متن درس
حیات پویای هستی: بازاندیشی در فلسفه حرکت
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۸۵۶)
دیباچه
فلسفه حرکت، چونان جریانی زلال و بیوقفه در بستر هستی، از دیرباز ذهن حکیمان را به خود مشغول داشته است. این نوشتار، که ریشه در درسگفتارهای عمیق و ژرف استاد فرزانه قدسسره در جلسه هشتصد و پنجاه و ششم دارد، میکوشد تا با بازاندیشی در مفهوم حرکت، از منظری نوین به پویایی عالم هستی بنگرد. حرکت، نهتنها بهعنوان پدیدهای فیزیکی یا متافیزیکی، بلکه بهمثابه جوهرهای وجودی که تمام مراتب هستی را در بر میگیرد، در این اثر مورد کاوش قرار گرفته است. این نوشتار با نگاهی نقادانه به دیدگاههای حکیمان پیشین، بهویژه علامه طباطبایی و صدرالمتألهین، و با تکیه بر نفی مقولهبندیهای سنتی، عالم را چونان شجرهای طیبه ترسیم میکند که در آن، هر شاخه و برگ، در رقص مدام حرکت است. هدف این اثر، نهتنها تبیین فلسفه حرکت، بلکه دعوتی است به تأمل در پویایی بیانتهای هستی و جایگاه انسان در این جریان عظیم.
بخش نخست: بازخوانی مفهوم حرکت در مقولات
دیدگاه علامه طباطبایی در باب حرکت
علامه طباطبایی، در تبیین فلسفه حرکت، بر این باور است که اگر حرکت در مقوله جوهر ممکن باشد، این امکان به سایر مقولات عرضی نیز تسری مییابد. این دیدگاه، ریشه در رابطه علّی میان جوهر و عرض دارد؛ جایی که جوهر بهعنوان زیرساخت وجودی، حرکت را به عرضها منتقل میسازد. به دیگر سخن، جوهر، چونان بنیادی استوار، امکان تحرک را به عرَضها، که چونان سایههایی بر آن متکیاند، اعطا میکند. این استدلال، هرچند در نگاه نخست استوار به نظر میرسد، اما به دلیل اعم بودن مقدمات، از منظر منطقی مورد نقد قرار گرفته است.
درنگ: دیدگاه علامه طباطبایی، حرکت را در جوهر بهعنوان مبنای حرکت در عرضها میبیند، اما این استدلال به دلیل اعم بودن مقدمات، از کفایت منطقی برخوردار نیست. |
نقد صدرالمتألهین بر دیدگاه علامه
صدرالمتألهین، حکیمی که با حکمت متعالیه، افقهای نوینی در فلسفه گشود، دیدگاه علامه را نارسا میداند. او حرکت را نه صرفاً نتیجه رابطه جوهر و عرض، بلکه بهعنوان ویژگی ذاتی وجود در تمامی مراتب آن مینگرد. از منظر ملاصدرا، حرکت، چونان جریانی بیوقفه در بستر وجود، در جوهر و عرض به یکسان جاری است. این دیدگاه، حرکت را از بند چارچوبهای مقولهای آزاد کرده و آن را بهعنوان صفتی بنیادین در هستی معرفی میکند. صدرالمتألهین، با این رویکرد، حرکت را نهتنها در جوهر، بلکه در همه جلوههای وجودی، از مادی تا مجرد، ساری و جاری میداند.
تمایز حرکت در جوهر و عرض از نگاه علامه
علامه طباطبایی، در تمایزی مفهومی، حرکت در جوهر را «حرکت در مقوله» و حرکت در عرض را «حرکت در حرکت» مینامد. به باور او، حرکت عرضی، وابسته به حرکت جوهر است، بهگونهای که عرض، چونان شاخهای بر تنه جوهر، از تحرک آن تأثیر میپذیرد. این تعریف، حرکت عرضی را پدیدهای ثانویه میداند که در سایه حرکت جوهر تحقق مییابد. با این حال، این تمایز، به دلیل وابستگی به مفهوم مقوله، مورد نقد قرار گرفته است، زیرا مقولهبندی سنتی، حرکت را در چارچوبهای انتزاعی محدود میسازد.
