در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 731

متن درس





روش‌شناسی علوم انسانی اسلامی: کاوشی در فاعلیت حق و خلق

روش‌شناسی علوم انسانی اسلامی: کاوشی در فاعلیت حق و خلق

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۷۳۱)

دیباچه

در سپهر معارف اسلامی، روش‌شناسی علوم انسانی از دیرباز دغدغه‌ای اساسی برای اندیشمندان بوده است. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتار شماره ۷۳۱ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به بررسی نقادانه روش‌شناسی علوم انسانی اسلامی در حوزه‌های فقه، فلسفه، عرفان، کلام و تفسیر قرآن کریم می‌پردازد و با تمرکز بر مسئله فاعلیت حق و خلق، به تبیین کاستی‌های تاریخی در تکمیل پاسخ‌های علمی و ارائه راه‌حل‌هایی در چارچوب حکمت متعالیه همت گمارده است.

بخش نخست: روش‌شناسی علوم انسانی اسلامی

مراحل سه‌گانه تولید دانش

علوم انسانی اسلامی، شامل فقه، فلسفه، عرفان، کلام و تفسیر قرآن کریم، در سه مرحله اساسی بررسی می‌شوند: طرح سؤال، رصد و بررسی، و پاسخ‌گویی و رفع اشکال. این تقسیم‌بندی، فرآیند تولید دانش را به‌مثابه سفری معرفتی ترسیم می‌کند که هر مرحله، گامی به سوی کمال علمی است.

درنگ: علوم انسانی اسلامی در سه مرحله طرح سؤال، رصد و بررسی، و پاسخ‌گویی و رفع اشکال تعریف می‌شوند که هر یک نیازمند دقت و عمق خاص خود است.

طرح سؤال، چونان کاشتن بذری در زمین معرفت است که نیازمند هوشمندی و خلاقیت است. رصد و بررسی، مانند آبیاری و مراقبت از این بذر، مقدمات و مبادی لازم را برای پاسخ فراهم می‌کند. اما پاسخ‌گویی نهایی، چونان برداشت میوه‌ای رسیده، نیازمند صبر، دقت و تکمیل است که در تاریخ علوم اسلامی، گاه نادیده انگاشته شده است.

غنای طرح سؤال در علوم اسلامی

طی هزار سال گذشته، حوزه‌های علمیه در طرح سؤال غنی و خودکفا بوده‌اند. میلیون‌ها سؤال در حوزه‌های مختلف علمی مطرح شده که نشان‌دهنده خلاقیت و هوشمندی علمای اسلامی است. برخی از این عالمان، به دلیل کثرت و عمق پرسش‌هایشان، به «امام‌المششککین» ملقب شده‌اند.

درنگ: حوزه‌های علمیه در طرح سؤال، با خلاقیت و هوشمندی، میلیون‌ها پرسش در علوم مختلف تولید کرده‌اند که نشان‌دهنده خودکفایی معرفتی است.

این غنا، چونان چشمه‌ای جوشان، جریان معرفت را در علوم اسلامی زنده نگه داشته است. لقب «امام‌المششککین» نشان‌دهنده توانایی علما در شناسایی مسائل عمیق و طرح پرسش‌هایی است که بنیان دانش را مستحکم می‌سازد.

کارآمدی در رصد و بررسی

در مرحله رصد و بررسی، علمای اسلامی با گردآوری مقدمات و تحلیل‌های اولیه، به مسائل نگریسته‌اند. کتب علمی مملو از این تلاش‌هاست که نشان‌دهنده توجه به مبادی و زمینه‌های پاسخ‌گویی است.

درنگ: رصد و بررسی مسائل در علوم اسلامی، با گردآوری مقدمات و تحلیل‌های اولیه، بخش عمده‌ای از کتب علمی را تشکیل داده است.

این مرحله، مانند نقشه‌کشی برای بنای معرفت، زمینه‌ساز پاسخ‌های علمی است. اما بدون تکمیل این فرآیند در مرحله پاسخ‌گویی، این تلاش‌ها گاه به ثمر کامل نرسیده‌اند.

کاستی در پاسخ‌گویی نهایی

ضعف اصلی علوم انسانی اسلامی در طول تاریخ، عدم تکمیل پاسخ‌ها و رفع اشکالات به‌صورت تحلیلی و جامع بوده است. پاسخ‌ها اغلب به‌صورت ارتجالی، ظاهری، تخمینی یا با احتیاط ارائه شده و کار نهایی نشده است.

