متن درس
کاوش در فلسفه حرکت: از تجلی ذاتی تا حقیقت الهی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷۴۵)
دیباچه
مفهوم حرکت، چونان جریانی سیال و پویا، در قلب فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه جای دارد و به مثابه کلیدی برای فهم حقیقت هستی و مراتب آن شناخته میشود. این مفهوم، که از دیرباز ذهن فیلسوفان و عارفان را به خود مشغول داشته، نه تنها در عالم ماده، بلکه در ساحت مجردات و حتی در نسبت با ذات حق تعالی، پرسشهایی عمیق و بنیادین را برمیانگیزد. درسگفتار شماره ۷۴۵، با محوریت تحلیل حرکت در ذات الهی، به کاوشی ژرف در این موضوع پرداخته و با نگاهی نقادانه به دیدگاههای فلسفه کلاسیک، بهویژه تقریر ارسطو و ابنسینا، و با تکیه بر معارف قرآنی و روایی، به بازتعریف حرکت به مثابه تجلی ذاتی و ظهور وجودی میپردازد.
بخش نخست: چیستی حرکت و چالشهای ادراک آن در ساحت الهی
اهمیت و پیچیدگی حرکت در حق
مفهوم حرکت در ذات الهی، چونان رازی در دل هستی، از پیچیدگی و عمقی بیمانند برخوردار است. این مفهوم، که در درسگفتار مورد تأکید قرار گرفته، به دلیل تفاوت بنیادین با حرکت مادی، نیازمند دقتی موشکافانه و تنزیهی عمیق است. حرکت در حق، برخلاف حرکت ارابهمانند که ذهن را به سوی تحولات مکانی و مادی سوق میدهد، به تجلی ذاتی و پویایی وجودی اشاره دارد. این تجلی، چونان جریانی بیکران از سرچشمه ذات الهی، در همه مراتب هستی جاری است و فهم آن، مستلزم گذر از مفاهیم عادی و روزمره است.
درنگ: حرکت در ذات الهی، نه به معنای تحول مادی، بلکه به مثابه تجلی ذاتی و ظهور وجودی است که در همه مراتب هستی جریان دارد و فهم آن نیازمند تنزیه و خلوت است. |
این دیدگاه، که ریشه در حکمت متعالیه و عرفان اسلامی دارد، حرکت را فراتر از تعریف ارسطویی «خروج من القوه إلى الفعل» میداند و آن را به مثابه ظهور بینهایت حق در ظرف ایجاد، بروز، و اظهار معرفی میکند. پرسشهای بنیادین این بخش شامل چیستی حرکت الهی، نحوه حضور آن در ذات حق، و تمایز آن از حرکتهای مادی است.
خطر سادهسازی حرکت الهی
سخن گفتن از حرکت حق، بدون تنزیه و دقت، چونان گام نهادن بر لبه پرتگاهی است که ممکن است به سوءفهم و قیاس نادرست با حرکت مادی منجر شود. درسگفتار هشدار میدهد که اطلاق لفظ «حرکت» به حق، بدون توجه به معنای ذاتی و وجودی آن، ذهن را به سوی مفاهیم مادی مانند حرکت ارابه سوق میدهد. این سوءفهم، از عدم شناخت ذات و صفات الهی نشأت میگیرد و فهم حقیقت را دشوار میسازد.
نیاز به واژگان خاص برای حرکت الهی
حرکت در ساحت الهی، چونان نوری که از ذات حق ساطع میشود، نیازمند واژگانی خاص و متعالی است که از قید مفاهیم مادی آزاد باشد. واژههایی چون «تجلی»، «ظهور»، و «ایجاد» به جای «حرکت» در این مقام به کار میروند تا از قیاس نادرست با تحولات مادی جلوگیری شود. این واژگان، به پویایی بینهایت حق در مراتب وجودی اشاره دارند و از ذهنیتهای روزمره و محدود فراتر میروند.
شناخت ذات حق مقدم بر فهم حرکت
فهم حرکت الهی، چونان گشودن دریچهای به سوی حقیقت هستی، مستلزم شناخت ذات و صفات حق تعالی است. بدون این معرفت، سخن گفتن از حرکت حق، چونان تلاش برای توصیف نوری است که منبع آن ناشناخته مانده است. درسگفتار تأکید دارد که ظهورات حق، از جمله حرکت، بدون مظهر و ذات او قابل تصور نیست و این وابستگی، وحدت ذات و ظهور را نشان میدهد.