درنگ: تعریف علامه از حرکت در عرض بهعنوان «حرکت در حرکت»، به دلیل تکیه بر مقولهبندی سنتی، حرکت را در چارچوبهای انتزاعی محدود میکند و از جامعیت لازم برخوردار نیست. |
نقد مقولهبندی سنتی و پیشنهاد تعینات
یکی از نوآوریهای این درسگفتار، نفی مقولهبندی سنتی و پیشنهاد جایگزینی آن با مفهوم تعینات است. مقولهها، که در فلسفه مشاء بهعنوان چارچوبهای انتزاعی وجود معرفی شدهاند، حرکت را در بند محدودیتهای مفهومی خود گرفتار میکنند. در مقابل، تعینات، چونان جلوههای پویای وجود، ظرفی گستردهتر برای ظهور حرکت فراهم میآورند. با حذف مقوله و ماهیت، عالم هستی بهمثابه مجموعهای از تعینات متحرک دیده میشود که هر یک، در رقص بیوقفه وجود، به سوی کمال در حرکتاند.
حرکت در حرکت: جوهره عالم هستی
درسگفتار، حرکت را نهتنها در جوهر و عرض، بلکه در تمامی مراتب هستی جاری میداند. این حرکت، که «حرکت در حرکت» نامیده میشود، شامل انواع گوناگونی چون حرکت لحاقی، سواقی، عمقی، ذاتی، ظهوری و ابرازی است. عالم، چونان اقیانوسی بیکران، در این جریان پویا غوطهور است و هیچ جزء آن از این تحرک بیبهره نیست. این دیدگاه، عالم را بهعنوان نظامی پویا و متحرک بازتعریف میکند که در آن، هر پدیده، از حق تعالی تا خلق، در رقص مدام حرکت است.
درنگ: حرکت در حرکت، جوهره عالم هستی است که در تمامی مراتب، از الهی تا مادی، جاری است و عالم را بهعنوان نظامی پویا و متحرک بازتعریف میکند. |
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست این نوشتار، با بازخوانی دیدگاههای علامه طباطبایی و صدرالمتألهین، به نقد مقولهبندی سنتی و تبیین مفهوم حرکت در حرکت پرداخت. نفی مقولهها و جایگزینی آنها با تعینات، افقی نوین در فلسفه حرکت گشود که عالم را بهمثابه جریانی بیوقفه از پویایی معرفی میکند. این بازاندیشی، نهتنها حرکت را از چارچوبهای انتزاعی آزاد میسازد، بلکه آن را بهعنوان صفتی بنیادین در تمامی مراتب وجود تثبیت میکند.
بخش دوم: نقد مفهوم ساکن و بازتعریف آن
مفهوم ساکن در فلسفه و کلام
در فلسفه مشاء، ساکن بهعنوان «عدم ملکه» تعریف شده است؛ یعنی فقدان حرکت در چیزی که شایستگی تحرک دارد. به دیگر سخن، ساکن، چونان سایهای است که در غیاب نور حرکت پدید میآید. متکلمان، اما، ساکن را «کون فی مقام الاول» و حرکت را «کون فی مقام الثانی» میدانند. این تعریف، ساکن را بهعنوان حالتی وجودی معرفی میکند که در آن، شیء در جایگاه نخست خود باقی میماند. هر دو دیدگاه، به دلیل محدودیتهای مفهومی، مورد نقد قرار گرفتهاند.
نقد تضاد میان حرکت و ساکن
درسگفتار، با نگاهی نقادانه، تضاد میان حرکت و ساکن را نفی میکند. اگر ساکن بهعنوان عدم حرکت تعریف شود، نقیض حرکت است، نه ضد آن، زیرا تضاد نیازمند دو امر وجودی است. اگر ساکن بهعنوان کون فی مقام الاول دیده شود، خود نوعی حرکت است، زیرا کون، امری وجودی است. از اینرو، ساکن نمیتواند مقابل حرکت باشد، بلکه خود بخشی از جریان پویای حرکت است.
درنگ: ساکن، چه بهعنوان عدم حرکت و چه بهعنوان کون فی مقام الاول، نمیتواند مقابل حرکت باشد، زیرا یا نقیض است یا خود نوعی حرکت. |
ساکن بهمثابه نوعی حرکت
درسگفتار، با تمثیلی بدیع، ساکن را چونان حرکتی درجا معرفی میکند. ماشینی که به ظاهر ایستاده، همچنان در ظرف حرکتهای دیگر، مانند حرکت طبیعی یا درجا، قرار دارد. این دیدگاه، ساکن را نه توقف مطلق، بلکه حالتی نسبی از حرکت میداند که در آن، انرژی به گونهای دیگر مصرف میشود. عالم، چونان رودی جاری، هیچگاه از حرکت بازنمیایستد و ساکن، تنها جلوهای متفاوت از این جریان است.
نفی ساکن مطلق در عالم هستی
درسگفتار تأکید دارد که در عالم هستی، ساکن مطلق وجود ندارد. حتی خلود در آخرت، که به ظاهر ماندگاری است، در حقیقت استمرار حرکت در مراتب وجودی است. عالم، چونان شجرهای طیبه، در تمامی شاخهها و برگهایش در حرکت است و هیچ جزء آن از این پویایی بیبهره نیست. این دیدگاه، عالم را بهمثابه نظامی معرفی میکند که در آن، توقف، مفهومی بیمعناست.
درنگ: در عالم هستی، ساکن مطلق وجود ندارد و حتی خلود در آخرت، استمرار حرکت در مراتب وجودی است، نه توقف. |
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، با نقد مفهوم ساکن در فلسفه و کلام، آن را بهعنوان جلوهای از حرکت بازتعریف کرد. نفی ساکن مطلق و تأکید بر پویایی بیوقفه عالم، این بخش را به دعوتی برای بازاندیشی در مفاهیم بنیادین فلسفه تبدیل کرده است. ساکن، نه مقابل حرکت، بلکه بخشی از جریان مدام آن است که در تمامی مراتب هستی جاری است.
بخش سوم: حرکت عمقی و جایگاه آن در اسلام
حرکت عمقی در نبوت و اسلام
درسگفتار، با استناد به آیه شریفه وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ (حجر: ۹۹ – پروردگارت را بپرست تا یقین به تو آید)، نبوت در اسلام را بهعنوان حرکتی عمقی معرفی میکند. برخلاف ادیان پیشین که رشد طولی و عرضی داشتند، اسلام به تعمیق در مراتب وجودی میپردازد. این حرکت عمقی، با کلام «لا نبی بعدی» تبیین میشود که نه توقف، بلکه آغاز رشد باطنی و عمیق است.
درنگ: اسلام، با کلام «لا نبی بعدی»، از رشد طولی و عرضی به رشد عمقی گذر میکند و نبوت را بهعنوان شجرهای طیبه معرفی میکند که در عمق وجود ریشه میدواند. |
شجره طیبه: تمثیلی از نبوت
نبوت، چونان شجرهای طیبه (قرآن کریم، ابراهیم: ۲۴)، پس از رشد طولی و عرضی، به مرحلهای میرسد که در آن، حرکت عمقی آغاز میشود. این شجره، با ریشههایی عمیق در خاک وجود، به سوی آسمان کمال در حرکت است. کلام «لا نبی بعدی»، نه نشانه توقف، بلکه دعوتی است به تعمیق در مراتب باطنی و عقلانی که اسلام را از ادیان پیشین متمایز میسازد.
رشد عمقی انسان و عالم
انسان، چونان نهالی در باغ هستی، پس از رشد جسمانی، به مرحلهای میرسد که حرکت عمقی، یعنی رشد عقلانی و معنوی، آغاز میشود. مرگ، در این دیدگاه، نه پایان، بلکه رهایی از قید جسم برای ادامه حرکت در مراتب تجردی است. انسان، با کنار گذاشتن جسم، چونان پرندهای که از قفس آزاد میشود، به سوی مراتب بالاتر پرواز میکند.
مثالهای عینی از حرکت درجا
درسگفتار، با تمثیلهایی چون خواب و بیداری، نشان میدهد که حتی در حالت ظاهری ساکن، انرژی به حرکتهای درونی تبدیل میشود. در خواب، جسم به ظاهر ساکن است، اما انرژی آن در خدمت رشد عمقی قرار میگیرد. این تمثیل، حرکت را چونان جریانی بیوقفه معرفی میکند که حتی در سکون ظاهری نیز متوقف نمیشود.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، با تأکید بر حرکت عمقی در اسلام و نبوت، عالم را بهمثابه نظامی پویا معرفی کرد که در آن، رشد از سطح به عمق انتقال مییابد. تشبیه نبوت به شجره طیبه و انسان به نهالی در حال رشد، این بخش را به دعوتی برای تأمل در پویایی وجودی تبدیل کرده است. اسلام، با حرکت عمقی، راهی نوین برای کمال انسان و عالم میگشاید.
بخش چهارم: ارزش دنیا و حرکت عمقی در برزخ
ارزش بیمانند دنیا
درسگفتار، دنیا را چونان میدانی بینظیر برای عمل و حرکت معرفی میکند که ارزش آن در مقایسه با برزخ بیکران است. هر عمل خیر در دنیا، چونان دانهای است که در خاک حاصلخیز وجود کاشته میشود و ثمرهای عظیم در برزخ و آخرت به بار میآورد. این دیدگاه، دنیا را نه مکانی برای تحقیر، بلکه چونان عسلی گوارا و فرصتی بیبدیل برای رشد میداند.
درنگ: دنیا، چونان میدانی بینظیر برای عمل، فرصتی است که ارزش آن در مقایسه با برزخ بیکران است و هر لحظه آن، بستری برای رشد عمقی فراهم میآورد. |
مرگ و کفن: نمادهای حرکت عمقی
مرگ، در این دیدگاه، نه پایان، بلکه انتقال از حرکت سطحی به حرکت عمقی است. کفن، چونان لباسی که انسان از تن میافکند، نمادی از رهایی از موانع مادی است. باز کردن بند کفن، به معنای تسهیل این انتقال است تا روح، آزاد از قیود مادی، به سوی مراتب بالاتر حرکت کند. این تمثیل، مرگ را چونان پلی به سوی کمال معرفی میکند.
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، با تأکید بر ارزش بیمانند دنیا و نقش مرگ بهعنوان گذرگاهی به سوی حرکت عمقی، انسان را به بهرهبرداری از فرصتهای دنیوی دعوت میکند. دنیا، چونان عسلی گوارا، و مرگ، چونان پلی به سوی کمال، انسان را به سوی تعمیق در مراتب وجودی سوق میدهند.
نتیجهگیری و جمعبندی
این نوشتار، با بازاندیشی در فلسفه حرکت، عالم را بهمثابه جریانی بیوقفه از پویایی معرفی کرد. نفی مقولهبندی سنتی، بازتعریف ساکن بهعنوان جلوهای از حرکت، و تأکید بر حرکت عمقی در اسلام و نبوت، از نوآوریهای این اثر است. عالم، چونان شجرهای طیبه، در تمامی شاخهها و برگهایش در حرکت است و انسان، بهعنوان بخشی از این جریان، به سوی کمال الهی در حرکت است. دنیا، با ارزش بیمانند خود، فرصتی است برای کاشت دانههای خیر که در برزخ و آخرت ثمره میدهند. این اثر، دعوتی است به تأمل در پویایی بیانتهای هستی و جایگاه انسان در این رقص مدام وجود.
با نظارت صادق خادمی |