در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 729

متن درس





کتاب فلسفه فاعلیت الهی

فلسفه فاعلیت الهی: تبیین فاعلیت مشاعی حق و خلق در حکمت متعالیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۷۲۹)

مقدمه: درآمدی بر فاعلیت حق و خلق

فاعلیت الهی و نسبت آن با فاعلیت خلق، از مسائل بنیادین فلسفه اسلامی است که در حکمت متعالیه ملاصدرا به اوج تعالی خود رسیده است. این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتار شماره ۷۲۹ استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به کاوش در این مسئله می‌پردازد و با تکیه بر وحدت وجود، فاعلیت مشاعی حق و خلق را تبیین می‌کند. هدف این تبیین، رفع دوگانه‌های کاذب میان فاعلیت الهی و انسانی است، به‌گونه‌ای که نه فاعلیت خلق نفی شود و نه استقلال آن در برابر حق تعالی ادعا گردد. این سیر فلسفی، همچون رودی که از سرچشمه‌های حکمت اسلامی سرچشمه می‌گیرد، به اقیانوس توحید افعالی می‌ریزد و با استناد به آیات قرآن کریم، چون أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (آیا شما آن را می‌کارید یا ما کِشت‌کننده‌ایم؟)، فاعلیت خلق را در پرتو فاعلیت الهی تأیید می‌کند.

درنگ: فاعلیت الهی و خلق در حکمت متعالیه، نه در تقابل، بلکه در وحدتی ظهوری و مشاعی معنا می‌یابد که خلق را مظهر حق و فعل او را تجلی فاعلیت الهی می‌داند.

بخش یکم: نقد نفی فاعلیت خلق و ضرورت تأیید آن

مفهوم فاعلیت خلق در توحید افعالی

در نظام توحیدی، اثبات فاعلیت حق تعالی نباید به انکار فاعلیت خلق منجر شود. این اصل، ریشه در توحید افعالی دارد که خلق را مظهر فاعلیت الهی می‌داند. نفی فاعلیت خلق، همچون انکار آینه‌ای است که نور خورشید را بازمی‌تاباند، زیرا خلق، ظهور حق است و فاعلیتش، تجلی اراده الهی. دیدگاه‌هایی که خلق را «کشک» یا «پشم» می‌خوانند، به خطا می‌روند، چرا که این نفی، به انکار ظهورات الهی در عالم منجر می‌شود. قرآن کریم، در آیه أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (آیا شما آن را می‌کارید یا ما کِشت‌کننده‌ایم؟)، فاعلیت خلق را تأیید کرده و آن را در چارچوب فاعلیت الهی قرار می‌دهد. این تأیید، مانند نغمه‌ای است که از ساز عالم به گوش می‌رسد و نوازنده‌اش حق تعالی است.

نقد دیدگاه‌های سنتی در فلسفه و عرفان

فلسفه و عرفان سنتی، در باب ذات، خلق را به‌عنوان عدم، موهوم، خیال یا اعتبار و در باب فعل، به‌عنوان اعداد (آماده‌ساز) معرفی کرده‌اند. این دیدگاه‌ها، که خلق را در برابر حق نفی می‌کنند، با حقیقت وحدت وجود ناسازگارند. مرحوم حاجی سبزواری در منظومه، خلق را به «ثانی چشم احول» تشبیه کرده است، که به دلیل نقص ادراک، وحدت حق را کثرت می‌بیند. این تشبیه، مانند اشاره به بیماری چشمی است که یکی را دو می‌بیند، حال آنکه حقیقت، وحدتی است که کثرت را در ظهور خود متجلی می‌سازد. چنین دیدگاه‌هایی، خلق را از واقعیت وجودی محروم کرده و آن را به سایه‌ای بی‌اثر فرومی‌کاهند.

درنگ: نفی فاعلیت یا وجود خلق، به انکار ظهورات الهی منجر می‌شود و با وحدت وجود و لسان قرآن کریم ناسازگار است.

جمع‌بندی بخش یکم

فاعلیت خلق، به‌عنوان مظهر فاعلیت الهی، نه‌تنها نفی نمی‌شود، بلکه در نظام توحیدی تأیید می‌گردد. نقد دیدگاه‌های سنتی، که خلق را موهوم یا اعدادی می‌دانند، ضرورت بازنگری در فلسفه و عرفان را برجسته می‌سازد. آیات قرآن کریم، چون أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ، این تأیید را آشکار می‌کنند و خلق را در مقام ظهور حق قرار می‌دهند. این بخش، همچون درگاهی است که خواننده را به سوی تبیین فاعلیت مشاعی هدایت می‌کند.

