در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 798

متن درس





فلسفه وجودی توحیدی: بازخوانی درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه 798)

فلسفه وجودی توحیدی: بازخوانی درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۷۹۸)

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۷۹۸)

دیباچه: دعوت به بازاندیشی در مبانی فلسفه اسلامی

فلسفه اسلامی، چونان درختی کهنسال در باغ معرفت، ریشه در پرسش‌های بنیادین وجود و هستی دارد. درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به‌سان نسیمی نو، شاخسارهای این درخت را به جنبش درآورده و دعوتی است به بازنگری در مفاهیم سنتی قوه، امکان، حدوث، و عدم، که در فلسفه اسلامی، به‌ویژه در مکتب صدرایی، جایگاهی محوری داشته‌اند. این نوشتار، با تأمل در درس‌گفتار شماره ۷۹۸، می‌کوشد با نگاهی نقادانه و وجودمحور، به تبیینی توحیدی از عالم دست یابد که در آن، ظهورات بالفعل حق، محور فهم هستی قرار گیرند و پیش‌فرض‌های سنتی مبتنی بر عدم و قوه به چالش کشیده شوند. این بازخوانی، نه‌تنها به نقد مبانی فلسفه سنتی می‌پردازد، بلکه راه را برای فهمی نوین از توحید و فعلیت محض در پرتو قرآن کریم و نهج‌البلاغه هموار می‌سازد.

بخش نخست: نقد مفاهیم سنتی قوه و امکان در فلسفه اسلامی

چارچوب سنتی خلقت و سیطره فلسفه صدرایی

در تاریخ فلسفه اسلامی، تبیین خلقت اغلب در چارچوب مکتب صدرایی صورت گرفته است. این چارچوب، با تأکید بر مفاهیم قوه و فعل، خلقت را به‌عنوان فرآیندی حدوثی ترسیم می‌کند که در آن، قوه مقدم بر فعلیت فرض می‌شود. این دیدگاه، که ریشه در فلسفه ارسطویی و تفاسیر ابن‌سینا و ملاصدرا دارد، وجود را در مراتب تحول از قوه به فعل می‌بیند. با این حال، درس‌گفتار استاد فرزانه قدس‌سره این پیش‌فرض را به چالش می‌کشد و با نقد سیطره صدرایی، دعوت به بازاندیشی در این مفاهیم می‌کند. این نقد، نه به معنای نفی کامل دستاوردهای صدرا، بلکه تلاشی است برای پالایش فلسفه اسلامی از پیش‌فرض‌هایی که با وحدت وجودی و توحید ناسازگارند.

نقد مفهوم قوه به‌عنوان مقدمه فعلیت

در فلسفه سنتی، قوه به‌سان بذری تصور می‌شود که در دل خود امکان بالقوه ظهور را نهفته دارد و با گذر زمان، به فعلیت می‌رسد. این دیدگاه، قوه را چونان نیستی‌ای می‌بیند که هستی می‌یابد. استاد فرزانه قدس‌سره این تلقی را ناکافی می‌دانند و استدلال می‌کنند که قوه نمی‌تواند مقدم بر فعل باشد، زیرا خود قوه برای بقا و تحقق نیازمند فعلیت است. این نقد، چونان تیغی تیز، پیش‌فرض‌های سنتی را می‌شکافد و بر تقدم فعلیت محض تأکید می‌ورزد.

درنگ: قوه نمی‌تواند مقدم بر فعل باشد، زیرا هر قوه‌ای برای بقا و ظهور، محتاج فعلیتی است که آن را احاطه کرده و پیش از آن موجود است. این اصل، بنیاد فلسفه وجودی توحیدی را تشکیل می‌دهد که در آن، عالم سراسر ظهورات بالفعل حق است.

نفی فرض عدم در تبیین خلقت

یکی از پیش‌فرض‌های رایج در فلسفه سنتی، فرض عدم اولیه برای هر موجود است. این دیدگاه، خلقت را به‌سان پلی می‌بیند که از نیستی به هستی می‌رسد، با واسطه‌ای به نام عدم میان خالق و مخلوق. استاد فرزانه قدس‌سره این فرض را غیرعلمی و ناسازگار با توحید می‌دانند. ایشان استدلال می‌کنند که فرض عدم، به فترتی غیرواقعی منجر می‌شود که میان حق و خلق فاصله می‌اندازد. این فترت، چونان حلقه‌ای مفقود، از منظر علمی و فلسفی بی‌اعتبار است، زیرا نمی‌توان هستی را به نیستی ارجاع داد.

