متن درس
حرکت در نظام هستی: تأملی فلسفی و عرفانی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۷۳۷)
دیباچه
مفهوم حرکت، چونان جریانی پویا و بیوقفه، از دیرباز در کانون تأملات فلسفی و عرفانی قرار داشته است. این مفهوم، که در ابتدا به سادگی چون انتقال از مکانی به مکان دیگر فهمیده میشد، در گذر زمان و با تعمیق معرفت بشری، به مراتب پیچیدهتر و ژرفتر بازتعریف شده است. درسگفتار شماره ۷۳۷، که این نوشتار بر آن استوار است، با نگاهی نوآورانه و انتقادی به بازخوانی مفهوم حرکت در چارچوب فلسفه اسلامی، بهویژه حکمت متعالیه، میپردازد. این درسگفتار، با تأکید بر حرکت وجودی و الهی، از تعاریف سنتی و ارسطویی فراتر رفته و حرکت را بهعنوان صفتی ذاتی وجود و تجلی فعل الهی در تمامی مراتب هستی معرفی میکند. با استناد به آیات قرآن کریم و دیدگاههای عرفانی، این بحث نهتنها محدودیتهای تعاریف مادی حرکت را به چالش میکشد، بلکه با طرح پرسشهایی بنیادین، نظیر چیستی حرکت در فعلیت محض الهی و نسبت آن با عشق و تجلی، راه را برای فهمی نوین از نظام هستی میگشاید.
بخش نخست: تطور تاریخی مفهوم حرکت
از حرکت نقلی تا حرکت وجودی
مفهوم حرکت در ادراک اولیه بشر، به سادگی به انتقال نقلی از مکانی به مکان دیگر محدود میشد. این فهم ابتدایی، که چونان جویباری سطحی در ذهن انسان جاری بود، حرکت را در چارچوب محسوسات و عالم ماده محصور میکرد. با پیشرفت معرفت علمی، متکلمان و فلاسفه، این مفهوم را به تحولات عرضی، نظیر تغییر در کمیت و کیفیت، گسترش دادند. این توسعه، چون گشایش دریچهای نو، حرکت را از قید مکانمندی رها ساخت و به سوی فهمی پویاتر سوق داد.
در حکمت متعالیه، حرکت به قلمرو جوهر راه یافت و بهعنوان تحول ذاتی موجودات، که در چارچوب قوه و فعل تعریف میشود، بازتعریف شد. این نوآوری، که به همت فیلسوفی چون ملاصدرا به بار نشست، حرکت را از عرضیات به ذاتیات پیوند داد و نشان داد که جوهر موجودات نیز میتواند دستخوش تحول گردد. بااینحال، پرسش بنیادین این است که آیا حرکت صرفاً به عالم ماده محدود است یا در مراتب غیرمادی، نظیر مجردات و حتی ذات اقدس الهی، نیز ساری و جاری است؟
درنگ: حرکت، در سیر تکاملی فهم بشری، از انتقال نقلی به تحول عرضی و سپس به حرکت جوهری ارتقا یافته است. این تطور، نشاندهنده ظرفیت فلسفه برای بازاندیشی و پذیرش مفاهیم نوین است.
نقد تعاریف سنتی حرکت
تعاریف سنتی حرکت، که ریشه در فلسفه ارسطویی دارند، حرکت را به خروج از قوه به فعل محدود کرده و آن را صرفاً در قلمرو ماده و قوه ممکن میدانند. این دیدگاه، که چونان زنجیری ادراک فلسفی را به عالم محسوسات پیوند زده، حرکت را از مراتب غیرمادی، نظیر عقول و مجردات، محروم ساخته است. فلاسفة مشایی، از جمله ابنسینا، در آغاز هستی را مساوی با ماده میدانستند، اما با تکامل فکری، مجردات را پذیرفتند. بااینحال، همچنان حرکت را به ماده محدود کردند و از نسبت دادن آن به مراتب غیرمادی استغفار جستند.
متکلمان نیز، جز ذات اقدس الهی، مجردی قائل نبودند و نفس و عقول را مادهای لطیف، مانند روغن در بادام، میپنداشتند. این دیدگاه مادیانگارانه، حرکت را به عالم جسمانی محصور کرد و از فهم آن در مراتب وجودی بازماند. این محدودیتها، که چون سایهای بر افق معرفت فلسفی گسترده شده بود، ضرورت بازتعریف حرکت را آشکار ساخت.
بخش دوم: حرکت وجودی و الهی
حرکت بهمثابه تجلی فعل الهی
درسگفتار شماره ۷۳۷، با رویکردی نوآورانه، حرکت را نه صرفاً پدیدهای مادی، بلکه صفتی ذاتی وجود معرفی میکند. حرکت، چونان جریانی بیکران، در تمامی مراتب هستی، از اسما و صفات الهی تا عقول و نفوس، ساری و جاری است. این دیدگاه، که ریشه در حکمت متعالیه و عرفان اسلامی دارد، حرکت را به تجلی نور الهی در ماسوای الله پیوند میزند. به تعبیر عارفی فرزانه، حرکت «نخستین فعل عشق و واسطه پیدایش کلیه موجودات» است. این تعریف، حرکت را از قید ماده و قوه رها ساخته و آن را بهعنوان کن وجودی و نفس رحمانی معرفی میکند که جهان بینهایت را پدید آورده است.