درنگ: علوم انسانی اسلامی در پاسخ‌گویی نهایی دچار کاستی بوده و پاسخ‌ها اغلب ارتجالی، ظاهری و ناتمام ارائه شده‌اند.

این کاستی، چونان بنایی نیمه‌تمام، مانع از دستیابی به کمال علمی شده است. عباراتی مانند «ظاهراً»، «احوط» و «تخمیناً» نشان‌دهنده رویکردی سطحی است که از عمق تحلیلی فاصله دارد.

وجوب پاسخ‌گویی علمی

سؤال، حقی بر گردن عالم ایجاد می‌کند که پاسخ‌گویی به آن واجب و ضروری است، همان‌گونه که پاسخ به سلام واجب است. این مسئولیت، عالمان را به پیگیری دقیق و تکمیل پاسخ‌ها ملزم می‌سازد.

درنگ: سؤال، حقی بر گردن عالم ایجاد می‌کند و پاسخ‌گویی تحلیلی و جامع به آن، واجب و ضروری است.

این اصل، مانند چراغی در مسیر علم، عالمان را به سوی پاسخ‌گویی مسئولانه هدایت می‌کند. پاسخ‌های ارتجالی، مانند نسیمی گذرا، نمی‌توانند عمق معرفت را سیراب کنند.

جمع‌بندی بخش نخست

روش‌شناسی علوم انسانی اسلامی در سه مرحله طرح سؤال، رصد و بررسی، و پاسخ‌گویی تعریف می‌شود. در حالی که حوزه‌های علمیه در طرح سؤال و رصد مسائل موفق بوده‌اند، کاستی در پاسخ‌گویی نهایی، مانع از تکمیل فرآیند علمی شده است. این بخش، با تأکید بر ضرورت پاسخ‌گویی تحلیلی، زمینه را برای بررسی فاعلیت حق و خلق فراهم می‌سازد.

بخش دوم: نقد روش‌های سنتی پاسخ‌گویی

نقد پاسخ‌های ارتجالی

روش‌های سنتی پاسخ‌گویی در علوم انسانی اسلامی، اغلب با عباراتی مانند «ظاهراً»، «احوط» و «تخمیناً» همراه بوده و از عمق تحلیلی فاصله داشته‌اند. این رویکرد، به دلیل عجله در تکمیل دوره‌های علمی، کیفیت پاسخ‌ها را کاهش داده است.

درنگ: پاسخ‌های ارتجالی و سطحی با عباراتی مانند «ظاهراً» و «احوط»، کیفیت پاسخ‌گویی علمی را کاهش داده و کار را نیمه‌تمام گذاشته‌اند.

این روش، مانند نقاشی ناتمام، زیبایی و کمال اثر را مخدوش می‌سازد. عجله در پاسخ‌گویی، چونان دویدن در مسیری ناهموار، به جای رسیدن به مقصد، به پراکندگی و ناتمامی منجر شده است.

نیاز به روش‌شناسی علمی

پاسخ‌گویی علمی نیازمند دقت، روش آزمایشگاهی و همکاری جمعی است تا کار به سرانجام برسد. تمرکز بر یک مسئله و واگذاری مسائل دیگر به متخصصان، روشی کارآمد برای تکمیل پاسخ‌هاست.

درنگ: پاسخ‌گویی علمی نیازمند دقت آزمایشگاهی، همکاری جمعی و تمرکز بر مسائل خاص است تا پاسخ‌ها به کمال برسند.

این رویکرد، مانند ساختن بنایی مستحکم، نیازمند صبر و تخصص است. همکاری جمعی، چونان رشته‌های به‌هم‌پیوسته یک فرش، به انسجام و زیبایی علمی منجر می‌شود.

نقد دوره‌نویسی در علوم اسلامی

تمایل به نگارش دوره‌های جامع در علوم اسلامی، مانند فقه، تفسیر و فلسفه، باعث پراکندگی توان علمی و کاهش کیفیت پاسخ‌ها شده است. این دوره‌نویسی، مانع از اختصاص زمان کافی به هر مسئله شده است.

درنگ: دوره‌نویسی جامع در علوم اسلامی، با پراکنده کردن توان علمی، مانع از تحلیل عمیق مسائل شده است.

این روش، مانند تلاش برای پر کردن اقیانوسی با دست، به جای تمرکز بر یک چشمه، انرژی علمی را هدر داده است. تخصص‌گرایی، راهی است برای رهایی از این پراکندگی.

مقایسه با روش‌های علمی غربی

دانشمندان غربی با تمرکز بر مسائل خاص، به پیشرفت‌های چشمگیری دست یافته‌اند، در حالی که در سایر علوم گاه ضعف داشته‌اند. این تخصص‌گرایی، در برابر جامعیت غیرضروری علوم اسلامی، کارآمدتر بوده است.

درنگ: تمرکز بر مسائل خاص در روش‌های علمی غربی، در برابر جامعیت غیرضروری علوم اسلامی، به پیشرفت‌های عمیق‌تر منجر شده است.

این مقایسه، مانند نگریستن به دو باغ است: یکی با درختانی پراکنده و کم‌ثمر، و دیگری با درختی تنومند که میوه‌ای فراوان به بار آورده است. تخصص‌گرایی، کلید این موفقیت است.

جمع‌بندی بخش دوم

روش‌های سنتی پاسخ‌گویی در علوم انسانی اسلامی، به دلیل رویکرد ارتجالی و دوره‌نویسی، از عمق و کمال لازم برخوردار نبوده‌اند. نقد این روش‌ها و تأکید بر تخصص‌گرایی و تحلیل عمیق، راه را برای فهم دقیق‌تر مسائل فلسفی، مانند فاعلیت حق و خلق، هموار می‌سازد.

بخش سوم: فاعلیت حق و خلق در چارچوب حکمت متعالیه

نقد دیدگاه‌های سنتی فاعلیت

از ابن‌سینا تا صدرالمتألهین، دیدگاه سنتی فاعلیت حق را به افاده وجود و فاعلیت خلق را به اعداد (آماده‌سازی) تقلیل داده است. این دیدگاه، فاعلیت خلق را به حاشیه رانده و به تفکیک حق و خلق منجر شده است.

درنگ: دیدگاه سنتی فاعلیت، با تقلیل فاعلیت خلق به اعداد، از تبیین فاعلیت مشاعی حق و خلق بازمانده است.

این تفکیک، مانند جداسازی نور از آینه، فاعلیت خلق را از حقیقت الهی دور ساخته و به دوگانه‌سازی در نظام توحیدی انجامیده است. حکمت متعالیه، با تأکید بر وحدت وجود، راهی برای رفع این دوگانگی ارائه می‌دهد.

نقد آثار حاجی سبزواری

آثار حاجی سبزواری، از جمله منظومه، حاشیه اسفار و شرح اسماء، فاقد نوآوری بوده و تکرار دیدگاه‌های پیشین، به‌ویژه ابن‌سینا، هستند. این آثار، فاعلیت حق را به افاده و فاعلیت خلق را به تغییر پس از خلق الهی محدود کرده‌اند.

درنگ: آثار حاجی سبزواری، با تکرار دیدگاه‌های سنتی، فاقد نوآوری در تبیین فاعلیت حق و خلق هستند.

این تکرار، مانند خواندن شعری کهنه در لباسی نو، از عمق تحقیقی محروم است. حاشیه اسفار (جلد ۳، صفحه ۱۶) فاعلیت حق را به فَإِنَّهُ مُعْطِي الْوُجُودِ لِلْمَوَادِّ («او وجود را به مواد اعطا می‌کند») و فاعلیت خلق را به تغییر پس از خلق الهی محدود می‌کند، که از فاعلیت مشاعی فاصله دارد.

نقد تفکیک فاعلیت

تفکیک فاعلیت حق (افاده وجود) و خلق (تغییر پس از خلق) مسئله فاعلیت مشاعی را حل نمی‌کند. این دیدگاه، با تقلیل فاعلیت خلق به اعداد، مسئولیت واقعی خلق را نفی کرده و به خراب شدن مسئله منجر شده است.

درنگ: تفکیک فاعلیت حق و خلق، با نفی فاعلیت واقعی خلق، مسئله فاعلیت مشاعی را حل نمی‌کند و به خراب شدن نظام توحیدی می‌انجامد.

این تفکیک، مانند جداسازی روح از جسم، به گسستگی در فهم توحید منجر می‌شود. فاعلیت مشاعی، راهی است برای حفظ وحدت وجود در نظام هستی.

فاعلیت خلق در قرآن کریم

قرآن کریم با آیاتی مانند أَنْتُمْ تَمُنُّونَ و أَنْتُمْ تَحْرُثُونَ (سوره واقعه، آیات ۶۳-۶۴: «آیا شما آن را می‌کارید یا ما کِشت‌کننده‌ایم؟») فاعلیت خلق را در کنار فاعلیت الهی تأیید می‌کند. این آیات، فاعلیت مشاعی را نشان می‌دهند.

