در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 772

متن درس






کاوش در پویایی وجود: بازخوانی فلسفه اسلامی در پرتو حرکت ذاتی

کاوش در پویایی وجود: بازخوانی فلسفه اسلامی در پرتو حرکت ذاتی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۷۷۲)

دیباچه

فلسفه اسلامی، به‌سان رودی ژرف و پرخروش، از سرچشمه‌های معرفت الهی سیراب شده و در مسیر تاریخ، اندیشه‌های گران‌سنگی را به ارمغان آورده است. این کتاب، با تأمل در درس‌گفتار شماره ۷۷۲ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به بازخوانی بنیادین مفاهیم حرکت، وجود، و پویایی ذاتی عالم می‌پردازد. این اثر، با نگاهی نقادانه به روش‌شناسی فلاسفه پیشین، از ابن‌سینا تا ملاصدرا، و با تأکید بر ضرورت پیوند تخصص علمی و تجربه وجودی، می‌کوشد فلسفه اسلامی را به‌مثابه دانشی پویا و کارآمد در سپهر جهانی بازتعریف کند.

بخش یکم: نقد روش‌شناسی تجربی در فلسفه اسلامی

محدودیت‌های ابزارهای حسی در فلسفه سنتی

فلسفه اسلامی، در سده‌های پیشین، به دلیل اتکای بیش‌ازحد به ابزارهای حسی نظیر دیدن و لمس کردن، به دانشی عام‌محور و تجربی فروکاسته شده است. فلاسفه‌ای چون ابن‌سینا و ملاصدرا، هرچند در ژرفای اندیشه‌هایشان گنجینه‌های معرفتی نهفته است، به سبب نبود ابزارهای علمی پیشرفته، ناگزیر از روش‌های حسی و تجربیات روزمره بهره جسته‌اند. این رویکرد، فلسفه را به سطحی توده‌ای و عمومی سوق داده و از دستیابی به عمق علمی و تخصصی باز داشته است.

به‌سان کیمیاگری که با ابزارهای ابتدایی در پی کشف اسرار ماده است، فلاسفه پیشین با تکیه بر حواس، به کاوش در اسرار وجود پرداختند. این روش، گرچه در زمان خود ارزشمند بود، در برابر نیازهای علمی امروز ناکافی می‌نماید. فلسفه‌ای که به ابزارهای حسی محدود باشد، نمی‌تواند در گفتمان جهانی جایگاه شایسته‌ای یابد.

درنگ: اتکای فلسفه سنتی به ابزارهای حسی، آن را به دانشی عام‌محور و تجربی فروکاسته و از عمق علمی و تخصصی دور ساخته است.

تمثیل حرفه‌های سنتی و فلسفه تجربی

فلسفه فلاسفه اسلامی، به مانند حرفه‌های سنتی در جوامع دیرین، نظیر دندان‌پزشکی یا مکانیکی تجربی، بدون پشتوانه علمی و آکادمیک شکل گرفته است. در جوامع عقب‌مانده، حرفه‌ها اغلب بر پایه تجربه و شاگردی استوارند، نه دانش نظام‌مند و تخصصی. فلاسفه پیشین نیز، به دلیل فقدان ابزارهای دقیق، به مشاهدات حسی و تجربیات شخصی بسنده کردند و فلسفه‌ای عام‌گونه پدید آوردند که از تخصص علمی بی‌بهره بود.

این تمثیل، به‌سان آینه‌ای است که ضعف روش‌شناختی فلسفه سنتی را بازمی‌تاباند. همان‌گونه که یک مکانیک تجربی، بدون دانش مهندسی، در تعمیر ماشین‌آلات پیچیده ناتوان است، فلسفه تجربی نیز در پاسخ به پرسش‌های عمیق هستی‌شناختی ناکارآمد می‌ماند.

درنگ: فلسفه تجربی، به مانند حرفه‌های سنتی، فاقد پشتوانه علمی نظام‌مند است و به همین سبب، از کارایی لازم در برابر پرسش‌های مدرن برخوردار نیست.