آیه شریفه لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمَاتِ رَبِّي («اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب شود…»، سوره کهف: ۱۰۹) به بینهایت بودن کلمات وجودی حق اشاره دارد. این آیه، حرکت را به فیض بیکران الهی مرتبط میسازد که چونان دریایی بیانتها، تمامی موجودات را در برگرفته و به پویایی واداشته است.
درنگ: حرکت، بهمثابه تجلی فعل الهی و کن وجودی، نهتنها در ماده، بلکه در تمامی مراتب هستی، از جمله مجردات و ذات اقدس الهی، ساری و جاری است.
نقد شرط قابلیت در حرکت
فلاسفة سنتی، حرکت را به وجود قابلیت و خروج از قوه به فعل مشروط میدانستند. این شرط، که چونان دیواری استوار، حرکت را از مراتب غیرمادی جدا میساخت، در این درسگفتار به چالش کشیده شده است. حرکت وجودی، نیازی به قابلیت یا خروج از قوه ندارد، زیرا ذات الهی، که فعلیت محض است، خود مبدأ حرکت است. این دیدگاه، که چونان نسیمی روحبخش، محدودیتهای فلسفه سنتی را درهم میشکند، حرکت را بهعنوان صفتی ذاتی وجود بازتعریف میکند.
به تعبیر استاد فرزانه قدسسره، «همه هستی به حرکت حق متحرک است». این سخن، که چونان مشعلی فروزان راه معرفت را روشن میسازد، حرکت را به فعل الهی و عشق بیکران او نسبت میدهد. آیه شریفه كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ («هر روز او در کاری است»، سوره الرحمن: ۲۹) به فعلیت دائمی و پویای حق اشاره دارد و نشان میدهد که ذات الهی، چونان چشمهای جوشان، همواره در حال آفرینش و تجلی است.
بخش سوم: دیدگاههای عرفانی و نوآوریهای فلسفی
الهی قمشهای و بازتعریف حرکت
یکی از شخصیتهای برجسته در این بحث، عارفی فرزانه است که حرکت را بهعنوان «نخستین فعل عشق» و واسطه پیدایش موجودات تعریف کرده است. این تعریف، که در کتاب ارزشمند «حکمت الهی» به زبان فارسی ارائه شده، حرکت را به تجلی نور الهی در ماسوای الله پیوند میزند. برخلاف فلاسفة مشایی، که حرکت در عقول را مجازی و تقریبی میدانستند، این عارف حرکت را در عقول حقیقی میشمارد و آن را به قابلیت ذاتی مجردات نسبت میدهد.
این دیدگاه، که چونان گوهری درخشان در میان انبوه تعاریف سنتی میدرخشد، حرکت را از قید ماده و قوه رها ساخته و به مراتب غیرمادی گسترش میدهد. به تعبیر وی، حرکت «نفس رحمانی» و «کن وجودی» است که جهان بینهایت را پدید آورده و چونان پلی میان قدیم و حادث عمل میکند.
درنگ: عارف فرزانه، با تعریف حرکت بهمثابه فعل عشق و تجلی نور الهی، مفهوم حرکت را از چارچوب ماده به قلمرو وجود و مراتب غیرمادی ارتقا داده است.
نقد محدودیتهای فلسفه سنتی
فلاسفة مشایی، از جمله حاجی سبزواری، ملاصدرا و علامه طباطبایی، حرکت در عقول را مجازی دانسته و از نسبت دادن آن به ذات الهی استغفار جستهاند. این دیدگاه، که ریشه در پیشفرضهای مادی و تعاریف ارسطویی دارد، حرکت را به ماده و قوه محدود کرده و از فهم آن در مراتب وجودی بازمانده است. درسگفتار شماره ۷۳۷، با نقدی جسورانه، این محدودیتها را به چالش میکشد و نشان میدهد که حرکت، چونان جریانی بیکران، در تمامی مراتب هستی، از جمله ذات اقدس الهی، ساری است.
استدلال ملاصدرا در اثبات حرکت جوهری، که بر اصل «کل ما بالعرض ینتهی إلى ما بالذات» استوار است، در این درسگفتار تعمیم یافته و برای اثبات حرکت وجودی به کار گرفته شده است. این تعمیم، که چونان کلیدی طلایی قفلهای معرفتی را میگشاید، حرکت را به سطح وجود ارتقا میدهد و نشان میدهد که تمامی تحولات عرضی و جوهری، در نهایت به حرکت وجودی منتهی میشوند.
بخش چهارم: حرکت و ارتباط با ذات الهی
سلام به حق و قرب معنوی
یکی از نوآوریهای این درسگفتار، طرح امکان سلام به ذات اقدس الهی است. در حالی که زیارتنامهها به انبیا و اولیا سلام میدهند، پرسشی بنیادین مطرح میشود: چرا در این متون، سلام به خدا دیده نمیشود؟ این درسگفتار، با استناد به آیه شریفه إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ («تو را میپرستیم و از تو یاری میجوییم»، سوره فاتحه: ۵)، نشان میدهد که ارتباط مستقیم با حق نهتنها ممکن، بلکه مطلوب است. اگر عبادت به سوی حق است، سلام به او نیز میتواند چونان نسیمی روحنواز، قلب مؤمن را به قرب الهی نزدیک سازد.
این دیدگاه، که چونان مشعلی فروزان، راه قرب معنوی را روشن میسازد، به نقش واسطهای انبیا و اولیا اشاره دارد. آنان، چونان سفینه نجات و مصباح هدى، انسان را به سوی حق هدایت میکنند، نه آنکه خود مقصد نهایی باشند. این تأکید، نقدی است بر ظاهرگرایی و توقف در واسطهها، که چونان حجابی مانع از دیدار حق میشود.
درنگ: سلام به ذات اقدس الهی، چونان پلی معنوی، انسان را به قرب حق رهنمون میسازد و نشاندهنده امکان ارتباط مستقیم با مبدأ هستی است.
نقد ظاهرگرایی و پیرپرستی
برخی از اهل ظاهر، با تأکید بر واسطهها، انسان را از سخن گفتن مستقیم با حق بازمیدارند. این دیدگاه، که چونان سدی استوار، راه معرفت الهی را مسدود میسازد، در این درسگفتار نقد شده است. عرفان، بهعنوان راهی برای شناخت خدا، نه برای گم شدن در واسطهها آمده است. امام حسین علیهالسلام، که سفینه نجات و مصباح هدى است، انسان را به سوی حق هدایت میکند، نه آنکه خود مقصد نهایی باشد.
این نقد، که چونان تیغی برنده، پردههای ظاهرگرایی را میدرد، به ضرورت گذار از ظاهر به باطن در معرفت دینی تأکید دارد. اگر خدا به انسان بگوید أَنَا اللَّهُ («من خدایم»، سوره طه: ۱۴)، سلام به او نهتنها ممکن، بلکه لازم است. این تجربه عرفانی، که چونان قلهای رفیع در برابر دیدگان عارفان میدرخشد، نشاندهنده امکان دیدار و ارتباط مستقیم با حق است.
بخش پنجم: علم، صبر و حرکت
صبر در مسیر علم
علم، چونان کندن کوه با سوزن، نیازمند صبر و استقامت است. کسانی که در مسیر علم خسته میشوند، از ذهن علمی بیبهرهاند و گمان میکنند علم چون قارچی یکشبه میروید. این درسگفتار، با تمثیلی زیبا، علم را به چانهزنی در مسائل پیچیده تشبیه میکند. همانگونه که چانهزنی در امور دشوار نیازمند حوصله و پشتکار است، علم نیز فرآیندی تدریجی و نیازمند صبر است.
این تمثیل، که چونان آیینهای صاف حقیقت علم را بازمیتاباند، به ضرورت استقامت در پژوهش تأکید دارد. علم مدرن، که از فلاسفة قدیم پیشی گرفته، نشاندهنده ظرفیت بشر برای بازاندیشی و نوآوری است. حرکت، بهعنوان موضوعی زنده و جهانی، در علم مدرن نیز اهمیت دارد و بحث آن در فلسفه وجودی، راه را برای فهمی نوین از هستی میگشاید.
درنگ: علم، چونان کندن کوه با سوزن، نیازمند صبر و استقامت است. حرکت، بهعنوان موضوعی زنده و جهانی، در فلسفه و علم مدرن جایگاهی بیبدیل دارد.
جمعبندی
درسگفتار شماره ۷۳۷، با نگاهی جسورانه و نوآورانه، مفهوم حرکت را از چارچوبهای سنتی و مادی فراتر برده و آن را بهعنوان صفتی ذاتی وجود و تجلی فعل الهی معرفی میکند. این درسگفتار، با نقد تعاریف ارسطویی و محدودیتهای فلسفه مشایی، حرکت را در تمامی مراتب هستی، از عقول و نفوس تا ذات اقدس الهی، ساری میداند. آیات قرآن کریم، مانند كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ و جَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا، به فعلیت دائمی و حضور پویای حق اشاره دارند و دیدگاه عرفانی، که حرکت را فعل عشق و تجلی نور الهی میداند، به غنای این بحث افزوده است.
نقد شرط قابلیت برای حرکت، نفی حرکت در عقول، و استغفار فلاسفه از نسبت حرکت به خدا، ضرورت بازتعریف حرکت در چارچوب وجودی را آشکار میسازد. حرکت، نه خروج از قوه به فعل، بلکه تجلی ذاتی وجود و فعل الهی است که نیازی به قابلیت یا هدف ندارد. این درسگفتار، با تأکید بر صبر در علم، اهمیت مطالعه عرفانی و فلسفی، و ارتباط مستقیم با خدا، به نوآوری در فلسفه و عرفان دعوت میکند. حرکت، چونان اصل بنیادین هستی، راهی برای فهم حقیقت الهی و تحقق قرب معنوی ارائه میدهد و جایگاه آن در فلسفه جهانی بیبدیل است.
با نظارت صادق خادمی