متن درس
کاوشی در فلسفه پویای وجود: نفی سکون و تبیین معرفت و حقیقت
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۷۸۶)
دیباچه
فلسفه اسلامی، بهویژه در چارچوب حکمت متعالیه، همواره در پی پاسخ به پرسشهای بنیادین درباره ماهیت وجود، حرکت، و معرفت بوده است. درسگفتار شماره ۷۸۶، ارائهشده توسط استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوشی عمیق در مفاهیم حرکت، قدرت، معرفت، و تمایز میان حقیقت و عقیده میپردازد. هدف این اثر، ارائه دیدگاهی نوین به پویایی ذاتی عالم، نفی سکون، و تبیین رابطه میان معرفت و حقیقت در پرتو فلسفه توحیدی است. با استناد به آیات قرآن کریم و تحلیلهای فلسفی، این نوشتار عالم را چونان شبکهای پویا و بیتناهی ترسیم میکند که در آن، هر ذره، آیینهای از حقیقت بیکران الهی است.
بخش نخست: حرکت، قدرت، و معرفت در عالم وجود
حرکت به سوی قدرت
حرکت، در ذات خود، به سوی اقتدار و قدرت پیش میرود. قدرت، بستری است که زمینه ظهور حرکت را فراهم میسازد، گویی که حرکت، چونان جویباری است که به سوی دریای اقتدار جاری است. استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، حرکت را تجلی وجودی قدرت میدانند که در فرد و جامعه، به ظهور اقتدار میانجامد. این دیدگاه، حرکت را نه صرفاً جابهجایی مکانی، بلکه سیر وجودی به سوی کمال میبیند.
این اصل، با آیه شریفه «كُلُّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» (الرحمن: ۲۹؛ هر روز او در کاری است) همخوانی دارد که به پویایی دائمی عالم و تجلی اقتدار الهی اشاره میکند. حرکت، چونان نفس وجود، در هر لحظه به سوی کمال پیش میرود و قدرت، ظرف این سیر بیپایان است.
معرفت، وزان قدرت
معرفت، چونان مشعلی فروزان، وزان و وزن قدرت را در خود دارد. انسانهایی که از معرفت برخوردارند، حرکتهایشان حسابشده و هدفمند است، در حالی که فقدان معرفت، به حرکتهای واهی و بیبرنامه میانجامد. استاد فرزانه استدلال میکنند که معرفت، نیروی محرکهای است که حرکت را از سطح ظاهری به عمق وجودی ارتقا میدهد. این دیدگاه، معرفت را نهتنها ابزار شناخت، بلکه بستری برای تحقق اقتدار در فرد و جامعه میداند.
این ایده، با آیه شریفه «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» (مجادله: ۱۱؛ خدا کسانی از شما را که ایمان آوردهاند و کسانی را که دانش یافتهاند به درجاتی برافرازد) همسو است که به نقش معرفت در ارتقای مراتب وجودی اشاره دارد.
درنگ: معرفت، بستر تحقق حرکت هدفمند و اقتدار وجودی است. فقدان معرفت، حرکت را به وهمی بودن و بیبرنامگی میکشاند.
حرکتهای واهی و نقد غفلت
انسانهایی که از معرفت بیبهرهاند، به حرکتهای واهی گرفتار میشوند، گویی که در تاریکی گام برمیدارند و مقصدی ندارند. استاد فرزانه، این حرکتها را فاقد برنامه و هدف میدانند، زیرا بدون معرفت، حرکت از حقیقت وجودی خود تهی میشود. غفلت، چونان پردهای سنگین، انسان را از پویایی ذاتی عالم دور میکند و او را در توهم سکون گرفتار میسازد.
این نقد، ضرورت آگاهی و معرفت را در مسیر حرکت وجودی برجسته میکند. انسان غافل، چونان مسافری است که در راه گم شده و نمیداند به کجا میرود، اما انسان عارف، با نور معرفت، مسیر کمال را میپیماید.
