متن درس
نقد بدیهیانگاری وجود در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۸۲۸)
دیباچه
فلسفه اسلامی، بهعنوان مادر علوم و مدبر معرفت بشری، همواره در پی شناخت حقیقت وجود و قرب به ذات الهی بوده است. بااینحال، رویکرد سنتی در این دانش، با پیشفرض بدیهی بودن وجود، از تحلیل عمیق حقیقت ذات الهی و صفات آن بازمانده و به بحث از عوارض و احوال وجود بسنده کرده است. این کتاب، با الهام از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره در جلسه هشتصد و بیست و هشتم، به نقد این رویکرد سنتی پرداخته و ضرورت بازنگری در مبانی فلسفی را با تأکید بر اثبات تحقیقی وجود و ذات الهی مورد کاوش قرار میدهد.
بخش نخست: نقد بدیهیانگاری وجود در فلسفه اسلامی
مفهوم بدیهیانگاری و پیامدهای آن
در سنت فلسفی اسلامی، وجود بهعنوان موضوع بنیادین فلسفه، غالباً بدیهی پنداشته شده و از تحلیل و اثبات آن صرفنظر گردیده است. این پیشفرض، که ریشه در ایمان سنتی و پذیرش بیچونوچرای حقیقت دارد، فلسفه را از جایگاه مادر علوم به دانشی تقلیدی تنزل داده است. استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که این بدیهیانگاری، مانعی سترگ در مسیر شناخت حقیقت وجود و قرب به ذات الهی ایجاد کرده است. همانگونه که درختی تنومند بدون ریشهای استوار فرو میریزد، فلسفهای که موضوع خود را بدیهی انگارد، از رشد حقیقی بازمیماند.
درنگ: بدیهیانگاری وجود، فلسفه اسلامی را از تحلیل عمیق حقیقت ذات الهی محروم ساخته و آن را به دانشی تقلیدی بدل کرده است.
این رویکرد، که در آثار فلسفی مانند «اسفار اربعه» ملاصدرا مشهود است، به جای اثبات وجود، به احوال و عوارض آن پرداخته و از حقیقت ذات الهی غفلت ورزیده است. استاد فرزانه قدسسره با تمثیلی زیبا، این نقص را به گفتوگویی با پوستینی خالی تشبیه میکنند که در آن، فیلسوف به جای اثبات وجود صاحب پوستین، از احوال آن سخن میگوید. این تمثیل، به روشنی نشاندهنده خلأ معرفتی در فلسفه سنتی است که به جای پرداختن به اصل حقیقت، به شاخ و برگهای آن اکتفا کرده است.
محدودیت بحث به عوارض وجود
در علوم مختلف، موضوع علم مفروض گرفته شده و از عوارض ذاتی آن بحث میشود. در فلسفه نیز، وجود بهعنوان موضوع علم الهی، بدیهی فرض شده و تحلیل آن به حاشیه رانده شده است. این محدودیت، فلسفه را از وظیفه اصلیاش، یعنی شناخت حقیقت وجود، دور کرده و به بررسی احوال و عوارض آن محدود ساخته است. استاد فرزانه قدسسره این رویکرد را نقد کرده و تأکید دارند که فلسفه، بهعنوان مدبر علوم، باید پیش از پرداختن به عوارض، حقیقت موضوع خود را اثبات کند.
به عنوان مثال، در علم ریاضیات، فیلسوف وجود عدد را اثبات میکند، اما ریاضیدان از عوارض آن، مانند جبر و هندسه، بحث میکند. در فلسفه، اما، موضوع وجود بدیهی فرض شده و از تحلیل آن صرفنظر گردیده است. این امر، به قول استاد فرزانه، فلسفه را به دانشی تقلیدی تبدیل کرده که به جای شناخت حقیقت، به شاخ و برگهای آن بسنده میکند.
درنگ: محدودیت بحث به عوارض وجود، فلسفه را از تحلیل حقیقت ذات الهی بازداشته و آن را به دانشی تقلیدی تبدیل کرده است.
نقد ایمان سجادهای در فلسفه
فلاسفه سنتی، به دلیل اتکا به ایمان سنتی و پذیرش سجادهای وجود خدا، از اثبات معرفتی آن صرفنظر کردهاند. این ایمان، هرچند برای مسلمانی کافی است، برای فیلسوفی که در پی دعوت به حق و اثبات علمی حقیقت است، ناکافی است. استاد فرزانه قدسسره با تشبیهی زیبا، این رویکرد را به قضاوت در محکمهای تشبیه میکنند که در آن، یقین شخصی بدون استدلال، نمیتواند قاتلی را محکوم کند. همانگونه که قاضی نیازمند دلیل و برهان است، فیلسوف نیز باید با پرگار علم و حکمت، حقیقت وجود را اثبات کند.