درنگ: قرآن کریم با آیاتی مانند «أَنْتُمْ تَمُنُّونَ» و «أَنْتُمْ تَحْرُثُونَ»، فاعلیت خلق را در کنار فاعلیت الهی تأیید می‌کند.

این آیات، مانند آینه‌ای که هر دو چهره حق و خلق را در خود منعکس می‌کند، به وحدت فاعلیت اشاره دارند. استفاده از ضمیر «نحن» در کنار «أنتم»، نشان‌دهنده فاعلیت مشترک است.

جمع‌بندی بخش سوم

نقد دیدگاه‌های سنتی فاعلیت، از ابن‌سینا تا حاجی سبزواری، نشان‌دهنده کاستی در تبیین فاعلیت مشاعی است. قرآن کریم، با تأیید فاعلیت خلق در کنار حق، راه را برای فهمی نوین از وحدت وجود هموار می‌سازد. این بخش، زمینه را برای ارائه راه‌حل فاعلیت مشاعی فراهم می‌کند.

بخش چهارم: فاعلیت مشاعی: راه‌حل فلسفی

تمثیل کلاه و دو سر

فاعلیت مشاعی، مانند قرار دادن یک کلاه بر دو سر است، بدون آنکه سرها کوچک شوند یا کلاه بزرگ شود. این تمثیل، راه‌حلی فلسفی برای فاعلیت مشترک حق و خلق ارائه می‌دهد.

درنگ: فاعلیت مشاعی، مانند قرار دادن یک کلاه بر دو سر، فاعلیت حق و خلق را بدون تفکیک یا تقلیل تبیین می‌کند.

این تمثیل، مانند نوری که در دو آینه می‌درخشد، وحدت فاعلیت را در عین کثرت نشان می‌دهد. فاعلیت حق و خلق، در این چارچوب، ظهور یک حقیقت واحد است.

مثال عدسی چشم از امام صادق (ع)

در پاسخ به ابن ابی‌العوجا، که از مفضل خواست جهانی را در تخم‌مرغ جای دهد، امام صادق (ع) فرمودند: خداوند کوه را در عدسی چشم جای داده، بدون آنکه کوه کوچک یا عدسی بزرگ شود. این مثال، فاعلیت مشاعی را تبیین می‌کند.

درنگ: مثال عدسی چشم از امام صادق (ع)، فاعلیت مشاعی را با حفظ مراتب وجودی و بدون تفکیک تبیین می‌کند.

این مثال، مانند دریچه‌ای به سوی حقیقت، نشان می‌دهد که فاعلیت الهی در خلق نفوذ کرده، بدون آنکه به گسستگی یا تقلیل منجر شود.

نقد امر بین‌الامرین

دیدگاه سنتی، مانند آنچه در آثار حاجی سبزواری آمده، امر بین‌الامرین را تبیین نمی‌کند، زیرا فاعلیت را به «یا این یا آن» تقلیل می‌دهد. فاعلیت مشاعی، این دوگانه را رفع می‌کند.

درنگ: فاعلیت مشاعی، با رفع دوگانه‌های «یا این یا آن»، امر بین‌الامرین را در چارچوب وحدت وجود تبیین می‌کند.

این دیدگاه، مانند پلی بر فراز دوگانه‌ها، فاعلیت حق و خلق را در وحدتی یکپارچه به هم پیوند می‌دهد.

فاعلیت مشاعی در چارچوب وحدت وجود

فاعلیت حق، ذاتی، احاطی و وجودی است، در حالی که فاعلیت خلق، ظهوری، اقتضایی و مشاعی است. این دو، مانند نور و آینه، در یک حقیقت واحد ظهور می‌یابند.

درنگ: فاعلیت حق ذاتی و احاطی، و فاعلیت خلق ظهوری و اقتضایی است، که در چارچوب وحدت وجود به هم پیوند می‌خورند.

این تبیین، مانند بافتن تار و پود یک فرش، فاعلیت حق و خلق را در وحدتی منسجم به تصویر می‌کشد.

جمع‌بندی بخش چهارم

فاعلیت مشاعی، با تمثیلات کلاه و دو سر و عدسی چشم، راه‌حلی فلسفی برای رفع دوگانه‌های فاعلیت ارائه می‌دهد. این دیدگاه، با تکیه بر وحدت وجود، فاعلیت حق و خلق را در یک حقیقت واحد متحد می‌سازد.

