متن درس
فلسفه وجود و حرکت: تأملاتی در وحدت هستی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷۶۱)
دیباچه: درآمدی بر فلسفه وجود و حرکت
این نوشتار، با تأمل در مفاهیم بنیادین فلسفه اسلامی، بهویژه حرکت قطعیه، توسطیه، و وحدت وجود، میکوشد تا افقی نو در شناخت هستی و تمایز میان ذهن و خارج بگشاید. درسگفتار حاضر، که از بیانات عمیق استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسه ۷۶۱ استخراج شده، به نقد برداشتهای عرفی و سنتی از مفاهیم فلسفی پرداخته و با تأکید بر وحدت وجود، نگرشی نوین به رابطه میان موجودات ارائه میدهد. این اثر، با بهرهگیری از تمثیلات ادبی و تحلیلهای عمیق، درصدد است تا خواننده را به سوی ادراک حقیقت هستی هدایت کند، در حالی که از خلط میان ذهن و خارج پرهیز مینماید.
بخش نخست: تمایز ذهن و خارج در شناخت ضعافالوجود
چالش خلط ذهن و خارج
یکی از خطاهای بنیادین در شناخت موجودات ضعیفالوجود، مانند حرکت و زمان، خلط میان ذهن و خارج است. ذهن انسان، به دلیل محدودیتهای ادراکی، اغلب موجودات را بهگونهای غیرواقعی ترسیم میکند. این خلط، که ریشه در برداشتهای عرفی دارد، مانع از ادراک حقیقت موجودات میشود. برای نمونه، هنگامی که فردی را از طریق کتاب یا واسطهای میشناسیم، تصوری ذهنی از او در ما شکل میگیرد که با دیدار حضوریاش، به تعجب وامیداریم، زیرا واقعیت خارجی او با ذهنیت ما متفاوت است. این تمثیل، به زیبایی نشان میدهد که چگونه ذهن، با صبغهای غیرواقعی، موجودات را بازنمایی میکند.
شناخت ذهنی در برابر حقیقت خارجی
شناخت ذهنی، که از واسطههایی چون کتاب یا گفتار دیگران نشأت میگیرد، اغلب با واقعیت خارجی موجودات همخوانی ندارد. این تفاوت، بهویژه در موجودات ضعیفالوجود، مانند حرکت، که ادراکشان نیازمند ابزارهای دقیق است، برجستهتر میشود. برای مثال، هنگامی که شخصی را از طریق آثارش میشناسیم، ذهن ما تصویری میسازد که با دیدار او، شگفتزده میشویم. این شگفتی، از ناهماهنگی میان ذهنیت و واقعیت سرچشمه میگیرد، که در فلسفه اسلامی، بهعنوان مانعی در راه معرفت حقیقی شناخته میشود.
اختلاط در موجودات ضعیف و عظیم
در مواجهه با موجودات ضعیف، مانند حرکت، یا عظیم، مانند ستارگان، ذهن انسان تمایل دارد که ذهنیتهای خود را بهصورت صبغهای خارجی فرض کند. این اختلاط، به برداشتهای نادرست منجر میشود. برای نمونه، برداشت عرفی از آسمان و ستارگان، که آنها را بهصورت نقاطی درخشان و کوچک میبیند، با حقیقت وجودی آنها، که عظیم و پیچیده است، متفاوت است. این تفاوت، نشاندهنده ضرورت دقت فلسفی در تمییز ذهن و خارج است.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با تأکید بر تمایز ذهن و خارج، نشان داد که بسیاری از خطاها در شناخت موجودات، بهویژه ضعافالوجود، از خلط این دو ساحت ناشی میشود. این اختلاط، که ریشه در برداشتهای عرفی دارد، مانع از ادراک حقیقت میگردد. فلسفه اسلامی، با نقد این خلط و ارائه روشهایی برای تمییز ذهن و خارج، راه را برای معرفت حقیقی هموار میسازد.
بخش دوم: نقد برداشتهای عرفی از حرکت و ثبات
برداشت عرفی از آسمان و ستارگان
عامه مردم، آسمان، ماه و ستارگان را با نگاهی سادهانگارانه مینگرند و این برداشت، با واقعیت وجودی آنها متفاوت است. ذهن عرفی، این موجودات را بهصورت نقاطی درخشان و کوچک تصور میکند، در حالی که حقیقت آنها، عظمت و پیچیدگیای فراتر از ادراک عادی دارد. عالم، با آگاهی علمی، این واقعیت را درک میکند و از بزرگی و خصوصیات آنها به شگفتی میآید.
