متن درس
تحلیل تأثیر زیستمحیط و روش زندگی بر فلسفه اسلامی و نقد ذهنیتگرایی در نظام فلسفی صدرایی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۷۹۳)
مقدمه
فلسفه اسلامی، بهویژه در نظام فکری ملاصدرا، یکی از عمیقترین و پیچیدهترین نظامهای فلسفی در تاریخ اندیشه بشری است که از منظر هستیشناسی و معرفتشناسی، مباحثی ژرف و چندلایه ارائه میدهد. این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به بررسی تأثیر زیستمحیط و روش زندگی بر شکلگیری مباحث فلسفی در سنت اسلامی پرداخته و با نگاهی انتقادی، گرایش به ذهنیتگرایی در فلسفه صدرایی را مورد نقد و تحلیل قرار میدهد. این بررسی، از یکسو، آسیبهای ناشی از انزوای فلاسفه اسلامی و غلبه مفاهیم ذهنی بر واقعیات خارجی را تحلیل میکند و از سوی دیگر، با نفی مفاهیم انتزاعی نظیر امکان، قوه و حدوث، به بازتعریف آنها بهعنوان تعینات وجودی میپردازد.
بخش نخست: زیستمحیط و تأثیر آن بر فلسفه اسلامی
تأثیر انزوای فلاسفه بر ذهنیتگرایی
زیستمحیط فلاسفه اسلامی، که اغلب در انزوا و گوشهگیری شکل گرفته، تأثیر عمیقی بر گرایش آنها به مباحث ذهنی و انتزاعی داشته است. برخلاف فلاسفه غربی، که عمدتاً از زمینههای تجربی نظیر پزشکی، زیستشناسی یا ریاضیات به فلسفه روی آوردهاند، فلاسفه اسلامی به دلیل زیست در محیطهای منزوی، به مفاهیم مجرد گرایش یافتهاند. این انزوا، فلسفه اسلامی را به سمت تحلیلهای مفهومی و دور از واقعیات خارجی سوق داده و ذهنیتگرایی را در مباحث فلسفی تقویت کرده است.
درنگ: انزوای فلاسفه اسلامی، که ریشه در شرایط فرهنگی و اجتماعی داشته، به غلبه مفاهیم ذهنی بر واقعیات خارجی انجامیده و فلسفهای انتزاعی را شکل داده است.
این انزوا، همانند سایهای سنگین، بر ذهن فلاسفه اسلامی افتاده و آنها را از تعامل با واقعیات ملموس دور ساخته است. فلاسفه اسلامی، که گاه در خلوت خویش به تأمل در مفاهیم مجرد چون قوه، امکان و حدوث پرداختهاند، از تجربههای عملی و زیستجهان واقعی فاصله گرفتهاند. این امر، همانند باغبانی که در سایه نشیند و از نور آفتاب محروم ماند، به رشد فلسفهای منجر شده که بیش از واقعیت، در قلمرو ذهن سیر میکند.
مقایسه با فلسفه غربی
در مقابل، فلاسفه غربی، که اغلب پس از سالها فعالیت در علوم تجربی به فلسفه روی آوردهاند، فلسفهای عملگرا و مبتنی بر تجارب ملموس ارائه کردهاند. زیستمحیط این فلاسفه، که در تعامل با علوم طبیعی و تجربی شکل گرفته، به فلسفهای منجر شده که ریشه در واقعیات مادی دارد. برای مثال، پزشکی که پس از سالها طبابت به فلسفه روی میآورد، مفاهیم فلسفی خود را بر پایه تجارب زیستی و جسمانی بنا میکند، در حالیکه فیلسوفی منزوی در فلسفه اسلامی، به مفاهیمی چون امکان و قوه میپردازد که از واقعیات خارجی فاصله دارند.
این تفاوت، همانند دو رودخانه است که یکی از چشمههای زلال طبیعت سرچشمه میگیرد و دیگری از عمق ذهن خروشان میشود. فلاسفه غربی، با بهرهگیری از تجارب عملی، فلسفهای را پروراندهاند که به واقعیتهای ملموس نزدیکتر است، در حالیکه فلاسفه اسلامی، در خلوت خویش، به مفاهیمی انتزاعی پرداختهاند که گاه از واقعیت خارجی تهی است.
تأثیر زیستمحیط بر روانشناسی و معرفتشناسی
زیستمحیط، بهطور مستقیم بر روانشناسی و معرفتشناسی انسان تأثیر میگذارد. زندگی در محیطهای تاریک و بسته، همانند زندانی که نور را از یاد میبرد، به انقباض بصر و محدودیت ذهن منجر میشود، در حالیکه زیست در محیطهای باز و روشن، به جلا و نشاط ذهن میانجامد. این تأثیر، در فلاسفه اسلامی به شکل گرایش به ذهنیتگرایی و در فلاسفه غربی به شکل عملگرایی بروز یافته است. برای مثال، کوهنوردی که در فضای باز حرکت میکند، از نشاط ذهنی برخوردار میشود، در حالیکه زیست در محیطهای بسته، ذهن را به انزوا و محدودیت میکشاند.
