متن درس
کاوش در فلسفه حرکت و محرک در حکمت اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷۷۹)
مقدمه: درآمدی بر فلسفه حرکت و پویایی وجودی
حوزه فلسفه اسلامی، چونان اقیانوسی ژرف، مفاهیم حرکت و محرک را در خود جای داده که چونان نگینهایی بر تارک معرفت بشری میدرخشند. درسگفتار شماره ۷۷۹، با تمرکز بر ماهیت حرکت و نقش محرک در ایجاد آن، به نقدی عمیق و روشنگرانه از پیشفرضهای سنتی فلاسفه پیشین میپردازد. این گفتار، حرکت را نه تنها صفتی ذاتی و غیرقابلانفکاک از وجود، بلکه جلوهای از فیض الهی معرفی میکند که در همه مراتب هستی، از مادی تا مجرد، جاری است. برخلاف دیدگاههای ارسطویی که حرکت را وابسته به ترکیبی از عامل مادی و مجرد میدانند، این گفتار با استدلالی نوآورانه، عالم را شبکهای پویا و خودکفا در حرکت میبیند که نیازی به محرک خارجی ندارد.
بخش نخست: نقد پیشفرضهای سنتی در باب حرکت و محرک
نقد نقش مستقل ماده و مجرد در ایجاد حرکت
فلاسفه پیشین، ماده را بهماهو ماده و مجرد را بهماهو مجرد، ناتوان از ایجاد حرکت بهتنهایی میدانستند. این دیدگاه، ریشه در فلسفه ارسطویی دارد که حرکت را نتیجه تعامل میان عامل مادی (طبیعت) و عامل مجرد (عقل) میبیند. اما این گفتار، این پیشفرض را به چالش میکشد و حرکت را صفتی ذاتی و لاینفک از وجود معرفی میکند. ماده، چونان جویباری که به خودی خود جاری است، نیازی به محرک خارجی ندارد، و مجرد نیز بهتنهایی محرک نیست، بلکه حرکت در ذات وجود نهفته است.
نیاز به دو عامل مجرد و مادی برای حرکت
فلاسفه پیشین استدلال میکردند که برای ایجاد حرکت در عالم ماده، ترکیبی از عامل مجرد (عقل) و عامل مادی (طبیعت) ضروری است. این دیدگاه، ماده را بهتنهایی ناتوان از تحریک میداند و عقل را محرک اصلی معرفی میکند. اما این گفتار، با رد این دوگانگی، حرکت را ذاتی وجود میبیند و نیاز به عامل مجرد را نفی میکند. این دیدگاه، با آیه كُلُّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (هر روز او در کاری است) همخوانی دارد، که به پویایی ذاتی عالم اشاره میکند.
نقش طبیعت بهعنوان عامل مادی
طبیعت، در دیدگاه سنتی، بستری برای حرکت تلقی میشود که بدون عامل مجرد، قادر به تحریک نیست. اما این گفتار، با تأکید بر پویایی ذاتی ماده، این پیشفرض را رد میکند. ماده، چونان درختی که شاخههایش در نسیم وجود میجنبد، ذاتاً متحرک است و نیازی به محرک خارجی ندارد.
تقسیمبندی محرکها در فلسفه پیشین
فلاسفه پیشین، محرکها را به انواع بالذات، بالعرض، بلاواسطه، و باواسطه تقسیم میکردند. این تقسیمبندی، حرکت را وابسته به محرک خارجی و واسطهها میداند. برای نمونه، نجار با ابزار خود بهعنوان محرک باواسطه مثال زده میشود. اما این گفتار، با رد این تقسیمبندی، حرکت را صفتی وجودی و مستقل از واسطهها معرفی میکند. حرکت، چونان جویباری که از سرچشمه وجود میجوشد، نیازی به واسطه ندارد.
اثبات محرک عقلانی در فلسفه پیشین
فلاسفه پیشین، برای ایجاد حرکت در عالم ماده، به وجود محرک عقلانی (مجرد) معتقد بودند که خارج از ماده عمل میکند. این دیدگاه، ماده را ساکن و نیازمند محرک خارجی میبیند. اما این گفتار، با نقد این پیشفرض، حرکت را ذاتی و مستقل از محرک عقلانی معرفی میکند. عالم، چونان اقیانوسی که امواجش از ذات خود برمیخیزد، در پویایی دائمی است.
نقد پیشفرض سکون ماده
دیدگاه سنتی، ماده را ذاتاً ساکن فرض کرده و حرکت را وابسته به محرک خارجی میداند. این گفتار، این پیشفرض را رد کرده و ماده را ذاتاً متحرک معرفی میکند. این دیدگاه، با آیه يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ (آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، برای خدا تسبیح میگویند) همخوانی دارد، که به پویایی همه موجودات اشاره میکند.
