متن درس
تحلیل و تبیین وحدت وجودی فاعلیت الهی و انسانی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷۳۰)
مقدمه
مباحث فلسفی و عرفانی در تبیین رابطه میان فاعلیت الهی و انسانی، از دیرباز محور گفتوگوهای عمیق در سنت حکمی اسلامی بوده است. این اثر، با الهام از درسگفتار شماره ۷۳۰ استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوش در این رابطه با رویکردی وحدتگرا و مبتنی بر اشاعه وجودی و ظهوری میپردازد. این گفتار، با نگاهی نقادانه به تمایزات سنتی در فلسفه و عرفان اسلامی، به ویژه در دوگانهسازی میان فعل حق و عبد، به تبیین وحدت وجودی فاعلیت پرداخته و با استناد به آیات قرآن کریم و تحلیلهای فلسفی و عرفانی، راهی نو در فهم این رابطه میگشاید.
بخش اول: تبیین اشاعه در فاعلیت الهی و انسانی
مفهوم اشاعه و وحدت وجودی
فاعلیت الهی و انسانی، برخلاف دیدگاههای سنتی که آن را در قالب تقابل یا تفکیک مینگرند، در چارچوب اشاعهای ظهوری و وجودی فهم میشود. اشاعه، به مثابه جریانی یکپارچه و فراگیر، وجود، ظهور، و صفات را در بر میگیرد و هرگونه دوگانهسازی میان این عناصر را نفی میکند. این مفهوم، ریشه در نظریه وحدت وجود ملاصدرا و عرفان ابنعربی دارد که فاعلیت را نه به صورت متقابل، بلکه به مثابه وحدتی مشاعی میبیند. وجود، به عنوان حقیقتی فراگیر، ظهور و صفات را در خود جای داده و قابل تفکیک از آنها نیست. این وحدت، به مانند نوری است که از سرچشمهای واحد ساطع شده و همه مراتب هستی را در خود پرورانده است.
درنگ: اشاعه، وحدتی است که وجود، ظهور، و صفات را در همه مراتب هستی متحد ساخته و هرگونه تقابل یا تفکیک میان فعل حق و عبد را نفی میکند. |
این دیدگاه، با نفی تقابل میان وجود و ظهور، بر این اصل تأکید دارد که تمایز میان این دو، تنها در مرتبه تحلیل ذهنی است و در حقیقت وجودی، وحدتی یکپارچه حاکم است. اشاعه، به مانند جویباری است که از سرچشمه وجود الهی جاری شده و همه کثرات را در خود حل میکند، بیآنکه به تعدد یا تضاد منتهی شود.
نفی تقابل و تعدد در فاعلیت
در چارچوب توحید، هیچ موحدی به تضاد یا تماثل میان فعل حق و عبد قائل نیست. تضاد، مستلزم وجود دو فاعل متقابل است که در نظام توحیدی مردود است، و تماثل نیز به تعدد ذوات میانجامد که با وحدت وجود سازگار نیست. این دیدگاه، به مانند آیینهای است که انعکاس نور حق را در ظرف عبد نشان میدهد، بدون آنکه عبد را مستقل یا متماثل با حق بداند. عرفا، با تکیه بر اصل «لا فعل إلا لله»، فاعلیت را به خدا نسبت داده و هرگونه استقلال فعل را از عبد نفی میکنند. این اصل، در شعر حافظ نیز بازتاب یافته که میگوید: «گناه من نیست، تو ادب کن و بگو گناه من است»، اشارهای ظریف به نفی فاعلیت مستقل عبد و واگذاری آن به حق.
نقد سلب و ایجاب در عرفان
دیدگاه عرفانی مبتنی بر سلب و ایجاب، که فاعلیت عبد را به طور کامل نفی کرده و فعل را منحصر به خدا میداند، با چالشهایی مواجه است. این دیدگاه، اگرچه در ظاهر به توحید پایبند است، با آیات قرآن کریم که فعل را به عباد نسبت میدهند، ناسازگار مینماید. برای نمونه، آیه إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ («تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم»، فاتحه: ۵) به صراحت فاعلیت عبادت و استعانت را به عبد نسبت میدهد. این تناقض، ضرورت بازنگری در رویکرد سلب و ایجاب را آشکار میسازد. نفی کامل فاعلیت عبد، به مانند آن است که سایه را از نور جدا سازیم، حال آنکه سایه، جز جلوهای از نور نیست.
درنگ: نفی کامل فاعلیت عبد در عرفان، با آیات قرآن کریم که فعل را به عباد نسبت میدهند، ناسازگار است و نیازمند بازنگری در چارچوب وحدتگرای اشاعه است. |
جمعبندی بخش اول
بخش نخست این گفتار، با تکیه بر مفهوم اشاعه، به تبیین وحدت وجودی فاعلیت الهی و انسانی پرداخت. اشاعه، به عنوان اصل بنیادین، هرگونه تقابل یا تفکیک میان وجود، ظهور، و صفات را نفی کرده و فاعلیت حق و عبد را در چارچوبی واحد و مشاعی مینگرد. نقد دیدگاههای مبتنی بر سلب و ایجاب، با استناد به آیات قرآن کریم، نشان داد که فاعلیت عبد، نه مستقل از حق، بلکه ظهوری از فعل الهی است. این تحلیل، به مانند پلی است که میان فلسفه و عرفان پیوند برقرار ساخته و راه را برای فهمی عمیقتر از توحید هموار میکند.