محدودیت مفاهیم مادی در فهم حق
مفاهیم مادی چون حدوث، وقفه، و قوه و فعل، که از موجودات مادی استخراج شدهاند، در ساحت الهی کاربرد ندارند. این مفاهیم، چونان ابزارهایی زمخت، برای توصیف حقیقت بیکران حق ناکافیاند. درسگفتار با نقد این تعمیم نادرست، بر ضرورت تنزیه و خلوت در فهم حرکت الهی تأکید میورزد.
جمعبندی بخش نخست
حرکت در ذات الهی، به مثابه تجلی ذاتی و ظهور وجودی، از پیچیدگی و عمقی بیمانند برخوردار است. این مفهوم، که فراتر از تحولات مادی است، نیازمند واژگانی خاص و تنزیهی عمیق است. شناخت ذات و صفات حق، مقدمه فهم حرکت الهی است و قیاس آن با مفاهیم مادی، به سوءفهم منجر میشود. این بخش، با تأکید بر ضرورت خلوت و تنزیه، راه را برای کاوش عمیقتر در این حقیقت هموار میسازد.
بخش دوم: نقد فلسفه کلاسیک و محدودیتهای فکری
محدودیت فلسفه ارسطویی و ابنسینایی
فلسفه کلاسیک، بهویژه در تقریر ارسطو و ابنسینا، حرکت را در ظرف ماده و فکر مفهومی بررسی کرده و از کاوش در حرکت الهی بازمانده است. این محدودیت، چونان حصاری است که ذهن فیلسوف را در قلمرو وجود ذهنی و اندیشههای مفهومی محصور میسازد. درسگفتار تأکید دارد که ارسطو و پیروانش، به دلیل تمرکز بر فلسفه به معنای فکر مفهومی، از فهم حرکت در معنای قرآنی و عرفانی آن عاجز ماندند.
درنگ: فلسفه ارسطویی و ابنسینایی، به دلیل تمرکز بر فکر مفهومی و ماده، از فهم حرکت الهی در معنای قرآنی و عرفانی بازمانده است. |
ارسطو، به عنوان انسانی عاقل که مباحث را در ظرف اندیشههای مفهومی دنبال میکرد، حق را به مثابه موجودی فکری و نه حقیقتی متعالی ادراک نمود. این دیدگاه، اگرچه در حد خود معتبر است، اما در برابر معارف اسلامی که حق را در ظرف توحید و تجلی میبیند، ناکافی مینماید.
فلسفه به مثابه حرکت فکری
فلسفه کلاسیک، حرکت را چونان سفری از مبادی به مرادی در قلمرو مفاهیم تعریف میکند. مرحوم حاجی، به نقل از درسگفتار، حرکت فکری را به مثابه گذر از مفهوم به مفهوم میداند که در آن، حدوث و تغییر در چارچوب منطقی تحلیل میشود. این حرکت، اگرچه در فلسفه ارسطویی و ابنسینایی کارآمد است، اما در فهم حقیقت الهی، که فراتر از مفاهیم ذهنی است، ناکافی میماند.
عدم انتظار حرکت الهی از ارسطو
انتظار فهم حرکت الهی از ارسطو، چونان توقع یافتن گوهری در معدنی ناکاویده است. ارسطو، به دلیل محدودیت فکری و تمرکز بر وجود ذهنی، از کاوش در حقیقت حق در ظرف قرآن و سنت بازماند. درسگفتار تأکید دارد که فیلسوفان کلاسیک، حق را به قدر موجودی فکری و مفهومی ادراک کردند و نه به عنوان حقیقتی متعالی و بیکران.
فکر در عرفان و محدودیت آن
در عرفان، فکر به مثابه مبدأ اولیه حرکت شناخته میشود، اما ابزار فهم حقیقت حق نیست. درسگفتار با اشاره به منازل السائرین، فکر را در برابر یقظه، توبه، و محاسبه، مقامی ابتدایی میداند که برای فهم مراتب متعالی کافی نیست. فکر، چونان پلی است که انسان را به سوی معرفت باطنی هدایت میکند، اما خود، مقصد نهایی نیست.