سیر بحث: از حرکت به فعل و تفاعل
بحث حرکت، به قدرت، از قدرت به معرفت، و از معرفت به فعل و تفاعل سیر کرده است. این سیر، چونان سفری از ظاهر به باطن وجود است که هر مرحله، لایهای عمیقتر از حقیقت را آشکار میکند. استاد فرزانه، با این سیر، به جامعیت فلسفه پویا اشاره دارند که حرکت، معرفت، و فعل را در شبکهای بههمپیوسته میبیند.
این دیدگاه، عالم را چونان تابلویی میبیند که هر جزء آن، در تعامل با دیگر اجزا، به سوی کمال در حرکت است. این سیر، با اصل وحدت وجود در حکمت متعالیه همخوانی دارد که عالم را در جریانی بیپایان از فعل و ظهور میداند.
وقفه و بازیافتن مسیر
وقفه پنجماهه در درسگفتار، چونان ضربهای است که ذهن را از مسیر گفتوگو دور کرده است. استاد فرزانه، با تشبیه این وقفه به ضربهای که هوشیاری را میرباید، بر ضرورت بازخوانی مباحث پیشین تأکید میکنند. این بازخوانی، چونان یافتن دوباره خویشتن در میانه راه است که بدون آن، ادامه مسیر ممکن نیست.
این اصل، به اهمیت روششناسی در فلسفه اشاره دارد. حکیم، چونان راهنمایی است که با بازنگری دقیق، مسیر حقیقت را بازمییابد و از گمراهی میرهد.
اصالت و نوآوری مباحث
مباحث این درسگفتار، در هیچ کتابی یافت نمیشوند و از نوآوری فلسفی برخوردارند. استاد فرزانه، با ارائه دیدگاهی بدیع، از سنتهای کهن فلسفی فراتر میروند و به بازتعریف مفاهیم بنیادین دعوت میکنند. این اصالت، فلسفه را از قید تکرار رها کرده و به سوی افقهای نوین هدایت میکند.
این نوآوری، چونان نسیمی است که غبار از چهره حقیقت میزداید و آن را در پرتو نوری تازه به نمایش میگذارد.
درنگ: مباحث این درسگفتار، با اصالت و نوآوری، فلسفه را از محدودیتهای سنتی رها کرده و به سوی تبیینی پویا و توحیدی سوق میدهد.
بخش دوم: فاعلیت الهی و تفاعل ظهوری
فاعلیت حقیقی خداوند
خداوند، فاعل حقیقی عالم است و مخلوقات، فاقد فاعلیت مستقلاند. استاد فرزانه استدلال میکنند که مخلوقات، ظهورات فعل الهیاند و هیچیک بهتنهایی فاعل نیستند. این دیدگاه، ریشه در توحید افعالی دارد که فاعلیت را منحصر به ذات الهی میداند.
این اصل، با آیه شریفه «اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ» (زمر: ۶۲؛ خدا آفریننده هر چیزی است) همخوانی دارد که به فاعلیت مطلق الهی اشاره میکند. مخلوقات، چونان آیینههاییاند که نور فعل الهی را بازمیتابانند.
نفی تفاعل میان حق و خلق
خداوند با مخلوقات تفاعل ندارد، زیرا فاعلیت، مختص ذات اوست. استاد فرزانه تأکید میکنند که مخلوقات، به دلیل فقدان فاعلیت مستقل، نمیتوانند در برابر حق تعالی فاعل باشند. این دیدگاه، تفاعل را به مرتبه خلق محدود میکند و خداوند را از هرگونه تعامل متقابل با مخلوقات مبرا میداند.
این اصل، عالم را چونان صحنهای میبیند که در آن، خداوند کارگردان و مخلوقات بازیگرانیاند که تنها به اراده او عمل میکنند.
تفاعل ظهوری در میان مخلوقات
مخلوقات، با یکدیگر تفاعل ظهوری دارند، به این معنا که هر یک بر دیگری اثر میگذارد و از دیگری متأثر میشود. استاد فرزانه این تفاعل را چونان رقصی هماهنگ میان موجودات میدانند که در آن، هر حرکت، پاسخی به حرکت دیگر است. این تفاعل، جلوهای از وحدت وجود است که عالم را در شبکهای از تعاملات بههمپیوسته میبیند.
این دیدگاه، با آیه شریفه «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» (جمعه: ۱؛ آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، برای خدا تسبیح میگویند) همسو است که به تعامل و پویایی موجودات در تسبیح الهی اشاره دارد.
درنگ: فاعلیت، مختص خداوند است و مخلوقات، در تفاعل ظهوری با یکدیگر، جلوههای فعل الهی را بازمیتابانند.
بخش سوم: نفی سکون و پویایی ذاتی عالم
عالم، عالم فعل و تفاعل
عالم، عرصه فعل و تفاعل است، چه در سطح مُظهری (الهی) و چه در سطح مَظهری (خلقی). استاد فرزانه عالم را چونان اقیانوسی میبینند که در آن، هر موج، جلوهای از فعل و تعامل است. این دیدگاه، به پویایی ذاتی عالم اشاره دارد که در آن، هیچ موجودی از حرکت بازنمیایستد.
این اصل، با آیه شریفه «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (قصص: ۸۸؛ هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است) همخوانی دارد که به تجدد و پویایی عالم در پرتو وجه الهی اشاره میکند.
نفی سکون در عالم
استاد فرزانه استدلال میکنند که عالم، فاقد سکون است. حتی موجودات بهظاهر ثابت، مانند دیوار، در استواری خود فعلی وجودی دارند و در سیر خاص خود در حرکتاند. سکون، مفهومی غیرواقعی است که از محدودیتهای ادراک حسی ناشی میشود. این دیدگاه، عالم را چونان جریانی سیال میبیند که در آن، هر ذره در حال سیر به سوی کمال است.
این ایده، با آیه شریفه «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» (إسراء: ۴۴؛ و هیچ چیز نیست مگر اینکه به ستایش او تسبیح میگوید) همسو است که به پویایی و تسبیح همه موجودات اشاره دارد.
تفاوت ثابت و ساکن
استاد فرزانه، با تمایز میان ثابت و ساکن، تأکید میکنند که ثابت، در ثبات خود حرکت دارد، اما ساکن، فاقد هرگونه حرکت است و در عالم وجود ندارد. دیوار، در استواری خود، چونان کوهی است که در ثباتش، سیر وجودی خود را دارد. این تمایز، به روششناسی دقیق فلسفه پویا اشاره دارد که سکون را توهمی عرفی میداند.
این دیدگاه، حکیم را دعوت میکند تا عالم را نه با چشم حس، بلکه با بصیرت وجودی بنگرد و پویایی ذاتی آن را درک کند.
مثال مرکز دایره
استاد فرزانه، با مثال مرکز دایره، نشان میدهند که حتی نقاط بهظاهر ثابت، در ثبات خود حرکت دارند. مرکز دایره، چونان قلبی است که در سکون ظاهریاش، نبض حیات عالم را در خود دارد. این تشبیه، به پویایی ذاتی همه مراتب وجود اشاره دارد که حتی در ثبات، از حرکت بازنمیمانند.
نفی ساکن در عالم هستی
هیچ موجودی در عالم ساکن نیست. استاد فرزانه تأکید میکنند که همه موجودات، یا در حرکت آشکار خود متحرکاند یا در ثبات خود حرکت دارند. این اصل، عالم را چونان شبکهای پویا میبیند که در آن، هیچ ذرهای از سیر وجودی بازنمیایستد.