تعجب عالم از واقعیت موجودات
عالم، برخلاف عامه، با علم و آگاهی، واقعیت موجودات را فراتر از برداشتهای عرفی میبیند. این آگاهی، او را به تعجب از عظمت و ویژگیهای موجودات وامیدارد. برای مثال، ستارگان که در نگاه عرفی، نقطههایی کوچکاند، در نگاه علمی، جهانی از عظمت و پویایی را آشکار میسازند. این تعجب، نشانهای از عمق معرفت و نزدیکی به حقیقت است.
ضعف وجودی حرکت و دشواری شناخت آن
حرکت، بهعنوان موجودی ضعیفالوجود، به دلیل ظرافت و سیالیتش، ادراکش دشوار است. شناخت حرکت، نیازمند ابزارهای ادراکی دقیقی است که فراهم کردن آنها سخت و پیچیده است. این دشواری، از محدودیتهای ابزارهای فلسفی و علمی در تحلیل ضعافالوجود ناشی میشود. فیلسوفان، به دلیل فقدان این ابزارها، در شناخت دقیق حرکت دچار چالش بودهاند.
محدودیتهای فلاسفه در تحلیل علمی
بسیاری از فلاسفه، به دلیل فقدان ابزارهای علمی یا آگاهی کافی، در تحلیل موجودات ضعیفالوجود، مانند حرکت و زمان، با مشکل مواجه بودهاند. این محدودیت، بهویژه در میان متکلمان که مباحث علمی را با ابزارهای ناکافی بررسی میکردند، برجسته است. فلسفه اسلامی، برای غلبه بر این چالش، نیازمند نوآوری و تکمیل روشهای تحلیلی است.
تمایز متحرکات و ثابتات
فلسفه سنتی، میان متحرکات (مانند حرکت و زمان) و ثابتات (مانند سنگ و دیوار) تمایز قائل میشود. ابنسینا، به صراحت، موجودات را به ثابت و متحرک تقسیم کرده است. با این حال، این تمایز، عرفی و غیر دقیق است، زیرا همه موجودات، در ذات خود، در حال حرکت و پویاییاند.
نقد برداشت عرفی از ثابتات
برداشت عرفی که دیوار را ثابت و پنکه را متحرک میبیند، از منظر فلسفی نادرست است. همه موجودات، اعم از دیوار و پنکه، در ذات خود در حال حرکتاند. تفاوت ظاهری میان آنها، تنها به حرکت نقلی پنکه بازمیگردد، در حالی که دیوار نیز، در سطح وجودی، پویاست. این دیدگاه، با نظریه حرکت جوهریه ملاصدرا همخوانی دارد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با نقد برداشتهای عرفی از حرکت و ثبات، نشان داد که تمایز میان ثابتات و متحرکات، ریشه در نگاه سادهانگارانه عامه دارد. فلسفه اسلامی، با تأکید بر پویایی همه موجودات، این برداشت را اصلاح کرده و وحدت حرکت را در همه مراتب هستی تأیید میکند. این دیدگاه، به تبیین دقیقتر حقیقت وجود کمک مینماید.
بخش سوم: وحدت وجود و نفی اتصال
وحدت حرکت در همه موجودات
همه موجودات، اعم از متحرک و ثابت، در حرکتاند و هیچ تفاوتی در تعینات وجودی آنها وجود ندارد. این دیدگاه، که ریشه در فلسفه ملاصدرا دارد، حرکت را صفتی عام برای همه هستی میداند. دیوار، سنگ، زمان و پنکه، همگی در سیر وجودی خود پویا هستند و تفاوت ظاهری آنها، تنها در مراتب ظهور حرکت است.
حرکت در ثابتات و متحرکات
پارادوکس ظاهری میان ثبات و حرکت، در فلسفه اسلامی حل میشود. ثابتات، مانند دیوار، در ثبات خود حرکت دارند، همانگونه که متحرکات، مانند پنکه، در حرکت خود نوعی ثبات را حفظ میکنند. این دیدگاه، به پویایی وجودی همه موجودات اشاره دارد و ثبات و حرکت را دو روی یک حقیقت میبیند.
ناآرامی ذاتی عالم هستی
عالم هستی، در ذات خود ناآرام است و این ناآرامی، که در نگاه عرفی منفی تلقی میشود، در فلسفه اسلامی نشانهای از پویایی و تجدد وجود است. این ناآرامی، مانند جریانی سیال، در جان همه موجودات جاری است و به آنها حیات و پویایی میبخشد.
