متن درس
کاوش در فاعلیت الهی و انسانی: تأملاتی در فلسفه و عرفان
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷۳۲)
دیباچه
حقیقت فاعلیت الهی و انسانی، چونان گوهری در کانون تأملات فلسفی و عرفانی، همواره ذهن و قلب اندیشمندان را به خود مشغول داشته است. این حقیقت، که در تقاطع وجود، معرفت و عمل جای دارد، نه تنها بنیان توحید را استوار میسازد، بلکه شالودهای برای فهم نسبت میان خدا و انسان فراهم میآورد. درسگفتار شماره ۷۳۲ استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با رویکردی نقادانه و عمیق، به کاوش در این حقیقت میپردازد و با نقد دیدگاههای سنتی فلاسفه و عرفا، بر ضرورت فاعلیت مشاعی میان حق و عبد تأکید میورزد.
بخش یکم: نقد تقلید و محدودیتهای فلسفی در تبیین فاعلیت
تقلید در مسائل فلسفی و فقدان نوآوری
فلاسفه بزرگ، از جمله ابنسینا، ملاصدرا و برخی عالمان دینی، در تبیین فاعلیت، گاه به تقلید از پیشینیان بسنده کرده و از ارائه پاسخهای جامع و نوآورانه بازماندهاند. این تقلید، چونان سایهای بر آفتاب حقیقت، مانع از روشن شدن ابعاد فاعلیت الهی و انسانی شده است. فقدان نوآوری در این حوزه، ریشه در پذیرش غیرنقادانه مفاهیم و چارچوبهای پیشین دارد که گاه با حقیقت قرآنی همخوانی ندارد.
درنگ: تقلید کورکورانه در مسائل فلسفی، مانع از دستیابی به تبیین جامع فاعلیت الهی و انسانی است.
این نقد، دعوتی است به بازنگری در روششناسی فلسفی و تأکید بر ضرورت استدلال مستقل و عمیق، به دور از پیروی صرف از پیشینیان.
اهتمام ملاصدرا به فاعلیت و محدودیتهای آن
ملاصدرا، با ابداع نظریه حرکت جوهری و تشکیک وجود، اهتمام ویژهای به تبیین فاعلیت نشان داده است. با این حال، تمایز میان فاعل بالذات و بالعرض در آثار او، به ویژه در جلد سوم اسفار (صفحه ۱۶، فصل ششم)، مانع از دستیابی به نتیجهای مطلوب شده است. این تمایز، چونان دیواری است که وحدت میان فاعلیت الهی و انسانی را مخدوش میسازد.
ملاصدرا در اسفار، فاعل بالعرض را به مثابه عاملی معرفی میکند که حرکتش به واسطه دیگری است، اما این تعریف، به دلیل تفکیک میان بالذات و بالعرض، به تناقضاتی در تبیین فاعلیت منجر شده است. این محدودیت، ضرورت بازنگری در چارچوبهای صدرایی را آشکار میسازد.
نقد تکرار «فاعلم» و ضعف استدلالی
تکرار واژه «فاعلم» در اسفار ملاصدرا، چونان نشانهای از ضعف در استدلال، به عدم وضوح در تبیین فاعلیت اشاره دارد. این تکرار، مشابه استفاده از «فافهم» در کفایه آخوند خراسانی، نشاندهنده خلأ استدلالی است که به جای استدلال منطقی، به امر و تأکید بسنده میکند.
این نقد، چونان آینهای است که ضعفهای نگارش فلسفی را بازمیتاباند و بر ضرورت استدلال روشن و منطقی تأکید میورزد.
تناقض در ارجاعات اسفار
ملاصدرا در جلد سوم اسفار، با اشاره به «ستقف» (در آینده بحث خواهد شد)، به مباحث علت و معلول ارجاع میدهد، حال آنکه این مباحث در جلد دوم مطرح شدهاند. این تناقض، چونان خطایی در نقشهراه فلسفی، به عدم انسجام در ساختار اسفار اشاره دارد.
این نقد، بر اهمیت دقت در نگارش و سازماندهی مطالب فلسفی تأکید میکند و نشان میدهد که حتی فیلسوفی چون ملاصدرا از خطاهای ساختاری مصون نبوده است.
