در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 829

متن درس





شناخت حقیقت الهی: بازاندیشی در معرفت‌شناسی و وجودشناسی الهی

شناخت حقیقت الهی: بازاندیشی در معرفت‌شناسی و وجودشناسی الهی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۸۲۹)

مقدمه: در جست‌وجوی معرفتی ژرف به ذات الهی

شناخت حقیقت الهی، چونان سفری است که در آن روح آدمی در پیوند با مبدأ هستی، از ظواهر عبور کرده و به سوی باطن حقیقت گام برمی‌دارد. این نوشتار، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به بازاندیشی در محدودیت‌های معرفت‌شناختی و وجودشناختی فلسفه اسلامی در تبیین ذات و صفات الهی می‌پردازد. محور بحث، نقد رویکردهای رایج فلسفی، به‌ویژه نظریه تشکیک وجود در حکمت متعالیه، و دعوت به قرب علمی و شهودی به خداوند است. این متن، با نگاهی عمیق به تمایز میان قرب عملی و قرب علمی، کوشیده است تا با زبانی متین و علمی، راهی نو به سوی شناخت حقیقت الهی بگشاید.

بخش نخست: محدودیت‌های معرفت‌شناختی در فلسفه اسلامی

نقد فقدان قرب علمی به خداوند

فلاسفه اسلامی، هرچند در ساحت قرب عملی، یعنی عبادت، تقوا و مناجات، اهتمام ورزیده‌اند، در تبیین علمی و فلسفی ذات الهی کمتر توفیق یافته‌اند. این محدودیت، ریشه در آن دارد که ایشان، به جای کاوش عمیق در حقیقت الهی، به کلی‌گویی و بسنده کردن به بدیهیات روی آورده‌اند. گویی ذات پروردگار، چونان منطقه‌ای ممنوعه، از دسترس عقل فلسفی دور نگه داشته شده است. این رویکرد، معرفت‌شناسی الهی را در تنگنای تصورات پیشینی گرفتار ساخته و از پویایی لازم محروم کرده است.

درنگ: فقدان توجه کافی به قرب علمی در فلسفه اسلامی، شناخت ذات الهی را به کلی‌گویی‌های فلسفی محدود ساخته و از ژرفای معرفتی دور کرده است.

تصور ذات الهی به‌عنوان منطقه ممنوعه

در آثار فلسفی، ذات الهی اغلب به‌عنوان موضوعی بدیهی و غیرقابل تأمل معرفی شده است. فلاسفه، به جای آنکه با دقت و شهامت به قلمرو ربوبیت گام نهند، بحث از خداوند را تعطیل کرده و آن را فراتر از ادراک عقلی دانسته‌اند. این دیدگاه، که ریشه در برخی روایات مانند «لا تَفَكَّرُوا فِي ذَاتِ اللَّهِ» دارد، به جای تشویق به تأمل علمی در صفات الهی، به پرهیز از تفکر در ذات پروردگار منجر شده است. نتیجه این رویکرد، فقدان بصیرت و آگاهی عمیق نسبت به حقیقت الهی بوده است.

بخش دوم: نقد تبیین‌های فلسفی در حکمت متعالیه

ناکافی بودن نظریه تشکیک وجود

حکمت متعالیه، به‌عنوان اوج فلسفه اسلامی، در تبیین ذات الهی به نظریه تشکیک وجود بسنده کرده است. ملاصدرا در جلد نخست اسفار اربعه (صفحه ۴۳۳) وجود را حقیقتی واحده می‌داند که در همه موجودات مشترک است، اما با شدت و ضعف متمایز می‌گردد. این نظریه، اگرچه در تبیین مراتب وجود موفق است، در نیل به شناخت ذات الهی ناکافی است. تشکیک وجود، خداوند و مخلوقات را در یک حقیقت وجودی قرار می‌دهد، اما این اشتراک، به معنای شراکت ذاتی نیست. خداوند وجود محض است، حال آنکه مخلوقات ظهورات این وجودند.

درنگ: نظریه تشکیک وجود، اگرچه مراتب وجود را تبیین می‌کند، در شناخت ذات الهی ناکافی است، زیرا خداوند وجود محض و مخلوقات ظهورات او هستند.

مثال زمان و محدودیت‌های آن

ملاصدرا برای تبیین تشکیک وجود، به مثال زمان استناد می‌جوید. اجزای زمان، مانند شنبه و یکشنبه، مشابه‌اند، اما با تقدم و تأخر ذاتی متمایز می‌شوند. این مثال، اگرچه مراتب وجود را نشان می‌دهد، برای تبیین رابطه خداوند و مخلوقات نارساست. خداوند و مخلوقات در عرض یکدیگر نیستند، مانند روزهای هفته که در یک ساحت قرار دارند. مخلوقات، ظهورات حق‌اند، نه موجوداتی هم‌عرض با خداوند. این تمایز، به نقد بنیادین نظریه تشکیک وجود در تبیین حقیقت الهی اشاره دارد.

