در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 727

متن درس





کتاب فلسفه فاعلیت مشاعی در حکمت متعالیه

کتاب فلسفه فاعلیت مشاعی در حکمت متعالیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۷۲۷)

دیباچه

فلسفه اسلامی، چونان دریایی ژرف و بی‌کران، همواره در پی تبیین بنیادهای هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی عالم و آدمی بوده است. یکی از ژرف‌ترین مسائل این فلسفه، فاعلیت مشاعی حق تعالی و خلق در تحقق یک فعل واحد است که در چارچوب حکمت متعالیه صدرالمتألهین شیرازی به اوج کمال خود رسیده است. این کتاب، برگرفته از درس‌گفتار شماره ۷۲۷ استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به کاوش در این موضوع می‌پردازد و با نگاهی توحیدی، فاعلیت الهی و انسانی را در شبکه‌ای وجودی تبیین می‌کند.

بخش نخست: تبیین مفهوم فاعلیت مشاعی

ماهیت فاعلیت مشاعی

فاعلیت مشاعی، چونان نغمه‌ای هماهنگ در سمفونی هستی، به اشتراک وجودی میان فاعل الهی و انسانی در تحقق یک فعل واحد اشاره دارد. این مفهوم، ریشه در اصل وحدت وجود دارد که همه موجودات را مظاهر حق تعالی می‌بیند. در این دیدگاه، هر فعل به‌طور کامل از خداوند است، با احاطه تامه و ذاتی، و همزمان از انسان، با احاطه ظهوری و اقتضایی. این اشتراک، نه به معنای تفکیک یا جدایی، بلکه به‌سان خرمنی از گندم است که یک دانه آن به‌صورت مشاعی متعلق به انسان و کل خرمن متعلق به خداست.

درنگ: فاعلیت مشاعی، تجلی وحدت وجود است که فاعلیت الهی و انسانی را در یک فعل واحد به‌صورت صددرصدی متحد می‌سازد، بدون آنکه استقلال خلق را فرض کند.

احاطه تامه الهی

قرآن کریم در آیه شریفه وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِکُلِّ شَیْءٍ (سوره نساء: ۱۲۶، «و خدا به هر چیزی احاطه دارد») بر احاطه تامه الهی تأکید دارد. این احاطه، چونان اقیانوسی بی‌کران، همه موجودات را در بر می‌گیرد و هیچ فعلی از دایره آن خارج نیست. با این حال، این احاطه با فاعلیت ظهوری انسان منافاتی ندارد، زیرا انسان به‌عنوان مظهر، در ظرف اقتضائات خود فاعل است.

احاطه ظهوری و اقتضایی انسان

فاعلیت انسانی، چونان سایه‌ای از نور الهی، ظهوری و اقتضایی است. انسان، فاقد ذات مستقل، تنها در حد توان و اقتضائات خود (مانند شرایط زمانی و مکانی) فاعلیت دارد. این فاعلیت، چونان شاخه‌ای از درخت وجود الهی، وابسته به ریشه ذاتی حق است.

درنگ: فاعلیت انسانی، ظهوری و اقتضایی است و در ظرف محدودیت‌های وجودی انسان، تجلی فعل الهی را ممکن می‌سازد.

تمثیل خرمن گندم

برای فهم فاعلیت مشاعی، تمثیلی بدیع ارائه شده است: خرمنی از گندم که کل آن متعلق به خداست، اما یک دانه آن به‌صورت مشاعی از آنِ انسان است. این دانه، چونان قطره‌ای در اقیانوس، هم متعلق به انسان است (ظهوراً) و هم متعلق به خداست (ذاتاً). این تمثیل، هماهنگی میان فاعلیت الهی و انسانی را به‌زیبایی نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، با تبیین فاعلیت مشاعی، نشان داد که فاعلیت الهی و انسانی در یک فعل واحد به‌صورت صددرصدی حضور دارند. احاطه تامه الهی، چونان خورشیدی درخشان، همه موجودات را در بر می‌گیرد، در حالی که فاعلیت انسانی، چونان پرتویی از آن، در ظرف ظهورات و اقتضائات خود معنا می‌یابد. تمثیل خرمن گندم، این اشتراک وجودی را به‌روشنی آشکار ساخت.