این دیدگاه، با آیه شریفه «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (حشر: ۲۴؛ آنچه در آسمانها و زمین است برای خدا تسبیح میگویند) همخوانی دارد که به پویایی و تسبیح همه موجودات اشاره میکند.
استصحاب و پویایی
انسان، با استصحاب حرکت میکند، گویی که با فرض ثبات خانه، به سوی آن بازمیگردد. استاد فرزانه استدلال میکنند که حتی این استصحاب، از پویایی ذاتی عالم حکایت دارد. خانه، ممکن است در غیاب انسان تغییر کند، زیرا هیچ چیز در عالم از حرکت بازنمیایستد.
این مثال، عالم را چونان جریانی میبیند که در آن، حتی ثبات ظاهری، در دل خود پویایی دارد.
درنگ: عالم، فاقد سکون است و همه موجودات، حتی در ثبات ظاهری خود، در سیر وجودی به سوی کمال در حرکتاند.
بخش چهارم: تناهی به وصف لایتناهی
بیتناهی ذرات وجود
استاد فرزانه استدلال میکنند که هر ذره، تناهی به وصف لایتناهی است، یعنی در عین محدودیت ظاهری، ظهور بینهایت اسمای الهی را در خود دارد. این ذره، چونان آیینهای است که کل عالم را در خود بازمیتاباند و در همه زمانها و مکانها، اثر میگذارد.
این اصل، با آیه شریفه «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ» (أنعام: ۳۸؛ هیچ جنبندهای در زمین و هیچ پرندهای که با دو بالش پرواز میکند نیست مگر امتهایی مانند شما) همسو است که به جامعیت وجودی همه ذرات اشاره دارد.
لایتناهی احکام و عقبه
هر ذره، لایتناهی احکام و عقبه دارد، یعنی در همه عوالم و مراتب، از دنیا تا قیامت، حضور و اثر دارد. استاد فرزانه این دیدگاه را چونان کلیدی میدانند که درهای حقیقت را میگشاید و هر ذره را به شبکهای بیکران از وجود متصل میکند.
این ایده، عالم را چونان کتابی بیپایان میبیند که هر کلمهاش، داستانی بیکران از حقیقت را روایت میکند.
حکیم و لایتناهی
حکیم، با دست زدن به هر ذره، به لایتناهی میرسد و از آن فارغ نمیشود. استاد فرزانه تأکید میکنند که حکیم، در هر ذره، کل هستی را میبیند، گویی که با لمس یک قطره، به اقیانوس بیکران وجود راه مییابد.
این دیدگاه، حکمت را چونان نوری میبیند که تاریکیهای محدودیت را میشکافد و حقیقت بیتناهی عالم را آشکار میکند.
نفی تناهی در عالم
عالم، فاقد معنای تناهی است. استاد فرزانه استدلال میکنند که تناهی، نتیجه حذف اختیاری عقبهها و آثار است. در حقیقت، هر ذره، لایتناهی است و در همه عوالم ظهور دارد. این دیدگاه، عالم را چونان شبکهای میبیند که در آن، هر ذره، با همه عالم در ارتباط است.
این اصل، با آیه شریفه «وَفِي كُلِّ شَيْءٍ لَهُ آيَةٌ تَدُلُّ عَلَى أَنَّهُ وَاحِدٌ» (شعری منسوب به امیرالمؤمنین علیهالسلام؛ در هر چیز نشانهای است که دلالت بر یگانگی او دارد) همخوانی دارد که به وحدت وجودی عالم اشاره میکند.
لایتناهی حق و خلق
استاد فرزانه، لایتناهی حق را فعلی و مُظهری، و لایتناهی خلق را رتبی و مَظهری میدانند. خداوند، چونان سرچشمهای بیکران است که لایتناهی مطلق را در خود دارد، در حالی که مخلوقات، در مرتبه خود، ظهورات این لایتناهیاند.
این تمایز، به مراتب وجود در فلسفه توحیدی اشاره دارد که حق را منشأ همه پویاییها و بیتناهیها میداند.