چالش‌های علم تخصصی معاصر

در روزگار کنونی، گرچه علوم به سوی تخصص گام برداشته‌اند، فقدان تجربه عملی، کارایی آن‌ها را کاهش داده است. برای نمونه، پزشکی مدرن که به ابزارهای آزمایشگاهی وابسته است، گاه از مهارت‌های تجربی پزشکان سنتی بی‌بهره می‌ماند. پزشکانی که صرفاً به ابزارهای علمی تکیه دارند، بدون تجربه عمیق، نمی‌توانند به‌سان طبیبان پیشین، که با شهود و ممارست به درمان می‌پرداختند، کارآمد باشند.

این چالش، به‌سان پلی است که یک سوی آن به تخصص و سوی دیگرش به تجربه پیوند دارد. فلسفه نیز، برای پویایی و کارایی، نیازمند پیوند این دو است.

ارزش پیوند تخصص و تجربه

علم فلسفی، زمانی به اوج ارزشمندی می‌رسد که تخصص علمی با تجربه وجودی درآمیزد. فلسفه‌ای که تنها بر تجربه استوار باشد، ناقص است؛ و فلسفه‌ای که صرفاً تخصصی باشد، از عمق وجودی تهی می‌ماند. ترکیب این دو، به‌سان کیمیایی است که فلسفه را به دانشی ارزشمند و کارآمد بدل می‌سازد.

این پیوند، همانند باغی است که ریشه‌هایش در خاک تجربه و شاخه‌هایش در آسمان تخصص به بار می‌نشیند. فلسفه‌ای که این دو را در خود جمع کند، می‌تواند به نیازهای معرفتی بشر امروز پاسخ دهد.

درنگ: فلسفه‌ای ارزشمند است که تخصص علمی و تجربه وجودی را درآمیزد و از محدودیت‌های روش‌های صرفاً تجربی یا تخصصی فراتر رود.

جمع‌بندی بخش یکم

این بخش، با نقد روش‌شناسی تجربی فلاسفه اسلامی، به محدودیت‌های ابزارهای حسی و فقدان تخصص علمی در آثار ایشان اشاره کرد. فلسفه سنتی، به‌سان حرفه‌های تجربی، از عمق علمی بی‌بهره بود و نتوانست در برابر پرسش‌های پیچیده هستی‌شناختی پاسخ‌گوی نیازهای روز باشد. با این حال، با تأکید بر ضرورت پیوند تخصص و تجربه، راهی نو به سوی بازتعریف فلسفه اسلامی به‌مثابه دانشی آکادمیک و پویا گشوده شد. این دیدگاه، فلسفه را به‌سوی جایگاهی فرامی‌خواند که در آن، معرفت الهی و ابزارهای علمی در هم‌آمیخته و فلسفه‌ای مدرن و جهانی پدید می‌آید.

بخش دوم: پتانسیل فلسفه اسلامی در پرتو ایمان و تخصص

برتری معنوی فلاسفه اسلامی

فلاسفه اسلامی، به دلیل بهره‌مندی از صفا، ایمان، و طهارت باطنی، از امتیازی معنوی برخوردارند که می‌تواند ایشان را از فلاسفه‌ای که فاقد این ویژگی‌ها هستند، متمایز سازد. اگر این طهارت با تخصص علمی درآمیزد، فلسفه اسلامی می‌تواند به جایگاهی ممتاز در سپهر جهانی دست یابد.

این امتیاز، به‌سان چراغی است که در تاریکی جهل می‌درخشد و راه را به سوی معرفت حقیقی روشن می‌سازد. فلاسفه‌ای که قلبشان به نور ایمان روشن است، با بهره‌گیری از ابزارهای علمی، می‌توانند فلسفه‌ای پیشرو و کارآمد ارائه دهند.

درنگ: طهارت باطنی و ایمان فلاسفه اسلامی، در صورت پیوند با تخصص علمی، می‌تواند فلسفه‌ای مدرن و جهانی پدید آورد.

این دیدگاه، با الهام از آیه شریفه قرآن کریم، «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» (هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است)، بر نقش ایمان در ارتقای علم تأکید دارد.

