متن درس
تبیین وجودی زمان و حرکت در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۹۱۰)
مقدمه
در جستوجوی حقیقت وجود، فلسفه اسلامی با نگاهی ژرف به مفاهیم زمان و حرکت، دریچهای نو به سوی فهم هستی گشوده است. این نوشتار، برآمده از درسگفتار شماره ۹۱۰ استاد فرزانه قدسسره در تاریخ چهارم آذر ۱۳۸۶، به کاوشی عمیق در وجود خارجی زمان، تمایز آن از حرکت، و تحلیل مفاهیم سرعت و گذرایی در چارچوب فلسفه وجودی میپردازد. با تکیه بر آرای حکیمان بزرگی چون ملاصدرا و ابنسینا، این اثر به نقد دیدگاههای سنتی پرداخته و با بازسازی مفاهیم در قالبی وجودی، هماهنگی عالم را به جای اتصال ظاهری پیشنهاد میدهد. این متن، با زبانی وزین و متین، میکوشد تا تمامی جزئیات و نکات درسگفتار را با دقتی علمی و نگاهی ادبی به مخاطبان منتقل سازد، گویی که رقص قلم بر صفحه، هماهنگی هستی را در کلمات بازمیآفریند.
بخش نخست: تمایز وجودی زمان و حرکت
نفی رابطه سرعت و ضعف وجودی
در فلسفه وجودی، پیشفرضهای سنتی درباره رابطه سرعت و ضعف وجودی به چالش کشیده میشود. سرعت یک شیء، برخلاف تصور رایج، لزوماً نشانه ضعف آن نیست، همانگونه که گذرایی یک موجود، دلیل بر قوت آن نمیباشد. این دیدگاه، به مثابه نوری که سایههای ابهام را میزداید، بر ضرورت تحلیل دقیق این مفاهیم تأکید دارد. ممکن است شیئی از سر قوت، سرعت یابد و یا از سر ضعف، گذرا گردد. این تمایز، بنیادی برای فهم تفاوت میان حرکت و زمان در فلسفه اسلامی است.
درنگ: سرعت یک شیء، نه نشانه ضعف، بلکه گاه نمایانگر قوت وجودی آن است، در حالی که گذرایی ممکن است از ضعف سرچشمه گیرد.
نقد آرای ملاصدرا و ابنسینا درباره زمان
حکیمان بزرگی چون ملاصدرا و ابنسینا، زمان را موجودی متصرم و گذرا دانسته و این ویژگی را نشانه ضعف وجودی آن تلقی کردهاند. در نظر ایشان، تساوی وصول و عدم در زمان، که حضور و زوال آن در یک آن برابر است، دلیلی بر ناپایداری و ضعف آن است. با این حال، این دیدگاه نیازمند بازنگری است، چرا که سرعت، به خودی خود، نمیتواند دلیل ضعف باشد. گاه سرعت، چون رودی خروشان، از قوت سرچشمه میگیرد، در حالی که گذرایی، چون سایهای ناپایدار، ضعف را نمایان میسازد.
تمایز اصطلاحی سرعت و گذرایی
برای فهم دقیقتر، باید میان سرعت و گذرایی تمایز اصطلاحی قائل شد. سرعت، نشانهای از قوت و پویایی است، در حالی که گذرایی، به ناپایداری و محدودیت وجودی اشاره دارد. زمان، در ظرف تشخص خود، لحظهبهلحظه تغییر مییابد و بقای آن به یک آن محدود است، گویی نسیمی که در لحظهای میوزد و در لحظهای دیگر محو میشود. این ناپایداری، ویژگی ذاتی زمان است که آن را از حرکت، که از سر قوت ایجاد میشود، متمایز میسازد.
زمان بهعنوان تعین حرکت
در فلسفه وجودی، زمان بهعنوان تعینی از حرکت تعریف میشود. حرکت، از قوه و قدرت شیء ناشی میگردد و با علتی ثابت ایجاد میشود، در حالی که زمان، مقداری است که از حرکت ظاهر میشود و تعین آن را مشخص میکند. سرعت در حرکت، نشانه قوت است و کندی، نشانه ضعف؛ اما زمان، به دلیل گذرایی ذاتیاش، فاقد این قوت است. این تمایز، گویی جداسازی نور از سایه است، که حرکت را چون نوری پویا و زمان را چون سایهای گذرا مینمایاند.
درنگ: زمان، تعینی گذرا از حرکت است که در لحظهای پدیدار و در لحظهای دیگر زایل میشود، در حالی که حرکت از قوت و قدرت سرچشمه میگیرد.