جمعبندی بخش دوم
فلسفه کلاسیک، با تمرکز بر فکر مفهومی و ماده، از فهم حرکت الهی در معنای عرفانی و قرآنی بازمانده است. ارسطو و ابنسینا، اگرچه در تحلیل حرکت مادی و فکری موفق بودند، اما در برابر حقیقت متعالی حق، به دلیل محدودیت ابزار فکری، ناکام ماندند. عرفان، با معرفی فکر به عنوان مبدأ اولیه و نه ابزار نهایی، راه را برای فهم عمیقتر حرکت الهی هموار میسازد.
بخش سوم: تفکر در قرآن کریم و محدودیتهای آن
تفکر در آثار الهی
قرآن کریم، تفکر را به آثار الهی و مخلوقات محدود میسازد و نه به ذات حق تعالی. آیاتی چون «لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ» (بقره: ۲۱۹، شاید بیندیشید) و «يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (آلعمران: ۱۹۱، در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند) انسان را به تأمل در آیات و مخلوقات الهی دعوت میکنند. این آیات، تفکر را به مثابه ابزاری برای شناخت آثار حق معرفی میکنند، نه ذات او.
درنگ: قرآن کریم، تفکر را به آثار الهی و مخلوقات محدود میسازد و فهم ذات حق را به علم حضوری و نه فکر مفهومی وابسته میداند. |
علم حضوری در برابر فکر مفهومی
آیه شریفه «فَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ» (محمد: ۱۹، بدانید که جز او هیچ معبودی نیست) به علم حضوری به توحید اشاره دارد، نه تفکر مفهومی. این علم، چونان نوری است که قلب را روشن میسازد و از قید مفاهیم ذهنی آزاد است. درسگفتار تأکید دارد که فهم ذات حق، نیازمند معرفتی فراتر از فکر است که تنها در خلوت و تنزیه حاصل میشود.
ناس و تفکر ابتدایی
ناس، به معنای مردمان عادی، در قرآن کریم به تفکری ابتدایی در آثار الهی دعوت شدهاند. تعبیر «لَعَلَّكُمْ» (شاید) در آیات، به عدم یقین در رسیدن این گروه به فهم عمیق اشاره دارد. درسگفتار، این محدودیت را به مثابه نشانهای از ناتوانی عامه در گذر از مفاهیم ظاهری به معرفت باطنی معرفی میکند.
جنون انبیا در نگاه ناس
قرآن کریم گزارش میدهد که ناس، انبیا را به دلیل فهم متعالیشان، دیوانه خواندهاند. این اتهام، چونان آینهای است که محدودیت فکری عامه را در برابر حقیقت الهی نشان میدهد. درسگفتار تأکید دارد که این سوءفهم، ریشه در ناتوانی ناس در ادراک مراتب متعالی دارد.
جمعبندی بخش سوم
قرآن کریم، تفکر را به آثار الهی محدود میسازد و فهم ذات حق را به علم حضوری وابسته میداند. آیات مربوط به تفکر، چونان چراغی راهنما، انسان را به سوی شناخت مخلوقات هدایت میکنند، اما ذات حق، فراتر از فکر مفهومی و در دسترس معرفت باطنی است. محدودیت ناس در فهم حقیقت، ضرورت خلوت و تنزیه را برای ادراک حرکت الهی آشکار میسازد.
بخش چهارم: روایات عرفانی و حقیقت الهی
روایت ما الحقیقه و گفتوگوی کمیل
روایت ما الحقیقه، که گفتوگویی میان امیرالمؤمنین علیهالسلام و کمیل بن زیاد است، چونان گوهری درخشان در معارف عرفانی میدرخشد. کمیل، با اصرار بر شناخت حقیقت، از حضرت میپرسد: «ما الحقیقه؟» (حقیقت چیست؟) و امیرالمؤمنین علیهالسلام پاسخ میدهد: «تو را چه به حقیقت؟» این پاسخ، چونان هشداری است که ظرفیت محدود مخاطب را در برابر حقیقت بیکران الهی یادآور میشود.