محدودیت‌های فلسفه تجربی در گفتمان جهانی

فلسفه تجربی فلاسفه گذشته، به دلیل وابستگی به ابزارهای حسی، تنها به‌مثابه اثری باستانی یا تاریخی مورد توجه قرار می‌گیرد، نه دانشی به‌روز و معتبر. این فلسفه، گرچه در زمان خود ارزشمند بود، در برابر معیارهای علمی معاصر ناکافی است و نمی‌تواند در گفتمان جهانی جایگاه شایسته‌ای داشته باشد.

این محدودیت، به‌سان بنایی کهن است که گرچه در روزگار خود باشکوه بود، در برابر نیازهای روزگار نو، ناتوان از پاسخ‌گویی است. فلسفه‌ای که به مشاهدات حسی محدود باشد، نمی‌تواند در برابر پرسش‌های پیچیده معاصر ایستادگی کند.

درنگ: فلسفه تجربی، به دلیل فقدان تخصص علمی، تنها به‌مثابه اثری تاریخی شناخته می‌شود و نمی‌تواند در گفتمان جهانی جایگاه معتبری داشته باشد.

ضرورت به‌روزرسانی روش‌های فلسفی

برای آنکه فلسفه اسلامی در سپهر جهانی جایگاهی شایسته یابد، باید روش‌های آن با ابزارهای علمی مدرن به‌روز شود. فلاسفه اسلامی، با بهره‌گیری از تخصص علمی و حفظ طهارت باطنی، می‌توانند فلسفه‌ای ارائه دهند که نه‌تنها در جهان اسلام، بلکه در کل جهان مورد اقبال قرار گیرد.

این به‌روزرسانی، به‌سان بازسازی بنایی کهن است که با مصالح نوین، به عمارتی باشکوه و کارآمد بدل می‌شود. فلسفه‌ای که با ابزارهای مدرن و ایمان الهی درآمیزد، می‌تواند به نیازهای معرفتی بشر امروز پاسخ دهد.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تأکید بر پتانسیل فلسفه اسلامی در پرتو ایمان و تخصص، به برتری معنوی فلاسفه اسلامی اشاره کرد. طهارت باطنی و معرفت الهی، به‌سان گوهری است که در صورت صیقل‌یافتن با ابزارهای علمی، می‌تواند فلسفه‌ای پیشرو و جهانی پدید آورد. این دیدگاه، با دعوت به به‌روزرسانی روش‌های فلسفی، فلسفه اسلامی را به‌سوی جایگاهی فرامی‌خواند که در آن، معرفت الهی و دانش مدرن در هم‌آمیخته و راهی نو به سوی فهم عمیق‌تر هستی گشوده می‌شود.

بخش سوم: بازخوانی مفهوم حرکت در فلسفه اسلامی

نقد دیدگاه سکون اولیه موجودات

فلاسفه سنتی، از جمله ملاصدرا، معتقد بودند که موجودات ذاتاً ساکن‌اند و برای حرکت به محرکی خارجی نیاز دارند. این دیدگاه، که ریشه در فلسفه ارسطویی دارد، عالم را مجموعه‌ای از موجودات ساکن می‌بیند که تنها با دخالت محرک خارجی به حرکت درمی‌آیند. اما این درس‌گفتار، با رد این پیش‌فرض، استدلال می‌کند که عالم ذاتاً متحرک است و حرکت، صفتی ذاتی و غیرقابل‌انفکاک از وجود است.

این دیدگاه، به‌سان رودی است که از سرچشمه وجود جاری است و نیازی به نیروی خارجی برای جریان‌یافتن ندارد. عالم، در ذات خود، پویا و زنده است و حرکت، تجلی این حیات ذاتی است.

این ایده، با آیه شریفه قرآن کریم، «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» (آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، برای خدا تسبیح می‌گویند)، هم‌خوانی دارد که به پویایی و حیات کل عالم اشاره دارد.

درنگ: عالم ذاتاً متحرک است و حرکت، صفتی ذاتی و غیرقابل‌انفکاک از وجود است، نه امری عرضی که به محرک خارجی نیاز داشته باشد.

