متن درس
بسط وجود و نفی قوه در حکمت توحیدی: بازخوانی درسگفتار شماره ۷۹۰
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۷۹۰)
مقدمه: درآمدی بر بازنگری فلسفه وجود در حکمت اسلامی
حکمت اسلامی، چونان جویباری ژرف و پویا، همواره در پی کشف حقیقت وجود و مراتب آن بوده است. درسگفتار شماره ۷۹۰ استاد فرزانه قدسسره، با نگاهی نقادانه و تأملورزانه، به بازخوانی یکی از اصول بنیادین فلسفه سنتی، یعنی «کل حادث یسبقه قوه الوجود»، میپردازد و با ارائه دیدگاهی وجودمحور، مبتنی بر بسط و ظهور، بنیانهای فلسفه سنتی را به چالش میکشد.
بخش نخست: نقد اصل «کل حادث یسبقه قوه الوجود»
مفهوم قوه در فلسفه سنتی
در فلسفه اسلامی، اصل «کل حادث یسبقه قوه الوجود» یکی از ارکان بنیادین در تبیین چگونگی حدوث موجودات است. این اصل بیان میدارد که هر موجود حادث، پیش از تحقق وجودش، بهصورت بالقوه موجود است. به دیگر سخن، قوه، مرتبهای پیشینی است که موجود را از عدم به فعلیت میرساند. این دیدگاه، ریشه در فلسفه ارسطویی دارد که در آن قوه و فعل، دو وجه متمایز وجودند. فلاسفه سنتی، با تکیه بر این اصل، کوشیدهاند تا حدوث موجودات را در چارچوبی منطقی و عقلانی توضیح دهند.
روششناسی نقد: رویکرد حلّی و نقضی
نقد این اصل، در دو ساحت حلّی و نقضی صورت گرفته است. در رویکرد حلّی، اصل از درون تحلیل و محدودیتهای منطقی آن آشکار میشود. در رویکرد نقضی، با ارائه مثالهایی از عالم مجردات و حق تعالی، تناقضهای این اصل نمایان میگردد. این روششناسی دوگانه، نشاندهنده عمق و جامعیت نقد است که نهتنها استدلالهای درونی اصل را به چالش میکشد، بلکه با شواهد بیرونی، آن را ابطال میکند.
نقد حلّی: نفی امکان و اثبات وجوب
فلاسفه سنتی استدلال میکنند که اگر موجودی پیش از حدوث، قوه وجود نداشته باشد، یا ممتنع است یا واجب؛ از آنجا که موجود حادث نه ممتنع است و نه واجب، پس باید ممکن باشد و قوهای پیشینی داشته باشد. اما این استدلال، با نقدی بنیادین مواجه میشود: موجود حادث، نه ممتنع است و نه ممکن، بلکه واجب است. این وجوب، نه به معنای وجوب ذاتی حق تعالی، بلکه به معنای بسط وجودی است که در ذات هر موجود نهفته است. به دیگر سخن، هر موجود، پیش از ظهورش، بهصورت بالفعل در بسط باطنی موجود است و ظهورش، بسط ظاهری است. امکان و قوه، مفاهیمی توهمیاند که از فهم حقیقی وجود به دورند.
بسط و ظهور: جایگزینی برای قوه و فعل
بهجای قوه و فعل، مفهوم بسط و ظهور پیشنهاد میشود. عالم، چونان قرقرهای که نخ آن باز میشود، در فرآیندی پویا از بسط باطنی به بسط ظاهری در حرکت است. این باز شدن، نه از قوه به فعل، بلکه از بسته بودن به باز شدن است. هر ذره، در ذات خود بالفعل است و تعیناتش، بسطی است. این دیدگاه، امکان و قوه را نفی کرده و عالم را شبکهای از ظهورات وجودی میداند که در آن، همهچیز از پیش بالفعل است.
نقد نقضی: محدودیت قوه در عالم مجردات و حق تعالی
اگر عالم ماده متوقف بر قوه باشد، عالم مجردات، مانند ملائکه، چه وضعیتی دارد؟ آیا ملائکه، که لحظهبهلحظه ظاهر میشوند، پیش از ظهور بالقوهاند؟ این پرسش، تناقضی آشکار در اصل قوه ایجاد میکند، زیرا مجردات، فاقد قوهاند و ظهورشان، صرفاً بسط وجودی است. بالاتر از آن، در حق تعالی، آیا عالم پیش از ظهور در ذات الهی بالقوه است؟ حق تعالی، که صرف فعلیت است، نمیتواند حامل قوه باشد. این نقض، محدودیت اصل قوه را در برابر مراتب غیرمادی عالم آشکار میسازد.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، با نقد اصل «کل حادث یسبقه قوه الوجود»، نشان داد که این اصل، در برابر حقیقت وجود، ناکافی است. قوه و امکان، مفاهیمی توهمیاند که نمیتوانند پویایی عالم را توضیح دهند. بسط و ظهور، بهعنوان جایگزینی وجودمحور، عالم را شبکهای از فعلیتهای ذاتی میداند که در آن، هر موجود، پیش از ظهورش بالفعل است. این دیدگاه، با نقد حلّی و نقضی، فلسفه سنتی را به بازنگری دعوت میکند.