درنگ: روایت ما الحقیقه، حقیقت الهی را به مثابه کشف سبحات جلال، محو الموهوم، و صحو المعلوم معرفی میکند که فراتر از ظرفیت فهم عادی است. |
امیرالمؤمنین علیهالسلام، در ادامه، حقیقت را به تعابیری چون «کشف سبحات الجلال» (گشایش فروغهای جلال)، «محو الموهوم و صحو المعلوم» (فنای موهوم و بقای معلوم)، و «هتک الستر و کشف السر» (دریدن پرده و آشکار شدن راز) توصیف میکند. این تعابیر، به مراحل توحید و معرفت حضوری اشاره دارند که در آن، خلق فانی و حق باقی میماند.
ترشحات معرفت و محدودیت ظرفیت
امیرالمؤمنین علیهالسلام به کمیل میفرماید: «ترشحات از من برای تو کافی است.» این سخن، چونان تلنگری است که معرفت محدود متناسب با ظرفیت مخاطب را یادآور میشود. درسگفتار تأکید دارد که حقیقت الهی، به دلیل روئیتپذیری و عینی بودن، در قالبهای مفهومی نمیگنجد و تنها رشحاتی از آن به قلب آماده میرسد.
نقد شرحهای فلسفی
شرحهای فلسفی، مانند آنچه در آثار ملأ عبدالله زنوزی آمده، از فهم حقیقت روایت ما الحقیقه بازماندهاند. این شرحها، چونان تلاش برای گنجاندن اقیانوسی در کوزه، به دلیل محدودیت ابزار فکری، ناکافیاند. درسگفتار تأکید دارد که حقیقت الهی، فراتر از مفاهیم فلسفی چون وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است.
اهمیت راوی در روایات عرفانی
روایات عرفانی، برخلاف احکام فقهی که راوی مشخصی ندارند، صاحب دارند. گفتوگوی کمیل با امیرالمؤمنین علیهالسلام، چونان گواهی است بر اهمیت راوی معتبر در انتقال معارف متعالی. درسگفتار تأکید دارد که این روایات، به دلیل حساسیت محتوا، نیازمند راویانی چون زراره و کمیل هستند.
نقد سند در معارف عرفانی
به نقل از عالمان دینی، سند در تعبدیات لازم است، اما در معارف بدیهی چون حقیقت الهی، توجه به محتوا (انظر الی ما قال) مقدم است. درسگفتار با اشاره به مثال مسجد جمکران، تأکید میکند که برخی معارف، مانند عبادت در مکانی مقدس، نیازی به سند ندارند، زیرا بدیهی و حضوریاند.
جمعبندی بخش چهارم
روایت ما الحقیقه، حقیقت الهی را به مثابه نوری متعالی معرفی میکند که در قالبهای مفهومی نمیگنجد. تعابیری چون محو الموهوم و صحو المعلوم، به فنای خلق و بقای حق اشاره دارند و ظرفیت محدود مخاطب را یادآور میشوند. نقد شرحهای فلسفی و تأکید بر اهمیت راوی، ضرورت فهم حضوری و دوری از مفاهیم ذهنی را در ادراک حقیقت الهی نشان میدهد.
بخش پنجم: حکایات عرفانی و محدودیتهای انسانی
خطبه همام و مرگ از وصف متقین
حکایت همام در خطبه ۱۹۳ نهجالبلاغه، چونان آینهای است که محدودیت ظرفیت انسانی را در برابر اوصاف متعالی نشان میدهد. همام، با شنیدن اوصاف متقین از امیرالمؤمنین علیهالسلام، قالب تهی کرد، نه به دلیل فهم خدا، بلکه به سبب شدت تأثیر این اوصاف بر قلبش. این حکایت، به ناتوانی متوسطین در تحمل مراتب بالای کمال اشاره دارد.
درنگ: حکایت همام نشان میدهد که حتی اوصاف متقین، به دلیل شدت تأثیر، برای متوسطین قابل تحمل نیست، چه رسد به فهم حقیقت الهی. |
هشدار امیرالمؤمنین به همام
امیرالمؤمنین علیهالسلام به همام هشدار داد که اوصاف متقین برایش سنگین است و فرمود: «تقوا پیشه کن و نیکوکار باش.» این هشدار، چونان راهنمایی است که تناسب معرفت با ظرفیت مخاطب را یادآور میشود. درسگفتار تأکید دارد که فهم حقیقت، نیازمند آمادگی قلبی و دوری از شتابزدگی است.
