در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 881

متن درس






بازسازی متافیزیک وجودی: نفی ماهیت و تبیین تعینات و ظهورات الهی

بازسازی متافیزیک وجودی: نفی ماهیت و تبیین تعینات و ظهورات الهی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۸۸۱)

مقدمه

متافیزیک اسلامی، در سیر تاریخی خود، همواره کوشیده است تا با تکیه بر مفاهیم وجود، ماهیت، وحدت، و کثرت، تصویری جامع از حقیقت هستی ارائه دهد. با این حال، رویکردهای سنتی، گاه به دلیل پایبندی به قالب‌های ماهوی و ذات‌گرایانه، از پویایی عالم غافل مانده‌اند. درس‌گفتار حاضر، که از بیانات استاد فرزانه قدس‌سره در جلسه هشتصد و هشتاد و یکم (۱ / ۳ / ۱۳۸۶) استخراج شده است، به بازسازی متافیزیک اسلامی بر مبنای وجود می‌پردازد. این بازسازی، با نفی مرزهای ذاتی و ماهوی، عالم را جریانی پویا و بی‌حد توصیف می‌کند که در آن، تعینات و ظهورات الهی، بدون محدودیت‌های قالبی، در مراتب متکثر ظهور می‌یابند.

بخش نخست: نفی ماهیت و پویایی وجود

نفی مرزهای ذاتی و ماهوی

در عالم هستی، هیچ مرزی که به‌صورت ذاتی، قالبی، یا ماهوی تعریف شود، وجود ندارد. جماد می‌تواند به نبات، حیوان، یا حتی ملک تحول یابد، و هیچ محدوده‌ای این جریان را متوقف نمی‌سازد. این دیدگاه، برخلاف فلسفه‌های سنتی مشائی و اشراقی که به ثبات ماهیت‌ها پایبندند، عالم را جریانی سیال می‌بیند که در آن، هیچ قید ذاتی مانع تحول نمی‌شود. همان‌گونه که رودخانه‌ای بی‌وقفه در مسیر خود جاری است، وجود نیز در مراتب گوناگون، بدون توقف در قالب‌های ثابت، به پیش می‌رود.

درنگ: نفی ماهیت‌های ثابت، عالم را به جریانی پویا تبدیل می‌کند که در آن، هیچ محدودیتی برای تحول وجود ندارد.

این نفی، به بازسازی متافیزیک بر مبنای وجود اشاره دارد. در فلسفه مشائی، ماهیت به‌عنوان جوهر ثابت تعریف می‌شود، اما این دیدگاه، چنین مفاهیمی را انتزاعی می‌داند و عالم را مجموعه‌ای از تعینات وجودی می‌بیند که در آن، هیچ قالب بسته‌ای وجود ندارد.

فقدان ماهیت‌های خاص

هیچ ماهیت مشخصی، مانند ماهیت انسان، نبات، یا ملک، در عالم وجود ندارد. عالم، فاقد قالب‌های نوعی و محدوده‌های ماهوی است و به‌جای آن، مجموعه‌ای از تعینات وجودی است که در مراتب مختلف جریان دارند. این دیدگاه، نقدی است بر محدودیت‌های فلسفه سنتی در تعریف ماهیت‌های ثابت. همان‌گونه که نور در گذر از منشور به رنگ‌های گوناگون تجلی می‌یابد، وجود نیز در مراتب خود، بدون پایبندی به قالب‌های ماهوی، متجلی می‌شود.

نفی حد نهایی

در عالم، هیچ مرز یا حدی که بتوان آن را نهایت راه دانست، وجود ندارد. عالم، فضایی باز و بی‌نهایت است که هیچ نقطه توقفی برای تحول و ارتقا در آن متصور نیست. این اصل، با مفهوم حرکت جوهری حکمت متعالیه هم‌خوانی دارد، اما فراتر از آن، با نفی کامل ماهیت، پویایی وجود را به اوج می‌رساند. مانند آسمانی که افق آن همواره در دوردست باقی می‌ماند، عالم وجود نیز همواره افق‌های جدیدی برای تحول پیش روی دارد.

درنگ: عالم، فضایی باز و بی‌نهایت است که هیچ نقطه توقفی برای تحول و ارتقا ندارد.