این نقد، به تمایز میان ایمان عامه و معرفت فلسفی اشاره دارد. ایمان بدون دلیل، برای عامه مردم کفایت میکند، اما عالم و فیلسوف، که وظیفه دعوت به حق را بر عهده دارد، باید با استدلال علمی، حقیقت را اثبات کند. این امر، فلسفه را از تقلید رها کرده و به سوی تحقیقی عمیق سوق میدهد.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست این نوشتار، به نقد بدیهیانگاری وجود در فلسفه اسلامی پرداخت و نشان داد که این رویکرد، فلسفه را از تحلیل حقیقت ذات الهی محروم کرده است. محدودیت بحث به عوارض وجود و اتکا به ایمان سنتی، فلسفه را به دانشی تقلیدی بدل ساخته که از نقش مادر علوم بودن بازمانده است. استاد فرزانه قدسسره، با تمثیلات و استدلالهای روشن، ضرورت بازنگری در مبانی فلسفی را گوشزد کرده و بر اهمیت اثبات تحقیقی وجود تأکید دارند.
بخش دوم: ضرورت اثبات تحقیقی وجود و ذات الهی
نقد روش ورود به وجود در اسفار
در جلد نخست «اسفار اربعه»، بحث از وجود با عنوان «فی احوال الوجود» آغاز میشود، بدون آنکه به اثبات خود وجود پرداخته شود. این رویکرد، به جای تحلیل حقیقت وجود، به احوال و عوارض آن محدود مانده و فلسفه را از عمق معرفتی محروم کرده است. استاد فرزانه قدسسره این روش را به گفتوگویی با پوستینی خالی تشبیه میکنند که در آن، به جای اثبات وجود صاحب پوستین، از حالات او سخن گفته میشود.
این نقد، به ضرورت آغاز فلسفه با تشکیک در موضوع وجود اشاره دارد. فلسفهای که موضوع خود را بدیهی انگارد، مانند بنایی است که بر شالودهای سست استوار شده و از استحکام لازم برخوردار نیست. برای رهایی از این تقلید، فلسفه باید با اثبات وجود آغاز شود و سپس به احوال و عوارض آن بپردازد.
درنگ: آغاز فلسفه با بحث از احوال وجود، بدون اثبات حقیقت آن، به علم تقلیدی منجر شده و از شناخت ذات الهی بازمانده است.
نقد تعریفناپذیری وجود
فلاسفه سنتی ادعا کردهاند که وجود، به دلیل فقدان معرف اجلی، قابل تعریف نیست. این ادعا، به جای تلاش برای شناخت وجود، به پذیرش تقلیدی آن منجر شده است. استاد فرزانه قدسسره این رویکرد را نقد کرده و تأکید دارند که تعریفناپذیری وجود، نباید مانع از تحلیل و اثبات آن شود. همانگونه که دریانوردی در پی کشف افقهای ناشناخته است، فیلسوف نیز باید در پی شناخت حقیقت وجود باشد، حتی اگر این حقیقت در نگاه نخست دستنیافتنی به نظر آید.
این نقد، به ضرورت بازنگری در روشهای فلسفی اشاره دارد. فلسفه باید با تشکیک در موضوع وجود آغاز شود و با استدلال علمی، حقیقت آن را اثبات کند. این امر، فلسفه را از تقلید رها کرده و به سوی معرفتی عمیق هدایت میکند.
تفاوت فلاسفه سنتی و غربی
استاد فرزانه قدسسره تفاوت میان فلاسفه سنتی اسلامی و فلاسفه غربی را در رویکرد به موضوع فلسفه برجسته میکنند. فلاسفه سنتی، موضوع وجود را تقلیدی فرض کردهاند، اما استدلالهای منطقی ارائه میدهند. در مقابل، فلاسفه غربی، موضوع را با تشکیک و تحقیق بررسی میکنند، اما استدلالهایشان غالباً غیرمنطقی است. این تفاوت، به ضعف فلسفه سنتی در تشکیک موضوع و برتری آن در استدلال منطقی اشاره دارد.