بخش دوم: فاعلیت در فلسفه و عرفان
عدم و ملکه در فلسفه
فلاسفه، برخلاف عرفا که فاعلیت را در چارچوب سلب و ایجاب مینگرند، آن را در قالب عدم و ملکه تحلیل میکنند. در این دیدگاه، خدا به عنوان وجود صرف و ملکه مطلق، و عبد به عنوان ممکن و فاقد وجود ذاتی (عدم بنیه) دیده میشود. این تمایز، ریشه در فلسفه ابنسینا دارد که وجود را به واجب، ممکن، و ممتنع تقسیم میکند. ممکن، آن است که قابلیت وجود دارد، برخلاف ممتنع که وجودش محال است. این استعداد وجودی، به مانند بذری است که در خاک امکان بالیده و با عنایت الهی به فعل میرسد.
تشکیک در مراتب وجود
در فلسفه ملاصدرا، وجود به صورت تشکیکی فهمیده میشود، یعنی مراتبی از شدت (واجبالوجود) تا ضعف (ممکنات) دارد. فلاسفه، سه مرتبه شدت، عدت، و مدت را برای وجود قائلاند که شدت، مختص واجبالوجود است. برخی فلاسفه معتقدند که ممکنات تنها از عدت و مدت برخوردارند، در حالی که برخی دیگر، شدت را نیز به آنها نسبت میدهند. این اختلاف، به مانند بحثی است که در باغ وجود، بر سر شاخههای گوناگون درخت هستی در جریان است.
نقد انحصار فاعلیت به خدا
انحصار فاعلیت به خدا، همانگونه که در دیدگاه عرفانی «لا فعل إلا لله» مطرح میشود، با نسبت دادن فعل به عباد در قرآن کریم ناسازگار است. این انحصار، به مانند آن است که نور خورشید را به خود خورشید محدود کنیم و سایههای آن را نادیده انگاریم. همچنین، دیدگاه عدم و ملکه در فلسفه، اگرچه استعداد فاعلیت را به عبد نسبت میدهد، این استعداد را نیز از خدا میداند، اما با تفکیک میان استعداد و فعل، به نوعی دوگانهسازی میانجامد که با اشاعه ناسازگار است.
درنگ: انحصار فاعلیت به خدا یا تفکیک میان استعداد و فعل، با وحدت وجودی و اشاعه ناسازگار است و نیازمند نگرشی است که فاعلیت عبد را ظهوری از فعل حق بداند. |
تفویض و نقش عبد
در این دیدگاه، استعداد فاعلیت عبد از خدا اعطا شده، اما عبد این استعداد را به خدا تفویض میکند، چنانکه در دعای «نعم الوکیل» («نیکو وکیلی است خدا») متجلی است. این تفویض، به مانند آن است که امانتی را که از جانب حق دریافت شده، دوباره به او بازگردانیم. این مفهوم، نه تنها فاعلیت عبد را نفی نمیکند، بلکه آن را در چارچوبی وحدتگرا به فعل الهی پیوند میزند.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با بررسی فاعلیت در فلسفه و عرفان، نشان داد که دیدگاههای مبتنی بر عدم و ملکه یا سلب و ایجاب، اگرچه تلاشی برای تبیین توحید دارند، با چالشهایی در هماهنگی با قرآن کریم مواجهاند. تشکیک در مراتب وجود و مفهوم تفویض، راه را برای فهمی وحدتگرا از فاعلیت هموار میسازد که در آن، عبد نه فاعلی مستقل، بلکه مظهری از فعل الهی است. این تحلیل، به مانند دریچهای است که نور وحدت را بر تاریکیهای تفکیک میتاباند.
بخش سوم: تنزیل و ظهور در فاعلیت
تنزیل فعل الهی
افعال عباد، تنزیل فعل حق است، نه فعلی مستقل. تنزیل، به مانند انعکاس نور در آیینه است که بدون استقلال از منبع نور، جلوهای از آن را نمایان میسازد. افعال الهی، تنزیل محضاند، اما افعال عباد، نازل تنزیلاند و به اقتضای ظرف عبد، شر در آنها پدید میآید. آیه قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ («بگو به پروردگار مردم پناه میبرم»، ناس: ۱) به این نکته اشاره دارد که خلق الهی از شر مبراست، اما در ظرف عباد، شر به اقتضا ظهور مییابد.