خدا به‌مثابه فاعل افاضه

این درس‌گفتار، خدا را نه محرکی که به موجودات ساکن حرکت می‌بخشد، بلکه فاعل افاضه‌ای می‌داند که عالم را با حیات، شعور، و حرکت خلق می‌کند. برخلاف دیدگاه سنتی که خدا را محرک خارجی می‌بیند، این دیدگاه، خلقت را فرآیندی پویا و ایجادی می‌داند که حرکت، جزئی لاینفک از آن است.

این نگاه، به‌سان نوری است که از سرچشمه الهی بر عالم می‌تابد و هر ذره را با حیات و پویایی روشن می‌سازد. خدا، به‌مثابه فاعل افاضه، عالم را در جریانی مدام از وجود و حرکت قرار داده است.

این ایده، با آیه شریفه قرآن کریم، «وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ» (و اوست که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید)، سازگار است که خلقت را فرآیندی پویا و هدفمند می‌داند.

درنگ: خدا، فاعل افاضه‌ای است که عالم را با حیات و حرکت خلق می‌کند، نه محرکی خارجی که به موجودات ساکن حرکت می‌بخشد.

نقد حرکت جوهری ملاصدرا

ملاصدرا در نظریه حرکت جوهری، برای اجتناب از تسلسل، حرکت را در جوهر ذاتی می‌داند و آن را ویژگی‌ای بدیع در فلسفه خود معرفی می‌کند. اما این درس‌گفتار استدلال می‌کند که حرکت، نه‌تنها در جوهر، بلکه در کل وجود ذاتی است و نیازی به تمایز میان جوهر و عرض نیست. حرکت، صفتی فراگیر است که در همه مراتب وجود، از مادی تا مجرد، جاری است.

این دیدگاه، به‌سان دریایی است که همه موجودات را در امواج پویای خود غرق می‌سازد. حرکت، نه امری محدود به جوهر، بلکه جلوه‌ای از پویایی ذاتی عالم است.

درنگ: حرکت، صفتی ذاتی و فراگیر در کل وجود است و تمایز میان جوهر و عرض در این زمینه غیرضروری است.

حذف تمایز میان جوهر و عرض

این درس‌گفتار، تمایز میان جوهر و عرض، ماده و صورت، یا صوری و مادی را در بحث حرکت غیرضروری می‌داند. حرکت، به‌مثابه صفتی ذاتی، در همه مراتب وجود، از مادی تا مجرد، جاری است و نیازی به تقسیم‌بندی‌های سنتی ندارد.

این نگاه، به‌سان آینه‌ای است که وحدت وجود را بازمی‌تاباند و همه مراتب هستی را در جریانی یگانه از حرکت و پویایی می‌بیند.

این ایده، با آیه شریفه قرآن کریم، «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است)، هم‌خوانی دارد که به تجدد و پویایی عالم اشاره می‌کند.

درنگ: حرکت، صفتی ذاتی در همه مراتب وجود است و تمایزهای سنتی میان جوهر و عرض، ماده و صورت، غیرضروری است.

ابعاد چندگانه حرکت در عالم

هر ذره در عالم، دارای ابعاد چندگانه حرکت است: حرکت نفسی، فاعلی، قابل، غایی، جنبی، و جوهری. این حرکات، به‌صورت متقابل در عالم اثر می‌گذارند و هیچ ذره‌ای به‌تنهایی حرکت نمی‌کند. برای نمونه، یک اتم، تحت تأثیر نیروهای متعدد، از طبیعت گرفته تا انگیزه و غایت، در جریانی پویا قرار دارد.

این ابعاد، به‌سان تاروپود پارچه‌ای عظیم‌اند که عالم را در هم می‌تنند و هر ذره را در شبکه‌ای از تعاملات پویا قرار می‌دهند.

درنگ: هر ذره در عالم، دارای ابعاد چندگانه حرکت است که به‌صورت متقابل در شبکه‌ای پویا اثر می‌گذارند.