بخش پنجم: وحدت وجود و نفی فردیت

نفی مفهوم فردیت

در نظام وحدت وجود، مفهوم فردیت به معنای واحد مستقل وجود ندارد. هر فرد، چونان کپسولی از تاریخ، با کل هستی پیوند دارد.

درنگ: در نظام وحدت وجود، فردیت مستقل وجود ندارد و هر فرد، کپسولی از تاریخ و پیوسته با کل هستی است.

این دیدگاه، مانند دری که به اقیانوس هستی گشوده می‌شود، نفی گسستگی و تأکید بر جامعیت وجودی انسان را نشان می‌دهد.

مثال حضرت آدم

حضرت آدم، نه فردی جدا، بلکه کپسولی از تاریخ است که همه هستی را در خود جای داده است.

درنگ: حضرت آدم، به‌مثابه کپسولی از تاریخ، نشان‌دهنده جامعیت وجودی انسان در نظام هستی است.

این مثال، مانند آینه‌ای که کل عالم را در خود منعکس می‌کند، به پیوستگی انسان با حقیقت الهی اشاره دارد.

نقد وجود ذهنی

وجود ذهنی، خود یک وجود خارجی است، زیرا ذهن نیز بخشی از وجود است. این دیدگاه، دوگانه ذهن و خارج را در نظام وحدت وجود رفع می‌کند.

درنگ: وجود ذهنی، به‌عنوان بخشی از وجود خارجی، دوگانه ذهن و خارج را در نظام وحدت وجود نفی می‌کند.

این تبیین، مانند یکی شدن سایه و نور، به وحدت میان ذهن و واقعیت اشاره دارد.

نفس و حقیقت الهی

مؤمن و کافر هر دو با حقیقت نفس می‌کشند، اما کافر از اراده ایمان محروم است. حقیقت الهی، در همه موجودات حضور دارد.

درنگ: حقیقت الهی در همه موجودات، از مؤمن تا کافر، حضور دارد، اما کافر از اراده ایمان محروم است.

این اصل، مانند جریانی که در همه رودها جاری است، به حضور فراگیر حقیقت الهی در هستی اشاره دارد.

جمع‌بندی بخش پنجم

نفی فردیت و تأکید بر جامعیت وجودی انسان، در چارچوب وحدت وجود، به فهمی عمیق‌تر از رابطه خلق با حقیقت الهی منجر می‌شود. این دیدگاه، دوگانه‌های متافیزیکی را رفع کرده و انسان را در پیوندی ناگسستنی با هستی نشان می‌دهد.

بخش ششم: حیات، موت و فاعلیت در قرآن کریم

آیات حیات و موت

آیاتی مانند يُحْيِي وَيُمِيتُ (سوره بقره، آیه ۲۵۸: «او زنده می‌کند و می‌میراند») حیات و موت را ظهورات یکدیگر می‌دانند، نه اموری گسسته.

درنگ: حیات و موت، به‌مثابه ظهورات یکدیگر، در نظام وحدت وجود به هم پیوسته‌اند.

این آیات، مانند دو روی یک سکه، به وحدت میان حیات و موت در نظام الهی اشاره دارند.

نقد مونتاژکاری

فاعلیت خلق، مونتاژکاری یا اعداد نیست، بلکه حقیقتی وجودی است. نفی فاعلیت واقعی خلق، به خراب شدن مسئله توحید منجر می‌شود.

درنگ: فاعلیت خلق، حقیقتی وجودی است و نفی آن به مونتاژکاری، نظام توحیدی را مخدوش می‌سازد.

این نقد، مانند اصلاح بنایی که به اشتباه ساخته شده، به ضرورت تأیید فاعلیت واقعی خلق تأکید دارد.

نقد کفر و ایمان

کافر و مؤمن هر دو حقیقت‌اند، اما کافر از حضور خدا غافل است. این غفلت، مانع از اراده ایمان می‌شود.

درنگ: کافر و مؤمن هر دو با حقیقت الهی نفس می‌کشند، اما کافر از اراده ایمان غافل است.

این دیدگاه، مانند نوری که در همه جا می‌تابد، به حضور الهی در همه موجودات اشاره دارد.

نقد اجرای حدود

اجرای حدود شرعی نیازمند احراز کامل است، زیرا فاعلیت خلق صددرصد نیست. این دقت، از خطا در قضاوت جلوگیری می‌کند.

درنگ: اجرای حدود نیازمند احراز کامل است، زیرا فاعلیت خلق نسبی و مشاعی است.