بخش دوم: نقد تفکیک و استقلال در فاعلیت

نقد تفکیک فاعلیت

تفکیک فاعلیت به الهی و انسانی، چونان شکافی در بنای توحید، به شرک می‌انجامد. اگر فاعلیت عبد را مستقل از خدا فرض کنیم، گویی بخشی از فعل از دایره احاطه الهی خارج است، که این با آیه وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِکُلِّ شَیْءٍ («و خدا به هر چیزی احاطه دارد») ناسازگار است.

درنگ: تفکیک فاعلیت الهی و انسانی، به شرک می‌انجامد، زیرا استقلال خلق را فرض می‌کند و با اصل توحید افعالی منافات دارد.

شرک در رد احسان

رد احسان دیگران به بهانه اینکه تنها از خدا کمک می‌خواهیم، شرک است، زیرا احسان دیگران را مستقل از فعل الهی می‌بیند. حدیثی شریف می‌فرماید: «کسی که احسان را رد کند، جز الاغ نیست.» این سخن، چونان آیینه‌ای روشن، نادانی در رد احسان را نشان می‌دهد، زیرا احسان دیگران، مظهر عنایت الهی است.

توحید در پذیرش احسان

پذیرش احسان دیگران، چونان گلی که در باغ توحید می‌شکفد، عین توحید است. هر محبت و کمکی، به عنایت الهی در دل فاعل نهاده شده و تجلی فعل خداست.

درنگ: پذیرش احسان دیگران به‌عنوان مظهر فعل الهی، تجلی توحید افعالی است که همه کنش‌ها را به خدا نسبت می‌دهد.

نقد استقلال نسبی

مفهوم استقلال نسبی، که در برخی متون فلسفی مانند آثار علامه طباطبایی مطرح شده، فاقد مبنای فلسفی است. انسان، چونان سایه‌ای از نور الهی، ذاتاً فاقد استقلال است و فاعلیتش تنها ظهوری و اقتضایی است. استقلال نسبی، چونان شاخه‌ای بی‌ریشه، با وحدت وجود ناسازگار است.

نقد ساختار عبارات علامه

علامه طباطبایی، هرچند ادعای درستی در تبیین فاعلیت دارد، اما ساختار عباراتش فاقد انسجام است. این عدم انسجام، چونان مهی بر آفتاب حقیقت، ضرورت بازنگری در تبیین‌های فلسفی را نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با نقد تفکیک فاعلیت و مفهوم استقلال نسبی، نشان داد که هرگونه جداسازی فاعلیت الهی و انسانی به شرک می‌انجامد. پذیرش احسان دیگران به‌عنوان مظهر فعل الهی، توحید افعالی را متجلی می‌سازد، در حالی که رد آن، نادانی و شرک است. نقد متون سنتی، بر ضرورت ارائه ساختاری منسجم برای فاعلیت مشاعی تأکید دارد.

بخش سوم: فاعلیت الهی و انسانی در آیینه توحید

فاعلیت ذاتی الهی

فاعلیت الهی، چونان چشمه‌ای بی‌پایان، ذاتی و غیرمشروط است. خداوند، به‌عنوان علت تامه، همه موجودات را در بر می‌گیرد و هیچ فعلی از احاطه او خارج نیست. این فاعلیت، با فاعلیت ظهوری خلق تعارضی ندارد، زیرا خلق، مظهر حق است.

درنگ: فاعلیت الهی، ذاتی و احاطی است و به‌عنوان علت تامه، همه افعال را در بر می‌گیرد، بدون آنکه فاعلیت ظهوری خلق را نفی کند.

فاعلیت ظهوری انسان

انسان، چونان آینه‌ای که نور الهی را بازمی‌تاباند، فاعلیتی ظهوری و اقتضایی دارد. این فاعلیت، مشروط به شرایطی مانند سفتی زمین یا سلامت جسم است. انسان می‌گوید: «من برمی‌خیزم و می‌نشینم»، اما این کنش، چونان موجی بر سطح دریا، وابسته به اقتضائات است.