وجود خارجی زمان و حرکت
چه زمان با گذراییاش و چه حرکت با سرعتش، هر دو دارای وجود خارجی و حقیقیاند. گذرایی زمان، با وجود خارجی آن منافاتی ندارد، بلکه این ناپایداری، خود گواهی بر واقعیت آن است. زمان، چون رودی که پیوسته جاری است، وجودی عینی دارد، هرچند که لحظهبهلحظه تغییر مییابد. حرکت نیز، بهعنوان پدیدهای قوتمند، واقعیتی خارجی است که از قوه و قدرت شیء سرچشمه میگیرد.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست این نوشتار، به تبیین تمایز وجودی میان زمان و حرکت پرداخت. با نقد دیدگاههای سنتی که سرعت را نشانه ضعف میدانستند، مشخص شد که سرعت، گاه از قوت سرچشمه میگیرد، در حالی که گذرایی، نشانه ناپایداری است. زمان، بهعنوان تعینی گذرا از حرکت، فاقد قوت ذاتی حرکت است، اما هر دو دارای وجودی خارجی و حقیقیاند. این تحلیل، بنیادی برای فهم عمیقتر حرکت افلاک و هماهنگی عالم در بخشهای بعدی فراهم میآورد.
بخش دوم: حرکت افلاک و نقد تصورات سنتی
حرکت افلاک در نگاه ملاصدرا
در جلد سوم اسفار اربعه، صفحه ۱۱۸، ملاصدرا حرکت افلاک را ناشی از تصورات، شوق، و اراده برای تقرب به مبدأ اعلی میداند. در این دیدگاه، افلاک، چون موجوداتی دارای نفس، با تصوراتی که شوق و اراده را برمیانگیزد، به سوی حق تعالی حرکت میکنند. این تبیین، گویی افلاک را چون عاشقانی تصویر میکند که در رقصی بیپایان به سوی معشوق میشتابند. با این حال، این دیدگاه نیازمند بازنگری است، چرا که حرکت افلاک، نه از شوق و اراده، بلکه از طبیعتی جبلی و ذاتی سرچشمه میگیرد.
نقد نسبت دادن نفس به افلاک
افلاک، برخلاف تصور سنتی، فاقد نفس، شوق، و ارادهاند. حرکت آنها، مانند جاذبهای طبیعی یا انرژیای ذاتی، جبلی است و نیازی به نسبت دادن حیات یا اراده ندارد. این نقد، گویی پرده از سوءتفاهمی دیرین برمیدارد که پدیدههای طبیعی را با اوصاف انسانی میآراست. برای مثال، انسانی از سدههای پیش، خودرویی را که حرکت میکند و نور میافشاند، موجودی ذیروح میپنداشت، گویی که اگزوز آن نفس میکشد و چراغهایش چشمانش هستند. این سوءتفاهم، در نسبت دادن نفس به افلاک نیز رخ داده است.
درنگ: حرکت افلاک، نه از شوق و اراده، بلکه از طبیعتی جبلی و ذاتی ناشی میشود، که نیازی به اوصاف انسانی ندارد.
مثالهای سوءتفاهم ادراکی
برای روشنتر شدن این نقد، به مثالی از زندگی روزمره اشاره میکنیم. فردی روستایی که برای نخستین بار اتوبوسی را میبیند، گمان میکند که باید کفشهای خود را درآورد تا به آن احترام بگذارد، گویی که اتوبوس، چون خانهای مقدس است. این سوءتفاهم، ناشی از ناآگاهی و قیاس نادرست است. به همین سان، نسبت دادن نفس و اراده به افلاک، خطایی ادراکی است که از ناآشنایی با ماهیت طبیعی حرکت آنها سرچشمه گرفته است.
حرکت طبیعی افلاک
حرکت افلاک، طبیعی و متعارف است و نیازی به تبیینهای شبهانسانی ندارد. این حرکت، چون جریانی مستمر در بستر طبیعت، پیوسته و هماهنگ است، اما نه از سر اراده، بلکه از سر قوهای ذاتی. این دیدگاه، گویی افلاک را چون رودی میبیند که بینیاز از خواست، در مسیر خود جاری است.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با نقد دیدگاه سنتی ملاصدرا درباره حرکت افلاک، نشان داد که این حرکت، نه از شوق و اراده، بلکه از طبیعتی جبلی سرچشمه میگیرد. با بهرهگیری از مثالهایی چون خودروی ذیروح پنداشتهشده و اتوبوس مقدسانگاشته، سوءتفاهمهای ادراکی روشن شد. این تحلیل، زمینه را برای بررسی هماهنگی عالم به جای اتصال ظاهری در بخش بعدی فراهم میآورد.
بخش سوم: هماهنگی عالم به جای اتصال
نقد مفهوم واحد اتصالی
فلاسفه سنتی، حرکت و زمان را بهعنوان واحدهایی اتصالی توصیف کردهاند، گویی که پیوستگی فیزیکی میان آنها وجود دارد. با این حال، این اتصال، نه واقعی، بلکه ظاهری است و در حقیقت، هماهنگی عالم است که این وحدت را پدید میآورد. این هماهنگی، چون آوازی همنوا از خوانندگانی است که هر یک به تنهایی میخوانند، اما در نظمی شگفتانگیز، یکصدا به نظر میآیند.
درنگ: آنچه فلاسفه اتصال مینامیدند، در حقیقت هماهنگی عالم است که نظمی ژرف و ذاتی را در حرکت و زمان نمایان میسازد.