این اصل، مانند ترازویی دقیق، به ضرورت دقت در مسئولیت‌های شرعی تأکید دارد.

جمع‌بندی بخش ششم

آیات قرآن کریم و نقدهای ارائه‌شده، فاعلیت خلق را به‌عنوان حقیقتی وجودی تأیید می‌کنند. این بخش، با تأکید بر وحدت حیات و موت و نفی مونتاژکاری، به فهمی عمیق‌تر از نظام توحیدی هدایت می‌کند.

بخش هفتم: تحلیل علامه طباطبایی و فاعلیت طبیعت

تأیید فاعلیت طبیعت

علامه طباطبایی در نهایة‌الحکمة (جلد ۳، صفحه ۱۵) فاعلیت طبیعت را تأیید کرده و می‌فرماید: فَاعِلُ الْحَرَکَةِ فِي الْبَیْعَةِ هُوَ الطَّبِيعَةُ («فاعل حرکت در طبیعت، خود طبیعت است»).

درنگ: علامه طباطبایی فاعلیت طبیعت را تأیید می‌کند و آن را با لسان قرآن کریم و وجدان علمی سازگار می‌داند.

این تأیید، مانند رودی که از چشمه حقیقت جاری می‌شود، فاعلیت طبیعت را در نظام توحیدی جای می‌دهد.

نقد عدم تحلیل فاعلیت الهی

علامه، اگرچه فاعلیت طبیعت را تأیید می‌کند، اما تحلیل فاعلیت الهی را به دلیل عجله در پاسخ‌گویی رها کرده و دلیل جامعی ارائه نمی‌دهد.

درنگ: علامه طباطبایی، با وجود تأیید فاعلیت طبیعت، تحلیل فاعلیت الهی را به دلیل عجله نیمه‌تمام گذاشته است.

این نقد، مانند اشاره به نقص در یک تابلوی ناتمام، ضرورت تکمیل تحلیل فاعلیت الهی را گوشزد می‌کند.

فاعلیت الهی در طبیعت

فاعلیت الهی، در طبیعت نفوذ کرده و جدای از آن نیست. این دیدگاه، با عبارت دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ («داخل در اشیاء است»، برگرفته از نهج‌البلاغه) همخوانی دارد.

درنگ: فاعلیت الهی در طبیعت نفوذ کرده و با آن یکی است، نه جدای از آن.

این اصل، مانند حضور روح در کالبد، فاعلیت الهی را در همه مراتب هستی نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش هفتم

تحلیل علامه طباطبایی، با تأیید فاعلیت طبیعت، گامی به سوی فهم فاعلیت مشاعی است، اما عدم تکمیل تحلیل فاعلیت الهی، ضرورت دقت و صبر در پاسخ‌گویی را نشان می‌دهد. این بخش، به حضور الهی در طبیعت تأکید دارد.

نتیجه‌گیری نهایی

این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتار شماره ۷۳۱ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به نقد روش‌شناسی علوم انسانی اسلامی و تبیین فاعلیت مشاعی حق و خلق پرداخت. علوم انسانی اسلامی، با وجود غنای در طرح سؤال و رصد مسائل، در پاسخ‌گویی نهایی دچار کاستی بوده است. نقد روش‌های سنتی، از ابن‌سینا تا حاجی سبزواری و علامه طباطبایی، نشان‌دهنده ضرورت تحلیل عمیق و تخصص‌گرایی است. قرآن کریم، با آیاتی مانند أَنْتُمْ تَمُنُّونَ و أَنْتُمْ تَحْرُثُونَ (سوره واقعه، آیات ۶۳-۶۴: «آیا شما آن را می‌کارید یا ما کِشت‌کننده‌ایم؟») و يُحْيِي وَيُمِيتُ (سوره بقره، آیه ۲۵۸: «او زنده می‌کند و می‌میراند»)، فاعلیت خلق را در کنار فاعلیت الهی تأیید می‌کند. تمثیل کلاه و دو سر و مثال عدسی چشم از امام صادق (ع)، فاعلیت مشاعی را در چارچوب وحدت وجود تبیین می‌کنند. نفی فردیت و تأکید بر جامعیت وجودی انسان، به فهمی عمیق‌تر از رابطه خلق با حقیقت الهی منجر می‌شود. این اثر، با دعوت به بازسازی روش‌شناسی علمی و تمرکز بر تحلیل عمیق، راهنمایی است برای جویندگان حقیقت در مسیر توحید و معرفت.

با نظارت صادق خادمی