این مقایسه، مانند دو راهی است که یکی به سوی مقصدی روشن با مسیری ناهموار میرود و دیگری مسیری هموار دارد اما به مقصدی نامعلوم منتهی میشود. فلسفه اسلامی باید با ترکیب تشکیک در موضوع و استدلال منطقی، به سوی معرفت حقیقی گام بردارد.
درنگ: فلسفه اسلامی باید با تشکیک در موضوع وجود و استدلال منطقی، از تقلید رها شده و به معرفت تحقیقی دست یابد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم این نوشتار، بر ضرورت اثبات تحقیقی وجود و ذات الهی تأکید کرد. نقد روش ورود به وجود در «اسفار»، تعریفناپذیری وجود و تفاوت فلاسفه سنتی و غربی، نشاندهنده خلأ معرفتی در فلسفه سنتی است که به دلیل بدیهیانگاری، از تحلیل حقیقت وجود بازمانده است. استاد فرزانه قدسسره با تمثیلات و استدلالهای روشن، راه را برای بازنگری در مبانی فلسفی هموار کرده و بر اهمیت تشکیک و اثبات علمی تأکید دارند.
بخش سوم: رویکرد انبیاء و اولیاء در قرب الهی
روش انبیاء در اثبات وجود خدا
انبیاء الهی، برخلاف فلاسفه سنتی، وجود خدا را با دلایل و معجزات اثبات میکردند. معجزه، بهعنوان دلیلی آشکار بر قدرت و وجود پروردگار، گواهی بر صدق دعوت انبیاء بود. استاد فرزانه قدسسره این روش را الگویی برای فلسفه الهی میدانند که باید از استدلال و شواهد بهره ببرد، نه از تقلید و پیشفرضهای بدیهی.
به عنوان مثال، در قرآن کریم آمده است: أَنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا (طه: ۱۴)؛ «منم خدا، هیچ معبودی جز من نیست.» این آیه، خدا را بهعنوان وجودی حاضر و فعال معرفی میکند که با انسان انس میگیرد. همچنین، آیه أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ (طه: ۱۲)؛ «من پروردگار توام، پس کفشهایت را درآور»، بر حضور مباشر خدا تأکید دارد. این آیات، نشاندهنده روش انبیاء در اثبات وجود خدا با شواهد و معجزات است.
درنگ: انبیاء با دلایل و معجزات، وجود خدا را اثبات میکردند، الگویی که فلسفه الهی باید از آن پیروی کند.
قرب اولیاء به ذات الهی
اولیاء خدا، با غرق شدن در ظهورات الهی، به قرب و رویت حق دست یافتند. این رویکرد، برخلاف فلسفه سنتی که به احوال خدا محدود مانده، به انس با ذات الهی منجر شده است. استاد فرزانه قدسسره روایت «إن لی مع الله حالات» را شاهد میگیرند که بر حالات ویژهای با خدا تأکید دارد: «برای من با خدا حالاتی است که هیچ پیامبر مرسلی، فرشته مقرب و مؤمن آزمودهای نمیتواند آن را تحمل کند.» این روایت، به عمق معرفت وجودی و انس با خدا اشاره دارد که فراتر از تحلیلهای فلسفی سنتی است.
این معرفت، مانند دریایی است که اولیاء در آن غوطهور شده و به ژرفای حقیقت دست یافتهاند، در حالی که فلاسفه سنتی در ساحل احوال و عوارض باقی ماندهاند.
نقد تصحیح روایت توسط علم دینی
برخی از عالمان دینی، با حذف «لا» از روایت «إن لی مع الله حالات»، آن را با عقل خود سازگار کردهاند. این تصحیح، به محدودیت عقل در برابر معرفت شهودی و روایات الهی اشاره دارد. استاد فرزانه قدسسره این رویکرد را نقد کرده و تأکید دارند که روایات باید بدون تحریف و با ارجاع به خدا و رسول پذیرفته شوند. ادعای سهو النبی، که نتیجه این تصحیح است، مقام نبوی را تنزل داده و از معرفت حقیقی دور شده است.
درنگ: تصحیح روایات با عقل محدود، به تنزل مقام نبوی و دوری از معرفت شهودی منجر شده است.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم این نوشتار، بر رویکرد انبیاء و اولیاء در اثبات وجود و قرب به ذات الهی تمرکز کرد. انبیاء با دلایل و معجزات، و اولیاء با انس و معرفت شهودی، به حقیقت ذات الهی دست یافتند. آیات قرآن کریم و روایات، بر حضور مباشر خدا تأکید دارند که فلسفه سنتی از آن غفلت کرده است. نقد تصحih روایات توسط علم دینی، ضرورت پذیرش روایات بدون تحریف را گوشزد میکند.