بخش دوم: تحلیل فاعل بالذات و بالعرض
مثال جالس فی السفینه و فاعل بالعرض
ملاصدرا فاعل بالعرض را به شخصی تشبیه میکند که در سفینهای نشسته و به واسطه حرکت سفینه جابهجا میشود، بدون آنکه خود فاعلیتی ذاتی داشته باشد. این مثال، چونان تصویری از حرکت منفعل، فاعل بالعرض را به عاملی وابسته به فاعل بالذات نسبت میدهد.
با این حال، این تشبیه، هنگامی که شخص از سفینه پیاده میشود و خود به طور مستقل عمل میکند، ناکافی میگردد. در این حالت، شخص فاعل بالحقیقه است، نه بالعرض، زیرا حرکتش از اراده و عمل خویش سرچشمه میگیرد.
درنگ: فاعل بالعرض در حالت وابستگی صادق است، اما فاعلیت مستقل انسان، او را به فاعل بالحقیقه تبدیل میکند.
نقد تعمیم فاعل بالعرض
تعمیم فاعل بالعرض به تمامی افعال انسانی، چونان قفسی است که فاعلیت عبد را زندانی میکند. اگر همه افعال انسان بالعرض تلقی شوند، تمایز میان فاعل بالذات و بالعرض از میان میرود و فاعلیت انسان به کلی نفی میشود. این دیدگاه، با منطق، فلسفه و عرفان که فاعلیت انسان را تأیید میکنند، در تعارض است.
این نقد، بر ضرورت حفظ فاعلیت انسانی در کنار فاعلیت الهی تأکید دارد و نشان میدهد که تعمیم فاعل بالعرض، به تناقضات فلسفی میانجامد.
مثال مرده در آمبولانس
حرکت مرده در آمبولانس، چونان نمونهای از فاعلیت بالعرض، نشاندهنده وابستگی کامل به عامل خارجی است. اما انسان در عالم، مانند مرده نیست، زیرا فاعلیت حقیقی دارد. این تشبیه، چونان آینهای شکسته، تنها بخشی از حقیقت را بازمیتاباند و از فهم کامل فاعلیت انسانی عاجز است.
این نقد، بر تفاوت میان فاعلیت منفعل و فعال تأکید دارد و نشان میدهد که انسان، برخلاف مرده، دارای اراده و فاعلیت مستقل است.
نقد تشبیه عرفانی میت بین یدی الغسال
عرفا گاه انسان را به مردهای در دست مردهشور تشبیه کردهاند که فاعلیتی ندارد و حرکتش به کلی وابسته به دیگری است. این تشبیه، چونان پردهای بر حقیقت، فاعلیت انسان را نفی میکند و با آیات قرآنی که فاعلیت عبد را تأیید میکنند، در تعارض است.
این نقد، بر ضرورت هماهنگی عرفان با قرآن کریم تأکید دارد و نشان میدهد که تشبیهات عرفانی نباید فاعلیت انسانی را انکار کنند.
نقد تشبیه انسان به ناودان
تشبیه انسان به ناودان (جری المیزاب)، که به واسطه باران حرکت میکند، فاعلیت او را به امری منفعل تقلیل میدهد. این تشبیه، چونان تصویری ناقص، حقیقت فاعلیت انسانی را مخدوش میسازد و با منطق قرآنی که انسان را فاعل میداند، سازگار نیست.
این نقد، بر تفاوت میان فاعلیت فلسفی و تعابیر ادبی در کلام تأکید دارد و بر ضرورت دقت در اصطلاحات فلسفی اصرار میورزد.
بخش سوم: فاعلیت مشاعی و هماهنگی با قرآن کریم
ارجاع به آیات قرآنی و فاعلیت مشاعی
أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ
ترجمه: آیا آنچه را که کشت میکنید دیدهاید؟ (سوره واقعه، آیه ۶۳)
این آیه، چونان نوری در تاریکی، فاعلیت مشاعی میان خدا و انسان را روشن میسازد. قرآن کریم، فاعلیت حرث را به انسان و زرع را به خدا نسبت میدهد، که نشاندهنده مشارکت انسان و خدا در فعل است، نه نفی فاعلیت عبد.
درنگ: قرآن کریم، با آیاتی چون «أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ»، فاعلیت مشاعی میان خدا و انسان را تأیید میکند.
وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى
ترجمه: و تو تیر نینداختی آنگاه که تیر انداختی، بلکه خدا تیر انداخت (سوره انفال، آیه ۱۷).