بخش دوم: فاعلیت مشاعی و تبیین رابطه حق و خلق

مفهوم فاعلیت مشاعی

فاعلیت مشاعی، راه‌حلی است که دوگانه‌های کاذب میان فاعلیت حق و خلق را رفع می‌کند. این مفهوم، مانند کلاهی است که بر دو سر جای می‌گیرد: فاعلیت ذاتی، احاطی و وجودی حق، و فاعلیت ظهوری، اقتضایی و مشاعی خلق. قرآن کریم در آیه مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ (و تو پرتاب نکردی هنگامی که پرتاب کردی، بلکه خدا پرتاب کرد)، این فاعلیت مشاعی را تبیین می‌کند. در این آیه، فاعلیت خلق (اذ رميت) ظهوری و اقتضایی است، در حالی که فاعلیت حق (الله رمی) ذاتی و احاطی است. این تمثیل، مانند دو لیوان است که یکی در دیگری جای می‌گیرد، اما هر دو در وحدتی واحد متجلی‌اند.

نقد دوگانه‌های طبیعیون و الهیون

طبیعیون، با تأیید فاعلیت خلق و نفی فاعلیت حق، و الهیون، با تأیید فاعلیت حق و نفی فاعلیت خلق، هر دو به خطا رفته‌اند. طبیعیون، مانند کسانی‌اند که آسفالت را متحرک می‌بینند، اما حرکت ماشین را نادیده می‌گیرند؛ و الهیون، مانند کسانی‌اند که تنها نور خورشید را می‌بینند و آینه را انکار می‌کنند. قرآن کریم، با آیاتی چون نَحْنُ الْخَالِقُونَ (و ماییم آفرینندگان)، سه اصل را تأیید می‌کند: خلق فاعل است، حق فاعل است، و حق از خلق قوی‌تر و مقدم است. این اصول، مانند سه پایه‌ای است که بنای توحید افعالی را استوار می‌سازد.

درنگ: فاعلیت مشاعی، با تأیید فاعلیت ظهوری خلق و فاعلیت ذاتی حق، دوگانه‌های کاذب طبیعیون و الهیون را رفع می‌کند.

تمثیل کلاه و دو سر

تمثیل کلاه و دو سر، فاعلیت مشاعی را به زیبایی تبیین می‌کند. فاعلیت حق، مانند کلاهی است که بر سر وجود ذاتی و احاطی جای می‌گیرد، و فاعلیت خلق، ظهوری است که در همان کلاه، اما در مرتبه‌ای اقتضایی، متجلی می‌شود. انکار یکی از این دو، مانند تلاش برای قرار دادن کلاه بر یک سر و نفی سر دیگر است، که به خطا می‌انجامد. این تمثیل، مانند نغمه‌ای است که از یک ساز برمی‌خیزد، اما در دستگاه‌های مختلف، جلوه‌های متفاوتی می‌یابد.

جمع‌بندی بخش دوم

فاعلیت مشاعی، با تأیید فاعلیت حق و خلق در مراتب ذاتی و ظهوری، راه‌حلی جامع برای رفع تعارضات فلسفی و عرفانی ارائه می‌دهد. آیات قرآن کریم، چون مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ، این وحدت را تأیید می‌کنند. نقد طبیعیون و الهیون، ضرورت بازنگری در دیدگاه‌های سنتی را نشان می‌دهد، و تمثیل کلاه و دو سر، این مفهوم را به‌گونه‌ای روشن و ملموس تبیین می‌کند.

بخش سوم: نقد مفاهیم سنتی و بازسازی فلسفه اسلامی

نقد مفاهیم عدم، خیال و اعداد

فلسفه و عرفان سنتی، با نفی وجود خلق و معرفی آن به‌عنوان عدم، خیال یا اعداد، از حقیقت وحدت وجود فاصله گرفته‌اند. مفهوم عدم، مانند سایه‌ای است که در برابر نور وجود معنا ندارد، زیرا هرچه در ذهن یا خارج است، وجود دارد. حتی اعتباریات، مانند دروغ، به‌عنوان مخلوقات ذهنی، حقیقت دارند. دیدگاه محی‌الدین عربی، که عالم را وهم و خیال می‌داند، نادرست است، زیرا عالم، ظهور حق است و حقیقت دارد. قرآن کریم، با تأیید فاعلیت خلق در آیاتی چون أَنْتُمْ تَمُنُّونَ، این واقعیت را تأیید می‌کند. حتی یک سنگ، مانند سازی است که هزاران نغمه الهی را در خود نهفته دارد و می‌تواند «أنا الله» یا «أنا حجر» باشد.

نقد مفهوم ثانی چشم احول

تشبیه خلق به «ثانی چشم احول» در منظومه حاجی سبزواری، به خطای ادراکی اشاره دارد که خلق را مستقل از حق می‌بیند. این خطا، مانند دیدن دو نخود در اثر چرخاندن انگشت است، حال آنکه حقیقت، یکی است. این نقد، مانند چراغی است که تاریکی ادراک را روشن می‌کند و خلق را به‌عنوان مظهر حق تأیید می‌کند. فاعلیت خلق، واقعی است، اما به خطا مستقل دیده می‌شود، مانند آسفالتی که در نظر سرنشین ماشین متحرک می‌نماید.

درنگ: خلق، به‌عنوان مظهر حق، حقیقت دارد و نفی آن به‌عنوان عدم یا خیال، با وحدت وجود و لسان قرآن کریم ناسازگار است.