تفاوت در فعلیت‌ها و استعدادها

با نفی مرزهای ماهوی، فعلیت‌ها و استعدادها یکسان نیستند و تفاوت در مراتب وجودی پدیدار می‌شود. هر مرتبه وجودی، دارای فعلیت و استعداد خاص خود است، اما این تفاوت‌ها، نتیجه ماهیت‌های ثابت نیستند، بلکه از تعینات وجودی ناشی می‌شوند. این تمایز، مانند تفاوت میان امواج دریا است که هر یک، با وجود یگانگی در ذات آب، شکل و حرکتی خاص دارند.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، با تأکید بر نفی ماهیت و قالب‌های ذاتی، عالم را به‌صورت جریانی پویا و بی‌حد توصیف کرد. این دیدگاه، با نفی محدودیت‌های ماهوی، امکان تحول بی‌انتها را در مراتب وجودی تأیید می‌کند. تفاوت در فعلیت‌ها و استعدادها، نه از ماهیت، بلکه از تعینات وجودی سرچشمه می‌گیرد و عالم را به مثابه رودی جاری و بی‌توقف به تصویر می‌کشد.

بخش دوم: وحدت وجود و کثرت مراتب

وحدت وجود و کثرت در ظهورات

در وجود، کثرت نیست، اما کثرت در مراتب وجودی، یعنی تعینات و ظهورات، پدیدار می‌شود. وجود، وحدت محض است، اما در مراتب ظهور، کثرت به صورت تجلیات الهی آشکار می‌گردد. این دیدگاه، به اصل وحدت وجود در عرفان اسلامی نزدیک است، اما با تأکید بر نفی ماهیت، از تفسیرهای سنتی متمایز می‌شود. مانند خورشیدی که نورش در آینه‌های گوناگون به اشکال مختلف منعکس می‌شود، وجود نیز در مراتب خود، کثرت را به نمایش می‌گذارد.

درنگ: وجود، وحدت محض است، اما کثرت در مراتب ظهور و تعینات الهی پدیدار می‌شود.

نقد وحدت فی عین کثرت

حکمت متعالیه، با طرح مفهوم «وحدت فی عین کثرت» یا «کثرت فی عین وحدت»، کوشیده است تا وحدت و کثرت را هم‌زمان اصل بداند. اما این دیدگاه، به دلیل تناقض درونی، نادرست است. وحدت و کثرت نمی‌توانند هم‌زمان اصل باشند؛ یا وحدت اصل است و کثرت فرع، یا کثرت اصل است و وحدت منتفی. در متافیزیک وجودی، وحدت اصل است و کثرت، در مراتب تعینات ظهور می‌یابد. این نقد، مانند جداسازی آب از سراب است که حقیقت را از توهم متمایز می‌سازد.

تقدم وحدت بر کثرت

اگر وحدت اصل باشد، کثرت فرع است و اگر کثرت اصل باشد، وحدت منتفی است. متافیزیک وجودی، با دفاع از اصالت‌الوجود، وحدت را اصل می‌داند و کثرت را نتیجه تعینات وجودی می‌بیند. این دیدگاه، نقدی است بر اصالت‌الماهیت که کثرت را اصل می‌شمارد. مانند ریشه درختی که شاخه‌های بی‌شمار از آن می‌روید، وحدت وجود نیز منشأ کثرت مراتب است.

کثرت در مراتب، نه در ذات

کثرت، نه در ذات، نه در نوع، و نه در ماهیت، بلکه در مراتب وجودی است. این مراتب، مانند پله‌های نردبانی هستند که هر یک، جایگاهی خاص دارند، اما هیچ‌یک به ذات یا ماهیت وابسته نیستند. کثرت، نتیجه تفاوت در ظهورات و تجلیات الهی است، نه وجود قالب‌های متمایز. این اصل، عالم را به مثابه جویباری می‌بیند که در هر پیچ و خم، جلوه‌ای نو می‌یابد.

دو وصف مراتب متکثر

هر مرتبه وجودی، دو وصف دارد: تعین مرتبه، یعنی موجودیت حاضر، و موانع راه، یعنی محدودیت‌های خاص آن مرتبه. این موانع، ماهوی نیستند، بلکه وجودی و موقتی‌اند و تحول به مراتب دیگر را مشروط می‌کنند. مانند مسافری که در هر منزل، با امکانات و موانع خاص آن مواجه است، هر مرتبه نیز ویژگی‌ها و محدودیت‌های خود را دارد.

درنگ: هر مرتبه وجودی، دارای تعین و موانع خاص خود است، اما این موانع، ماهوی نبوده و تحول را محدود نمی‌کنند.