تأثیر متقابل عالم بر موجودات

همه موجودات عالم، تحت تأثیر عوامل متعددی نظیر باد، خورشید، انگیزه، و غایت حرکت می‌کنند. هیچ موجودی به‌تنهایی حرکت نمی‌کند، بلکه در شبکه‌ای از تعاملات وجودی قرار دارد. این درس‌گفتار، با استناد به تعالیم شرعی، از تأثیرات منفی معاشرت با گناه‌کاران هشدار می‌دهد و بر ضرورت خودآگاهی در تعامل با عالم تأکید دارد.

این پیوستگی، به‌سان زنجیری است که همه موجودات را به هم پیوند می‌دهد و هر فعل یا نگاه را دارای اثراتی عمیق و بلندمدت می‌داند.

این دیدگاه، با آیه شریفه قرآن کریم، «وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ» (و به کارهای زشت، چه آشکار و چه پنهان، نزدیک نشوید)، هم‌خوانی دارد که به تأثیرات منفی معاشرت با گناه اشاره می‌کند.

درنگ: هیچ موجودی به‌تنهایی حرکت نمی‌کند و همه در شبکه‌ای از تعاملات وجودی قرار دارند که تحت تأثیر عوامل متعدد است.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با بازخوانی مفهوم حرکت در فلسفه اسلامی، به نقد دیدگاه سنتی سکون اولیه پرداخت و عالم را ذاتاً متحرک و پویا دانست. خدا، به‌مثابه فاعل افاضه، عالم را با حیات و حرکت خلق کرده و حرکت، صفتی ذاتی در همه مراتب وجود است. این دیدگاه، با رد تمایزهای سنتی میان جوهر و عرض، و با تأکید بر ابعاد چندگانه حرکت و تأثیرات متقابل عالم، به فهمی نوین از پویایی هستی دست یافت. آیات قرآن کریم، به‌سان چراغی، این دیدگاه را روشن ساخته و فلسفه اسلامی را به‌سوی بازتعریفی مدرن و پویا هدایت می‌کند.

بخش چهارم: وحدت وجود و پیوستگی عالم

نقد چهار علت ارسطویی

فلاسفه سنتی، هر شیء را دارای چهار علت (فاعلی، غایی، صوری، مادی) می‌دانستند. این درس‌گفتار، این تقسیم‌بندی را ناکافی می‌داند و تعداد عوامل مؤثر در حرکت را بی‌نهایت می‌بیند. برای نمونه، یک میز، نه‌تنها به نجار (فاعل)، هدف (غایت)، شکل (صورت)، و ماده (چوب) وابسته است، بلکه تحت تأثیر عوامل بی‌شماری در عالم قرار دارد.

این دیدگاه، به‌سان آسمانی است که ستارگان بی‌شمار آن، هر یک به‌نحوی در حرکت عالم اثر می‌گذارند. محدودیت به چهار علت، از درک پیچیدگی عالم باز می‌ماند.

درنگ: عوامل مؤثر در حرکت عالم، بی‌نهایت‌اند و تقسیم‌بندی ارسطویی به چهار علت، ناکافی و محدود است.

نقد فرهنگ انزوایی و تفکیکی

فرهنگ انزوایی و تفکیکی، انسان را موجودی مستقل و جدا از عالم می‌بیند. این درس‌گفتار، این دیدگاه را رد کرده و انسان را در شبکه‌ای از تعاملات وجودی با کل عالم می‌داند. هر فعل، نگاه، یا انگیزه، در این شبکه اثر می‌گذارد و هیچ موجودی به‌تنهایی حرکت نمی‌کند.

این نگاه، به‌سان پارچه‌ای است که هر نخ آن به دیگر نخ‌ها پیوند دارد و جدایی یکی، کل پارچه را از هم می‌گسلد.

این ایده، با آیه شریفه قرآن کریم، «وَفِيكُمْ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ» (و در شما آنچه به سویش دعوت می‌شوید، هست)، هم‌خوانی دارد که به پیوستگی انسان با عالم اشاره می‌کند.

درنگ: انسان، در شبکه‌ای از تعاملات وجودی با عالم قرار دارد و فرهنگ انزوایی، مانع از فهم این پیوستگی است.