درنگ: هر ذره، تناهی به وصف لایتناهی است و در همه عوالم، ظهور بیکران اسمای الهی را در خود دارد.
بخش پنجم: وصل و فصل در عالم وجود
وصل بیپایان
استاد فرزانه استدلال میکنند که عالم، فاقد فصل است و تنها وصل وجود دارد. هر ارتباطی، دائمی است و هیچ جداییای در حقیقت عالم راه ندارد. این دیدگاه، عالم را چونان شبکهای بههمپیوسته میبیند که در آن، هر ذره با همه عالم در وصل است.
این اصل، با آیه شریفه «وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلَّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (بقره: ۱۱۵؛ مشرق و مغرب از آن خداست؛ پس به هر سو رو کنید، وجه خدا آنجاست) همسو است که به وحدت و وصل دائمی عالم اشاره میکند.
وصل حرمانی
حتی قهر و جدایی، نوعی وصل حرمانی است. استاد فرزانه تأکید میکنند که عالم، تنها وصل و وصل است، گویی که هر جدایی ظاهری، در باطن خود، پیوندی عمیق دارد. این دیدگاه، عالم را چونان تاروپودی میبیند که همه اجزای آن، در هم تنیدهاند.
این ایده، به پویایی روابط وجودی اشاره دارد که حتی در تضادهای ظاهری، وحدت و اتصال را حفظ میکند.
چشم و خواب
نگاه به چشمی، ممکن است سالها در خواب و بیداری انسان ظاهر شود. استاد فرزانه این پدیده را نشانهای از وصل دائمی میدانند که هر تعامل، اثری ابدی در نفس انسان میگذارد. این مثال، عالم را چونان آیینهای میبیند که هر نگاه، تصویری جاودان در آن حک میکند.
این دیدگاه، با آیه شریفه «وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا» (یونس: ۶۱؛ و در هیچ کاری نیستید و هیچ آیهای از قرآن نمیخوانید و هیچ عملی انجام نمیدهید مگر اینکه ما بر شما گواهیم) همخوانی دارد که به حضور دائمی الهی در همه تعاملات اشاره میکند.
خواب و دیدههای سابق
همه خوابها، از دیدههای سابقاند و چیزی نادیده در خواب ظاهر نمیشود. استاد فرزانه این اصل را نشانهای از پیوند عمیق میان آگاهی و ناخودآگاه میدانند. خواب، چونان آیینهای است که تعاملات گذشته را بازمیتاباند و وصلهای پیشین را آشکار میکند.
این دیدگاه، به تأثیر ابدی تعاملات وجودی اشاره دارد که حتی در ناخودآگاه انسان، حضور دارند.
نفی اختیار در وصل
وقتی وصلی ایجاد شد، اختیار از انسان سلب میشود. استاد فرزانه تأکید میکنند که وصل، بخشی از حقیقت عالم است و انسان نمیتواند از آن جدا شود. این دیدگاه، عالم را چونان شبکهای میبیند که در آن، هر ارتباط، دائمی و ناگسستنی است.
این اصل، به ضرورت وجودی ارتباطات اشاره دارد که فراتر از اراده انسانی، در عالم جریان دارد.
درنگ: عالم، شبکهای از وصلهای بیپایان است که در آن، هیچ فصلی وجود ندارد و هر تعامل، اثری جاودان دارد.
بخش ششم: حقیقت، عقیده، و معرفت
تمایز حقیقت و عقیده
استاد فرزانه، حقیقت را وصف خارجی و مستقل از ذهن، و عقیده را وصف نفسانی و وابسته به ذهن میدانند. حقیقت، چونان خورشیدی است که چه انسان باشد یا نباشد، میدرخشد، اما عقیده، چونان سایهای است که به ذهن انسان وابسته است.
