متن درس
تبیین فلسفی جسم و حرکت در حکمت اسلامی: بازخوانی درسگفتار شماره ۷۷۸
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۷۷۸)
مقدمه: درآمدی بر شناخت جسم و حرکت در حکمت اسلامی
حکمت اسلامی، به مثابه دریایی ژرف و بیکران، پیوسته کوشیده است تا با نگاهی عقلانی و تأملورزانه، حقیقت وجود و ابعاد گوناگون آن را کاوش کند. در این میان، مفاهیم جسم و حرکت، بهعنوان دو رکن بنیادین در فهم هستی، جایگاهی ویژه دارند. جسم، چونان بستری مادی، و حرکت، چونان صفتی سیال و پویا، در همتنیدگیای عمیق، پرسشهایی بنیادین را در برابر فیلسوفان قرار دادهاند. این نوشتار، برگرفته از درسگفتار شماره ۷۷۸ استاد فرزانه قدسسره، به بازخوانی و تحلیل این دو مفهوم در چارچوب حکمت اسلامی میپردازد.
بخش نخست: چیستی جسم و حرکت در حکمت اسلامی
ماهیت دوگانه جسم و حرکت
در حکمت اسلامی، شناخت اشیاء و موجودات مادی، بهویژه جسم و ماده، در نسبت با حرکت، ترکیبی از دو ساحت متمایز را به نمایش میگذارد: ساحت غیرتجریدی، که به جسم و ماده تعلق دارد، و ساحت تجریدی، که حرکت را در بر میگیرد. جسم، چونان موجودی مادی و ملموس، در برابر حرکت، که صفتی سیال و ناملموس است، قرار میگیرد. این دوگانگی، به پیچیدگیهای هستیشناختی در تحلیل این مفاهیم اشاره دارد. جسم، بهعنوان متحرک، بستری است که حرکت در آن تحقق مییابد، و حرکت، بدون این بستر، امری صرفاً ذهنی و تجریدی باقی میماند.
تجریدی و غیرتجریدی در فلسفه
در سنت فلسفی اسلامی، اصطلاح «مجرد» به موجوداتی اطلاق میشود که از ماده مفارقت دارند، مانند روح و عقل، و «مادی» به موجوداتی که با ماده مقارناند. اما در تحلیل حرکت، تجریدی به معنای امری است که به چشم نمیآید، مانند خود حرکت، که بدون بستر مادی (جسم) قابل رؤیت نیست. این بازتعریف، نشاندهنده تمایز میان کاربرد سنتی و نوین اصطلاحات فلسفی است. حرکت، هرچند تجریدی است، اما مجرد به معنای مفارق از ماده نیست، بلکه در پیوند با جسم معنا مییابد.
تقسیمبندی مباحث فلسفی
مباحث فلسفی در حکمت اسلامی به دو قسم عمده تقسیم میشوند: مباحث تجریدی، مانند وجود، ماهیت، وحدت و کثرت، که عقلانی و مستقل از مادهاند، و مباحث تخلیطی، مانند جسم، ماده و صورت، که با ماده درآمیختهاند. این تقسیمبندی، تمایزی بنیادین میان هستیشناسی محض و طبیعیات را آشکار میسازد. جسم و حرکت، در حوزه مباحث تخلیطی قرار دارند، جایی که فلسفه با علوم تجربی تلاقی مییابد.
جایگاه علوم تجربی در تحلیل جسم
در مباحث تخلیطی، مانند شناخت جسم و خصوصیات آن، علوم تجربی، از زیستشناسی تا فیزیک و شیمی، نقشآفریناند. جسم، بهعنوان موجودی خارجی، با ابزارهای تجربی قابل تحلیل است، و فیلسوفان نمیتوانند در این حوزه ادعای انحصار کنند. این همکاری، ضرورت تلفیق فلسفه با تجربه را برجسته میسازد. علوم تجربی، با ابزارهایی چون آزمایشگاه و وسایل بزرگنمایی، ماده را بهگونهای تحلیل میکنند که فلسفه سنتی، به دلیل فقدان این ابزارها، از آن عاجز بود.