بخش چهارم: بازسازی فلسفه الهی با تأکید بر اثبات وجود
پیشنهاد روش فلسفی
استاد فرزانه قدسسره پیشنهاد میکنند که فلسفه الهی باید با اثبات وجود حق و غیرحق آغاز شود و سپس به احوال و عوارض آن بپردازد. این روش، مانند بنای استواری است که بر شالودهای محکم استوار شده و از تزلزل تقلید در امان است. فلسفهای که با تشکیک در موضوع و استدلال علمی پیش میرود، میتواند انسان را به قرب الهی و معرفت حقیقی رهنمون شود.
این پیشنهاد، به بازسازی فلسفه الهی دعوت میکند که به جای بدیهیانگاری، با تحلیل وجود و ذات الهی آغاز شود. همانگونه که ستارهشناسی با کشف آسمانها به حقیقت نزدیک میشود، فلسفه نیز باید با کشف حقیقت وجود، به ذات الهی دست یابد.
درنگ: فلسفه الهی باید با اثبات تحقیقی وجود حق و غیرحق آغاز شود تا به معرفت حقیقی و قرب الهی منجر گردد.
نقد صفاتمحوری در فلسفه
بحث از صفاتی مانند رزاق، کریم و حکیم، بدون اثبات ذات خدا، به قرب الهی منجر نشده است. استاد فرزانه قدسسره این رویکرد را نقد کرده و تأکید دارند که فلسفه باید پیش از پرداختن به صفات، ذات الهی را اثبات کند. این نقد، مانند هشداری است به باغبانی که به جای کاشت درخت، به تزئین شاخ و برگ آن میپردازد.
تمرکز بر صفات، بدون اثبات ذات، فلسفه را از انس با حقیقت الهی دور کرده و به دانشی سطحی تبدیل کرده است. فلسفه الهی باید با اثبات وجود خدا، راه را برای معرفت عمیق هموار کند.
نقد تفسیر «إياك نعبد»
در علم دینی، تفسیر «إياك نعبد» به قصد انشاء محدود شده و از معرفت به ذات الهی بازمانده است. برخی تفاسیر عرفانی و فقهی، «إياك» را به مرشد یا الله سر در مسجد نسبت دادهاند که از حقیقت الهی دور است. استاد فرزانه قدسسره این تفاسیر را نقد کرده و تأکید دارند که «إياك نعبد» باید به انس با ذات الهی منجر شود، نه به احوال و عوارض آن.
این آیه، مانند کلیدی است که در قفل معرفت الهی میچرخد و راه را به سوی انس با خدا باز میکند. محدودیت تفاسیر فقهی و عرفانی، این کلید را از کارکرد اصلیاش بازداشته است.
درنگ: تفسیر «إياك نعبد» باید به انس با ذات الهی منجر شود، نه به احوال و عوارض آن.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم این نوشتار، به بازسازی فلسفه الهی با تأکید بر اثبات تحقیقی وجود پرداخت. پیشنهاد آغاز فلسفه با اثبات وجود حق، نقد صفاتمحوری و بازنگری در تفسیر «إياك نعبد»، راه را برای معرفت عمیق و قرب الهی هموار میکند. این رویکرد، فلسفه را از تقلید رها کرده و به سوی تحقیقی علمی هدایت میکند.
نتیجهگیری کلی
این کتاب، با الهام از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، نقدی عمیق بر بدیهیانگاری وجود در فلسفه اسلامی ارائه داد. این رویکرد، فلسفه را از تحلیل حقیقت ذات الهی محروم کرده و به دانشی تقلیدی بدل ساخته است. آیات قرآن کریم، مانند أَنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا (طه: ۱۴) و أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ (طه: ۱۲)، بر حضور مباشر خدا تأکید دارند که با رویکرد انبیاء و اولیاء در انس و قرب به حق همخوانی دارد. روایت «برای من با خدا حالاتی است که هیچ پیامبر مرسلی، فرشته مقرب و مؤمن آزمودهای نمیتواند آن را تحمل کند»، به عمق معرفت وجودی اشاره دارد که فلسفه سنتی از آن غفلت کرده است. این نوشتار، با پیشنهاد بازسازی فلسفه الهی بر پایه اثبات تحقیqi وجود، راه را برای معرفت حقیقی و قرب الهی هموار میکند.
با نظارت صادق خادمی