شوق اولیا و ثبات زمین
اولیا خدا، به دلیل شوق لقای الهی، جز با تقدیر الهی، بر زمین بند نمیمانند. درسگفتار با تمثیل کوهها که زمین را ثابت نگه میدارند، اولیا را به مثابه نگهبانان نظام هستی معرفی میکند. این شوق، به پویایی عرفانی و حرکت وجودی اولیا به سوی حق اشاره دارد.
وحشت از قیاس حرکت الهی
قیاس حرکت حق با حرکت گاری، چونان خطایی است که ذهن را به سوی انکار یا سوءفهم هدایت میکند. درسگفتار هشدار میدهد که این قیاس، به دلیل عدم تنزیه، وحشتآور است و فهم حقیقت را دشوار میسازد. حرکت الهی، نه مجبور است و نه مختار، بلکه فاعل بالرضا، بالتجلی، و بالعشق است.
جمعبندی بخش پنجم
حکایات عرفانی چون خطبه همام، محدودیت ظرفیت انسانی را در برابر حقیقت متعالی نشان میدهند. اولیا خدا، با شوق لقا، به پویایی وجودی دست مییابند، اما عامه، در برابر این مراتب، دچار وحشت یا ناتوانی میشوند. درسگفتار با نقد قیاسهای نادرست، بر ضرورت تنزیه و آمادگی قلبی برای فهم حرکت الهی تأکید میورزد.
بخش ششم: نقد روششناسی و ضرورت بازتعریف حرکت
نقد علم غیرکاربردی
درسگفتار، با نقدی عمیق بر علم دینی غیرکاربردی، بر ضرورت تولید دانشی پاسخگو و کارآمد تأکید دارد. علم غیرکاربردی، چونان درختی بیثمر، از رشد و تأثیرگذاری بازمیماند و نمیتواند نیازهای معرفتی جامعه را برآورده سازد. این نقد، به لزوم روششناسی دقیق و کاربردی در علوم دینی اشاره دارد.
نقد قیاس حرکت الهی با حرکت مادی
قیاس حرکت حق با حرکت گاری، چونان خطایی است که به انکار حقیقت یا سوءفهم آن منجر میشود. درسگفتار تأکید دارد که حرکت الهی، ذاتی، وجودی، و ظهوری است و با تعابیری چون «لا کحرکة الارابه» (نه مانند حرکت ارابه) از حرکت مادی متمایز میشود.
درنگ: حرکت الهی، ذاتی و ظهوری است و با قیاس نادرست با حرکت مادی، به سوءفهم یا انکار منجر میشود. |
حرکتشناسی و تحول معرفتی
شناخت حرکت الهی، چونان قوهای محرکه، تفکر و معرفت را متحول میسازد. درسگفتار تأکید دارد که حرکتشناسی، راهی به سوی فهم حقیقت هستی است و متخصص این حوزه، رهبری فلسفه و عرفان را بر عهده خواهد داشت. این دیدگاه، حرکت را به مثابه اصلی متعالی معرفی میکند که معرفت توحیدی را به ارمغان میآورد.
جمعبندی بخش ششم
نقد علم غیرکاربردی و قیاسهای نادرست، بر ضرورت بازتعریف حرکت الهی در چارچوب عرفانی و قرآنی تأکید دارد. حرکتشناسی، به عنوان قوهای تحولآفرین، راه را برای معرفت توحیدی هموار میسازد. این بخش، با دعوت به تأمل و احتیاط، از سادهسازی و قیاسهای نادرست برحذر میدارد.
بخش هفتم: مراتب معرفت و حرکت عرفانی
مراتب معرفتی: از حس تا دل
درسگفتار، معرفت را در سه برد معرفی میکند: برد نفسانی (حواس)، برد متوسط (فکر و عقل)، و برد بلند (دل و باطن). برد نفسانی، چونان دروازهای است که انسان را به سوی محسوسات هدایت میکند. برد متوسط، با فکر و عقل، به تحلیل مفاهیم میپردازد، اما برد بلند، که متعلق به دل و باطن است، به معرفت حضوری و عرفانی راه مییابد.
