متن درس
درآمدی بر وجودشناسی پویا و معرفتشناسی توحیدی در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۸۳۳)
مقدمه
فلسفه اسلامی، چونان رودی ژرف و خروشان، در پی آن است که حقیقت وجود و معرفت الهی را در گستره هستی کاوش کند. درسگفتار شماره ۸۳۳، با محوریت دو موضوع بنیادین حرکت و سکون در وجود و ضرورت معرفت علمی توحیدی، به سان مشعلی فروزان، راهی نو در بازاندیشی مفاهیم فلسفی و دینی میگشاید. این نوشتار، با نگاهی نقادانه به آرای فلاسفه پیشین، از جمله ابنسینا، شیخ اشراق، و ملاصدرا، بر پویایی ذاتی وجود و نفی مفهوم سکون تأکید میورزد و در عین حال، خلأ معرفت علمی الهی را در جامعه اسلامی به چالش میکشد.
بخش نخست: وجودشناسی پویا و نفی سکون در هستی
حرکت به مثابه صفت ذاتی وجود
در گستره بیکران هستی، هر آنچه وجود دارد، از ماده تا مجردات و از خلق تا حق تعالی، در خروش مداوم حرکت است. همانگونه که حیات، چونان جریانی سیال، در مراتب گوناگون موجودات جلوهگر میشود، حرکت نیز در همه عوالم هستی جاری است. این حرکت، نه امری عرضی، بلکه صفتی ذاتی و لاینفک از وجود است. استاد فرزانه قدسسره تأکید دارند که همانگونه که وجود و حیات در مراتب گوناگون، از حیوان تا انسان و از ملائکه تا ذات باریتعالی، تفاوت مییابد، حرکت نیز در این مراتب، وجوه متفاوتی به خود میگیرد. حرکت حق تعالی، چونان نوری بیپایان، از حرکت خلق، که در قید ماده گرفتار است، متمایز است.
درنگ: حرکت، صفت ذاتی وجود است و در همه عوالم هستی، از ماده تا مجردات و حق تعالی، جاری است. تفاوت مراتب حرکت، ریشه در تشکیک وجود دارد، و این پویایی، گواهی بر حیات و وجود مداوم عالم است. |
این دیدگاه، با نظریه حرکت جوهری حکمت متعالیه همنوا است، اما با تعمیم آن به همه مراتب وجود، گامی فراتر مینهد. حرکت، در این نگاه، نهتنها در ماده، بلکه در ذات الهی نیز جاری است، و این پویایی، نشان از کمال و حیات بیانتهای خداوند دارد.
نفی سکون در وجود
استاد فرزانه قدسسره، با قلمی نقاد و استدلالی ژرف، مفهوم سکون را در وجود به چالش میکشند. ایشان استدلال میکنند که در هستی، موجود ساکن وجود ندارد؛ سکون، مفهومی عرفی و غیرحقیقی است که در زبان عام به کار میرود، اما در فلسفه، تحقق خارجی ندارد. همانگونه که عدم در برابر وجود، تنها مفهومی ذهنی است و وجود خارجی ندارد، سکون نیز در برابر حرکت، تنها در ذهن آدمی شکل میگیرد. استاد تأکید دارند که حتی اگر مادهای را مهار کنیم و از حرکت ظاهری بازداریم، حرکت وجودی و ظهوری آن همچنان ادامه دارد. به تعبیر ایشان، حتی مردهای که در نگاه عامه ساکن پنداشته میشود، در حقیقت در خروش حرکت وجودی است.
این دیدگاه، با نقد آرای فلاسفه سنتی، از جمله ابنسینا، شیخ اشراق، و ملاصدرا، همراه است. برای نمونه، ملاصدرا در جلد سوم اسفار، صفحه ۲۲، حرکت را حدوث تدریجی و خروج از قوه به فعل تعریف کرده و سکون را عدم خروج از موضوع قابل میداند. استاد فرزانه، این تعریف را ناکافی میدانند و تأکید دارند که وجود را نمیتوان ساکن کرد، حتی از سوی خداوند. ایشان میفرمایند: «سکون در وجود محال است، همانگونه که عدم در وجود محال است.» این تبیین، وجود را چونان رودی خروشان میبیند که هرگز از حرکت بازنمیایستد.
درنگ: سکون در وجود، مفهومی عرفی و غیرحقیقی است که تحقق خارجی ندارد. همانگونه که عدم در برابر وجود بیمعناست، سکون نیز در برابر حرکت، تنها در زبان عامه معنا مییابد و در فلسفه جایگاهی ندارد. |
نقد تعریف سنتی حرکت و سکون
استاد فرزانه، با استناد به اسفار ملاصدرا، به نقد تعریف سنتی حرکت و سکون میپردازند. ملاصدرا در صفحه ۱۹۱ اسفار، سکون را عدم حرکت ممکن در جسم میداند و برخی اجسام، مانند کلیات و عناصر، را نه متحرک و نه ساکن میشمارد. استاد، این دیدگاه را نادرست میدانند و استدلال میکنند که همه موجودات، حتی کلیات و عناصر، در حرکتاند. ایشان با تمثیلی بدیع، حرکت را به سوختگیری هواپیما در آسمان تشبیه میکنند: «هواپیمایی که در آسمان سوختگیری میکند، هرچند سرعتش با هواپیمای دیگر یکسان است، در حال حرکت است و سکون در آن معنا ندارد.» این تمثیل، نشان میدهد که حرکت، ذاتی وجود است و حتی تساوی سرعتها نمیتواند آن را نفی کند.
استاد همچنین تعریف حرکت بهعنوان خروج تدریجی را مورد نقد قرار میدهند و تأکید دارند که حرکت، ضرورتی ذاتی است و به خروج وابسته نیست. این دیدگاه، با تأکید بر پویایی ذاتی هستی، از فلسفه سنتی فاصله میگیرد و به سوی وجودشناسی پویا حرکت میکند.
ثابت به مثابه قسمی از حرکت
استاد فرزانه، با تمایز میان ثابت و ساکن، مفهوم ثابت را قسمی از حرکت میدانند. ثابت، در این نگاه، نه توقف، بلکه استمرار در حرکت است. ایشان میفرمایند: «ثابت، مقابل ساکن نیست، بلکه خود قسمی از حرکت است.» این تبیین، با نفی سکون بهعنوان مفهومی عرفی، بر پویایی مداوم وجود تأکید دارد. به تعبیر ایشان، حتی خداوند، که ثابتترین موجودات است، در حرکت است، اما حرکتی که با ذات بیکران او سازگار است.
پیامدهای وجودشناختی نفی سکون
نفی سکون در وجود، پیامدهایی عمیق در وجودشناسی، روانشناسی، و جامعهشناسی دارد. استاد فرزانه تأکید دارند که پذیرش سکون، ترس را در دل آدمی میکارد، اما نفی آن، چونان نسیمی روحبخش، ترس را از دل مؤمن برمیدارد. ایشان با اشاره به آیه شریفه ﴿لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾ (بقره: ۳۸)، که میفرماید: «نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین میشوند»، استدلال میکنند که نفی سکون، مؤمن را از ترسهای عرفی رها میسازد و به خشیت الهی رهنمون میشود.
خشیت الهی، که از عظمت پروردگار ناشی میشود، با ترس عرفی، که از چوب و چماق برمیخیزد، متفاوت است. استاد با تمثیلی زیبا میفرمایند: «چونان زنی که در برابر زیبایی والاتر، از خویشتن خجالت میکشد، اولیای الهی در برابر عظمت خداوند، خود را گم میکنند و خشیت مییابند.» این دیدگاه، با آیه ﴿إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ (فاطر: ۲۸)، که میفرماید: «از بندگان خدا تنها دانایان از او میترسند»، همنواست.
درنگ: نفی سکون در وجود، ترسهای عرفی را از دل مؤمن برمیدارد و او را به خشیت الهی، که از عظمت پروردگار ناشی میشود، رهنمون میسازد. این دیدگاه، پیوندی عمیق میان وجودشناسی و روانشناسی دینی برقرار میکند. |
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست این نوشتار، با تأکید بر پویایی ذاتی وجود، حرکت را صفتی لاینفک از همه مراتب هستی، از ماده تا حق تعالی، دانست. نفی سکون بهعنوان مفهومی عرفی و غیرحقیقی، نهتنها وجودشناسی اسلامی را بازتعریف میکند، بلکه پیامدهایی عمیق در روانشناسی و جامعهشناسی دینی دارد. نقد آرای فلاسفه سنتی، از جمله ملاصدرا، و تأکید بر حرکت ذاتی، راهی نو به سوی فلسفهای پویا و کارآمد میگشاید که میتواند پاسخگوی نیازهای علمی و اجتماعی امروز باشد.
بخش دوم: معرفتشناسی توحیدی و چالشهای آن در جامعه اسلامی
معرفت احساسی در برابر معرفت علمی
استاد فرزانه قدسسره، با نگاهی نقادانه به تاریخ معرفتی جامعه اسلامی، تأکید دارند که این جامعه در معرفت احساسی، که در سجدهگاه عبادت و دعا متجلی است، موفق بوده، اما در معرفت علمی الهی، که نیازمند تحقیق و تبیین عقلانی است، ناکام مانده است. ایشان میفرمایند: «جامعه اسلامی، در سجاده و دعا، خدا را احساس کرده، اما در شناخت علمی او، گامی استوار برنداشته است.» این نقد، با آیه ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ (محمد: ۱۹)، که میفرماید: «پس بدان که هیچ معبودی جز خدا نیست»، همنواست و بر ضرورت علم به توحید تأکید دارد.
معرفت احساسی، هرچند ارزشمند، به تنهایی نمیتواند نیازهای جامعه اسلامی را در مواجهه با چالشهای فکری و اجتماعی برآورده کند. استاد با تمثیلی بدیع میفرمایند: «خدای احساسی، چونان شمعی است که در سجاده میدرخشد، اما در بازار و معامله خاموش میماند.» این خاموشی، ریشه در فقدان معرفت علمی دارد که میتواند خدا را در همه شئون زندگی حاضر کند.
ضرورت معرفت علمی توحیدی
استاد فرزانه، با الهام از روش اجتهاد در فقه، بر ضرورت تحقیق علمی در معرفت الهی تأکید دارند. همانگونه که مجتهد، احکام الهی را با تحقیق استخراج میکند و به مردم عرضه میدارد، علما نیز باید معرفتی علمی و استاندارد از خداوند ارائه دهند. ایشان میفرمایند: «چونان که میگویید اینگونه وضو گیرید و اینگونه نماز بخوانید، باید گفت اینگونه خدا را بپرستید، زیرا خدای حقیقی چنین است.» این دعوت، با آیه ﴿قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾ (زمر: ۹)، که میفرماید: «بگو آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند برابرند؟»، همنواست.
درنگ: معرفت علمی الهی، چونان چراغی است که راه توحید را در همه شئون زندگی روشن میکند. علما باید، همانند اجتهاد در فقه، معرفتی استاندارد و علمی از خداوند ارائه دهند. |
پراکندگی معرفتی و فقدان خدای واحد
استاد فرزانه، با تأسف، از پراکندگی معرفتی در شناخت خداوند سخن میگویند. ایشان تأکید دارند که در حال حاضر، خدایی علمی و واحد وجود ندارد که علما و مردم آن را به یک شیوه بشناسند. هر کس، بر اساس تصور خویش، خدایی برای خود میسازد، و این پراکندگی، به شرک خفی میانجامد. استاد با اشاره به آیه ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ﴾ (فاتحه: ۵)، که میفرماید: «تنها تو را میپرستیم»، بر ضرورت وحدت در معرفت توحیدی تأکید دارند.
این پراکندگی، ریشه در تفاوت تبیینهای فلاسفه، متکلمین، و عرفا دارد. استاد میفرمایند: «خدای فلاسفه با خدای عرفا، چونان دو آسمان دور از هم است.» این تفاوت، جامعه اسلامی را از دستیابی به معرفتی واحد و علمی محروم ساخته است.
استانداردسازی معرفت الهی
استاد فرزانه، با دعوتی ژرف، از علم دینی میخواهند که معرفتی استاندارد و علمی از خداوند ارائه دهد. ایشان تأکید دارند که باید در حوزههای علمیه، چونان کارگاهی پرتلاش، معرفت الهی به گونهای تبیین شود که همه بر آن اجماع کنند. این استانداردسازی، با آیه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا﴾ (آلعمران: ۱۰۳)، که میفرماید: «و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید»، همنواست.
تعدد راهها و وحدت مقصد
استاد، با اشاره به سخن مشهور «الطرق إلی الله بعدد أنفاس الخلائق»، تأکید دارند که راههای رسیدن به خدا به تعداد نفوس خلایق است، اما مقصد، خدایی واحد است. این دیدگاه، با بتپرستی، که هر کس بتی برای خود میسازد، متمایز است. استاد میفرمایند: «چونان خیابانهایی که به یک مرکز شهر میرسند، راهها متفاوتاند، اما مقصد یکی است.» این تبیین، با آیه ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ﴾ همنواست.
درنگ: راههای رسیدن به خدا، چونان رودهایی بیشمارند که به دریای واحد توحید میریزند. این وحدت مقصد، جامعه اسلامی را از شرک خفی رها میسازد. |
پیامدهای اجتماعی و روانشناختی معرفت الهی
فقدان معرفت علمی الهی، تأثیرات منفی بر اخلاق و رفتار اجتماعی دارد. استاد فرزانه تأکید دارند که خدای احساسی، در سجاده حضور دارد، اما در معاملات و زندگی روزمره غایب است. این غیبت، ریشه در نبود معرفت علمی دارد که میتواند خدا را در همه شئون زندگی حاضر کند. ایشان با تمثیلی میفرمایند: «خدای احساسی، چونان پرندهای است که در قفس سجاده اسیر است و در آسمان زندگی پرواز نمیکند.»
نفی سکون و تأکید بر معرفت علمی، میتواند بیماریهای روانشناختی و اجتماعی، از جمله ترس و اضطراب، را از جامعه اسلامی برکند. استاد با اشاره به آیه ﴿لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾، بر این باورند که معرفت علمی، مؤمن را به آرامش و اطمینان رهنمون میسازد.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم این نوشتار، با تمرکز بر معرفتشناسی توحیدی، چالشهای جامعه اسلامی در شناخت علمی خداوند را بررسی کرد. تأکید بر ضرورت معرفت علمی، استانداردسازی آن، و پیوند آن با رفتار اجتماعی، راهی به سوی نوسازی فرهنگ دینی میگشاید. نقد پراکندگی معرفتی و دعوت به وحدت در توحید، از مهمترین پیامهای این بخش است که با آیات قرآن کریم، چونان ستارگانی درخشان، روشن شده است.
بخش سوم: بازنگری در فلسفه اسلامی و پیوند با علوم طبیعی
نقد ایستایی فلسفه اسلامی
استاد فرزانه قدسسره، با نگاهی نقادانه به تاریخ فلسفه اسلامی، از ایستایی آن سخن میگویند. ایشان تأکید دارند که فلسفه اسلامی، از ابنسینا تا بدایة و نهایة، تغییر چندانی نکرده و به دلیل خلاصهسازی و عدم بازنگری، از پاسخگویی به نیازهای امروز بازمانده است. استاد میفرمایند: «فلسفه اسلامی، چونان خانهای کهن است که با دوغاب گچ آراسته شده، اما از درون ترک برداشته و فرو میریزد.»
این ایستایی، ریشه در کمبود کار در علوم طبیعی و تفکر عرفی فلاسفه سنتی دارد. استاد تأکید دارند که فلاسفه پیشین، به دلیل نگرش عرفی، به مفاهیمی چون سکون در وجود قائل شدند که با علوم مدرن سازگار نیست.
ضرورت بازنویسی فلسفه
استاد فرزانه، با دعوتی ژرف، از علم دینی میخواهند که فلسفه اسلامی را بازنویسی کند تا با علوم طبیعی و نیازهای جهان امروز همخوانی داشته باشد. ایشان میفرمایند: «فلسفه کنونی، چونان لباسی کهنه است که در برابر بادهای تند علم مدرن تاب نمیآورد.» این بازنویسی، نیازمند پیوند فلسفه با علوم طبیعی و تجسم آن در جامعه است.
درنگ: فلسفه اسلامی باید بازنویسی شود تا با علوم طبیعی و نیازهای جهان امروز همنوا گردد. این بازنویسی، فلسفه را از ایستایی به پویایی رهنمون میسازد. |
پیوند فلسفه با جامعه
استاد تأکید دارند که فلسفه، مانند فقه، باید تجسمی و قابلفهم شود تا نتایج آن در جامعه ظاهر گردد. ایشان میفرمایند: «فلسفه، چونان درختی است که میوههایش باید در جامعه چیده شود.» این تجسم، نیازمند آن است که مفاهیم فلسفی، با زبانی روشن و کاربردی، به مردم عرضه شود.
پیشرفت بشر و تصرف در طبیعت
استاد فرزانه، با نگاهی آیندهنگر، پیشبینی میکنند که بشر روزی به جایی میرسد که در ستارگان و سیارات تصرف کند. این توانایی، گواهی بر پویایی ذاتی هستی است. ایشان میفرمایند: «بشر، چونان پرندهای است که بالهایش را در آسمان هستی میگشاید و در حرکت مداوم، طبیعت را تسخیر میکند.» این دیدگاه، با آیات قرآن کریم درباره تسخیر طبیعت همنواست.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم این نوشتار، با نقد ایستایی فلسفه اسلامی و دعوت به بازنویسی آن، راهی به سوی نوسازی معرفت فلسفی گشود. تأکید بر پیوند فلسفه با علوم طبیعی و تجسم آن در جامعه، از مهمترین پیامهای این بخش است. این دیدگاه، فلسفه را از محاق ایستایی به سوی پویایی و تأثیرگذاری اجتماعی رهنمون میسازد.
نتیجهگیری و جمعبندی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتار شماره ۸۳۳ استاد فرزانه قدسسره، به بررسی سه محور بنیادین پرداخت: وجودشناسی پویا، معرفتشناسی توحیدی، و بازنگری در فلسفه اسلامی. در وجودشناسی، با نفی سکون و تأکید بر حرکت ذاتی، فلسفهای پویا ارائه شد که با نقد آرای فلاسفه سنتی، راهی نو گشود. در معرفتشناسی، با نقد فقدان معرفت علمی الهی و دعوت به استانداردسازی آن، به سوی وحدت در توحید رهنمون شدیم. در نهایت، با نقد ایستایی فلسفه اسلامی و دعوت به بازنویسی آن، پیوند فلسفه با علوم طبیعی و جامعه مورد تأکید قرار گرفت. این دیدگاه، چونان مشعلی فروزان، راهی به سوی نوسازی معرفت دینی و فلسفی میگشاید و جامعه اسلامی را به سوی پویایی و پیشرفت دعوت میکند.
با نظارت صادق خادمی |