متن درس
تأملات فلسفی در حرکت وجودی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷۳۵)
دیباچه
حرکت، از دیرباز یکی از بنیادیترین مسائل فلسفی بوده که ذهن اندیشمندان را به خود مشغول داشته است. در حکمت متعالیه، این مفهوم از منظری نو و ژرف بررسی شده و از تعاریف سنتی و محدود فراتر رفته است. درسگفتار شماره ۷۳۵، با رویکردی بدیع و انتقادی، حرکت را نه تنها در چارچوب ماده و ماهیت، بلکه در ساحت وجود بازتعریف میکند. با نگاهی به آیات قرآن کریم و نقد دستگاههای فلسفی پیشین، این اثر حرکت را به مثابه صفت ذاتی وجود معرفی کرده و از تکیه بر مفاهیم ماهیت و عدم فاصله میگیرد.
بخش نخست: بازتعریف مفهوم حرکت در فلسفه اسلامی
رویکرد سنتی به حرکت: از نقل تا جوهر
در فلسفه اسلامی، حرکت در نگاه اولیه به انتقال شیء از مکانی به مکان دیگر، مانند سفر از بصره به کوفه، تعریف شده است. این تعریف، که در لسان عامه و متکلمان رایج بوده، حرکت را به امری عرضی و خارجی محدود میکند. در متون کلامی، مانند «حادی عشر»، جسم یا ساکن است یا متحرک، و حرکت به مثابه صفتی عارض بر جسم تلقی میشود. این دیدگاه، حرکت را به جنبههای محسوس و قابل رؤیت فرومیکاهد، مانند جابهجایی یک شیء در مکان که برای ادراک عامه قابل فهم است.
فلاسفهای چون ابنسینا و فارابی، مفهوم حرکت را گسترش داده و آن را به تحولات عرضی در اعراض، مانند تغییر رنگ سیب (حرکت در کیف) یا افزایش حجم آن (حرکت در کم)، تعمیم دادند. با این حال، این فلاسفه حرکت در جوهر را نپذیرفتند و حرکت را به اعراض محدود کردند. این محدودیت، ریشه در دیدگاه ماهیتگرایانه آنان دارد که جوهر را ثابت و غیرمتحرک میداند.
درنگ: تعریف سنتی حرکت در فلسفه اسلامی، از حرکت نقلی و عرضی آغاز شده و به اعراض محدود میگردد، اما این دیدگاه به دلیل ماهیتگرایی، از تبیین حرکت در ساحت وجود بازمیماند.
ظهور حرکت جوهرى در حکمت متعالیه
با ظهور حکمت متعالیه و تلاشهای متأخرین، بهویژه ملاصدرا، مفهوم حرکت جوهرى مطرح و رواج یافت. ملاصدرا، با الهام از عرفا، استدلال کرد که حرکت در اعراض، مانند تغییر رنگ یا حجم سیب، بدون حرکت در جوهر ممکن نیست. او با استناد به اصل «کل ما بالعرض ینتهی إلى ما بالذات»، تأکید کرد که حرکت عرضی به حرکت ذاتی جوهر وابسته است. برای مثال، اگر سیب از دانه به هسته و سپس به میوه تبدیل میشود، این تحولات عرضی تنها در سایه حرکت جوهرى امکانپذیر است.
این دیدگاه، نوآوری فلسفی عظیمی بود که حرکت را از سطح عرضی به سطح ذاتی ارتقا داد. با این حال، ملاصدرا نیز حرکت را به جوهر محدود کرد و از پذیرش حرکت در وجود به معنای عام آن پرهیز نمود. این محدودیت، زمینهساز پرسشهای بنیادین در درسگفتار حاضر است که آیا حرکت میتواند صفت ذاتی وجود باشد؟
نقد ماهیتگرایی و فروپاشی نظام فلسفی مبتنی بر ماهیت
حرکت جوهرى و عرضی، هر دو مبتنی بر مفهوم ماهیتاند، زیرا جوهر و عرض بدون ماهیت معنا نمییابند. در فلسفه سنتی، ماهیت به مثابه بنیادی تعریف میشود که اگر در خارج بدون موضوع وجود یابد، جوهر است و اگر در موضوع باشد، عرض تلقی میشود. برای مثال، رنگ بر دیوار عرض است، اما دیوار که بر چیز دیگری نیست، جوهر محسوب میشود. اما اگر ماهیت از این نظام حذف شود، مفاهیمی چون جوهر، عرض، جنس، فصل، و حتی واجب و ممتنع الوجود فرومیریزند.
این فروپاشی، چالش بنیادینی را پیش روی فلسفه سنتی قرار میدهد. درسگفتار حاضر با طرح این پرسش که آیا حرکت میتواند در وجود رخ دهد، از نظام ماهیتگرا فاصله گرفته و به سوی فلسفه وجودی حرکت میکند. این رویکرد، حرکت را نه عارض بر ماده یا ماهیت، بلکه ذاتی وجود میداند.
درنگ: حذف مفهوم ماهیت، نظام فلسفی سنتی را متزلزل میکند و حرکت را به صفت ذاتی وجود ارتقا میدهد، که نیازمند بازتعریف بنیادی فلسفه است.
بخش دوم: حرکت در ساحت وجود و نقد دستگاههای فلسفی موجود
حرکت در ماده یا وجود؟
یکی از پرسشهای محوری درسگفتار، این است که آیا حرکت در ماده یا ماهیت رخ میدهد یا در وجود؟ در فلسفه سنتی، حرکت به عارض شدن بر جسم یا ماده تعریف شده است. اما اگر حرکت عرضی به حرکت جوهرى وابسته باشد، چرا حرکت جوهرى به حرکت وجودی منتهی نشود؟ این پرسش، دعوتی است به بازنگری در تعریف حرکت و گذار از ماده به وجود.
استدلال ملاصدرا که «کل ما بالعرض ینتهی إلى ما بالذات» را مطرح میکند، نشان میدهد که حرکت عرضی بدون حرکت ذاتی ممکن نیست. اگر جوهر متحرک است، چرا وجود که اصل و اساس جوهر است، متحرک نباشد؟ این دیدگاه، حرکت را به مثابه جریانی سیال در ذات وجود معرفی میکند، نه صفتی عارض بر ماده یا ماهیت.
نقد تعریف ارسطویی و محدودیتهای آن
تعریف ارسطویی حرکت به صورت «خروج من القوه إلى الفعل» (خروج از قوه به فعل) در فلسفه اسلامی پذیرفته شده است. این تعریف، حرکت را به تحولات مادی، مانند تبدیل دانه به هسته و میوه، محدود میکند. اما درسگفتار حاضر این تعریف را ناکافی میداند، زیرا حرکت از فعل به فعل را نفی میکند. برای مثال، اگر خدا و ملائکه به عنوان موجودات فعلی تلقی شوند، آیا حرکت در آنها ممکن نیست؟
قرآن کریم در آیهای میفرماید: جَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (سوره فجر: ۲۲، «و پروردگارت بیاید و فرشتگان صف در صف»). این آیه به آمدن خدا و ملائکه اشاره دارد که نمیتوان آن را به معنای حرکت نقلی مادی تفسیر کرد. حرکت در این مرتبه، باید به گونهای وجودی فهمیده شود که فراتر از قوه و فعل است.
نقد حرکت مجازی در عقول و خدا
در حاشیههای حاجی سبزواری، حرکت عقول به صورت مجازی و تقریبی تعریف شده و حرکت خدا نیز از این منظر نفی میگردد. اما این درسگفتار این دیدگاه را به چالش میکشد: اگر حرکت عقول مجازی است، آیا حرکت خدا نیز باید مجازی تلقی شود؟ این پرسش، به ضرورت بازتعریف حرکت در مراتب غیرمادی تأکید دارد.
قرآن کریم در آیه دیگری میفرماید: هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا (سوره انسان: ۱، «آیا بر انسان زمانی از روزگار گذشته که چیز نامآوری نبوده است؟»). این آیه، عدم را به عنوان مبدأ وجود نفی میکند و حرکت را به ظهور وجود مرتبط میسازد، نه به خروج از نیستی به هستی.
درنگ: آیات قرآن کریم، مانند «جَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا» و «هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا»، حرکت را به ظهور وجودی مرتبط میکنند و مفهوم عدم را به عنوان مبدأ حرکت نفی مینمایند.
بخش سوم: حرکت وجودی و پارادایم جدید فلسفی
حرکت به مثابه صفت ذاتی وجود
درسگفتار حاضر، با نقد دستگاههای فلسفی موجود، حرکت را صفت ذاتی وجود میداند. برخلاف فلسفه سنتی که حرکت را عارض بر جسم یا ماده میبیند، این دیدگاه حرکت را جریانی سیال در ذات وجود معرفی میکند. اگر طبیعت جسم سیال است، چرا وجود که منشأ همه چیز است، سیال نباشد؟ این پرسش، به نوآوری فلسفی در حکمت متعالیه اشاره دارد که حرکت را فراتر از ماده و ماهیت میبیند.
حرکت وجودی، برخلاف حرکت مادی که هدفمند است، نیازی به هدف ندارد. این حرکت، مانند جریانی بیپایان در اقیانوس وجود، ذاتی و همیشگی است. برای مثال، مؤمن حتی در خواب عبادت میکند، زیرا حرکت وجودی او در همه حالات ادامه دارد. این دیدگاه، مرگ را نیز نه قفل شدن وجود، بلکه ادامه این جریان سیال میداند.
نقد فلسفه دقیانوسی و ضرورت تغییر پارادایم
فلسفه سنتی، که از حرکت نقلی به جوهرى پیش میرود، به تعبیر درسگفتار، «دقیانوسی» است. این فلسفه، با تکیه بر ماده و ماهیت، از فهم حرکت در ساحت وجود بازمیماند. درسگفتار پیشنهاد میکند که باید از وجود آغاز کرد، نه از ماده یا ماهیت. حرکت در عالم، ظهور حرکت حق است و باید از این منظر فهمیده شود.
این تغییر پارادایم، مانند گذار از ساحل ماده به اقیانوس وجود، فلسفه را از محدودیتهای ماهیتگرایی رها میسازد. حرکت، به مثابه نبض هستی، در همه مراتب وجود جاری است و نمیتوان آن را به ماده یا جوهر محدود کرد.
اهمیت حرکت در علم مدرن و فرهنگ جهانی
بحث حرکت، نه تنها در فلسفه اسلامی، بلکه در علم مدرن و فرهنگ جهانی نیز جایگاهی والا دارد. این مفهوم، مانند گوهری درخشان، در هر زمان و مکان ارزش خود را حفظ میکند. فهم دقیق حرکت، میتواند مشکلات فلسفی و عملی را حل کند و راهی به سوی معرفت عمیقتر هستی بگشاید.
برای مثال، در علوم طبیعی، حرکت به عنوان اصل بنیادین تحولات فیزیکی شناخته میشود. اما درسگفتار حاضر، با نگاهی فلسفی، این مفهوم را به ساحت وجود گسترش میدهد و نشان میدهد که حرکت، حتی در مراتب غیرمادی، جاری است.
درنگ: حرکت وجودی، به مثابه جریانی سیال در ذات هستی، فراتر از ماده و ماهیت است و در همه مراتب وجود، از جمله در خواب و مرگ، ادامه دارد.
بخش چهارم: نقدهای اجتماعی و دینی در حاشیه بحث حرکت
نقد طرح مسائل دینی در رسانهها
درسگفتار، در حاشیه بحث حرکت، به برخی مسائل اجتماعی و دینی نیز اشاره دارد. طرح مسائل شرعی در رسانهها، گاه با بیاحترامی به عالمان دینی همراه است. این امر، به تعبیر درسگفتار، مانند پراکندن بذر ناسازگاری در باغ معرفت دینی است که شایسته نیست. رعایت ادب و احترام در طرح مسائل دینی، ضرورتی است که نباید نادیده گرفته شود.
نقد مشکلات ایدئولوژیک علم دینی
مشکلات جامعه، به باور درسگفتار، از کاستیهای ایدئولوژیک علم دینی ناشی میشود که بر مفاهیم عدم و ماهیت تکیه دارد. این مفاهیم، مانند زنجیرهایی که روح معرفت را در بند میکشند، مانع فهم حقیقت حرکت و هستی شدهاند. گذار به فلسفه وجودی، میتواند این کاستیها را برطرف کرده و راه را برای معرفتی پویا هموار سازد.
جمعبندی
درسگفتار شماره ۷۳۵، با نگاهی نوآورانه به مفهوم حرکت، از تعاریف سنتی و ماهیتگرا فراتر رفته و حرکت را صفت ذاتی وجود معرفی میکند. این نوشتار، با تحلیل تفصیلی و بهرهگیری از آیات قرآن کریم، نشان داد که حرکت نه تنها در ماده و جوهر، بلکه در ساحت وجود جاری است. نقد دستگاههای فلسفی موجود، مانند فلسفه دقیانوسی و تعریف ارسطویی، به ضرورت تغییر پارادایم به فلسفه وجودی تأکید دارد. حرکت، به مثابه نبض هستی، در همه مراتب وجود، از جمله در خدا و ملائکه، جریان دارد و نیازی به هدف ندارد. این دیدگاه، مانند چراغی در تاریکی، راه را برای فهم عمیقتر حقیقت هستی روشن میسازد.
اهمیت این بحث در علم مدرن و فرهنگ جهانی، آن را به موضوعی بیزمان و جهانی تبدیل کرده است. مطالعه گسترده کتب فلاسفه، عرفا، و حتی غیرمتخصصان، میتواند به غنای این معرفت بیفزاید. در نهایت، حرکت وجودی، مانند جریانی بیپایان در اقیانوس هستی، ما را به سوی معرفتی ژرفتر از حقیقت الهی رهنمون میشود.
با نظارت صادق خادمی