این تمایز، با آیه شریفه «وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ» (کهف: ۲۹؛ و بگو حقیقت از جانب پروردگارتان است) همخوانی دارد که به استقلال حقیقت از ادراک بشری اشاره میکند.
عقیده و ذهن
عقیده، باور ذهنی است و به فرد مربوط میشود. استاد فرزانه تأکید میکنند که عقیده، ممکن است با حقیقت همراه باشد یا از آن دور افتد. این دیدگاه، عقیده را چونان پلی میبیند که میتواند انسان را به حقیقت متصل کند یا در تاریکی غفلت نگه دارد.
این اصل، به محدودیتهای ادراکی انسان اشاره دارد که ممکن است او را از حقیقت دور کند.
نفی سکون و تناهی در حقیقت
نفی سکون و تناهی، وصف حقیقت است، نه عقیده. استاد فرزانه استدلال میکنند که عالم، ذاتاً پویا و بیتناهی است و این حقیقت، مستقل از ادراک انسانی است. این دیدگاه، عالم را چونان اقیانوسی بیکران میبیند که در آن، هر موج، جلوهای از حقیقت است.
این اصل، با آیه شریفه «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (قصص: ۸۸؛ هر چیزی جز وجه او نابودشدنی است) همسو است که به پویایی و بیتناهی حقیقت اشاره دارد.
حقیقت و حرکت
حقیقت، یعنی حرکت، قدرت، قوت، و سیر لایتناهی در عالم. استاد فرزانه تأکید میکنند که حقیقت، بستر همه مراتب وجود است و عالم، در جریانی بیپایان از پویایی و اقتدار قرار دارد.
این دیدگاه، عالم را چونان رودی میبیند که در هر لحظه، به سوی دریای بیکران کمال جاری است.
عقیده و غفلت
عقیده، ممکن است درست یا نادرست باشد. عقیده نادرست، غفلت یا جهل است. استاد فرزانه استدلال میکنند که غفلت، نتیجه بریدگی از حقیقت است، در حالی که عقیده درست، انسان را به حقیقت متصل میکند.
این اصل، با آیه شریفه «أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى» (رعد: ۱۹؛ آیا کسی که میداند آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده حق است، مانند کسی است که کور است؟) همخوانی دارد که به تفاوت میان آگاهی و غفلت اشاره میکند.
معرفت و حقیقت نفسانی
معرفت، حقیقت نفسانی است. استاد فرزانه تأکید میکنند که وقتی حقیقت به نفس برسد، معرفت میشود. این دیدگاه، معرفت را چونان پلی میبیند که حقیقت خارجی را به ذهن انسان متصل میکند.
این اصل، به پیوند عمیق میان حقیقت و آگاهی اشاره دارد که معرفت را کلید قرب به حقیقت میداند.
غفلت و نفسانی غیرحقیقی
غفلت، نفسانیتی غیرحقیقی است که انسان را از حقیقت دور میکند. استاد فرزانه استدلال میکنند که غفلت، نتیجه بریدگی از حقیقت است و معرفت، نفس را به سوی حقیقت هدایت میکند.
این دیدگاه، غفلت را چونان تاریکیای میبیند که با نور معرفت، به روشنایی حقیقت میرسد.
درنگ: حقیقت، وصف خارجی و مستقل از ذهن است، در حالی که عقیده، وصف نفسانی است که ممکن است به معرفت یا غفلت منجر شود.
بخش هفتم: خودشناسی و تمایز عارف و غافل
معرفت و غفلت در انسان
انسان، ممکن است معرفت یا غفلت داشته باشد. استاد فرزانه، با طرح پرسش از تمایز عارف و غافل، به ضرورت خودشناسی در فلسفه عرفانی اشاره میکنند. این پرسش، چونان آیینهای است که انسان را به تأمل در خویشتن دعوت میکند.
این اصل، با آیه شریفه «وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» (ذاریات: ۲۱؛ و در خود شما، آیا نمینگرید؟) همخوانی دارد که به اهمیت خودشناسی در شناخت حقیقت اشاره میکند.
عالم و غافل
ممکن است عالم، غافل باشد، زیرا علم، لزوماً معرفت نیست. استاد فرزانه تأکید میکنند که معرفت، فراتر از علم ظاهری است و به اتصال با حقیقت وابسته است. این دیدگاه، علم را چونان ابزاری میبیند که تنها با معرفت، به حقیقت راه مییابد.
این نقد، به ضرورت آگاهی عمیق در برابر دانش سطحی اشاره دارد که ممکن است انسان را در غفلت نگه دارد.
امتحان عارف و غافل
تمایز عارف و غافل، نیازمند امتحان است. استاد فرزانه پرسش میکنند که چگونه میتوان عارف را غافل و غافل را عارف کرد؟ این پرسش، به پویایی نفس در مسیر معرفت اشاره دارد که نیازمند آزمون و تحول است.
این دیدگاه، نفس را چونان زمینی میبیند که با آزمون و تلاش، از غفلت به معرفت بارور میشود.
ملاك عارف و غافل
ملاك و اوصاف عارف و غافل چیست؟ استاد فرزانه این پرسش را کلید شناخت حقیقت میدانند. عارف، کسی است که با حقیقت متصل است، در حالی که غافل، از آن بریده است. این تمایز، به روششناسی عرفانی در تحول نفس اشاره دارد.
این اصل، عارف را چونان ستارهای میبیند که در آسمان حقیقت میدرخشد، و غافل را چونان سایهای که در تاریکی گم شده است.
جاهل و غافل
هر جاهلی غافل است، اما هر عالمی عارف نیست. استاد فرزانه تأکید میکنند که جهل، زیرمجموعه غفلت است، اما علم، تنها با اتصال به حقیقت، به معرفت میرسد. این دیدگاه، به تفاوت میان علم ظاهری و معرفت حقیقی اشاره دارد.
این اصل، معرفت را چونان گوهری میبیند که در دل علم، با نور حقیقت شکوفا میشود.
خودشناسی و تحول
رسیدن به خود، یعنی شناخت معرفت و غفلت در وجود انسان. استاد فرزانه استدلال میکنند که خودشناسی، کلید تحول نفس است. این دیدگاه، انسان را به سفری بیپایان در مسیر معرفت دعوت میکند که در آن، هر گام، گامی به سوی حقیقت است.
این اصل، با آیه شریفه «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» (حدیث قدسی؛ هر که خود را شناخت، پروردگارش را شناخت) همخوانی دارد که به پیوند خودشناسی و معرفت الهی اشاره میکند.
درنگ: خودشناسی، کلید تمایز عارف و غافل است. معرفت، نفس را به حقیقت متصل میکند، در حالی که غفلت، آن را در تاریکی جهل نگه میدارد.
نتیجهگیری
درسگفتار شماره ۷۸۶، ارائهشده توسط استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به کاوشی عمیق در مفاهیم حرکت، قدرت، معرفت، و تمایز حقیقت و عقیده پرداخته و عالم را چونان شبکهای پویا و بیتناهی ترسیم کرده است. این درسگفتار، با نفی سکون و تأکید بر پویایی ذاتی عالم، فلسفه را از محدودیتهای حسمحور رها کرده و به سوی تبیینی توحیدی و پویا هدایت میکند. هر ذره، تناهی به وصف لایتناهی است و در همه عوالم، ظهور بیکران اسمای الهی را در خود دارد. تمایز میان حقیقت و عقیده، انسان را به خودشناسی و شناخت معرفت و غفلت دعوت میکند. این تحلیل، با پیوند میان فلسفه، عرفان، و معرفت توحیدی، راه را برای تحول فکری و وجودی هموار میسازد و فلسفه را چونان مشعلی میبیند که حقیقت بیکران عالم را روشن میکند.
با نظارت صادق خادمی