اصل لا مؤثر فی الوجود الا الله

اصل «لا مؤثر فی الوجود الا الله»، چونان ستونی استوار، احاطه تامه الهی را نشان می‌دهد. این اصل، فاعلیت خلق را نفی نمی‌کند، بلکه آن را به‌عنوان مظهر فعل الهی تأیید می‌کند.

نقد مفهوم معلول

اگر خداوند علت تامه باشد، چگونه فاعلیت خلق حفظ می‌شود؟ این پرسش، چونان گرهی در تاروپود فلسفه، با فاعلیت مشاعی گشوده می‌شود. خلق، به‌عنوان مظهر، در مرتبه ظهور فاعل است، در حالی که خداوند علت تامه همه موجودات است.

اشتراک صفات الهی و انسانی

انسان، به‌عنوان مظهر اسماء الهی، همه صفات حق (علم، قدرت، حیات) را به‌صورت ظهوری داراست. این اشتراک، چونان گوهری در صدف وجود انسانی، عظمت او را نشان می‌دهد.

درنگ: انسان، به‌عنوان مظهر اسماء الهی، همه صفات حق را به‌صورت ظهوری داراست و این اشتراک، عظمت وجودی او را آشکار می‌سازد.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با تبیین فاعلیت ذاتی الهی و ظهوری انسانی، نشان داد که اصل «لا مؤثر فی الوجود الا الله» با فاعلیت خلق سازگار است. انسان، به‌عنوان مظهر، در شبکه‌ای وجودی عمل می‌کند که همه افعال او به خدا بازمی‌گردد. اشتراک صفات الهی و انسانی، عظمت انسان را در نظام توحیدی متجلی می‌سازد.

بخش چهارم: فاعلیت مشاعی و آیات قرآنی

آیه ان صلاتی و نسکی

قرآن کریم در آیه شریفه إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (سوره انعام: ۱۶۲، «در حقیقت، نماز و عبادتم و زندگی و مرگم برای خدای پروردگار جهانیان است») به فاعلیت مشاعی اشاره دارد. این آیه، در مقام اخبار، همه افعال را متعلق به خدا می‌داند و در مقام انشاء، ظهورات انسانی را به او تقدیم می‌کند.

درنگ: آیه إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی، در مقام اخبار و انشاء، فاعلیت مشاعی را متجلی می‌سازد و همه افعال را به خدا نسبت می‌دهد.

کمال ابراهیمی

تقدیم ظهورات انسانی به خدا، چونان گلی که در باغ توحید می‌روید، کمال ابراهیمی است. این کمال، در آیه إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی متجلی است که انسان همه افعال خود را به خدا تقدیم می‌کند.

نقد روایات برزخی

روایات برزخی، مانند سؤال «من ربک، من امامک»، برای اولیاء مانند حضرت زهرا و امیرالمؤمنین علیهماالسلام بی‌معناست، زیرا آن‌ها مظهر کامل توحیدند. این روایات، چونان معمایی در دل معرفت، نیاز به تفسیر دقیق دارند و نمی‌توان آن‌ها را به‌صورت ظاهری پذیرفت.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تکیه بر آیات قرآن کریم، فاعلیت مشاعی را در چارچوب توحید افعالی تبیین کرد. آیه إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی، کمال ابراهیمی را نشان می‌دهد که انسان همه افعال خود را به خدا تقدیم می‌کند. نقد روایات برزخی، بر ضرورت تفسیر عمیق و توحیدی این متون تأکید دارد.

بخش پنجم: نقد متون سنتی و بازنگری در مفاهیم

نقد متون فلسفی سنتی

متون فلسفی سنتی، مانند آثار ابن‌سینا، ملاصدرا، و علامه طباطبایی، فاقد ساختار منسجم برای تبیین فاعلیت مشاعی‌اند. این متون، چونان بناهایی که پایه‌هایشان سست است، نیاز به بازنگری دارند.

درنگ: متون فلسفی سنتی، هرچند حاوی ادعاهای درست‌اند، اما فاقد ساختار منسجم برای تبیین فاعلیت مشاعی هستند و نیاز به بازنگری دارند.