محدودیتهای حکمت سنتی در شناخت ماده
حکمت سنتی، به دلیل وابستگی به عقل محض و فقدان ابزارهای تجربی، در تحلیل مباحث تخلیطی، مانند جسم و حرکت، با محدودیتهایی مواجه شد. فیلسوفان سنتی، به سبب نبود آزمایشگاه و ابزارهای رصدی، در شناخت ماده و حرکت ناکام ماندند. این محدودیت، بهویژه در طبیعیات و نجوم، آشکار است، جایی که فلاسفه در ریاضیات موفق بودند، اما در تحلیل حرکت کرات یا شکل آنها دچار خطا شدند.
نقش تجربه در تکمیل فلسفه
برخی از فیلسوفان برجسته اسلامی، مانند زکریای رازی و ابوریحان بیرونی، پیش از پرداختن به فلسفه، عالم تجربی بودند. ابنسینا نیز، با پیشی گرفتن طب بر فلسفهاش، نشان داد که تجربه، مکمل عقل است. نقد صدرالمتألهین بر فلسفه ابنسینا، در حالی که طب او همچنان معتبر است، گواهی بر برتری تجربه در شناخت ماده است. این نکته، بر اهمیت تلفیق فلسفه با علوم تجربی تأکید دارد.
بخش دوم: نقد روششناسی حکمت سنتی در تحلیل جسم و حرکت
محدودیتهای تعاریف فلسفی
حکمت سنتی، جسم را بهعنوان موجودی دارای طول، عرض و عمق تعریف کرده است. این تعریف، هرچند به ظاهر بديهي است، اما کلی و ناکافی است. چنین تعاریفی، که به شرحالاسمی محدود میشوند، از تحلیل عمیق جسم بازمیمانند. برای نمونه، تعریف «انسان بشر است» یا «جسم چیزی است که ابعاد سهگانه دارد»، تنها به توصیف ظاهری بسنده میکند و از تبیین ماهیت عاجز است.
چالشهای تحلیل حرکت
حرکت، بهعنوان صفتی تجریدی اما غیرمجرد، چالشی بزرگ برای حکمت سنتی بود. فلاسفه، به دلیل فقدان ابزارهای تجربی، حرکت را نه بهصورت مستقل، بلکه در بستر متحرک (جسم) تحلیل کردند. این وابستگی، تحلیل حرکت را به شناخت جسم پیوند زد، اما فقدان ابزارهای آزمایشگاهی، این تحلیل را ناقص گذاشت. حرکت، چونان جریانی سیال، از تحلیلهای صرفاً عقلانی فراتر است و نیازمند تجربه است.
نقد خوشباوری در پذیرش تعاریف کلی
یکی از چالشهای فرهنگی در سنت اسلامی، خوشباوری در پذیرش تعاریف کلی فلاسفه بود. این تعاریف، هرچند به ظاهر روشن و بديهي بودند، اما از عمق علمی برخوردار نبودند. برای نمونه، در فرهنگ عمومی، تعریف گل به «چیزی که قرمز است» یا «چیزی که در باغ است» محدود میشود، حال آنکه باغبان، با تجربه مستقیم، گل را با نشان دادن آن تعریف میکند. این تمثیل، برتری تجربه بر کلیگویی را نشان میدهد.
تمایز جسم طبیعی و تعلیمی
جسم، یا طبیعی است، مانند سنگ، یا تعلیمی، مانند میز. این تقسیمبندی، به تنوع جسم در حکمت اسلامی اشاره دارد. جسم طبیعی، دارای ابعاد سهگانه است، اما این ابعاد، خود عرضاند. پرسش اینجاست که چگونه سه عرض، جوهر میشوند؟ این تناقض، به محدودیتهای تعریف جسم در حکمت سنتی اشاره دارد. جسم، فراتر از مجموع ابعاد است و نیازمند تحلیلی چندوجهی است.