بخش دوم: وحدت قانون حاکم بر عالم
قانون بسط: وحدت وجودی عالم
همه عالم، از حق تعالی تا عالم ناسوت و ماده، تحت قانون واحدی اداره میشود: بسط و بسط، باطن و ظاهر. این قانون، تمایز میان ماده و مجردات را نفی میکند و همه مراتب وجود را در وحدتی وجودی متصل میسازد. عالم، نه متوقف بر قوه و امکان، بلکه شبکهای از ظهورات است که در آن، هر موجود، تعینی از حق تعالی است.
نفی مقولههای جوهر و عرض
در فلسفه سنتی، قوه یا جوهر است یا عرض؛ اما اگر نه جوهر باشد و نه عرض، چگونه مقوله است؟ این تناقض، نشاندهنده ابهام در مفهوم قوه است. در فلسفه وجودی، قوه، نه جوهر است و نه عرض، بلکه وجود و تعین است. مقولات ارسطویی، چون جوهر و عرض، در برابر حقیقت وجود، ناکافیاند و باید جای خود را به بسط و ظهور دهند.
نفی ظرف و مظروف
یکی از اصول بنیادین فلسفه وجودی، نفی ظرف و مظروف است. هیچچیز در هیچچیز نیست؛ همه هستی، با هماند، نه در هم. آب در کوزه نیست، بلکه آب و کوزه، هر یک در فضای وجودی خودند. این اصل، به استقلال تعینات وجودی اشاره دارد. هر موجود، در ظرف وجودی خویش معلق است و نیازی به ظرف ندارد.
تمثیل آب و کوزه
تمثیل آب و کوزه، بهزیبایی نفی ظرف را نشان میدهد. آب، نه در کوزه، بلکه در فضای وجودی خویش است. کوزه نیز، نه در زمین، بلکه در تعین خویش معلق است. این تشبیه، به استقلال وجودی هر ذره اشاره دارد که فراتر از روابط مادی و مکانی است.
روح و بدن: اشراف، نه حضور
روح، در بدن نیست، بلکه بر آن اشراف دارد. این اصل، به نفی ظرف در رابطه روح و بدن اشاره دارد. گفتههای عامیانه، مانند خروج روح از اعضای بدن، نهتنها نادرست، بلکه مخدوشکننده حرمت معارف دینیاند. روح، چونان نوری الهی، بر بدن اشراف دارد و نه در آن محصور است.
برق و سیم: نفی ظرف در انرژی
برق، در سیم نیست؛ سیم، تنها ظرف ارتباط است. انرژی، در عالم موجود است و سیم، صرفاً مجرای ظهور آن است. این تمثیل، به استقلال وجودی انرژی اشاره دارد که فراتر از ظرف مادی است.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با تأکید بر وحدت قانون بسط، نشان داد که عالم، شبکهای از ظهورات وجودی است که در آن، قوه، امکان، جوهر، و عرض، مفاهیمی توهمیاند. نفی ظرف و مظروف، به استقلال تعینات وجودی اشاره دارد که در تمثیلاتی چون آب و کوزه، روح و بدن، و برق و سیم، بهزیبایی تبیین شد. این دیدگاه، فلسفهای توحیدی را ترسیم میکند که همه مراتب عالم را در وحدتی وجودی متصل میسازد.
بخش سوم: پیوند فلسفه وجودی با معارف قرآنی
فاعلیت بالعشق
فاعلیت حق تعالی، بالعشق است. همه ظهورات عالم، از این عشق الهی سرچشمه میگیرند. بدون عشق، ذرهای نمیجنبد، و با عشق، هیچ ذرهای به غیر نیاز ندارد. این اصل، عالم را چونان جویباری از عشق الهی ترسیم میکند که در آن، هر موجود، ظهوری از حق است.
آیات قرآن کریم و بسط وجود
معارف قرآنی، این دیدگاه وجودی را تأیید میکنند. برای نمونه:
وَلَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ
و هیچ ذرهای از او پنهان نمیماند.
این آیه، به احاطه کامل حق بر عالم اشاره دارد، بدون نیاز به ظرف یا قوه.
فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ
هر کجا رو کنید، آنجا وجه الله است.
این آیه، به حضور دائم حق در همه مراتب عالم اشاره دارد، که با نفی ظرف و مظروف همخوانی دارد.
روایت داخل فی الاشیاء
روایتی از معصومین علیهمالسلام بیان میدارد:
داخل در اشیاء است بدون ممازجت، خارج از اشیاء است بدون مفارقت.
این روایت، به حضور حق در عالم بدون ممازجت یا مفارقت اشاره دارد. حق، نه مانند ماست و شیره ممازج است و نه مانند نخود و لوبیا مجاور. این تشبیه، به وحدت وجودی حق و خلق اشاره دارد که فراتر از روابط مادی است.
نفی زبان عامیانه
اصطلاحات عامیانه، مانند شکستن، پاره شدن، یا در آمدن، از فهم وجودی دورند. این زبان، که ریشه در ادراک عامه دارد، نمیتواند حقیقت وجود را تبیین کند. برای نمونه، تصور عامه که ما در کره زمین هستیم، به ظرف عادت دارد، اما حقیقت این است که ما پشت کره زمینایم و با جاذبه الهی، معلق در تعینات خویشایم.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با پیوند فلسفه وجودی به معارف قرآنی و روایات، نشان داد که بسط و ظهور، نهتنها در فلسفه، بلکه در تعالیم دینی نیز ریشه دارد. آیات قرآن کریم و روایات، وحدت وجودی عالم و فاعلیت بالعشق را تأیید میکنند. نفی زبان عامیانه، به ضرورت زبانی متعالی برای تبیین وجود اشاره دارد که فراتر از مفاهیم مادی است.
بخش چهارم: علم معصومین و نفی غلو
علم معصومین: عالم به «ما»
علم معصومین علیهمالسلام، عالم به «ما کان و ما یکون و ما هو کائن» است. این علم، به همه مراتب ظهورات وجودی احاطه دارد، اما محدود به «ما» است. در مقابل، علم الهی، عالم بی«ما» است؛ یعنی خالق پیش از معلوم و مرزوق است. این تمایز، به عظمت علم الهی و جایگاه ویژه معصومین اشاره دارد.
نفی غلو در فلسفه ظهورات
در فلسفه ظهورات، غلو ممکن نیست، زیرا همه موجودات، ظهورات حقاند. معصومین، خود ظهورات الهیاند و نه ذاتی مستقل دارند. غلو، تنها در صورتی ممکن است که صفت خالق به مخلوق نسبت داده شود، اما در این فلسفه، همهچیز ظهور است و صفت خالق، مختص حق تعالی است.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با تبیین علم معصومین و نفی غلو، نشان داد که فلسفه ظهورات، نهتنها با معارف دینی سازگار است، بلکه از غلو و افراط در اعتقادات جلوگیری میکند. علم معصومین، در ظرف ظهورات، و علم الهی، فراتر از آن است. این دیدگاه، به وحدت وجودی عالم و جایگاه ویژه معصومین تأکید دارد.
بخش پنجم: نقد علم دینی و ضرورت تحول
محدودیتهای علم دینی
علم دینی، به دلیل ریشه داشتن در افکار عامیانه و ماهیتمحوری، از جهانی شدن بازمانده است. برای نمونه، برخی عالمان دینی، عکاسی را انتقال عرض میپنداشتند، که نشانه محدودیتهای ادراکی است. این علم، که گاه از عقل عامه نشأت گرفته، نمیتواند با نیازهای جهان معاصر همگام شود.
نقد اسفار و فلسفه صدرایی
اسفار اربعه، اثر برجسته صدرالمتألهین، عمدتاً بازنویسی شفا و آرای ابنسیناست و فاقد نوآوری بنیادین است. برهانهای صدرا، اقتباسی از شیخ الرئیس با تغییراتی اندک است. این تقلید، نشاندهنده ضعف در ارائه فلسفهای پویا و جهانی است.
ضرورت تحول در علوم انسانی اسلامی
علوم انسانی اسلامی، برای پاسخگویی به نیازهای معاصر، نیازمند بازنگری بنیادین است. فلسفه وجودی مبتنی بر بسط و ظهور، میتواند بستری برای این تحول فراهم آورد. تلفیق فلسفه، تجربه، و معارف قرآنی، راه را برای جهانی شدن این علوم هموار میسازد.
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، با نقد محدودیتهای علم دینی و فلسفه صدرایی، به ضرورت تحول در علوم انسانی اسلامی تأکید کرد. علم دینی، به دلیل ماهیتمحوری و عامیانه بودن، از جهانی شدن بازمانده است. فلسفه وجودی، با نفی قوه و امکان و تأکید بر بسط و ظهور، راه را برای این تحول هموار میسازد.
جمعبندی نهایی
این نوشتار، با بازخوانی درسگفتار شماره ۷۹۰ استاد فرزانه قدسسره، به تبیین فلسفهای وجودمحور مبتنی بر بسط و ظهور پرداخت. نقد اصل «کل حادث یسبقه قوه الوجود» نشان داد که قوه و امکان، مفاهیمی توهمیاند و عالم، شبکهای از ظهورات وجودی است که تحت قانون بسط اداره میشود. نفی ظرف و مظروف، وحدت وجودی عالم، و فاعلیت بالعشق، این فلسفه را به معارف قرآنی و روایات پیوند میدهد. آیات قرآن کریم، چون «هر کجا رو کنید، آنجا وجه الله است»، و روایات، چون «داخل در اشیاء بدون ممازجت»، این دیدگاه را تأیید میکنند. علم معصومین، در ظرف ظهورات، و علم الهی، فراتر از آن است. نقد علم دینی و دعوت به تحول در علوم انسانی اسلامی، راه را برای جهانی شدن این علوم هموار میسازد. این فلسفه، چونان نوری درخشان، حقیقت وجود را آشکار میکند و عالم را جویباری از عشق الهی میداند که در آن، هر ذره، ظهوری از حق است.