نقد مفهوم معدات

مفهوم معدات، که خلق را آماده‌کننده فعل الهی می‌داند، فاعلیت حقیقی خلق را نفی می‌کند. انسان، نه عروسک است و نه معدات، بلکه فاعلی حقیقی با ظهور اقتضایی است.

نقد دیدگاه وهم و خیال

دیدگاه محی‌الدین عربی که عالم را وهم و خیال می‌داند، چونان سایه‌ای گمراه‌کننده، فاعلیت خلق را نفی می‌کند و با حقیقت توحید ناسازگار است.

نقد اومانیسم

اومانیسم، با محدود کردن فاعلیت به انسان، از دیدن فاعلیت ظهوری در همه موجودات، حتی سنگ، بازمی‌ماند. توحید، همه موجودات را مظهر حق می‌بیند.

نقد علم دینی در نسبت دادن نقش‌ها

برخی دیدگاه‌های علم دینی، نسبت دادن نقش به ستارگان یا قمر در عقرب را شرک می‌دانند، اما این نقش‌ها ظهوری‌اند و با توحید سازگارند. این دیدگاه‌ها، چونان زنجیری بر پای معرفت، نیاز به بازنگری دارند.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با نقد متون سنتی و مفاهیم نادرست، نشان داد که فاعلیت مشاعی نیازمند ساختاری منسجم و توحیدی است. مفاهیمی مانند معدات، وهم و خیال، و محدودیت‌های علم دینی، با حقیقت توحید ناسازگارند و باید بازنگری شوند.

بخش ششم: توحید و جایگاه انسان در نظام هستی

عظمت انسان در توحید

انسان، چونان عالم اکبری که همه اسماء الهی را در خود دارد، موجودی عظیم است. این عظمت، در فاعلیت ظهوری او متجلی است که همه صفات الهی را به‌صورت ظهوری داراست.

درنگ: انسان، به‌عنوان مظهر همه اسماء الهی، موجودی عظیم است که فاعلیتی حقیقی، اما ظهوری و اقتضایی دارد.

نقد جبر و اختیار

فاعلیت مشاعی، نه جبر است، نه اختیار مطلق، و نه امر بین‌الامرین سنتی. این دیدگاه، چونان پلی بر فراز دوگانه‌های کاذب، فاعلیت را در شبکه‌ای وجودی تبیین می‌کند.

رابطه انسان و خدا

رابطه انسان و خدا، نه سلب و ایجاب است و نه عدم و ملکه، بلکه مشاعی و ظهوری است. این رابطه، چونان رقصی هماهنگ میان نور و سایه، انسان را مظهر فعل الهی می‌سازد.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، با تأکید بر عظمت انسان در نظام توحیدی، نشان داد که فاعلیت مشاعی، دوگانه‌های جبر و اختیار را نفی می‌کند. انسان، به‌عنوان مظهر اسماء الهی، در شبکه‌ای وجودی عمل می‌کند که رابطه او با خدا را مشاعی و ظهوری می‌سازد.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی نهایی

این کتاب، با کاوش در فاعلیت مشاعی حق و خلق، دریچه‌ای به سوی فهم عمیق‌تر حکمت متعالیه گشوده است. فاعلیت الهی و انسانی، چونان دو نغمه در یک سمفونی، در تحقق یک فعل واحد به‌صورت صددرصدی شریک‌اند. احاطه تامه الهی، همه افعال را در بر می‌گیرد، در حالی که فاعلیت ظهوری انسان، در ظرف اقتضائات او معنا می‌یابد. آیات قرآن کریم، مانند وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِکُلِّ شَیْءٍ و إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی، این توحید را در مقام اخبار و انشاء متجلی می‌سازند. نقد متون سنتی و مفاهیم نادرست، ضرورت بازنگری در فلسفه و علم دینی را نشان داد. انسان، به‌عنوان مظهر اسماء الهی، موجودی عظیم است که فاعلیتی حقیقی، اما ظهوری و اقتضایی دارد. این دیدگاه، نه تنها شرک و جبر را نفی می‌کند، بلکه راهی به سوی خودشناسی و توحید عملی می‌گشاید.

با نظارت صادق خادمی