نفی مفهوم بالقوه

هیچ چیز در عالم بالقوه نیست. توان و استعداد، در ظرف موجودیت هر مرتبه تعریف می‌شود. مفهوم قوه و فعل در فلسفه ارسطویی، انتزاعی است و در متافیزیک وجودی جایگاهی ندارد. عالم، جریانی از فعلیت‌های وجودی است که مانند موجی در اقیانوس، پیوسته در حرکت و تحول است.

مراتب در قیاس با یکدیگر

مراتب وجودی، در مقایسه با یکدیگر، مانند اعداد ۱، ۲، ۱۰، و ۱۰۰، تفاوت‌های وجودی دارند. این تفاوت‌ها، ماهوی یا قالبی نیستند، بلکه نتیجه ترتب و تجلی مراتب‌اند. مانند نغمه‌های موسیقی که هر یک، جایگاهی خاص دارند، مراتب وجود نیز در قیاس با یکدیگر، جایگاه‌های متفاوتی می‌یابند.

تمایز مرتبه از ماهیت و ذات

مرتبه، نه ماهیت، نه نوع، و نه ذات است، بلکه نتیجه ترتب، فعلیت، و تجلی وجودی است. این تمایز، مانند جداسازی سایه از جسم است که مراتب را از قالب‌های ماهوی متمایز می‌سازد. عالم، مجموعه‌ای از ظهورات الهی است که در مراتب گوناگون جریان دارد.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، با تأکید بر وحدت وجود و کثرت در مراتب، متافیزیک اسلامی را از چارچوب‌های ماهوی آزاد ساخت. وحدت، اصل وجود است و کثرت، در ظهورات و تعینات پدیدار می‌شود. مراتب، با دو وصف تعین و موانع، پویایی عالم را به تصویر می‌کشند و نفی بالقوه، عالم را جریانی از فعلیت‌های وجودی می‌داند. این دیدگاه، مانند نوری است که در آینه‌های بی‌شمار، جلوه‌های گوناگون می‌یابد.

بخش سوم: عصمت، نبوت، و سلوک معنوی

مراتب ممتاز انبیا و اولیا

خاتم‌المرسلین، امیرالمؤمنین، و ائمه معصومین علیهم‌السلام، دارای مراتبی ممتازند که ثانی ندارند. این مراتب، به دلیل تعینات خاص وجودی، بی‌همتا هستند و نمی‌توان آن‌ها را با دیگران مقایسه کرد، چنان‌که فرموده‌اند: «لا یقاس بنا احد». این امتیاز، نه ماهوی، بلکه وجودی است و مانند ستاره‌ای در آسمان معرفت، درخششی بی‌نظیر دارد.

درنگ: عصمت انبیا و اولیا، تعینی وجودی است که مراتب آن‌ها را بی‌همتا می‌سازد.

نفی مانع برای رشد و ارتقا

هیچ مانعی برای رشد و ارتقای وجودی وجود ندارد. عالم، فاقد محدودیت‌های ذاتی است و هر موجود، قابلیت تحول به مراتب عالی را دارد. این اصل، مانند بالی است که روح را به سوی آسمان‌های بی‌کران معرفت می‌برد.

دعا به‌مثابه سند شرعی

دعای «اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِي فِي كُلِّ خَيْرٍ أَدْخَلْتَ فِيهِ مُحَمَّدًا وَآلَ مُحَمَّدٍ وَأَخْرِجْنِي مِنْ كُلِّ سُوءٍ أَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّدًا وَآلَ مُحَمَّدٍ» به طلب همه خیرات و دوری از همه شرور اشاره دارد. این دعا، سندی شرعی است که امکان طلب بی‌حد خیرات، از جمله عصمت، را تأیید می‌کند. مانند کلیدی که درهای بی‌شمار کمال را می‌گشاید، این دعا راه سلوک را هموار می‌سازد.

ترجمه: خدایا، مرا در هر خیری که محمد و آل محمد را در آن وارد کردی، وارد کن و از هر شری که محمد و آل محمد را از آن خارج ساختی، خارج ساز.

درنگ: دعا، قباله‌ای معنوی است که طلب بی‌حد خیرات را مشروع می‌سازد.

عام و اطلاق در دعا

ترکیب «کل خیر» و «کل سوء» در این دعا، عام و مطلق است و خیر را نمی‌توان به بهشت یا حسنه محدود کرد. خیر، شامل همه مراتب وجودی است و مانند اقیانوسی بی‌کران، همه کمالات را در بر می‌گیرد.

عصمت به‌مثابه خیر مطلق

هر چه غیر از عصمت است، سوء است، زیرا عصمت، خیر مطلق است. عصمت، به‌عنوان مرتبه‌ای عالی از وجود، کمال بی‌نقص را به تصویر می‌کشد، مانند قله‌ای که در آن، هیچ نقصان راه ندارد.

طلب غیرمقید به مرتبه

طلب در دعا، مقید به مرتبه نیست و انسان می‌تواند همه خیرات را، از عصمت تا معرفت الهی، طلب کند. این آزادی، مانند آسمانی است که هیچ سقفی بر آن نیست و سالک را به سوی بی‌نهایت دعوت می‌کند.

دعای معرفت ذات

دعای «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ» از دعای «اللهم ادخلنی و اخرجنی» بالاتر است، زیرا معرفت ذات الهی را طلب می‌کند. این دعا، مانند طلوعی است که تاریکی‌های جهل را می‌زداید و سالک را به سوی نور حقیقت هدایت می‌کند.

ترجمه: خدایا، خودت را به من بشناسان.

درنگ: دعای «اللهم عرفنی نفسک» اوج سلوک عرفانی است که معرفت ذات الهی را طلب می‌کند.

تمایز علم و معرفت

علم، به صفات الهی مربوط است، اما معرفت، ذات را در بر می‌گیرد. دعای «اللهم عرفنی نفسک» معرفت ذات را طلب می‌کند، مانند درختی که ریشه در خاک حقیقت دارد و شاخه‌هایش به سوی آسمان کمال می‌روید.

معرفت الهی و نبوت

دعای «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ» به ضرورت معرفت الهی برای شناخت نبی اشاره دارد. نبی، منبأ عن الله است و بدون معرفت خدا، نبوت بی‌معناست. مانند آینه‌ای که بدون نور، تصویری ندارد، نبوت نیز بدون معرفت الهی، معنایی نمی‌یابد.

ترجمه: خدایا، خودت را به من بشناسان، که اگر خودت را به من نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت.

غفلت از دعاهای مأثور

از معانی عمیق دعاهایی مانند «اللهم عرفنی نفسک» غفلت شده است. این دعاها، ابزارهای سلوک و تحول وجودی‌اند، اما به دلیل سطحی‌نگری، به تشریفات تقلیل یافته‌اند. مانند گنجی که در زیر خاک مدفون است، این دعاها نیازمند بازخوانی در چارچوب عرفان و متافیزیک‌اند.

طلب معرفت بدون واسطه

دعای «اللهم عرفنی نفسک» معرفت ذات الهی را بدون واسطه نبی، رسول، یا امام طلب می‌کند. این طلب، مانند سفری است که سالک، بی‌نیاز از راهنما، به سوی مقصد حقیقت می‌رود.

درنگ: معرفت بی‌واسطه ذات الهی، اوج سلوک عرفانی است که سالک را به حقیقت متصل می‌سازد.

انبیا و معرفت بی‌واسطه

انبیا، خود مصادیق دعای «اللهم عرفنی نفسک» هستند و خدا را بدون واسطه شناخته‌اند. این معرفت، مانند نوری است که از منبع اصلی ساطع شده و انبیا را در مرتبه‌ای ممتاز قرار داده است.

مشروعیت طلب بی‌حد

طلب معرفت الهی، حتی بدون واسطه، مشروع است و هیچ منعی ندارد. عالم، فاقد محدودیت‌های ذاتی است و انسان، مانند پرنده‌ای آزاد، می‌تواند هر مرتبه‌ای را طلب کند.

نقد محدودیت در طلب

محدودیت در طلب، نتیجه باور به گدایی و قالب‌های ذهنی است. طلب باید بی‌حد باشد، مانند دریایی که ساحل آن، در دوردست‌های بی‌نهایت گم شده است.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با تأکید بر عصمت، نبوت، و سلوک معنوی، نقش دعا را در تحول وجودی روشن ساخت. دعاهایی مانند «اللهم ادخلنی» و «اللهم عرفنی نفسک» ابزارهایی برای طلب بی‌حد خیرات‌اند. عصمت، خیر مطلق است و معرفت ذات الهی، اوج سلوک عرفانی. انبیا و اولیا، الگوهای معرفت بی‌واسطه‌اند و طلب، مانند کلیدی است که درهای کمال را می‌گشاید.

بخش چهارم: ذکر خفی و معرفت ذات

ذکر خفی و حقیقت آن

ذکر خفی، نه ذکر یواش، بلکه طلب معرفت ذات الهی بدون تعین و اسم است. این ذکر، مانند نسیمی است که بی‌صدا، روح را به سوی حقیقت می‌برد. سالک در ذکر خفی، از همه تعینات عبور کرده و ذات بی‌تعین را طلب می‌کند.

درنگ: ذکر خفی، سلوکی وجودی است که سالک را به معرفت بی‌واسطه ذات الهی می‌رساند.

نقد ذکر خفی ظاهری

ذکرهایی مانند «سبوح قدوس» یا «یا حی یا قیوم» به‌صورت یواش، ذکر خفی نیستند. این الفاظ، مانند پوسته‌ای هستند که هسته حقیقت را در بر دارند، اما خود حقیقت نیستند. ذکر خفی، فراتر از الفاظ، به معرفت وجودی بازمی‌گردد.

سالک و ذکر خفی

سالک در ذکر خفی، ذات الهی را بدون واسطه انبیا یا ملائکه طلب می‌کند. این سلوک، مانند صعودی است که سالک، بی‌نیاز از پله‌های مراتب، به قله حقیقت می‌رسد.

نفی تعین در ذکر خفی

ذکر خفی، آن‌قدر عمیق است که تعینات و مراتب، توان محدود کردن آن را ندارند. مانند اقیانوسی که هیچ ساحلی آن را محدود نمی‌کند، ذکر خفی سالک را به ذات بی‌تعین متصل می‌سازد.

نقد الفاظ ظاهری در ذکر

افزودن الف و لام به کلمات، مانند «الماء» یا «الناس»، آن‌ها را ذکر خفی نمی‌کند. این الفاظ، مانند نقشی بر آب‌اند که زود محو می‌شوند و حقیقت را در خود نگه نمی‌دارند.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، با تأکید بر ذکر خفی، اوج سلوک عرفانی را تبیین کرد. ذکر خفی، فراتر از الفاظ ظاهری، معرفت بی‌واسطه ذات الهی را طلب می‌کند. این سلوک، مانند سفری است که سالک را از همه تعینات آزاد ساخته و به حقیقت بی‌کران متصل می‌کند.

بخش پنجم: قیامت و تعینات وجودی

کثرت انبیا در قیامت

در قیامت، تعداد انبیا بسیار بیشتر از ۱۲۴۰۰۰ است و این کثرت، نشانه فراوانی مراتب نبوت است. مانند ستارگان آسمان که شمارش آن‌ها ناممکن است، انبیا نیز در مراتب وجودی، بی‌شمار ظهور می‌یابند.

درنگ: کثرت انبیا در قیامت، نشانه گستردگی مراتب وجودی و ظهورات الهی است.

نقد انبیای محدود

همه انبیا، مانند ابراهیم یا داود، در مرتبه‌ای عالی نبودند. برخی، در مراتب پایین‌تر بودند. این تنوع، مانند تفاوت میان قله‌ها و تپه‌های یک رشته‌کوه است که هر یک، جایگاهی خاص دارند.

علمای امت و انبیای سلف

علمای امت، از برخی انبیای سلف برترند، زیرا مراتب وجودی آن‌ها متفاوت است. برتری، به فعلیت و استعداد مرتبه بستگی دارد، نه به ماهیت ثابت. مانند نوری که در آینه‌ای روشن‌تر می‌درخشد، علم برخی علما، مرتبه‌ای والاتر می‌یابد.

کثرت اولیا و خلایف

در قیامت، تعداد انبیا، ائمه، و خلایف الهی بسیار است و همه نتیجه طلب دعاهایی مانند «اللهم عرفنی» هستند. این کثرت، مانند باغی است که در آن، هر گل، جلوه‌ای از زیبایی الهی است.

نقد کاهلی در طلب

اگر گدا کاهل باشد، تقصیر صاحب‌خانه نیست. طلب، باید فعال و مستمر باشد. مانند کشاورزی که با کوشش، زمین را بارور می‌سازد، سالک نیز با طلب پیوسته، به کمال می‌رسد.

نفی نبوت مرسل پس از خاتم

پس از خاتم‌النبیین، نبوت مرسل نیست، اما نبوت غیرمرسل، یعنی دریافت الهام الهی بدون ادعای رسالت، ممکن است. این نبوت، مانند شعاعی است که از خورشید حقیقت ساطع می‌شود، اما ادعای رسالت ندارد.

تعینات انبیا و اولیا

انبیا و اولیا، در عوالم مختلف، تعینات و تمثلات فراوان دارند. کلام «فمن یمت یرنی» به حضور وجودی امیرالمؤمنین علیه‌السلام در مراتب گوناگون اشاره دارد. مانند آینه‌ای که در هر زاویه، جلوه‌ای نو می‌یابد، اولیا نیز در مراتب وجود، حضوری بی‌کران دارند.

درنگ: اولیا، در مراتب مختلف وجود، تعینات بی‌شمار دارند که در قیامت آشکار می‌شود.

تمثلات متقابل خیر و شر

همان‌گونه که اولیا تعینات خیر دارند، دشمنان، مانند شمر و حرمله، نیز در مراتب مختلف، تعینات باطله دارند. این دوگانگی، مانند سایه و نور است که هر یک، در مراتب خود ظهور می‌یابند.

طلب تعینات خیر

دعای «اللهم ادخلنی» طلب تعینات خیر و «اللهم اخرجنی» دوری از تمثلات باطل است. این دعاها، مانند دو بال‌اند که سالک را به سوی کمال و دوری از نقصان می‌برند.

ترس به‌مثابه مانع

ترس، مانع تحول است. جبرئیل، به دلیل ترس («لو دنوت انمله لاحترقت»)، از مرتبه‌ای فراتر نرفت. مانند پرنده‌ای که از ترس، بال‌هایش را می‌بندد، ترس، سالک را از صعود بازمی‌دارد.

انزال و تنزیل قرآن کریم

قرآن کریم، ابتدا به‌صورت دفعی (انزال) و سپس به‌صورت تدریجی (تنزیل) نازل شده است. انزال، به باطن و تنزیل، به ظاهر قرآن کریم اشاره دارد. مانند گوهری که در صدف باطن نهفته است و به‌تدریج در ظاهر آشکار می‌شود، قرآن کریم نیز دو وجه باطنی و ظاهری دارد.

درنگ: انزال قرآن کریم، دریافت مستقیم وحی در باطن است، در حالی که تنزیل، ظهور تدریجی آن در ظاهر است.

نقد تفاسیر ظاهری قرآن کریم

تفاسیر ظاهری، قرآن کریم را به سطح علوم متعارف تقلیل می‌دهند. قرآن کریم، مانند اقیانوسی است که عمق آن، فراتر از فهم ظاهری است و باطنی وجودی دارد که در انزال متجلی است.

وحی و انزال

وحی در انزال، بدون واسطه جبرئیل و در باطن نبی دریافت می‌شود. این دریافت، مانند نوری است که مستقیم از منبع حقیقت به قلب نبی می‌تابد.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، با تأکید بر قیامت و تعینات وجودی، گستردگی مراتب انبیا و اولیا را تبیین کرد. قرآن کریم، با انزال و تنزیل، باطن و ظاهر حقیقت را به نمایش می‌گذارد. طلب، مانند کلیدی است که درهای قیامت را می‌گشاید و ترس، مانعی است که با ایمان رفع می‌شود. تعینات خیر و شر، مانند دو روی سکه، در مراتب وجود ظهور می‌یابند.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

این نوشتار، با بازسازی متافیزیک اسلامی بر مبنای وجود، عالم را جریانی پویا و بی‌حد توصیف کرد که فاقد مرزهای ماهوی است. نفی ماهیت، وحدت وجود، و کثرت در مراتب، بنیان‌های این متافیزیک را تشکیل می‌دهند. دعاهایی مانند «اللَّهُمَّ أَدْخِلْنِي فِي كُلِّ خَيْرٍ» و «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ» ابزارهای سلوک معنوی‌اند که سالک را به سوی خیر مطلق و معرفت ذات هدایت می‌کنند. ذکر خفی، اوج این سلوک است که سالک را از تعینات آزاد ساخته و به ذات بی‌تعین متصل می‌سازد. قیامت، صحنه آشکار شدن تعینات خیر و شر است و انبیا و اولیا، با مراتب بی‌شمار، الگوهای این تحول‌اند. این متافیزیک، مانند نوری است که در ظلمات جهل می‌درخشد و راه را به سوی حقیقت بی‌کران هموار می‌سازد.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ

ترجمه: خدایا، بر محمد و آل محمد درود فرست.

با نظارت صادق خادمی