تمثیل بدنسازی و استرس عضله
در بدنسازی، دوپینگ با برطرف کردن استرس عضله، آن را برای رشد آزاد میکند. این تمثیل، به زیبایی نقش استجماع در فلسفه و عرفان را نشان میدهد. استجماع، مانند دوپینگی طبیعی، ترس نفس را میریزد و آن را برای ادراک حقیقت آماده میسازد. عضلهای که از استرس آزاد میشود، مانند نفسی است که با استجماع، به سوی معرفت پرواز میکند.
نقد برداشت عرفی از استرس
عرف، استرس را به انسان محدود میکند و آن را در ماهچه یا سنگ نمیبیند. اما در فلسفه، استرس، ویژگیای عام است که در همه مراتب هستی، از ماهچه تا دیوار، وجود دارد. این استرس، با استجماع یا دوپینگ برطرف میشود و موجود را برای رشد و پویایی آزاد میکند.
استجماع بهعنوان دوپینگ طبیعی
استجماع، هماهنگی میان مغز و عضله را بدون نیاز به دوپینگ فراهم میکند. در فلسفه و عرفان، این هماهنگی، نفس را برای معرفت حقیقی آماده میسازد. عارف، با استجماع، از محدودیتهای نفس عبور کرده و به ادراک کما هو حقه میرسد.
قدرت عرفا و اولیاء
عرفا و اولیاء، با استجماع، به اقتداری وجودی دست مییابند که آنها را در برابر محدودیتهای عرفی و جوهای مسموم توانمند میسازد. این اقتدار، مانند ورزشکاری است که بدون دوپینگ، با هماهنگی مغز و بدن، به قوت میرسد.
جوانمردی و آزادی در برابر جوهای مسموم
جوانمردان و عیاران، با استجماع، در برابر جوهای ستمگر و مسموم آزاد میشوند. این آزادی، که ریشه در اقتدار وجودی دارد، آنها را به دفاع از خود و حقیقت توانمند میسازد. این تمثیل، مانند عقابی است که در آسمان آزادی، بال میگشاید و از بندهای عرفی رها میشود.
معجزه انبیاء و استجماع
معجزه انبیاء، تجلی استجماع و اقتدار وجودی آنهاست. این اقتدار، سندی برای آزادی و حقانیتشان است که آنها را از دیگران متمایز میکند. معجزه، مانند نوری است که از قلب حقیقتجوی پیامبر ساطع شده و تاریکیهای عرف را روشن میکند.
نقد عرفان مصنوعی
عرفان مصنوعی، که فاقد استجماع و شباهت به انبیاء است، از حقیقت عرفان فاصله دارد. این عرفان، مانند درختی بیریشه است که به زودی در برابر بادهای تردید فرو میریزد. عرفان حقیقی، با استجماع و اقتدار، به حقیقت هستی متصل است.
استرس در همه هستی
استرس، نهتنها در نفس انسان، بلکه در همه مراتب هستی، از ماهچه تا سنگ، وجود دارد. این استرس، با استجماع یا دوپینگ برطرف میشود و موجود را برای پویایی آزاد میکند. این دیدگاه، مانند جریانی است که حیات را در همه هستی جاری میسازد.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تأکید بر وحدت حرکت در همه موجودات، ناآرامی ذاتی هستی را بهعنوان نشانهای از پویایی وجودی تبیین کرد. استجماع، بهعنوان کلید معرفت و اقتدار، نقش محوری در آزادسازی نفس و ادراک حقیقت ایفا میکند. نقد عرفان مصنوعی و تأکید بر اقتدار اولیاء، راه را برای فهم عمیقتر فلسفه اسلامی هموار میسازد.
بخش چهارم: وحدت وجود و نقد اتصال
وحدت وجود و نفی اتصال
عالم هستی، وحدتی ذاتی دارد اما فاقد اتصال است. اتصال، مفهومی عرفی است که ابنسینا آن را در تحلیل ماده و صورت به کار برد. در فلسفه ملاصدرا، وحدت وجود، رابطهای وجودی است که نیازی به چسبندگی یا دوختگی ندارد. این وحدت، مانند جریانی است که همه موجودات را در خود جای داده و آنها را در تجاذبی وجودی کنار هم مینشاند.
نقد حلول و اتحاد
مفاهیم حلول و اتحاد، که ریشه در برداشتهای عرفی دارند، در فلسفه و عرفان اسلامی محالاند. این مفاهیم، که از اتصال ناشی میشوند، با وحدت وجود ناسازگارند. عارفانی که از حلول و اتحاد سخن میگویند، در واقع از حقیقت وحدت وجود دور افتادهاند و در دام برداشتهای عامیانه گرفتار شدهاند.