نقد تصور ساکن بودن خداوند

در آثار فلسفی، خداوند به‌گونه‌ای معرفی شده که گویی ساکن و ثابت است، نه به معنای ثبات در برابر حرکت، بلکه به معنای ایستایی مطلق. این تصور، با پویایی ذات الهی که در قرآن کریم با آیه ﴿كُلُّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ (الرحمن: ۲۹) بیان شده، در تضاد است. این آیه، به پویایی و فعلیت دائمی خداوند اشاره دارد: «هر روز او در کاری است.» تصور ساکن بودن، ذات الهی را از حیات و پویایی دور کرده و به محدودیت‌های معرفتی منجر شده است.

درنگ: تصور ساکن بودن خداوند، با پویایی ذات الهی که در آیه ﴿كُلُّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ بیان شده، در تضاد است و شناخت حقیقت الهی را محدود می‌سازد.

بخش سوم: تمایز ذاتی خداوند و مخلوقات

خداوند: وجود محض، مخلوقات: ظهورات وجود

یکی از محورهای اساسی درس‌گفتار، تأکید بر تمایز ذاتی میان خداوند و مخلوقات است. خداوند وجود محض است، ذاتی که فعل نیست، حال آنکه مخلوقات فعل و ظهورات حق‌اند و ذات مستقلی ندارند. این تمایز، به رد اشتراک وجودی میان خداوند و مخلوقات منجر می‌شود. مخلوقات، چونان سایه‌هایی برآمده از نور وجود الهی، تنها در پرتو او معنا می‌یابند. این دیدگاه، با نظریه وحدت وجود در عرفان اسلامی هم‌راستاست که مخلوقات را تجلیات حق می‌داند.

نقد وحدت و کثرت در تشکیک وجود

ملاصدرا در نظریه تشکیک وجود، وحدت و کثرت را در ذات وجود جمع می‌داند، اما این جمع، به تناقض درونی منجر می‌شود. وحدت، مقدم بر کثرت است، زیرا کثرت خود تعدد وحدت‌هاست. اگر وحدت اصل باشد، کثرت نمی‌تواند در ذات وجود حضور یابد. این نقد، به ضرورت بازاندیشی در تبیین‌های فلسفی اشاره دارد که نمی‌توانند وحدت الهی را به‌درستی تبیین کنند.

درنگ: وحدت مقدم بر کثرت است و نظریه تشکیک وجود نمی‌تواند وحدت الهی را به‌درستی تبیین کند، زیرا کثرت در ذات وجود راه ندارد.

بخش چهارم: پویایی و حیات الهی

حرکت وجودی و شأنی خداوند

برخلاف تصور ساکن بودن، خداوند حی و دارای حرکت وجودی است. این حرکت، نه مانند حرکت مادی (چون چرخ‌گاری)، بلکه حرکتی شأنی و وجودی است که در قرآن کریم با آیه ﴿كُلُّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ (الرحمن: ۲۹) بیان شده است: «هر روز او در کاری است.» این پویایی، عالم هستی را به سیر و حرکت درمی‌آورد و شوون الهی را متجلی می‌سازد. حرکت الهی، از خروج از قوه به فعل مبراست و به تجدد امثال در حکمت متعالیه هم‌خوانی دارد.

نقد وابستگی فلاسفه به متون دینی

درس‌گفتار تأکید دارد که اگر قرآن کریم حیات الهی را با آیه ﴿هُوَ الْحَيُّ﴾ (بقره: ۲۵۵) تأیید نمی‌کرد، فلاسفه حیات را به خداوند نسبت نمی‌دادند: «او زنده است.» این وابستگی، نشان‌دهنده محدودیت‌های فلسفه در تبیین صفات الهی بدون استناد به متون دینی است. فلاسفه، به جای استنباط عقلی، به متون دینی تکیه کرده‌اند، که این امر، ضعف معرفت‌شناختی ایشان را آشکار می‌سازد.

درنگ: حیات الهی، چنان‌که در آیه ﴿هُوَ الْحَيُّ﴾ بیان شده، نشان‌دهنده پویایی ذات الهی است که فلاسفه بدون استناد به قرآن کریم به آن دست نیافته‌اند.

بخش پنجم: نقد روش‌های توجیهی و تبیین‌های فلسفی

نقد روش خواجه نصیر در اثبات صفات

خواجه نصیرالدین طوسی در شرح تجرید، صفات الهی را با وجوب وجود اثبات می‌کند، اما این روش، به ذات الهی نزدیک نمی‌شود. وابستگی صفات به وجوب وجود، ذات الهی را در چارچوب مفاهیم فلسفی محدود می‌سازد و از شناخت حقیقت الهی بازمی‌ماند. این رویکرد، نشان‌دهنده ناکافی بودن روش‌های کلامی-فلسفی در تبیین ذات پروردگار است.

نقد توجیهات ملاصدرا از قدما

ملاصدرا در جلد هشتم اسفار (صفحات ۲۴۱-۲۴۲)، دیدگاه قدما را درباره حرکت ذاتی نفس توجیه می‌کند، اما این توجیهات، به جای حل مسئله، آن را پیچیده‌تر می‌سازد. او با استناد به رموز و تأویلات، کوشیده است دیدگاه قدما را با فلسفه خود سازگار کند، اما این تلاش، به تبیین حقیقت الهی منجر نشده است. این نقد، به محدودیت‌های روش توجیهی در فلسفه صدرایی اشاره دارد.

نقد ابن‌سینا و رد قدما

ابن‌سینا دیدگاه قدما را رد می‌کند، اما این رد، بر اساس فلسفه مشایی اوست که خود به حقیقت الهی نزدیک نمی‌شود. او با نقد حرکت ذاتی عالم، به پویایی ذات الهی دست نیافته و در چارچوب فلسفه خود باقی مانده است. این نقد، به محدودیت‌های فلسفه مشایی در تبیین حقیقت الهی اشاره دارد.

بخش ششم: حیات و حرکت ظهوری عالم

حیات ظهوری و وابستگی عالم

عالم، حیات و حرکتی ظهوری دارد، نه ذاتی. تنها خداوند ذات دارد و مخلوقات، ظهورات او هستند. این حیات ظهوری، به وابستگی کامل عالم به خداوند اشاره دارد. عالم، چونان آیینه‌ای است که نور وجود الهی را بازمی‌تاباند و هیچ‌چیز مستقلاً از آن خود ندارد. این دیدگاه، با نظریه وحدت وجود در عرفان اسلامی هم‌راستاست که مخلوقات را تجلیات حق می‌داند.

درنگ: حیات و حرکت عالم ظهوری است، نه ذاتی، و عالم در پرتو وجود الهی معنا می‌یابد.

نفی ازلیت عالم

عالم نمی‌تواند ازلی باشد، زیرا فعل است و به فاعل (خداوند) نیاز دارد. این وابستگی، ازلیت مستقل عالم را رد می‌کند و توحید افعالی را تأیید می‌نماید. عالم، چونان رودی است که از سرچشمه وجود الهی جاری می‌شود و بدون آن، هیچ هویتی ندارد.

بخش هفتم: بازاندیشی در حرکت و حیات الهی

تمایز حرکت الهی و مادی

حرکت الهی، وجودی و شأنی است و با حرکت مادی، که خروج از قوه به فعل است، متفاوت است. این تمایز، تصور ساکن بودن خداوند را رد می‌کند و پویایی ذات الهی را تأیید می‌نماید. حرکت الهی، چونان جریانی بی‌پایان از نور وجود، عالم را به سیر و کمال می‌رساند.

تمایز حرکت محرک و متحرک

حرکت محرک (خداوند) با حرکت متحرک (مخلوقات) متفاوت است، مانند تفاوت حرکت قلب و دست در بدن آدمی. این تفاوت، به مراتب مختلف حرکت اشاره دارد و حرکت الهی را از حرکت مادی متمایز می‌کند. خداوند، چونان محرکی است که با فعلیت محض، عالم را به حرکت درمی‌آورد.

درنگ: حرکت الهی، وجودی و شأنی است و با حرکت مادی متفاوت است، مانند تفاوت حرکت قلب و دست که هر یک در ساحتی خاص عمل می‌کنند.

جمع‌بندی: به سوی قرب علمی و شهودی

این نوشتار، با بازاندیشی در محدودیت‌های معرفت‌شناختی و وجودشناختی فلسفه اسلامی، به‌ویژه حکمت متعالیه، کوشید راهی نو به سوی شناخت حقیقت الهی بگشاید. نقد نظریه تشکیک وجود، تصور ساکن بودن خداوند، و تبیین‌های ناکافی فلسفی، نشان داد که شناخت ذات الهی نیازمند قرب علمی و شهودی است. تمایز میان وجود محض الهی و ظهورات مخلوقات، پویایی ذات الهی، و وابستگی عالم به خداوند، محورهای اصلی بحث بودند. این دیدگاه، با استناد به آیات قرآن کریم، مانند ﴿كُلُّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ و ﴿هُوَ الْحَيُّ﴾، بر ضرورت انس با حقیقت الهی و گذر از کلی‌گویی‌های فلسفی تأکید دارد. این نوشتار، دعوتی است به سوی تأمل عمیق در صفات الهی و نیل به معرفتی که چونان چراغی، راه انسان را به سوی مبدأ هستی روشن می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی