دارد که عشق را چونان گوهری ذاتی در وجود او جای داده است.
بخش چهارم: وحدت ذات و صفات الهی
نقد جدایی میان ذات و صفات
یکی از عالمان دینی معتقد بود که عشق به ذات الهی، به عشق به مخلوقات منجر میشود. این دیدگاه، ذات الهی را جدا از عشق فرض میکند، حال آنکه ذات الهی، خود عین عشق و صفات است.
جدایی میان ذات و صفات، چونان تصور درختی است که شاخههایش از تنه جدا باشند. ذات الهی، وحدتی است که تمامی صفات را در بر میگیرد.
درنگ: ذات الهی، عین عشق و صفات است و جدایی میان آنها، به فهم نادرست حقیقت منجر میشود.
نقد تجسیم ذات الهی
تصور ذات الهی به صورت مجسم، چونان خیالپردازی است که حقیقت را در پرده ابهام فرو میبرد. فلسفه، تنها هنگامی به واقعیت نزدیک میشود که از تجسیم پرهیز کند.
این نقد، چونان هشداری است به اندیشمندان که حقیقت الهی را در قالبهای محدود بشری نگنجانند.
مثال خمیر و وحدت ذات
ذات الهی، مانند خمیری نیست که به صورت جداگانه شکل گیرد. ذات، عین عشق و صفات است و چونان جریانی است که همه چیز را در خود دربرمیگیرد.
این تشبیه، به پویایی و وحدت در حقیقت الهی اشاره دارد و نشان میدهد که ذات الهی، از هر گونه جدایی و محدودیت مبراست.
بخش پنجم: نقد مفاهیم حدوثی و استمرار خلقت
نقد حدیث «کنت کنزاً مخفیاً»
حدیث «من گنجی پنهان بودم، پس دوست داشتم شناخته شوم، از این رو خلق کردم تا شناخته شوم»، به دلیل محتوای حدوثیاش، معتبر نیست. خداوند هیچگاه مخفی نبوده و همواره ظاهر است.
این نقد، چونان کلیدی است که قفلهای سوءتفاهم را میگشاید و نشان میدهد که خداوند، همواره در جلوه و ظهور بوده است.
درنگ: خداوند هیچگاه مخفی نبوده و حدیث «کنت کنزاً مخفیاً» به دلیل تفکر حدوثی، معتبر نیست.
نقد دیدگاه ظاهر و مخفی بودن خدا
یکی از عالمان دینی معتقد بود که مفهوم «معروفترین اشیا» به معنای ظاهری است، اما ذات خدا مخفی است. این دیدگاه، به دلیل جدایی میان ظاهر و باطن، نادرست است.
ذات الهی، هم ظاهر و هم باطن است و این وحدت، چونان خورشیدی است که هم نور میافشاند و هم در ذات خویش پنهان است.
اشاره به آیه قرآن کریم
هُوَ ٱلْأَوَّلُ وَٱلْآخِرُ وَٱلظَّاهِرُ وَٱلْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
ترجمه: اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چیزی داناست (سوره حدید، آیه ۳).
این آیه، چونان چراغی است که وحدت تمامی صفات الهی را روشن میسازد و نشان میدهد که خداوند، در تمامی جنبهها، یکپارچه و کامل است.
نقد تفکر حدوثی در خلقت
تفکر حدوثی، که خلقت را به عنوان حادثهای در زمان میداند، چونان خطایی است که حقیقت الهی را در چارچوبهای زمانی محصور میکند. خداوند، همواره خالق بوده و خلق با او همراه است.
این دیدگاه، به رد جدایی میان خدا و خلق تأکید دارد و خلقت را چونان جریانی مداوم میبیند که از ذات الهی سرچشمه میگیرد.
نقد تفسیر متکلمان درباره آیات خلقی
متکلمان، آیاتی مانند «وَفِيهَا خَامِدُونَ» را به معنای ابدی بودن عالم تفسیر کردهاند، اما این تفسیر، به دلیل تفکر حدوثی، به تناقض میانجامد.
این نقد، چونان هشداری است به ضرورت بازنگری در تفاسیر کلامی که حقیقت الهی را در قالبهای محدود میگنجانند.
نقد مفهوم قیامت بهعنوان پایان
قیامت، نه پایان، بلکه بخشی از جریان وجود است. خداوند، همواره خلق میکند و قیامتهای متعدد وجود دارند. این دیدگاه، چونان رودی است که استمرار خلقت الهی را به نمایش میگذارد.
أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ
ترجمه: آیا صبح نزدیک نیست؟ (سوره هود، آیه ۸۱).
این آیه، به استمرار وجود الهی و نزدیکی قیامت اشاره دارد، اما این نزدیکی، به معنای پایان نیست، بلکه نشانهای از پویایی خلقت است.
جمعبندی
این نوشتار، با تأمل در درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوش در حقیقت الهی، عشق و فاعلیت الهی پرداخت. حقیقت الهی، چونان گوهری است که تمامی ساحتهای معرفت و عمل را در خود درمینوردد. نقدهای مطرحشده بر مکاتب فلسفی و عرفانی، به محدودیتهای ادراکی بشر اشاره دارد و بر ضرورت بازنگری در پیشفرضهای الهیاتی تأکید میکند. ارجاع به نهجالبلاغه و آیات قرآن کریم، چونان چراغهایی راهنما، مسیر فهم حقیقت را روشن میسازند. وحدت ذات و صفات، رد تفکر حدوثی، و استمرار خلقت الهی، از مهمترین پیامهای این تأملات است که دعوتی است به سوی تأمل عمیقتر در حقیقت نامتناهی الهی.
با نظارت صادق خادمی