تباین وجودها در دیدگاه ابنسینا
ابنسینا، وجودها را متماین و متفاوت میداند، اما این درسگفتار، با تکیه بر فلسفه ملاصدرا، این تباین را نفی کرده و بر وحدت وجود تأکید میکند. وجودها، مانند امواجی در اقیانوس هستی، یک حقیقت واحد را بازتاب میدهند و تفاوتهای ظاهری، تنها در مراتب ظهور آنهاست.
وحدت وجود در همه مراتب
انسان، سنگ، حیوان و گل، در وجود خود هیچ تفاوتی ندارند، زیرا همه هستی، جلوهای از یک حقیقت واحد است. این حقیقت، مانند نوری است که در همه موجودات ساطع شده و آنها را به هم پیوند میدهد. وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، عبارتی است که این وحدت را به زیبایی بیان میکند.
تمثیل پول و وحدت
همه پولها، از ده شاهی تا صد تومانی، از یک حقیقت واحد تشکیل شدهاند. این تمثیل، مانند آینهای است که وحدت ذاتی هستی را نشان میدهد. تفاوتها، تنها در مراتب ظهور این حقیقت است و اتصالی در کار نیست.
تجاذب و نفی اتصال در هستی
عالم هستی، با تجاذب وجودی، کنار هم قرار دارد، نه با اتصال یا چسبندگی. این تجاذب، مانند نیروی نامرئی است که موجودات را در هماهنگیای عظیم گرد هم میآورد، بدون آنکه نیازی به دوختگی یا گرهزدگی باشد.
تمثیل قندان و وحدت
قندهای درون قندان، با وجود تفاوت در شکل، یک حقیقت (شکر) دارند. این تمثیل، مانند باغی است که گلهای گوناگون آن، از یک ریشه تغذیه میکنند. عالم هستی نیز، با همه تنوعش، از یک حقیقت واحد سرچشمه میگیرد.
ناطق بودن همه موجودات
همه موجودات، از آب و سنگ تا انسان، ناطقاند، اما نطق آنها در مراتب مختلف ظهور مییابد. این نطق، مانند آوایی است که از ژرفای هستی برمیخیزد و هر موجود، به فراخور مرتبهاش، آن را بازتاب میدهد.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تأکید بر وحدت وجود و نفی اتصال، نشان داد که هستی، یک حقیقت واحد است که در مراتب گوناگون ظهور مییابد. نقد مفاهیم عرفی، مانند حلول و اتحاد، و تأکید بر تجاذب وجودی، راه را برای فهم عمیقتر فلسفه اسلامی گشود. تمثیلات پول و قندان، به زیبایی این وحدت را تبیین کردند.
بخش پنجم: معرفت حقیقی و نقش استجماع
نقد اختلاط ذهن و خارج در عرف
عرف، با اختلاط ذهن و خارج، ستارگان را بهصورت غیرواقعی میبیند، در حالی که عالم، با علم، آنها را کما هو حقه میشناسد. این اختلاط، مانند غباری است که آینه ذهن را تیره میکند و مانع از دیدن حقیقت میشود.
یوم التغابن و تبلی السرائر
یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ (طارق: ۹) به معنای روزی است که رازها آشکار شود. این آیه، به آشکار شدن واقعیتها در قیامت اشاره دارد، جایی که خلط ذهن و خارج برطرف شده و حقیقت کما هو حقه دیده میشود.
دید کما هو حقه در اولیاء
اولیاء خدا، در دنیا، موجودات را کما هو حقه میبینند، برخلاف عامه که در قیامت به این درک میرسند. این دید، مانند نوری است که از قلب عارف ساطع شده و تاریکیهای عرف را روشن میکند.
دعای «خدایا اشیاء را آنگونه که هستند نشانم ده»
دعای «خدایا اشیاء را آنگونه که هستند به من نشان بده»، به ضرورت ادراک حقیقت اشاره دارد. این دعا، مانند کلیدی است که درهای معرفت را میگشاید و انسان را به سوی حقیقت هدایت میکند. ترجمه: خدایا، موجودات را آنگونه که هستند به من نشان بده.
مشکل فلسفه در اختلاط ذهن و خارج
فلاسفه، به دلیل اختلاط ذهن و خارج، در تحلیل حرکت قطعیه، توسطیه و اتصال دچار مشکل شدهاند. این اختلاط، مانند مهی است که راه حقیقت را میپوشاند و تحلیل فلسفی را به خطا میبرد.