درنگ: زیستمحیط، بهعنوان آینهای که روان انسان را بازمیتاباند، در شکلگیری ادراک و شناخت نقش بسزایی دارد و انزوای فلاسفه اسلامی به ذهنیتگرایی در فلسفه آنها منجر شده است.
لزوم زیستمحیط مناسب برای فلسفه و تقوا
برای دستیابی به فلسفه یا تقوای حقیقی، زیستمحیطی مناسب که با هدف فلسفی یا معنوی همخوانی داشته باشد، ضروری است. همانگونه که برای اقامه نماز، استقرار و طمأنینه لازم است، برای فلسفهورزی نیز محیطی آرام و متناسب نیاز است. محیطهای نامناسب، مانند فضاهای تاریک یا بیثبات، به کاهش تمرکز و جلا منجر میشود، در حالیکه محیطی باز و روشن، ذهن را به سوی تعالی سوق میدهد.
این اصل، همانند بذری است که در خاک حاصلخیز میروید و میوهای پربار میدهد. فلاسفهای که در انزوا زیست کردهاند، به مفاهیمی انتزاعی روی آوردهاند، در حالیکه زیستمحیط مناسب میتوانست به فلسفهای واقعگراتر منجر شود.
بخش دوم: نقد ذهنیتگرایی در فلسفه صدرایی
نقد مفهوم امکان در نظام صدرایی
ملاصدرا در جلد سوم اسفار اربعه، امکان را بهعنوان صفتی انتزاعی معرفی کرده و موضوع امکان را مجرد میداند تا از تسلسل در سلسله علل جلوگیری کند. این دیدگاه، به دلیل غلبه ذهنیت بر واقعیت، مورد نقد قرار گرفته است. امکان، بهعنوان صفتی که از مقایسه میان واجبالوجود نبودن و ممتنعالوجود نبودن انتزاع میشود، حقیقتی خارجی ندارد و صرفاً یک مفهوم ذهنی است.
درنگ: امکان، بهعنوان صفتی مقایسهای و انتزاعی، فاقد حقیقت خارجی است و در فلسفه صدرایی به اشتباه بهعنوان مقولهای مستقل پذیرفته شده است.
این نقد، همانند پردهبرداری از نقشی خیالی است که در ذهن نقاش شکل گرفته، اما در عالم واقع وجود ندارد. امکان، در نظام صدرایی، بهعنوان صفتی برای ممکنالوجود پذیرفته شده، اما این درسگفتار با نفی آن بهعنوان مقولهای مستقل، تمام تمایزات را به تعینات وجودی فرومیکاهد.
نفی حدوث و قدیم بهعنوان مفاهیم انتزاعی
با نفی امکان، مفاهیم حدوث و قدیم نیز بهعنوان انتزاعات ذهنی نفی شده و به تعینات وجودی تبدیل میشوند. این دیدگاه، تمام تمایزات فلسفی را به مراتب ظهور وجود فرومیکاهد و از دوگانگیهای سنتی در فلسفه فاصله میگیرد.
این رویکرد، همانند رودخانهای است که همه شاخههایش به یک سرچشمه بازمیگردد. با نفی حدوث و قدیم، فلسفه به سوی یک هستیشناسی سیال و غیرمقولهای حرکت میکند که در آن وجود بهعنوان حقیقتی یگانه پذیرفته میشود.
نقد تسلسل و موضوع مجرد
ملاصدرا برای قطع تسلسل در سلسله علل، موضوع امکان را مجرد معرفی میکند. اما این درسگفتار، تسلسل را بهعنوان یک مشکل واقعی نفی کرده و نیاز به موضوع مجرد را بیمعنا میداند. این دیدگاه، با حذف تسلسل بهعنوان مسئلهای فلسفی، به وحدت وجودی کاملتری میرسد.
درنگ: نفی تسلسل بهعنوان یک مشکل واقعی، نیاز به موضوع مجرد را بیمعنا ساخته و امکان را به تعینات وجودی فرومیکاهد.
نفی قوه و فعل بهعنوان مقولات مستقل
با نفی امکان، قوه و فعل نیز بهعنوان مقولات مستقل نفی شده و به تعینات وجودی تبدیل میشوند. این دیدگاه، تمام تمایزات را به مراتب ظهور وجود فرومیکاهد و به یک هستیشناسی متعالی نزدیک میشود.