حرکت ذاتی در همه موجودات
این گفتار استدلال میکند که همه اجسام، ذاتاً دارای حرکتاند و حرکت در همه مراتب وجود، از مادی تا مجرد، جاری است. سکون، مفهومی عرفی است که در برابر پویایی ذاتی عالم، چونان سایهای در برابر نور، رنگ میبازد. این دیدگاه، عالم را شبکهای پویا از حرکات وجودی میبیند که هیچ موجودی از آن مستثنی نیست.
نقش نفس ناطقه در ایجاد حرکت
فلاسفه پیشین، نفس ناطقه را بهعنوان عامل مجرد در ایجاد حرکت در بدن معرفی میکردند. اما این گفتار، با نقد این دیدگاه، حرکت را ذاتی وجود میداند و نیازی به عامل مجرد نمیبیند. نفس ناطقه، چونان چراغی که نور وجود را متجلی میسازد، خود بخشی از این پویایی وجودی است.
ابعاد مختلف حرکت در عالم ماده
فلاسفه پیشین، حرکت را در ابعاد مادی (زاویه، دایره، مکعب، جهات) تحلیل کرده و آن را به شش یا چهار جهت محدود میدانستند. این گفتار، با نقد این محدودیت، حرکت را در همه مراتب وجود، از جمله حیات، تجرد، و علم، جاری میداند. حرکت، چونان نسیمی که در همه ابعاد هستی میوزد، فراتر از چارچوبهای مادی است.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با نقد پیشفرضهای سنتی فلاسفه پیشین در باب حرکت و محرک، نشان داد که حرکت صفتی ذاتی و لاینفک از وجود است. این دیدگاه، با رد دوگانگی ماده و مجرد، عالم را شبکهای پویا از حرکات وجودی معرفی میکند که نیازی به محرک خارجی ندارد. استناد به آیات قرآن کریم، چونان چراغی روشنگرانه، این حقیقت را آشکار میسازد که همه موجودات در پویایی دائمیاند و حرکت، جلوهای از فیض الهی است.
بخش دوم: تحلیل آرای ملاصدرا و ابنسینا در باب حرکت
استناد به آرای ملاصدرا در اسفار
ملاصدرا در جلد سوم اسفار اربعه، فصل چهاردهم، به تقسیم قوه محرکه و اثبات محرک عقلانی پرداخته و حرکت را وابسته به محرک خارجی میداند. او محرکها را به بالذات، بالعرض، بلاواسطه، و باواسطه تقسیم میکند و برای محرک باواسطه، مثال نجار و ابزار را میآورد. اما این گفتار، با نقد این دیدگاه، حرکت را ذاتی وجود معرفی میکند و از پیشفرضهای سنتی فراتر میرود.
محرکی که خود متحرک نیست
ملاصدرا معتقد است که محرکی وجود دارد که خود متحرک نیست، اما حرکت را ایجاد میکند، مانند معشوق که عاشق را به حرکت وا میدارد. این گفتار، این مثال را نقد کرده و استدلال میکند که حتی معشوق، در سطح وجودی، متحرک است. این دیدگاه، با آیه وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ (و هیچ چیزی نیست مگر اینکه با ستایش او تسبیح میگوید) همخوانی دارد، که همه موجودات را دارای شعور و حرکت میداند.
نقد مثال معشوق و عاشق
مثال معشوق و عاشق، که در آن معشوق بدون حرکت، عاشق را به حرکت وا میدارد، مورد نقد قرار میگیرد. حتی اگر معشوق غافل، خواب، یا مرده باشد، در سطح وجودی متحرک است، زیرا وجود ذاتاً پویاست. این نقد، مانند کلیدی که قفل پیشفرضهای سنتی را میگشاید، پویایی ذاتی همه موجودات را آشکار میسازد.
نقد مثال معلم و متعلم
مثال معلم و متعلم، که در آن معلم بدون حرکت، متعلم را به حرکت وا میدارد، نادرست است، زیرا معلم نیز در فرآیند تعلیم متحرک است. این گفتار، با رد پیشفرض محرک ساکن، همه موجودات را در شبکهای از پویایی وجودی قرار میدهد. تعلیم، چونان جریانی دوسویه، معلم و متعلم را در حرکتی متقابل به هم پیوند میدهد.
نقد مثال ضبط صوت
ضبط صوت، بهعنوان محرکی که خود متحرک نیست، نیز مورد نقد قرار میگیرد. حتی ضبط صوت، در سطح وجودی، متحرک است، زیرا وجود ذاتاً پویاست. این نقد، مانند آیینهای که حقیقت پویایی عالم را بازمیتاباند، پیشفرضهای عرفی را رد میکند.