این آیه، چونان گوهری درخشان، وحدت فعل میان خدا و انسان را نشان میدهد. فاعلیت انسان در تیراندازی تأیید شده، اما این فاعلیت در چارچوب فاعلیت الهی جای میگیرد، که بیانگر نظریه فاعلیت مشاعی است.
نقد دیدگاه اشاعره و تفویضیها
اشاعره، با نفی فاعلیت طبیعی و انسانی، همه افعال را به خدا نسبت میدهند و معتقدند که آتش نمیسوزاند و آب خیس نمیکند، بلکه خدا مستقیماً عمل میکند. این دیدگاه، چونان قفلی بر در فاعلیت انسانی، توحید را به نفی نقش انسان در عالم تقلیل میدهد.
تفویضیها، در مقابل، فاعلیت انسان را مستقل از خدا میدانند، گویی خدا فاعلیت را به انسان واگذار کرده و عالم بدون خدا نیز ضرری نمیبیند. این دیدگاه، چونان تیری از کمان رها شده، توحید را نقض میکند و انسان را از وابستگی به خدا بینیاز میسازد.
هر دو دیدگاه، به دلیل تفکیک میان فاعلیت خدا و انسان، از حقیقت توحیدی دور افتادهاند. فاعلیت مشاعی، چونان پلی است که این دو را به هم پیوند میدهد و وحدت فعل را در چارچوب توحید حفظ میکند.
درنگ: اشاعره و تفویضیها، با تفکیک فاعلیت خدا و انسان، از حقیقت فاعلیت مشاعی که قرآن کریم بر آن تأکید دارد، دور افتادهاند.
مثال تیر و کمان در تفویض
تفویضیها فاعلیت انسان را به تیری تشبیه میکنند که پس از رها شدن از کمان، مستقل عمل میکند. این تشبیه، چونان تصویری نادرست، وابستگی انسان به خدا را نفی میکند و با حکمت الهی که عالم را حفظ میکند، ناسازگار است.
این نقد، بر ضرورت حفظ وابستگی انسان به فیض الهی تأکید دارد، بدون آنکه فاعلیت او نفی شود.
نقد مفهوم معد و مقرب
برخی انسان را معد (آمادهکننده) یا مقرب (نزدیککننده) میدانند، اما این عناوین فاعلیت او را نفی نمیکنند. انسان، چونان باغبانی است که بذر میکارد و خاک را آماده میسازد، اما این آمادهسازی خود نوعی فاعلیت است که در چارچوب فاعلیت الهی جای میگیرد.
این نقد، بر ضرورت تبیین دقیق فاعلیت انسانی در کنار فاعلیت الهی تأکید دارد و نشان میدهد که عناوینی چون معد و مقرب، نباید به نفی فاعلیت انسان منجر شوند.
مثال پالون و ابهام در تبیین
تشبیه فاعلیت به پالون، چونان تلاشی برای گریز از نامگذاری دقیق، به ابهام در تبیین فاعلیت میانجامد. این تشبیه، مانند تلاش برای پوشاندن حقیقت با واژهای نارسا، فاعلیت انسان را در هالهای از ابهام فرو میبرد.
این نقد، بر اهمیت اصطلاحشناسی دقیق در فلسفه تأکید دارد و نشان میدهد که تشبیهات نارسا، مانع از فهم حقیقت میشوند.
بخش چهارم: وحدت وجودی و فاعلیت مشاعی
نقد وسائط و کثرت
ملاصدرا وسائط، مانند پدر، پسر، باران و خاک را شروط و اعتبارات میداند، نه فاعل. این دیدگاه، چونان پردهای بر حقیقت، فاعلیت وسائط را نفی میکند، حال آنکه قرآن کریم فاعلیت آنها را تأیید میکند. آیاتی چون «أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ» نشان میدهند که وسائط، خود فاعلاند و نه صرفاً شروط.
این نقد، بر هماهنگی قرآن کریم با فاعلیت مشاعی تأکید دارد و نشان میدهد که وسائط، در چارچوب توحید، دارای فاعلیت حقیقیاند.
نقد دور در تبیین کثرت
ملاصدرا برای صدور کثرت از خدا، به کثرت نیاز دارد، که این امر به دور و تقدم شیء بر نفسه منجر میشود. این دیدگاه، چونان دایرهای بیانتها، به تناقض منطقی میانجامد، زیرا کثرت نمیتواند پیشنیاز صدور کثرت باشد.
این نقد، بر تمایز میان دور و تسلسل تأکید دارد و نشان میدهد که تبیین کثرت در فلسفه صدرایی، به دلیل وابستگی به پیشنیازهای متناقض، ناکافی است.
درنگ: تبیین کثرت در فلسفه صدرایی، به دلیل وابستگی به کثرت پیشین، به دور منطقی منجر میشود.
نقد تشبیه شیخ اشراق
شیخ اشراق انسان را به آب در کاسه تشبیه میکند که فاعلیتی ندارد و حرکتش به کاسه وابسته است. این تشبیه، چونان تصویری ناقص، فاعلیت انسان را نفی میکند و با آیات قرآنی که فاعلیت عبد را تأیید میکنند، ناسازگار است.
این نقد، بر تفاوت میان فلسفه اشراقی و حقیقت قرآنی تأکید دارد و بر ضرورت بازنگری در تشبیهات عرفانی اصرار میورزد.
نقد فاعل ناقص
ملاصدرا فاعل ناقص، مانند انسان، را فاقد فاعلیت اولیه میداند، که این دیدگاه فاعلیت انسان را نفی میکند. انسان، هرچند ناقص است، اما فاعلیتی حقیقی دارد که در چارچوب فاعلیت الهی جای میگیرد.
این نقد، بر ضرورت بازنگری در تبیین فاعلیت در فلسفه صدرایی تأکید دارد و نشان میدهد که نفی فاعلیت انسان، با حقیقت توحیدی سازگار نیست.
نقد نیاز خدا به غیر
خدا در فاعلیت خود محتاج غیر نیست، اما انسان به ابزار نیاز دارد. این تفاوت، فاعلیت انسان را نفی نمیکند، بلکه نشاندهنده مشارکت او در فعل الهی است. نجار با تیشه کار میکند، اما خدا بیابزار عمل میکند، و این تفاوت، ماهیت فاعلیت را تغییر نمیدهد.
این نقد، بر نظریه فاعلیت مشاعی تأکید دارد و نشان میدهد که ابزار، به اصل فاعلیت مربوط نیست.
مثال قتل و دو فاعل
اگر دو نفر ادعای قتل یک نفر را کنند، فاعلیت آنها مشاعی است، نه متفرق. این مثال، چونان کلیدی است که قفل تناقضات فاعلیت را میگشاید. فاعلیت مشاعی، امکان مشارکت دو فاعل در یک فعل را بدون تفکیک فراهم میآورد.
این تحلیل، بر وحدت فعل در چارچوب توحید تأکید دارد و نشان میدهد که فاعلیت خدا و انسان، در یک فعل واحد، به صورت مشاعی تحقق مییابد.
بخش پنجم: حکمت الهی و حفظ عالم
نقد ترساندن از نابودی
ترساندن انسان از نابودی به دلیل قطع فیض الهی، چونان هشداری نادرست، با حکمت الهی ناسازگار است. خدا، با علم و حکمت خود، عالم را حفظ میکند و نابودی آن ممکن نیست.
لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ
ترجمه: هیچ ذرهای از او پنهان نمیماند (سوره سبأ، آیه ۳).
این آیه، چونان چراغی راهنما، علم فراگیر خدا و حفظ عالم را نشان میدهد و هرگونه تصور نابودی را نفی میکند.
درنگ: حکمت الهی، عالم را از نابودی حفظ میکند و ترساندن از نابودی، با علم و حکمت خدا ناسازگار است.
ارجاع به دعای کمیل
در دعای کمیل، عبارت «لا یمکن الفرار من حکومته» (فرار از حکومت خدا ممکن نیست) به فراگیری حکمت الهی اشاره دارد. این عبارت، چونان نغمهای الهی، نشان میدهد که نه انسان میتواند از خدا فرار کند و نه خدا او را فراری میدهد، زیرا حکمت الهی مطلق است.
این تحلیل، بر وحدت وجودی و معیت الهی تأکید دارد و هرگونه جدایی میان خدا و انسان را نفی میکند.