چندوجهی بودن جسم
جسم، چونان تصویری سهبعدی، از زوایای گوناگون قابل تحلیل است: ماده و صورت، جنس و فصل، جوهر و عرض، طبیعی و تعلیمی. این چندوجهی بودن، به پیچیدگی هستیشناختی جسم اشاره دارد. ماده و صورت، در خارج، و جنس و فصل، در ذهناند. جسم، بهعنوان جوهر، موجودی مستقل است، اما تحلیل آن، نیازمند نگاهی جامع و چندسویه است.
بخش سوم: حرکت ذاتی و وحدت وجود
حرکت ذاتی عالم
هستی، ذاتاً متحرک است. خدا و همه موجودات، از جسم تا مجردات، دارای حرکت ذاتیاند. این دیدگاه، که ریشه در حکمت صدرایی دارد، سکون را فرضی نادرست میداند. فلاسفه سنتی، به دلیل فقدان ابزارهای تجربی، عالم را ساکن پنداشتند، اما حرکت ذاتی، با تجربه و تأمل، آشکار میشود.
وحدت وجود و ظهور حق
همه موجودات، ظهور حقاند. حرکت ذاتی خدا، در همه مراتب عالم جاری است. این اصل، که در حکمت پویا ریشه دارد، کثرت ظهورات را در وحدت وجود تبیین میکند. خدا، ذات دارد و موجودات، ظهور. این ظهورات، هرچند متنوعاند، اما همگی متحرک و زندهاند.
پیوند با معارف قرآنی
شناخت خدا، از طریق تجربه وجودی و حرکت ذاتی عالم، در آیات قرآن کریم نیز بازتاب یافته است. برای نمونه:
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم.
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
بگو او خداست، یگانه.
این آیات، به پیوند عمیق میان فلسفه، عرفان و معارف قرآنی اشاره دارند. حرکت ذاتی، چونان جریانی الهی، در همه مراتب هستی جاری است و شناخت خدا را ممکن میسازد.
بخش چهارم: ضرورت بازنگری در علوم انسانی اسلامی
نقد تخصصزدگی و جامعیت کاذب
فلاسفه سنتی، چونان خیاطانی که از جوراب تا کلاه میدوختند، مدعی جامعیت بودند. این جامعیت کاذب، مانع شناخت تخصصی ماده و حرکت شد. حکمت سنتی، به دلیل فقدان تخصص و ابزارهای تجربی، در تحلیل جسم فلکی و ماده زمینی خطا کرد. ماده، در همه مراتب، یکسان است، و تفاوت میان ماده فلکی و زمینی، فرضی باطل است.
نوسازی علوم انسانی اسلامی
علوم انسانی اسلامی، برای پاسخگویی به نیازهای دنیای مدرن، نیازمند چارچوبهای نوین است. روشهای سنتی، که به تعاریف کلی و عقل محض وابستهاند، در برابر پیچیدگیهای کنونی ناکافیاند. حرکت ذاتی و وحدت وجود، بستری برای این تحول فراهم میآورند. علوم انسانی باید با تلفیق فلسفه، تجربه و معارف قرآنی، بازسازی شوند.
جمعبندی
این نوشتار، با بازخوانی درسگفتار شماره ۷۷۸ استاد فرزانه قدسسره، به تبیین مفاهیم جسم و حرکت در حکمت اسلامی پرداخت. جسم، بهعنوان بستری مادی، و حرکت، بهعنوان صفتی تجریدی، در همتنیدگیای عمیق، حقیقت وجود را آشکار میسازند. حکمت سنتی، به دلیل فقدان ابزارهای تجربی، در تحلیل این مفاهیم ناکام ماند، اما حرکت ذاتی و وحدت وجود، بستری برای فهم پویای هستی فراهم میآورند. آیات قرآن کریم، این حقیقت را تأیید میکنند که همه عالم، ظهور حق است و حرکت، صفت ذاتی وجود. بازنگری در علوم انسانی اسلامی، با تکیه بر این اصول، راه را برای پیشرفت علمی و معنوی هموار میسازد.