استناد به ابنسینا در طبیعیات شفا
ابنسینا در طبیعیات شفا، صفحه ۱۱۶، فصل سیزدهم، حرکت را در جهات مختلف (افق، عمود، منحنی) تحلیل کرده و آن را به ابعاد کمی محدود میداند. او معتقد است که هر جسم دارای شش جهت (شرق، غرب، شمال، جنوب، رأس، ذنب) است و حرکت در این جهات رخ میدهد. این گفتار، با نقد این محدودیت، حرکت را در همه مراتب وجود، از جمله حیات و تجرد، جاری میداند.
جهات ششگانه اجسام
ابنسینا حرکت را به جهات ششگانه محدود میکند، اما این گفتار، این دیدگاه را نقد کرده و حرکت را فراتر از چارچوبهای مادی میبیند. حرکت، چونان جویباری که از سرچشمه وجود میجوشد، در همه مراتب هستی، از مادی تا مجرد، جاری است.
نقد محدودیت حرکت به جهات مادی
محدود کردن حرکت به جهات مادی (افق، عمود، منحنی) و نادیده گرفتن حرکت در وجود، حیات، و تجرد، مورد نقد قرار میگیرد. این گفتار، با تأکید بر حرکت در همه مراتب وجود، از این محدودیتها فراتر میرود. این دیدگاه، با اصل «كُلُّ شَيْءٍ فِي كُلِّ شَيْءٍ» در عرفان اسلامی همسوست، که عالم را شبکهای پویا میبیند.
نفی اجسام بینهایت
فلاسفه پیشین معتقد بودند که اجسام بینهایت وجود ندارند و حرکت اجسام محدود است، زیرا به محرکی غیرمتحرک ختم میشود. این گفتار، با تأکید بر حرکت نامحدود در وجود، این پیشفرض را رد میکند. حرکت، چونان امواجی که در اقیانوس بیکران وجود میجنبد، در همه مراتب هستی جاری است.
نقد تسلسل در محرکها
فلاسفه پیشین، برای جلوگیری از تسلسل، به محرکی غیرمتحرک (عقل) معتقد بودند. این گفتار، با رد نیاز به محرک غیرمتحرک، حرکت را صفتی وجودی و مستقل از تسلسل معرفی میکند. این دیدگاه، با اصل توحید وجودی همسوست و عالم را در فیضان دائمی حق میبیند.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با تحلیل آرای ملاصدرا و ابنسینا، نشان داد که پیشفرضهای سنتی در باب حرکت و محرک، به دلیل محدودیت در چارچوبهای مادی، از تبیین حقیقت پویایی وجود بازمیمانند. این گفتار، با نقد مثالهایی چون معشوق و عاشق، معلم و متعلم، و ضبط صوت، حرکت را صفتی ذاتی و فراگیر معرفی میکند که در همه مراتب عالم جاری است. استناد به آیات قرآن کریم، این حقیقت را چونان نوری روشنگرانه آشکار میسازد.
بخش سوم: بازتعریف حرکت در پرتو توحید وجودی
نفی نیاز به محرک خارجی
این گفتار استدلال میکند که عالم هستی برای حرکت، نیازی به محرک خارجی ندارد و حرکت ذاتی وجود است. عالم، چونان درختی که شاخههایش در نسیم فیض الهی میجنبد، ذاتاً پویاست. این دیدگاه، با آیه أَنَا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ (ما راه را به او نشان دادیم) همخوانی دارد، که به پویایی ذاتی موجودات اشاره میکند.
حرکت در همه مراتب وجود
حرکت، نهتنها در جهات مادی، بلکه در وجود، حیات، تجرد، عشق، و علم جاری است و محدود به ابعاد کمی نیست. این دیدگاه، عالم را چونان شبکهای پویا میبیند که همه موجودات در آن، از ذره تا افلاک، در رقص وجودیاند. این ایده، با اصل تجدد وجودی در حکمت متعالیه همسوست.
نقد دیدگاه متکلمان درباره استقلال پس از خلقت
متکلمان معتقد بودند که پس از خلقت، موجودات مستقل از خدا حرکت میکنند. این گفتار، این دیدگاه را رد کرده و حرکت را وابسته به فیض دائمی خدا میداند. این دیدگاه، با آیه وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ (و هر نعمتی که دارید، از خداست) همخوانی دارد.
اتحاد فاعل و فعل در خلقت
خداوند بهعنوان فاعل، با فعل خود (مخلوقات) اتحاد دارد و این اتحاد، در لحظهلحظه وجود و حرکت مخلوقات جاری است. این دیدگاه، عالم را چونان آیینهای میبیند که نور حق در آن متجلی است و حرکت، جلوهای از این فیضان دائمی است.