درنگ: معرفت در سه برد نفسانی (حواس)، متوسط (فکر)، و بلند (دل) تعریف میشود که تنها برد بلند به فهم حقیقت الهی راه مییابد. |
بلا و عرفان
هیچ عارفی بدون بلا به مقام عرفانی نرسیده است. درسگفتار، بلا را چونان کورهای میداند که قلب را برای دریافت حقیقت الهی آماده میسازد. این بلا، به مثابه تلنگری است که انسان را از قید نفسانیات و مفاهیم ذهنی آزاد میکند و به سوی معرفت حضوری هدایت مینماید.
عبادت اولیا و حرکت عرفانی
اولیا خدا، با عبادت در قیام، قعود، و تفکر در خلق آسمانها و زمین، به سوی حق حرکت میکنند. این حرکت، چونان سفری عرفانی است که از فکر مفهومی به معرفت باطنی میرسد. درسگفتار تأکید دارد که این عبادت، نه با فکر صرف، بلکه با قلب آماده محقق میشود.
جمعبندی بخش هفتم
مراتب معرفت، از حس تا دل، راه را برای فهم حقیقت الهی هموار میسازد. بلا، به عنوان عاملی آمادهساز، و عبادت اولیا، به عنوان حرکتی عرفانی، انسان را به سوی معرفت حضوری هدایت میکنند. این بخش، با تأکید بر تفاوت فکر مفهومی و معرفت باطنی، ضرورت آمادگی قلبی را برای ادراک حرکت الهی نشان میدهد.
بخش هشتم: آیه جاء ربک و تجلی الهی
تبیین آیه جاء ربک
آیه شریفه «جَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا» (فجر: ۲۲، پروردگارت بیاید و فرشتگان صف در صف) به حضور و تجلی حق در مراتب وجودی اشاره دارد. این حضور، چونان ظهور نوری بیکران، فراتر از حرکت مادی است و به پویایی ذاتی حق در نظام هستی دلالت دارد.
درنگ: آیه «جَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا» به تجلی ذاتی حق و حرکت معنوی او در نظام هستی اشاره دارد. |
نیاز به احتیاط در فهم حرکت الهی
بحث حرکت الهی، چونان گوهری است که در دست گرفتن آن نیازمند احتیاط و دقت است. درسگفتار هشدار میدهد که سادهسازی یا قیاس نادرست، به سوءفهم یا انکار حقیقت منجر میشود. این احتیاط، به حساسیت معارف الهی و ضرورت تنزیه اشاره دارد.
جمعبندی بخش هشتم
آیه «جَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا»، تجلی ذاتی حق را به مثابه حرکتی معنوی و غیرمادی معرفی میکند. این بخش، با تأکید بر ضرورت احتیاط و تنزیه، از قیاسهای نادرست برحذر میدارد و راه را برای فهم عمیقتر حقیقت الهی هموار میسازد.
جمعبندی نهایی
درسگفتار شماره ۷۴۵، با کاوشی عمیق در مفهوم حرکت در ذات الهی، به مثابه تجلی ذاتی و ظهور وجودی، راهی به سوی فهم حقیقت هستی گشوده است. حرکت الهی، که فراتر از تحولات مادی و قیاسهای نادرست است، در ظرف تنزیه و خلوت، به عنوان پویایی بینهایت حق ادراک میشود. نقد فلسفه کلاسیک ارسطویی و ابنسینایی، نشاندهنده محدودیت فکر مفهومی در برابر معرفت حضوری است. آیات قرآنی چون «يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» و «جَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا»، به تفکر در آثار الهی و تجلی ذاتی حق اشاره دارند. روایات عرفانی، مانند گفتوگوی کمیل و خطبه همام، محدودیت ظرفیت انسانی و ضرورت آمادگی قلبی را نشان میدهند. حرکتشناسی، به عنوان قوهای تحولآفرین، راه را برای معرفت توحیدی هموار میسازد و اولیا خدا، با شوق لقا و عبادت، به این حقیقت متعالی دست مییابند. این نوشتار، با حفظ تمامی جزئیات درسگفتار و تحلیلهای آن، تلاش کرده است تا این مفاهیم را در قالبی علمی، متین، و فاخر به مخاطبان ارائه دهد.
با نظارت صادق خادمی |