ارجاع به روایت «لو لا الحجة لساخت الأرض بأهلها»
روایت «اگر حجت نباشد، زمین اهلش را فرو میبرد» به ضرورت وجود حجت الهی برای حفظ عالم اشاره دارد. این روایت، چونان ستونی استوار، نقش امامت را در استمرار عالم نشان میدهد و قطع آن را محال میداند.
این تحلیل، بر کلام شیعی و نقش امامت در حفظ عالم تأکید دارد و نابودی عالم را نفی میکند.
دعای «أفر إلیک منک»
دعای «خدایا، از تو به سوی تو فرار میکنم» به وحدت وجودی میان خدا و انسان اشاره دارد. این دعا، چونان رودی که به دریا میپیوندد، نشان میدهد که فرار از خدا، تنها به سوی اوست و جدایی از او ممکن نیست.
این تحلیل، بر وحدت وجود و عدم امکان جدایی از خدا تأکید دارد و هرگونه تفکیک را نفی میکند.
بخش ششم: اخلاق علمی و روششناسی فلسفی
نقد عصبانیت و فحاشی در مباحث فلسفی
ملاصدرا در اسفار، گاه با فحاشی به مخالفان، از روش علمی فاصله گرفته است. این رفتار، چونان غباری بر آینه حقیقت، مانع از رشد علمی میشود. عصبانیت و فحاشی، به اختلال در تفکر منجر شده و از اقتدار علمی میکاهد.
این نقد، بر ضرورت حفظ آرامش و منطق در مباحث آکادمیک تأکید دارد و نشان میدهد که فحاشی، مانع از فهم حقیقت است.
درنگ: عصبانیت و فحاشی در مباحث فلسفی، مانع از رشد علمی و فهم حقیقت میشود.
ارجاع به توحید مفضل
در توحید مفضل، ابن ابیالعوجاء با آرامش و اقتدار علمی به مباحثه میپردازد، که نشاندهنده عظمت گفتوگوهای علمی است. این الگو، چونان مشعلی فروزان، بر اهمیت آرامش و منطق در مباحث فلسفی تأکید دارد.
این تحلیل، به ضرورت یادگیری فرهنگ مباحثه علمی و پرهیز از احساسات غیرمنطقی اصرار میورزد.
مثال پنکه و فرهنگ استفاده
عدم رعایت فرهنگ استفاده از ابزار، مانند شستن پنکه، به خرابی آن میانجامد. فلسفه نیز نیازمند فرهنگ مباحثه است که با آرامش، منطق و احترام به مخالفان همراه باشد. این مثال، چونان هشداری است که روششناسی نادرست، به تخریب حقیقت میانجامد.
این تحلیل، بر اهمیت آموزش فرهنگ مباحثه در فلسفه تأکید دارد و نشان میدهد که روششناسی، شالوده رشد علمی است.
جمعبندی
درسگفتار شماره ۷۳۲ استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، با رویکردی نقادانه و عمیق، به کاوش در فاعلیت الهی و انسانی پرداخته و دیدگاههای سنتی فلسفی و عرفانی را به چالش میکشد. این نوشتار، با تجمیع تمامی نکات و تحلیلهای درسگفتار، بر ضرورت فاعلیت مشاعی میان خدا و انسان تأکید میورزد. نقد تقلید در مسائل فلسفی، محدودیتهای تمایز بالذات و بالعرض، و تناقضات مکاتب اشاعره و تفویضیها، نشاندهنده نیاز به بازنگری در چارچوبهای سنتی است. آیات قرآن کریم، چون «أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَحْرُثُونَ» و «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى»، وحدت فعل میان خدا و انسان را تأیید میکنند. روایات و دعاها، مانند «لو لا الحجة لساخت الأرض بأهلها» و «أفر إلیک منک»، بر حفظ عالم و وحدت وجودی تأکید دارند. نقد تشبیهات عرفانی، چون «میت بین یدی الغسال» و «جالس فی السفینه»، بر ضرورت هماهنگی عرفان با قرآن کریم اصرار میورزد. همچنین، تأکید بر اخلاق علمی و پرهیز از عصبانیت و فحاشی، راه را برای رشد علمی هموار میسازد. این اثر، با دعوت به بازنگری در متون فلسفی و عرفانی، فاعلیت مشاعی را چونان گوهری درخشان در کانون توحید و حکمت الهی قرار میدهد.
با نظارت صادق خادمی