ظهور همه صفات حق در مخلوقات
همه صفات حق، از قدرت و حیات تا اراده و رحمت، در مخلوقات به قدر ظرفیتشان ظهور مییابد. این گفتار، با تمثیل پارچ و لیوان، استدلال میکند که همه صفات حق در مخلوقات ظهور دارند، اما نه بهصورت کامل. مانند لیوانی که از پارچ فیض الهی پر میشود، هر موجود به اندازه ظرفیت خود از صفات حق بهرهمند است. این دیدگاه، با آیه وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلَّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (مشرق و مغرب از آن خداست؛ پس به هر سو رو کنید، وجه خدا آنجاست) همخوانی دارد.
تفاوت ظهور و وجود در مخلوقات
حق، ظهوراً در همه مخلوقات هست، اما وجوداً همه حق نیست. این تمایز، مانند تفاوت میان نور و آیینه، رابطه حق و خلق را روشن میسازد. این دیدگاه، با اصل «كُلُّ شَيْءٍ فِي كُلِّ شَيْءٍ» در عرفان اسلامی همسوست و عالم را ظهوری از حق میبیند.
نقد پیشفرضهای عرفی درباره حرکت
محدود کردن حرکت به جهات مادی و جستوجوی محرک مجرد، نتیجه پیشفرضهای عرفی است که عالم را ساکن میبیند. این گفتار، با رد این پیشفرضها، عالم را شبکهای پویا و خودکفا در حرکت معرفی میکند. حرکت، چونان نسیمی که در همه ابعاد هستی میوزد، ذاتی و فراگیر است.
نقد فرهنگ طلسمات و غاسقات
عالمان پیشین، نفوس و موجودات را طلسمات و غاسقات میدانستند که نیازمند محرک مجرد هستند. این گفتار، با نقد این دیدگاه، موجودات را ذاتاً متحرک معرفی میکند. این دیدگاه، با آیه يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ (آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، برای خدا تسبیح میگویند) همخوانی دارد، که همه موجودات را دارای شعور و حرکت میداند.
نقد فرهنگ خلقت ناقص
فرهنگ سنتی، برخی موجودات را ناقص و خلقشده توسط ملائکه میدانست. این گفتار، با رد این دیدگاه، همه مخلوقات را مستقیماً خلق خدا میبیند. این دیدگاه، با آیه وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ (و اوست که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید) همخوانی دارد.
نقد فرهنگ تقدیر نادرست
فرهنگ عرفی، تقدیر الهی را نادرست میداند و خلقت را بدخط معرفی میکند. این گفتار، با رد این دیدگاه، خلقت را کامل و متحرک میبیند. این دیدگاه، با آیه صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ (صنعت خدا که هر چیزی را استوار کرد) همخوانی دارد، که به کمال خلقت اشاره میکند.
نقد روششناختی علم دینی
علم دینی، به دلیل اتکا به ابزارهای عرفی و مادی، از تحلیل عمیق حرکت وجودی بازمانده است. این گفتار، با نقد این ضعف، ضرورت رویکردی علمی و وجودی را تأکید میکند. علم دینی، مانند درختی که شاخههایش در خاک عرف گرفتار شده، نیازمند بازنگری است تا به سوی حقیقت پویایی وجود صعود کند.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با بازتعریف حرکت در پرتو توحید وجودی، عالم را شبکهای پویا و خودکفا در حرکت معرفی کرد. این گفتار، با نقد پیشفرضهای عرفی و سنتی، حرکت را صفتی ذاتی و جلوهای از فیض الهی دانست که در همه مراتب وجود جاری است. استناد به آیات قرآن کریم، این حقیقت را چونان نوری روشنگرانه آشکار ساخت.
نتیجهگیری کلی
این نوشتار، با کاوش در مفاهیم حرکت و محرک در حکمت اسلامی، به نقد پیشفرضهای سنتی فلاسفه پیشین پرداخت و حرکت را صفتی ذاتی و لاینفک از وجود معرفی کرد. با رد دوگانگی ماده و مجرد، عالم را شبکهای پویا از حرکات وجودی ترسیم نمود که در همه مراتب، از مادی تا مجرد، جاری است. استناد به آیات قرآن کریم، مانند كُلُّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ و يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ، این حقیقت را روشن ساخت که حرکت، جلوهای از فیض الهی است. نقد فرهنگهای عرفی و روشهای سنتی علم دینی، راه را برای بازتعریف مفاهیم بنیادین فلسفه اسلامی هموار کرد. این گفتار، چونان چراغی در مسیر معرفت، افقهای جدیدی را به روی پژوهشگران گشوده و فلسفه را به سوی تحلیلهای وجودی و علمی دعوت میکند.