توحید و نفی سابقه عدم

در فلسفه توحیدی، حق، هُوَ الْأَوَّلُ است، بی‌آنکه پیش از او چیزی باشد. فرض عدم برای خلق، با این اصل توحیدی ناسازگار است، زیرا حق، دائم‌الفیض و قدیم‌الاحسان است و نمی‌توان میان او و مخلوقاتش واسطه‌ای به نام عدم تصور کرد. این دیدگاه، چونان آینه‌ای صیقل‌یافته، حقیقت توحید را بازمی‌تاباند و هرگونه سابقه عدم را از عالم هستی نفی می‌کند.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، با نقد مفاهیم سنتی قوه، امکان، و عدم، به بازنگری در چارچوب‌های فلسفه اسلامی دعوت می‌کند. تأکید بر تقدم فعلیت بر قوه و نفی هرگونه سابقه عدم، راه را برای فهمی توحیدی از هستی هموار می‌سازد. این بازاندیشی، نه‌تنها به پالایش فلسفه اسلامی کمک می‌کند، بلکه زمینه‌ساز تحول در روش‌شناسی فلسفی است که با معارف قرآنی و حکمت علوی هم‌راستا باشد.

بخش دوم: بازخوانی فلسفه طبیعی و پیوند آن با توحید

فلاسفه طبیعی و اهمیت تجربه در فلسفه

فلاسفه طبیعی، که در تاریخ فلسفه پیش از اسلام و پس از آن نقش‌آفرین بودند، به دلیل تسلط بر علوم تجربی، سخنانی ژرف‌تر و پخته‌تر از فلاسفه صرف ارائه می‌دادند. این فلاسفه، چونان باغبانانی که خاک را با دست لمس می‌کنند، به تجربه و مشاهده طبیعت توجه داشتند و از این‌رو، دیدگاه‌هایشان از عمق و غنای بیشتری برخوردار بود. استاد فرزانه قدس‌سره بر این باورند که قرآن کریم نیز به تلفیق فلسفه و تجربه تأکید دارد. آیاتی چون فَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ به علم فلسفی و سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ به علوم تجربی اشاره دارند. این آیات، چونان مشعلی فروزان، راه تلفیق فلسفه و تجربه را روشن می‌کنند.

نقد تفاسیر عرفانی غیرواقعی

برخی تفاسیر عرفانی، آیه سِيرُوا فِي الْأَرْضِ را به سیر در نفس تفسیر کرده‌اند. استاد فرزانه قدس‌سره این تفسیر را غیرواقعی و انحرافی از معنای ظاهری قرآن کریم می‌دانند. ایشان تأکید دارند که این آیه، به سیر در زمین و بهره‌گیری از علوم تجربی، از جمله تاریخ، روان‌شناسی، و علوم اجتماعی، دعوت می‌کند. این نقد، چونان نسیمی که غبار از چهره حقیقت می‌زداید، بر ضرورت فهم دقیق و واقع‌بینانه قرآن کریم تأکید می‌ورزد.

درنگ: قرآن کریم، با تأکید بر علم فلسفی (فَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ) و علوم تجربی (سِيرُوا فِي الْأَرْضِ)، به تلفیق فلسفه و تجربه دعوت می‌کند. این جامعیت، راهگشای فهمی توحیدی و علمی از عالم است.

دیدگاه خلط و نبوغ فلاسفه طبیعی

دیدگاه خلط، که از سوی فلاسفه‌ای چون انکساغورس مطرح شده، قوه را مقدم بر فعل می‌دانست و در بذرها و نطفه‌ها، امکان بالقوه ظهور را جست‌وجو می‌کرد. استاد فرزانه قدس‌سره این دیدگاه را نشانه نبوغ فلاسفه طبیعی می‌دانند، هرچند به دلیل ضعف در طبیعیات، در تاریخ فلسفه محکوم و کنار گذاشته شد. این دیدگاه، چونان جرقه‌ای در تاریکی، پتانسیل بازسازی در چارچوب فلسفه توحیدی را دارد و می‌تواند به تبیینی پویا از خلقت منجر شود.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با تأکید بر اهمیت فلسفه طبیعی و پیوند آن با علوم تجربی، به بازخوانی دیدگاه‌های فلاسفه قدیم می‌پردازد. نقد تفاسیر عرفانی غیرواقعی و تأکید بر جامعیت قرآن کریم در تلفیق فلسفه و تجربه، راه را برای فهمی نوین از خلقت هموار می‌سازد. بازسازی دیدگاه خلط و توجه به نبوغ فلاسفه طبیعی، می‌تواند به غنای فلسفه اسلامی کمک کند.

بخش سوم: فلسفه وجودی و نفی مفاهیم انتزاعی

نفی ماده و صورت در فلسفه توحیدی

مفاهیم ماده و صورت، که ریشه در فلسفه ارسطویی دارند، در فلسفه اسلامی توسط ابن‌سینا و ملاصدرا بسط یافتند. با این حال، استاد فرزانه قدس‌سره معتقدند که با نفی ماهیت، این مفاهیم نیز کنار گذاشته می‌شوند. در فلسفه وجودی توحیدی، عالم تنها ظهور و بروز است، و مفاهیم انتزاعی چون ماده و صورت، چونان سایه‌هایی در برابر نور وجود، محو می‌شوند. این دیدگاه، بر فعلیت محض تأکید دارد و قوه را به‌عنوان واقعیتی مستقل نفی می‌کند.

مصدر و تقدم فعلیت

مصدر، که در فلسفه سنتی به‌عنوان ماده افعال تصور می‌شود، خود دارای صورت و فعلیت است. استاد فرزانه قدس‌سره استدلال می‌کنند که بدون فعلیت، مصدر نمی‌تواند وجود داشته باشد. این اصل، چونان کلیدی زرین، قفل پیش‌فرض‌های سنتی را می‌گشاید و بر تقدم فعلیت بر قوه تأکید می‌ورزد.

نفی تسلسل در تبیین قوه

ملاصدرا معتقد بود که قوه برای خروج به فعل، نیازمند اهرمی است که خود آن اهرم نیز به اهرم دیگری نیاز دارد، و این به تسلسل می‌انجامد. استاد فرزانه قدس‌سره این استدلال را غیرضروری می‌دانند و با ساده‌سازی نقد، تأکید می‌کنند که قوه اساساً نمی‌تواند مقدم بر فعل باشد. این دیدگاه، چونان جریانی زلال، پیچیدگی‌های غیرضروری را از فلسفه می‌زداید.

درنگ: در فلسفه وجودی توحیدی، قوه وجود ندارد؛ فعلیت محض، بنیاد عالم است. نفی قوه و تأکید بر ظهورات بالفعل، راه را برای فهمی توحیدی از خلقت هموار می‌سازد.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، با نفی مفاهیم انتزاعی چون ماده، صورت، و قوه، به تبیین فلسفه‌ای وجودمحور می‌پردازد که در آن، عالم سراسر ظهورات بالفعل حق است. این دیدگاه، با کنار گذاشتن پیش‌فرض‌های سنتی، به فهمی ساده و در عین حال عمیق از خلقت دعوت می‌کند که با اصول توحیدی سازگار است.

بخش چهارم: توحید و علم الهی در پرتو قرآن و نهج‌البلاغه

علم الهی و نفی محدودیت‌های زمانی

قرآن کریم، در آیه‌ای نورانی، می‌فرماید: وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا (هیچ برگی نمی‌افتد مگر اینکه او آن را می‌داند). این آیه، به شمول علم الهی اشاره دارد که فراتر از محدودیت‌های زمانی و مکانی است. استاد فرزانه قدس‌سره تأکید دارند که علم حق، مطلق است و دیروز، امروز، و فردا در آن تفکیک نمی‌شوند. این علم، چونان اقیانوسی بی‌کران، همه مراتب وجود را در بر می‌گیرد.

خلقت در پرتو نهج‌البلاغه

خطبه اول نهج‌البلاغه، چونان گوهری درخشان، تبیینی عمیق از خلقت عالم ارائه می‌دهد. استاد فرزانه قدس‌سره معتقدند که این خطبه، از عمق و غنایی برخوردار است که شروح موجود نتوانسته‌اند آن را به‌درستی تبیین کنند. این خطبه، به‌عنوان دانشگاهی از معرفت، راهگشای فهمی توحیدی از هستی است که با نفی عدم و قوه، به ظهورات بالفعل حق اشاره دارد.

نفی گم شدن و پراکندگی در عالم

استاد فرزانه قدس‌سره تأکید دارند که هیچ‌چیز در عالم گم نمی‌شود. گم شدن، مفهومی عامیانه است که به خروج از اختیار انسان اشاره دارد، نه نابودی واقعی. به‌عنوان مثال، انگشتری که گم می‌شود، از چنگ انسان می‌گریزد، اما در علم و قدرت حق، همچنان حاضر است. این دیدگاه، چونان نوری که تاریکی را می‌شکافد، به نظم وجودی عالم در پرتو حق اشاره دارد.

درنگ: در عالم هستی، هیچ‌چیز گم نمی‌شود. همه موجودات، در قبه خضرای علم و قدرت حق، حفظ شده‌اند و پراکندگی ظاهری، نمی‌تواند نظم وجودی عالم را مخدوش کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با استناد به قرآن کریم و نهج‌البلاغه، به تبیین علم الهی و نظم وجودی عالم می‌پردازد. نفی مفاهیم عامیانه چون گم شدن و تأکید بر شمول علم و قدرت حق، راه را برای فهمی توحیدی از خلقت هموار می‌سازد. خطبه اول نهج‌البلاغه، به‌عنوان منبعی بی‌بدیل، این فهم را تعمیق می‌بخشد.

بخش پنجم: انسان و جایگاه او در فلسفه توحیدی

انسان، سرسلسله ظهورات حق

در فلسفه توحیدی، انسان به‌عنوان سرسلسله کائنات، نه موجودی مبتنی بر عدم، بلکه ظهوری از ظهورات حق است. استاد فرزانه قدس‌سره تأکید دارند که اتصال انسان به ازل خالق، رشد معرفتی و عرفانی را به ارمغان می‌آورد، در حالی که اتصال به عدم، چونان میخی در دیوار، مانع از رشد است. این دیدگاه، انسان را چونان آیینه‌ای می‌بیند که نور حق را در وجود خویش بازمی‌تاباند.

نفی عدم در ظرف وجود

عدم، به‌عنوان مفهومی انتزاعی، در فلسفه توحیدی جایگاهی ندارد. به‌عنوان مثال، کودکی در رحم مادر، در ظرف مناسب وجود خویش قرار دارد و نمی‌توان آن را در عدم تصور کرد. استاد فرزانه قدس‌سره این دیدگاه را با تمثیلی روشن می‌کنند: گفتن «ما بیرون نیستیم»، انتزاعی ذهنی است که با واقعیت وجودی سازگار نیست. این اصل، چونان جریانی زلال، ذهن را از خلط مفاهیم انتزاعی و واقعی پالایش می‌کند.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، با تأکید بر جایگاه انسان به‌عنوان ظهور حق، به نفی مفاهیم انتزاعی چون عدم می‌پردازد. انسان، در فلسفه توحیدی، نه موجودی جدا از حق، بلکه مظهری از فیض ازلی اوست. این دیدگاه، به رشد معرفتی و عرفانی انسان کمک می‌کند و او را به اتصال با ازل خالق دعوت می‌نماید.

نتیجه‌گیری نهایی

این نوشتار، با بازخوانی درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به نقد مفاهیم سنتی قوه، امکان، حدوث، و عدم در فلسفه اسلامی پرداخت و فلسفه‌ای وجودمحور را پیشنهاد کرد که در آن، عالم سراسر ظهورات بالفعل حق است. نفی قوه و امکان، تأکید بر فعلیت محض، و استناد به قرآن کریم و نهج‌البلاغه، این فلسفه را به تبیینی توحیدی از هستی رهنمون ساخت. این دیدگاه، با کنار گذاشتن پیش‌فرض‌های ناسازگار با توحید، به بازسازی روش‌شناسی فلسفی دعوت می‌کند و راه را برای فهمی عمیق‌تر از خلقت هموار می‌سازد. این اثر، نه‌تنها به پالایش فلسفه اسلامی کمک می‌کند، بلکه با پیوند فلسفه و تجربه، زمینه‌ساز تحولی در حکمت حوزوی و دانشگاهی است.

با نظارت صادق خادمی