نقش اسمای الهی در حرکت عالم

همه اسمای الهی، به‌مثابه فاعل‌های وجودی، در حرکت عالم نقش دارند. این درس‌گفتار، با استناد به ذکر «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» (هیچ نیرو و توانی جز به‌واسطه خدا نیست)، حرکت را وابسته به فعل الهی می‌داند. هر موجود، در پرتو اسمای الهی، در جریانی پویا قرار دارد.

این دیدگاه، به‌سان اقیانوسی است که امواج آن، جلوه‌های اسمای الهی‌اند و هر ذره را در حرکت خود به پیش می‌برند.

درنگ: همه اسمای الهی، در حرکت عالم نقش دارند و هر موجود، در پرتو این اسما، پویا و زنده است.

هوشمندی مؤمن در فهم پویایی عالم

مؤمن باید هوشمند باشد و تأثیرات متقابل عالم را درک کند تا در مسیر وجودی خود با آگاهی حرکت کند. این درس‌گفتار، با تأکید بر ضرورت خودآگاهی، مؤمن را به تماشای عالم و فهم تعاملات آن دعوت می‌کند.

این هوشمندی، به‌سان دیده‌بانی است که در بلندای وجود ایستاده و جریان عالم را با دقت نظاره می‌کند.

این ایده، با آیه شریفه قرآن کریم، «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (در این، نشانه‌هایی است برای قومی که تفکر می‌کنند)، هم‌خوانی دارد که به ضرورت تفکر در عالم دعوت می‌کند.

درنگ: مؤمن هوشمند، با درک تأثیرات متقابل عالم، در مسیر وجودی خود با آگاهی و بصیرت حرکت می‌کند.

نقد محدودیت‌های ابزارهای فلسفی گذشته

فلاسفه گذشته، به دلیل نبود ابزارهای علمی، در تحلیل‌های خود محدود بودند. برای نمونه، در علم هیئت، با ابزارهای ابتدایی مانند پیاز، به محاسبات نجومی می‌پرداختند و نتوانستند به عمق کیفی عالم دست یابند. این محدودیت، در علوم مادی آشکارتر بود، درحالی‌که در علوم مجرد مانند ریاضیات، به دلیل اتکا به ذهن، موفقیت‌هایی کسب کردند.

این محدودیت، به‌سان تلاش برای دیدن ستارگان با چشمی عریان است که از ژرفای آسمان باز می‌ماند. ابزارهای علمی مدرن، می‌توانند این محدودیت را برطرف سازند.

درنگ: فقدان ابزارهای علمی، فلاسفه گذشته را در تحلیل‌های مادی محدود ساخت، اما در علوم مجرد، به دلیل اتکا به ذهن، موفقیت‌هایی کسب کردند.

حیات و حرکت ذاتی در همه موجودات

همه موجودات، با حیات و حرکت به دنیا می‌آیند و هیچ موجودی ساکن یا مرده خلق نمی‌شود. این درس‌گفتار، با رد پیش‌فرض سکون، وجود را معادل حیات و حرکت می‌داند.

این دیدگاه، به‌سان درختی است که ریشه‌هایش در حیات الهی فرو رفته و شاخه‌هایش در پویایی وجود گسترده است.

این ایده، با آیه شریفه قرآن کریم، «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» (آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، برای خدا تسبیح می‌گویند)، پشتیبانی می‌شود که به حیات و پویایی کل عالم اشاره دارد.

درنگ: همه موجودات، با حیات و حرکت ذاتی خلق می‌شوند و هیچ موجودی ساکن یا مرده به دنیا نمی‌آید.

نفی حرکت عرضی

این درس‌گفتار، حرکت عرضی را غیرواقعی می‌داند و تأکید می‌کند که همه حرکات ذاتی و وجودی‌اند. حرکت، صفتی فراگیر است که در همه مراتب وجود جاری است و نیازی به تمایز میان حرکت جوهری و عرضی نیست.

این نگاه، به‌سان جویباری است که از سرچشمه وجود جاری است و هیچ شاخه‌ای از آن جدا نیست.

درنگ: حرکت عرضی غیرواقعی است و همه حرکات، ذاتی و وجودی‌اند.

نقش انبیا و اولیا در فهم پویایی عالم

انبیا و اولیای الهی، با درک پویایی عالم و تعاملات آن، فرهنگی مبتنی بر وحدت و پیوستگی وجودی ارائه داده‌اند. این درس‌گفتار، با تأکید بر نقش ایشان، انسان را به فهمی عمیق‌تر از جایگاه خود در عالم دعوت می‌کند.

این دیدگاه، به‌سان راهنمایی است که در تاریکی جهل، انسان را به سوی نور معرفت هدایت می‌کند.

این ایده، با آیه شریفه قرآن کریم، «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (و این‌گونه ملکوت آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم)، هم‌خوانی دارد که به فهم عمیق عالم توسط انبیا اشاره می‌کند.

درنگ: انبیا و اولیا، با درک پویایی عالم، فرهنگی مبتنی بر وحدت و پیوستگی وجودی ارائه داده‌اند.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تأکید بر وحدت و پیوستگی عالم، به نقد تقسیم‌بندی‌های سنتی نظیر چهار علت ارسطویی پرداخت و تعداد عوامل مؤثر در حرکت را بی‌نهایت دانست. فرهنگ انزوایی و تفکیکی، که انسان را موجودی مستقل می‌بیند، رد شد و انسان در شبکه‌ای از تعاملات وجودی با عالم قرار گرفت. اسمای الهی، به‌مثابه فاعل‌های وجودی، عالم را در جریانی پویا قرار داده‌اند و مؤمن هوشمند، با درک این پویایی، در مسیر وجودی خود با بصیرت حرکت می‌کند. آیات قرآن کریم، این دیدگاه را روشن ساخته و فلسفه اسلامی را به‌سوی فهمی نوین از وحدت وجود هدایت می‌کند.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی نهایی

کاوش در پویایی وجود، با بازخوانی درس‌گفتار شماره ۷۷۲ استاد فرزانه آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، به بازتعریف فلسفه اسلامی در پرتو حرکت ذاتی پرداخت. این اثر، با نقد روش‌شناسی تجربی فلاسفه پیشین، از ابن‌سینا تا ملاصدرا، به محدودیت‌های ابزارهای حسی و فقدان تخصص علمی در آثار ایشان اشاره کرد. با تأکید بر ضرورت پیوند تخصص و تجربه، فلسفه اسلامی به‌مثابه دانشی آکادمیک و پویا بازتعریف شد که می‌تواند با بهره‌گیری از ایمان و طهارت باطنی، در سپهر جهانی جایگاهی ممتاز یابد.

عالم، به‌سان اقیانوسی بی‌کران، در جریانی مدام از حیات و حرکت قرار دارد. حرکت، صفتی ذاتی و غیرقابل‌انفکاک از وجود است و هیچ موجودی ساکن یا مرده خلق نمی‌شود. خدا، به‌مثابه فاعل افاضه، عالم را با شعور و پویایی آفریده و هر ذره، در شبکه‌ای از تعاملات وجودی، تحت تأثیر اسمای الهی حرکت می‌کند. این دیدگاه، با آیاتی نظیر «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» (آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، برای خدا تسبیح می‌گویند) و «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» (از بندگان خدا تنها دانشمندان‌اند که از او می‌ترسند) پشتیبانی می‌شود.

مؤمن هوشمند، با درک این پویایی و پیوستگی، در مسیر وجودی خود با بصیرت گام برمی‌دارد و از فرهنگ انزوایی به سوی نگرشی مشاعی و جمعی حرکت می‌کند. انبیا و اولیای الهی، با ارائه فرهنگی مبتنی بر وحدت وجود، انسان را به فهمی عمیق‌تر از جایگاه خود در عالم دعوت کرده‌اند. این اثر، با بازنمایی این دیدگاه‌ها، فلسفه اسلامی را به‌سوی افق‌های نوین معرفتی فرامی‌خواند و پژوهشگران را به بازاندیشی در مفاهیم بنیادین وجود و حرکت دعوت می‌کند.

با نظارت صادق خادمی