این رویکرد، همانند نوری است که تمام سایهها را در خود محو میکند. با نفی قوه و فعل، فلسفه از مقولات سنتی فاصله گرفته و به وحدت وجود نزدیکتر میشود.
مثال حوض و نقد انتزاعات
درسگفتار، با مثال حوض، نشان میدهد که اوصافی نظیر وسعت یا ظرفیت، صرفاً انتزاعات ذهنی هستند و حقیقتی خارجی ندارند. حوض، بهعنوان یک ظرف، صرفاً یک مکان است و اوصاف آن، مانند ظرفیت، از مقایسههای ذهنی شکل میگیرند.
این مثال، همانند آینهای است که حقیقت را از خیال جدا میکند. در فلسفه صدرایی، اوصافی مانند امکان و قوه بهعنوان مقولات واقعی پذیرفته شدهاند، اما این درسگفتار آنها را بهعنوان انتزاعات ذهنی نفی میکند.
بخش سوم: ثبت اعمال و حضور ملائکه در وجود انسان
ثبت اعمال در وجود انسان
درسگفتار، با استناد به آیه کریمه «اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا» (سوره اسراء، آیه ۱۴؛ کتابت را بخوان، امروز خودت برای حسابرسی از خویشتن کافی هستی)، تأکید میکند که اعمال انسان در وجود او ثبت میشود و نیازی به دفتر یا کاغذ خارجی ندارد. این دیدگاه، اعمال را بهعنوان بخشی از وجود انسان معرفی کرده و مفاهیم انتزاعی مانند دفتر اعمال را نفی میکند.
درنگ: اعمال انسان، چونان نقشی بر لوح وجود او، در ذاتش ثبت میشود و نیازی به ظرفی خارجی ندارد.
این تفسیر، همانند جویباری است که در دل سنگ نقش میبندد. وجود انسان، بهعنوان ظرفی برای تجلی حقایق، تمام اعمال و سرنوشت او را در خود حفظ میکند.
نقد فهم سنتی از ملائکه
ملائکه، بهعنوان موجوداتی که اعمال انسان را ثبت میکنند، در وجود انسان حضور دارند و نیازی به دفتر یا کاغذ خارجی ندارند. این دیدگاه، فهم سنتی از ملائکه بهعنوان نویسندگان دفتر خارجی را نفی کرده و آنها را جلوهای از وجود انسان میداند.
این رویکرد، همانند نوری است که در دل انسان میدرخشد و تمام حقایق را در وجود او متجلی میسازد. ملائکه، بهعنوان جلوههای وجودی، در ظرف انسان حضور دارند و اعمال او را در ذاتش ثبت میکنند.
بخش چهارم: نقد قوه و امکان در ماده
نفی قوه بهعنوان مقوله مستقل
ملاصدرا ماده را دارای قوه صیرورت میداند که میتواند به فعلیت تبدیل شود. اما این درسگفتار، قوه را بهعنوان یک انتزاع ذهنی نفی کرده و آن را به تعینات وجودی در ماده فرومیکاهد. این دیدگاه، قوه را جلوهای از تعینات وجودی معرفی میکند و از پذیرش آن بهعنوان مقولهای مستقل خودداری میورزد.
درنگ: قوه، بهعنوان صفتی انتزاعی، در ماده حقیقتی خارجی ندارد و صرفاً تعینی از وجود است.
این نقد، همانند برداشتن پردهای از برابر حقیقت است. قوه، که در فلسفه صدرایی مبنای حرکت جوهری است، در این دیدگاه به تعینات وجودی فروکاسته شده و از استقلال تهی میگردد.
جمعبندی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به تحلیل تأثیر زیستمحیط و روش زندگی بر فلسفه اسلامی و نقد ذهنیتگرایی در نظام فلسفی صدرایی پرداخته است. انزوای فلاسفه اسلامی، که ریشه در شرایط فرهنگی و اجتماعی داشته، به گرایش آنها به مفاهیم انتزاعی نظیر امکان، قوه و حدوث منجر شده است. در مقابل، فلاسفه غربی، با تعامل با علوم تجربی، به فلسفهای عملگرا روی آوردهاند. این درسگفتار، با نفی مفاهیم انتزاعی و فروکاستن آنها به تعینات وجودی، به یک هستیشناسی سیال و غیرمقولهای نزدیک شده که با اصل وحدت وجود همخوانی دارد. همچنین، با تحلیل ثبت اعمال در وجود انسان و حضور ملائکه در ذات او، به عرفان اسلامی نزدیک شده و تمام حقایق را در ظرف وجود انسان متجلی میداند. این تحلیل، فرصتی برای بازاندیشی در تأثیر زیستمحیط بر فلسفه و نقد ذهنیتگرایی در نظام صدرایی فراهم میکند.
با نظارت صادق خادمی