درنگ: افعال عباد، نازل تنزیل فعل الهی است که در ظرف عبد، به اقتضا شر را پدید میآورد، اما خلق الهی ذاتاً از شر مبراست. |
نقد تفکیک در فاعلیت
تفکیک میان حق و عبد، چه در عرفان و چه در فلسفه، به تناقضاتی منجر شده که ریشه در نادیده گرفتن اشاعه دارد. این تفکیک، به مانند آن است که شاخه را از درخت جدا سازیم و انتظار بالندگی داشته باشیم. اشاعه، با نفی استقلال عبد، همه هستی را ظهوری از حق میداند. خلق، نه لا حق است و نه نقيض حق، بلکه مظهری از اوست که در مراتب مختلف، از واحدیت تا لا تعین، ظهور مییابد.
ظهور و لا تعین
ظهور حق، حتی در مرتبه لا تعین نیز حضور دارد. لا تعین، به مانند اقیانوسی بیکران است که همه تعینات را در خود حل کرده و فراتر از اسما و صفات، فاعلیت بیواسطه الهی را نشان میدهد. این مرتبه، تنها برای اولیای خدا قابل کشف است که با شجاعت و استقامت، به این ساحت راه مییابند. آیه إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ («ما آن را در شب قدر نازل کردیم»، قدر: ۱) به فاعلیت لا تعین در نزول قرآن اشاره دارد، جایی که ضمیر «إِنَّا» نه به ملائکه، بلکه به ساحت لا تعین بازمیگردد.
درنگ: لا تعین، مرتبهای فراتر از تعینات است که فاعلیت بیواسطه الهی را نمایان ساخته و تنها اولیای خدا میتوانند آن را کشف کنند. |
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تمرکز بر مفهوم تنزیل و ظهور، نشان داد که افعال عباد، جلوهای از فعل الهی است که در ظرف عبد به صورت نازل تنزیل ظهور مییابد. لا تعین، به عنوان مرتبهای بیکران، فاعلیت بیواسطه حق را نشان میدهد که فراتر از اسباب و تعینات عمل میکند. این تحلیل، با استناد به آیات قرآن کریم، بر وحدت وجودی و اشاعه تأکید کرده و هرگونه تفکیک میان حق و خلق را نفی میکند.
بخش چهارم: نقد تفکیک در معرفت و علم دینی
تفکیک در معرفت و مشکلات آن
تفکیک در معرفت، که ریشه در دوگانهسازی میان حق و خلق دارد، به مشکلات عمیقی در فلسفه و عرفان منجر شده است. این تفکیک، به مانند دیواری است که میان حقیقت و ظهور آن فاصله میاندازد و از فهم وحدت وجودی بازمیدارد. اشاعه، با نفی این دیوار، معرفت را به سوی وحدتی جامع سوق میدهد که در آن، خلق و حق در ظهوری واحد متحدند.
نقد علم دینی و ضرورت اصلاح
علم دینی، به دلیل رویکرد انفرادی و تفکیکی، از ارائه نظامی کلی و جامع بازمانده است. این علم، تحت تأثیر فرهنگهای سلطنتی و انزوای عالمان، به احکامی فردی و فرمانی محدود شده که فاقد صورت قانونی و کلنگر است. این محدودیت، به مانند باغی است که به جای کاشت درختانی تنومند، به شاخههای پراکنده بسنده کرده است. ضرورت بازنگری در روششناسی علم دینی، با تأکید بر رویکردی توصیفی و نظاممند، آشکار است.
درنگ: علم دینی، به دلیل رویکرد انفرادی و تفکیکی، نیازمند بازنگری در راستای تدوین نظامی کلی و توصیفی است که با وحدت وجودی هماهنگ باشد. |
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با نقد تفکیک در معرفت و علم دینی، بر ضرورت نگرشی وحدتگرا تأکید کرد. اشاعه، به عنوان راهحلی برای رفع تناقضات، معرفت و علم دینی را به سوی نظامی جامع و کلنگر هدایت میکند که در آن، وحدت وجود و ظهور محوریت دارد. این بازنگری، به مانند بازسازی بنایی است که بر پایههای استوار توحید و اشاعه بنا شده است.
نتیجهگیری
این اثر، با تکیه بر درسگفتار شماره ۷۳۰ استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین وحدت وجودی فاعلیت الهی و انسانی در چارچوب اشاعه پرداخت. با نقد دیدگاههای مبتنی بر سلب و ایجاب، عدم و ملکه، و تفکیک در فلسفه و عرفان، این نوشتار نشان داد که فاعلیت عبد، ظهوری از فعل الهی است که در مراتب مختلف، از تعینات تا لا تعین، متجلی میشود. آیات قرآن کریم، مانند إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ و إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ، این وحدت را تأیید کرده و هرگونه انحصار فاعلیت به خدا یا عبد را نفی میکنند. نقد تفکیک در معرفت و علم دینی، به ضرورت بازنگری در روششناسی این علوم دعوت کرده و اشاعه را به عنوان کلیدی برای حل تناقضات معرفی مینماید. لا تعین، به عنوان مرتبهای فراترین، فاعلیت بیواسطه الهی را نمایان ساخته و تنها اولیای خدا را به کشف آن فرامیخواند. این تحلیل، به مانند مشعلی است که راه را در تاریکیهای تفکیک روشن ساخته و به سوی وحدتی جامع هدایت میکند.
با نظارت صادق خادمی |