ضرورت بازسازی فلسفه اسلامی

فلسفه اسلامی، اگر با نگاه توحیدی بازسازی نشود، مانند بنایی فرسوده، در برابر نیازهای معاصر فرومی‌ریزد. این بازسازی، مانند نوسازی باغی است که شاخه‌های خشکیده‌اش هرس شده و نهال‌های نو کاشته می‌شود. ادبیات، شعر، نثر و موسیقی نیز باید با نگاه توحیدی بازآفرینی شوند تا مفاهیم فلسفی به‌درستی منتقل گردند. مفهوم استقلال نسبی، به دلیل ابهام در معنای «قل» و «قله»، نادرست است و باید با تکیه بر وحدت وجود اصلاح شود.

جمع‌بندی بخش سوم

نقد مفاهیم سنتی، مانند عدم، خیال و اعداد، ضرورت بازسازی فلسفه اسلامی را برجسته می‌سازد. خلق، به‌عنوان مظهر حق، حقیقت دارد و فاعلیتش، ظهوری و اقتضایی است. تشبیه ثانی چشم احول، خطای ادراکی را نشان می‌دهد، نه نفی واقعیت خلق. این بخش، مانند پلی است که فلسفه سنتی را به سوی حکمت متعالیه هدایت می‌کند و بر ضرورت بازآفرینی فرهنگی تأکید دارد.

بخش چهارم: رابطه حق و خلق در پرتو وحدت وجود

رابطه ظهور و مظهر

رابطه حق و خلق، نه در چارچوب نسب اربعه (سلب و ایجاب، عدم و ملکه، تماثل، تضاد)، بلکه به‌عنوان ظهور و مظهر، تعین و معین، یا متعین و تعین تبیین می‌شود. این رابطه، مانند نوری است که در آینه‌های بی‌شمار بازتاب می‌یابد، بدون آنکه تعدد یا تقابلی در کار باشد. آیه إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم)، این وحدت را نشان می‌دهد، زیرا عبادت و استعانت، ظهورات توحیدی‌اند، نه تقابل با حق.

نقد نسب اربعه

نسب اربعه، که بر تعدد و تقابل استوارند، نمی‌توانند رابطه حق و خلق را تبیین کنند. عرفا، با معرفی خلق به‌عنوان سلب و حق به‌عنوان ایجاب، و فلاسفه صدرایی، با معرفی خلق به‌عنوان عدم و ملکه، به خطا رفته‌اند. عبارت «من ذاته لیث» در منظومه حاجی سبزواری، مفهومی است، اما فاقد معنای دقیق فلسفی، زیرا خلق، ظهور است، نه عدم. این نقد، مانند کلیدی است که قفل‌های ادراکی را می‌گشاید و خلق را در مقام مظهر حق قرار می‌دهد.

درنگ: رابطه حق و خلق، نه تقابل و تعدد، بلکه ظهور و مظهر است که در وحدت وجود متجلی می‌شود.

تمثیل تار و دستگاه‌ها

عالم، مانند تار موسیقی است که همه دستگاه‌ها را در خود نهفته دارد. یک سنگ، هزاران اسم الهی را متجلی می‌سازد و می‌تواند «یا کریم»، «یا مجید» یا «یا حمید» را در ظهور خود آشکار کند. این تمثیل، مانند نغمه‌ای است که از یک ساز برمی‌خیزد، اما در هر دستگاه، جلوه‌ای متفاوت می‌یابد. حتی خواب و برزخ، به‌عنوان تمثلات وجودی، حقیقت دارند و نمی‌توان آن‌ها را موهوم دانست.

جمع‌بندی بخش چهارم

رابطه حق و خلق، در پرتو وحدت وجود، به‌عنوان ظهور و مظهر تبیین می‌شود. نقد نسب اربعه، محدودیت‌های فلسفه و عرفان سنتی را آشکار می‌کند، و تمثیل تار و دستگاه‌ها، ظرفیت عالم را برای تجلی اسماء الهی نشان می‌دهد. این بخش، مانند دری است که به سوی فهم عمیق‌تر توحید گشوده می‌شود.

نتیجه‌گیری کلی

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه، آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، فاعلیت مشاعی حق و خلق را در چارچوب حکمت متعالیه کاوش کرد. فاعلیت خلق، به‌عنوان ظهور فاعلیت الهی، نه‌تنها نفی نمی‌شود، بلکه در آیات قرآن کریم، چون أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ و مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ، تأیید می‌گردد. فاعلیت حق، ذاتی، احاطی و وجودی است، و فاعلیت خلق، ظهوری، اقتضایی و مشاعی. نقد دیدگاه‌های سنتی، که خلق را به‌عنوان عدم، خیال یا اعداد نفی می‌کنند، ضرورت بازسازی فلسفه اسلامی را برجسته می‌سازد. تمثیلات کلاه و دو سر، تار و دستگاه‌ها، و آسفالت متحرک، این مفاهیم را به‌گونه‌ای روشن و ملموس تبیین می‌کنند. این تبیین، مانند چراغی است که مسیر توحید افعالی را روشن می‌سازد و انسان را به سوی فهم عمیق‌تر رابطه‌اش با حق تعالی هدایت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی