متن درس
تحلیل فلسفی جایگاه انسان در نظام هستی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۸۰۲)
دیباچه
جایگاه انسان در عالم هستی، از دیرباز یکی از اساسیترین پرسشهای فلسفی بوده که ذهن حکما و اندیشمندان را به خود مشغول داشته است. این اثر، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به بررسی عمیق و تبیینی مفاهیمی چون وزان، تناسب و حد انسان در نظام هستی میپردازد. این مفاهیم، که در فلسفه اسلامی ریشهای عمیق دارند، چارچوبی برای فهم ارتباط وجودی انسان با عالم فراهم میکنند. با تأکید بر وحدت وجودی عالم و نفی اصالت فرد، این نوشتار میکوشد تا با زبانی روشن و متین، جایگاه انسان را در آیینه وحدت مشاعی هستی بازنماید. همانگونه که آیینهای صیقلی، انعکاس نور را به تمامی بازمیتاباند، انسان نیز در این دیدگاه، نه بهسان جزیرهای منفک، بلکه بهمثابه جزئی از کل هستی، در تعامل پیوسته با دیگر موجودات تعریف میشود.
بخش نخست: مفاهیم بنیادین وزان، تناسب و حد
تعریف و تبیین وزان، تناسب و حد
مفهوم وزان به وزن وجودی یا اهمیت انسان در نظام هستی اشاره دارد؛ گویی انسان در ترازوی عظیم خلقت، وزنی ویژه یافته که مرتبت او را در برابر دیگر موجودات میسنجد. تناسب، به چگونگی قرارگیری انسان در میان دیگر موجودات و هماهنگی او با نظام کل عالم دلالت میکند، و حد، گستره و مرزهای این ارتباط را مشخص میسازد. این سه مفهوم، چونان سه رکن یک بنای فلسفی، جایگاه انسان را در عالم هستی ترسیم میکنند.
درنگ: وزان، تناسب و حد، ابزارهایی فلسفیاند که جایگاه انسان را در نظام هستی تبیین میکنند. وزان، مرتبت وجودی انسان را میسنجد، تناسب، هماهنگی او با دیگر موجودات را نشان میدهد، و حد، گستره تأثیرگذاری او را مشخص میسازد. |
ضرورت فهم این مفاهیم
برای درک جایگاه انسان در عالم، توجه به وزان، تناسب و حد او ضروری است. وزان، ارزش وجودی انسان را در برابر کل هستی آشکار میسازد، تناسب، چونان رشتهای نامرئی، او را به دیگر اجزای عالم پیوند میدهد، و حد، مرزهای این پیوند را روشن میکند. این مفاهیم، انسان را از انزوای وجودی رهایی بخشیده و او را در متن یک جامعه وجودی قرار میدهند که در آن، هیچ موجودی از دیگری جدا نیست.
بخش دوم: وحدت وجودی و نفی اصالت فرد
چالش فهم وحدت وجودی
یکی از چالشهای بنیادین در فلسفه، فهم وحدت وجودی عالم است. بسیاری از افراد، حتی اهل کمال، در درک این وحدت دچار دشواریاند. این چالش، ریشه در تمایل به تفکیک افراد و اشیاء از یکدیگر دارد، حالآنکه فلسفه اسلامی بر وحدتی مشاعی تأکید میورزد که در آن، همه موجودات در یک حرکت جمعی با یکدیگر همنوا هستند.
نفی اصالت فرد
در نظام هستی، هیچ موجودی بهصورت منفک و جداگانه وجود ندارد. انسان، خورشید، کوه و هر آنچه در عالم است، در وحدتی مشاعی با یکدیگر حرکت میکنند. برخلاف دیدگاههای فردگرایانه که افراد را مقدم بر جامعه میدانند، فلسفه اسلامی جامعه را اصل میشمارد و افراد را در بستر آن تعریف میکند. حتی انسانی که بهظاهر تنها زیست میکند، در تعامل با عالم، یک جامعه وجودی را تشکیل میدهد.
درنگ: در فلسفه اسلامی، اصالت با جامعه است و افراد در دل این وحدت مشاعی تعریف میشوند. هیچ موجودی، حتی در انزوای ظاهری، از این وحدت جدا نیست. |
وحدت مشاعی در فلسفه اسلامی
فلسفه اسلامی، عالم را چونان تاروپودی بههمپیوسته میبیند که در آن، هیچ موجودی از دیگری گسیخته نیست. نفس کشیدن انسان، حرکت او و ادراکش، همزمان با دیگر موجودات رخ میدهد. این وحدت مشاعی، مبنای نفی اصالت فرد است و انسان را بهمثابه بخشی از یک کل واحد معرفی میکند.
شواهد قرآنی وحدت جمعی
قرآن کریم در آیاتی چون أَهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ («ما را به راه راست هدایت کن») و إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ («ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل کردیم»)، بر وحدت جمعی تأکید دارد. استفاده از ضمیر جمع در این آیات، نشاندهنده وحدت وجودی انسان با عالم است که فردگرایی را نفی میکند.
بخش سوم: نقد فردگرایی و پیامدهای آن
نقد فردگرایی در فلسفه و علوم اجتماعی
فردگرایی، چه در فلسفه و چه در علوم اجتماعی، دیدگاهی نادرست است که با واقعیت وجودی عالم سازگار نیست. عالم، چونان آیینهای است که همه موجودات در آن منعکس میشوند و هیچ فرد مستقلی در آن وجود ندارد. این دیدگاه، انسان را از انزوای کاذب رهایی بخشیده و او را در متن یک حرکت جمعی قرار میدهد.
فردگرایی بهمثابه بیماری فلسفی
فردگرایی، نتیجه غربت، انزوا و ضعف است و وجود فرد، نوعی بیماری فلسفی تلقی میشود. این بیماری، از غفلت انسان نسبت به وحدت وجودی عالم ناشی میشود و او را به جدایی کاذب از دیگر موجودات سوق میدهد. انسان، حتی در تنهایی ظاهری، با عالم در ارتباط است و این ارتباط، در نفس کشیدن، حرکت و سیر وجودی او تجلی مییابد.
درنگ: فردگرایی، نتیجه غفلت از وحدت وجودی عالم است و به جدایی کاذب موجودات منجر میشود. انسان، حتی در انزوای ظاهری، بخشی از وحدت مشاعی عالم است. |
نفی مفهوم نوع در فلسفه اسلامی
مفهوم نوع (مانند انسان، سنگ) در فلسفه اسلامی نادرست است، زیرا همه موجودات، ظهورات وجودی واحدیاند. انسان و سنگ، نه بهعنوان انواع متمایز، بلکه در یک حرکت وجودی جمعی با عالم مشارکت دارند. این دیدگاه، بر وحدت وجودی تأکید میورزد و هر موجود را بهمثابه بخشی از یک کل واحد میبیند.
بخش چهارم: حرکت جمعی و سیر عالم
حرکت جمعی عالم
همه موجودات عالم، از ستارگان تا انسان، در یک حرکت جمعی و مشاعی مشارکت دارند. این حرکت، چونان جریانی خروشان، همه موجودات را در خود دربرمیگیرد و هیچ موجودی بهصورت منفک عمل نمیکند. این دیدگاه، با حرکت جوهری حکمای اسلامی همخوانی دارد که عالم را در حال تحول و پویایی میبیند.
سیر طبیعی و ارادی
سیر عالم به دو نوع طبیعی (تکوینی) و ارادی تقسیم میشود. موجودات پست، مانند سنگ، سیر طبیعی دارند؛ موجودات میانی، مانند انسان، هر دو سیر طبیعی و ارادی را دارا هستند؛ و موجودات عالی، مانند حق تعالی، تنها سیر ارادی دارند. حتی موجودات بهظاهر بیاراده، مانند سنگ و نبات، میتوانند سیر ارادی داشته باشند، چنانکه در آیه يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ («آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است برای خدا تسبیح میگویند») بر وجود نوعی اراده در همه موجودات دلالت دارد.
درنگ: سیر عالم به دو نوع طبیعی و ارادی تقسیم میشود. حتی موجودات بهظاهر بیاراده، در وحدت وجودی عالم، از نوعی سیر ارادی برخوردارند. |
وحدت سیر طبیعی و ارادی در حق تعالی
در حق تعالی، سیر طبیعی و ارادی یکی است، زیرا همه تعینات او ارادیاند. این وحدت، کمال مطلق حق تعالی را نشان میدهد که در آن، هیچ سیر غیرارادی وجود ندارد.
بخش پنجم: خودشناسی و معرفت رب
خودشناسی و وحدت وجودی
خودشناسی، به معنای درک وحدت وجودی انسان با عالم است. حدیث «هر که خود را شناخت، پروردگارش را شناخت» بر این حقیقت تأکید دارد که انسان، نه بهتنهایی، بلکه بهمثابه بخشی از وحدت مشاعی عالم تعریف میشود. این معرفت، انسان را از غفلت رهایی بخشیده و به سوی قرب الهی هدایت میکند.
کاستی اعمال فردگرایانه
اعمال فردگرایانه، مانند نمازی که بدون توجه به وحدت جمعی خوانده شود، فاقد اثر معنوی است. نمازی که با نیت جمعی و با آگاهی از وحدت عالم اقامه شود، به رشد و قرب الهی میانجامد. این دیدگاه، با آیه أَهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ («ما را به راه راست هدایت کن») همخوانی دارد که بر وحدت جمعی تأکید میورزد.
درنگ: خودشناسی، فهم وحدت وجودی انسان با عالم است که او را از غفلت رهایی بخشیده و به معرفت رب هدایت میکند. |
ضرورت رصد مراودات وجودی
انسان باید مراودات وجودی خود، از افکار و هوسها گرفته تا تعاملاتش با عالم، را رصد کند تا به وحدت وجودی پی ببرد. این رصد، چونان دیدهبانی هوشیار، انسان را به معرفت و نزدیکی به حق تعالی رهنمون میسازد. آیه أَنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ («همانا پروردگارت در کمینگاه است») بر این توجه و هوشیاری تأکید دارد.
بخش ششم: ضرورت حکمت در سیاست و مدیریت جامعه
فلسفه و سیاست
سیاستمدار باید حکمت نظری خود را بر فلسفه استوار سازد تا بتواند جامعه را بهدرستی مدیریت کند. فقدان حکمت در سیاست، به خودمحوری و کاستی میانجامد. سیاستمدارانی که از فلسفه بیبهرهاند، به دلیل ناآگاهی از وحدت وجودی، قادر به خدمت به جامعه نیستند و درنتیجه، اعتبار خود را از دست میدهند.
حکمت عملی و نظری
حکمت عملی سیاستمدار باید بر حکمت نظری مبتنی باشد. حکمت نظری، که ریشه در فلسفه دارد، مبنای فهم وحدت وجودی است و سیاستمدار را به سوی مدیریت عادلانه و آگاهانه هدایت میکند. این دیدگاه، سیاست را از خودمحوری به سوی خدمت به جامعه سوق میدهد.
درنگ: سیاستمدار باید حکمت عملی خود را بر حکمت نظری مبتنی سازد تا با درک وحدت وجودی، جامعه را به سوی عدالت و کمال هدایت کند. |
جمعبندی
این اثر، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، جایگاه انسان را در نظام هستی از منظر فلسفه اسلامی تبیین کرد. مفاهیم وزان، تناسب و حد، چارچوبی برای فهم ارتباط وجودی انسان با عالم فراهم آوردند. تأکید بر وحدت وجودی، نفی اصالت فرد و تبیین سیر طبیعی و ارادی موجودات، انسان را بهمثابه بخشی از یک جامعه وجودی معرفی کرد که در آن، هیچ موجودی از دیگری جدا نیست. خودشناسی، بهعنوان کلید معرفت رب، انسان را از غفلت رهایی بخشیده و به سوی قرب الهی هدایت میکند. ضرورت حکمت در سیاست نیز نشان داد که مدیریت جامعه، بدون پشتوانه فلسفی، به کاستی میانجامد. این دیدگاه، نهتنها در فلسفه، بلکه در علوم اجتماعی و سیاست نیز کاربرد دارد و انسان را به سوی فهم عمیقتر از جایگاه خود در عالم رهنمون میسازد.
با نظارت صادق خادمی |