نقد سطحینگری در علوم دینی
مطالعه علوم دینی، بدون استجماع و تربیت نفس، به سطحینگری منجر میشود. این علوم، مانند گنجهایی هستند که بدون کلید استجماع، دستنیافتنی میمانند. معرفت حقیقی، نیازمند تربیت نفس و پرهیز از اختلاط است.
تمایز فلاسفه و متکلمین
بسیاری از فلاسفه، در واقع متکلم بودهاند و فاقد روششناسی فلسفی حقیقی برای تحلیل وجود بودهاند. این تمایز، مانند خطی است که فلسفه را از کلام جدا میکند و تحلیل وجودی را از استدلالهای کلامی متمایز میسازد.
نقد اتصال در فلسفه ابنسینا
ابنسینا، اتصال را در ماده و صورت به کار برد، اما این مفهوم، عرفی و نادرست است. وحدت وجود، نیازی به اتصال ندارد و مانند جریانی است که همه موجودات را در خود جای داده است.
وحدت بدون اتصال
وحدت وجود، نیازی به اتصال، التقاط یا گرهزدگی ندارد. این وحدت، مانند اقیانوسی است که همه امواج را در خود جای داده و آنها را به هم پیوند میدهد، بدون آنکه نیازی به چسبندگی باشد.
نقد اتحاد عاقل و معقول
اتحاد عاقل و معقول، بهعنوان مبنای فلسفه سنتی، عرفی و نادرست است. وحدت وجود، این اتحاد را غیرضروری میکند، زیرا همه هستی، جلوهای از یک حقیقت واحد است.
عرفی بودن فلسفه سنتی
فلسفه سنتی، با اتکا به مفاهیم عرفی مانند اتصال و اتحاد، از اندیشههای عامه تأثیر پذیرفته است. این فلسفه، مانند بنایی است که بر پایههای سست عرفی بنا شده و نیازمند بازسازی با روشهای علمی است.
نقد عرف، فلسفه و کلام
عرفان، فلسفه و کلام، به دلیل ریشه در مفاهیم عرفی، در معرض خطا هستند. معرفت حقیقی، مانند آینهای است که تنها با صیقل استجماع، حقیقت را بازتاب میدهد.
ضرورت استجماع در فلسفه
فیلسوف، عارف و موحد، با استجماع، نفس را تربیت میکند تا از اختلاط ذهن و خارج جلوگیری شود. این استجماع، مانند پلی است که انسان را به سوی حقیقت هدایت میکند.
قرآن کریم بهعنوان کتاب علمی
قرآن کریم، کتابی علمی است که نیازمند استجماع، صفا و تفسیر صحیح است. بدون این شروط، ممکن است به گمراهی منجر شود. لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا (هود: ۵۲)، به معنای «جز زیان بر ستمگران نیفزاید»، نشاندهنده این حقیقت است که بدون صفا، قرآن کریم به زیان انسان میشود.
نقد مخالفت بدون فهم
مخالفت با فلسفه، بدون فهم آن، بیارزش است. مخالف، مانند کسی است که در تاریکی شمشیر میزند و هدف را نمیشناسد. نقد حقیقی، نیازمند معرفت و آگاهی است.
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با تأکید بر نقش استجماع در معرفت حقیقی، نشان داد که فلسفه و عرفان، بدون تربیت نفس، به خطا میروند. قرآن کریم، بهعنوان کتابی علمی، نیازمند صفا و استجماع است تا حقیقت آن آشکار شود. نقد مفاهیم عرفی و تأکید بر دید کما هو حقه، راه را برای ادراک عمیقتر هموار میسازد.
سخن پایانی
این نوشتار، با تأمل در درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین مفاهیم بنیادین فلسفه اسلامی، از جمله حرکت، وحدت وجود و تمایز ذهن و خارج پرداخت. با نقد برداشتهای عرفی و تأکید بر استجماع، افقی نو در شناخت هستی گشوده شد. وحدت وجود، بهعنوان اصلی محوری، نشان داد که همه هستی، جلوهای از یک حقیقت واحد است که نیازی به اتصال یا اتحاد ندارد. استجماع، مانند نوری است که راه معرفت را روشن میکند و انسان را از اختلاط ذهن و خارج رها میسازد. این اثر، با بهرهگیری از تمثیلات ادبی و تحلیلهای عمیق، میکوشد تا خواننده را به سوی ادراک کما هو حقه هدایت کند. امید است که این تأملات، گامی در جهت تعمیق معرفت فلسفی و عرفانی باشد.