مثالهای هماهنگی
برای فهم بهتر این هماهنگی، به مثالهایی از زندگی روزمره میپردازیم. در گروهی از خوانندگان همسنج، هر فرد به تنهایی میخواند، اما هماهنگی آنها آوازی یکپارچه پدید میآورد. در فعالیتهای ورزشی یا نمایشی، مانند رقصهای گروهی، افراد بدون نگاه به یکدیگر، حرکاتی هماهنگ انجام میدهند، گویی که نخی نامرئی آنها را به هم پیوند داده است. در ساعتهای مکانیکی نیز، قطعات به ظاهر مستقل، در نظمی دقیق کار میکنند و زمان را میسازند. این هماهنگی، نه از اتصال، بلکه از نظمی ذاتی سرچشمه میگیرد.
هماهنگی اسما و صفات الهی
در مراتب وجودی، اسما و صفات الهی نیز با هماهنگی تجلی مییابند، نه با اتصال. این تجلی، چون رقصی الهی است که هر اسم و صفت، در جای خود، به نظمی بینقص عمل میکند. این هماهنگی، گویی آوای هستی است که در تمامی موجودات طنینانداز میشود.
مثال سینهزنی
در مراسم سینهزنی، هزاران نفر با هماهنگی دستهای خود را حرکت میدهند، گویی که متصلاند، اما در حقیقت، هر فرد بر اساس قاعدهای مشترک عمل میکند. این هماهنگی، چون امواجی است که در دریایی از وحدت به هم میپیوندند، بدون آنکه اتصالی فیزیکی در کار باشد.
نفی دائمی بودن حرکت
فلاسفه، حرکت افلاک را دائمی پنداشتهاند، اما این دائمی بودن، عرفی است، نه ضروری. آیات قرآن کریم، چون إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ (سوره تکویر، آیه ۱)، به امکان تغییر نظام عالم اشاره دارند: «آنگاه که خورشید درهم پیچیده شود.» این آیه، چون هشداری است که ناپایداری عالم را یادآوری میکند و نشان میدهد که هیچ التزامی برای یکنواختی و دائمی بودن حرکت وجود ندارد.
تغییرات عالم و انسان
عالم، چون جریانی سیال، دائماً در حال تغییر است. تغییرات اقلیمی، فصلی، و حتی تحولات در وجود انسانی، چون قد و عمر، گواهی بر این پویایی است. انسانهای گذشته، با ویژگیهای متفاوت، نشان میدهند که هیچ یکنواختی در عالم تضمینشده نیست. این سیالیت، گویی رقص بیپایان هستی است که هر لحظه صورتی نو میآفریند.
درنگ: عالم، در سیالیت خود، چون رودی است که هر لحظه تغییر مییابد و هیچ التزامی برای یکنواختی آن وجود ندارد.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با نقد مفهوم اتصال، هماهنگی را بهعنوان جوهره عالم معرفی کرد. مثالهایی چون خوانندگان همسنج، رقصهای گروهی، و سینهزنی، نشان داد که نظم ذاتی، نه اتصال فیزیکی، وحدت ظاهری عالم را پدید میآورد. آیات قرآن کریم و تغییرات عالم و انسان، ناپایداری و پویایی هستی را تأیید میکنند. این تحلیل، به فهمی عمیقتر از زمان و حرکت در چارچوب فلسفه وجودی راه میبرد.
بخش چهارم: طبیعت، تشخص، و نفی کلیات
تشخص زمان و گذرایی
تشخص زمان، به گذرایی آن است، گویی که هر لحظه، چون پرندهای بال میگشاید و در لحظهای دیگر محو میشود. این ناپایداری، نیازی به پشتوانه ندارد و خود، گواهی بر وجود خارجی زمان است. در صفحه ۱۱۹ جلد سوم اسفار، ابنسینا به غایت طبیعت جزئی و اشخاص بینهایت اشاره دارد، که زمان را چون سلسلهای از لحظات متشخص میبیند.
غایت طبیعت جزئی
غایت طبیعت جزئی، شخص جزئی است که خود، غایت طبیعت دیگری میشود. این سلسلهمراتب، چون زنجیرهای از گوهرهای وجودی است که هر یک، دیگری را تکمیل میکند. اشخاص بینهایت، غایت قوهای ثابت در جواهر سماویاند، گویی که حرکت سماوی، در استمرار خود، این اشخاص را پدید میآورد.
وحدت طبیعت و تشخص
طبیعت انسان، همان تشخص زید، عمر، و بکر است، نه کلیتی جداگانه. دیدگاه سنتی که طبیعت را کلی میپندارد، چون «کالأباء والأولاد»، نادرست است. طبیعت، عین تشخص است، گویی که هر فرد، چون گوهری یگانه، خود نوع است. حاشیه ملاعبدالله نیز، که طبیعت را به معنای افراد کلی میداند، از این خطا مصون نیست.
درنگ: طبیعت انسان، عین تشخص فردی است و هیچ کلی طبیعی جداگانه در عالم وجود ندارد.
نفی کلی طبیعی
در فلسفه وجودی، هیچ کلی طبیعی در عالم نیست. هر فرد انسانی، خود نوع است و حیوان ناطق کلی وجود ندارد. قضایایی چون «هر انسانی قلب دارد»، نه ضروریه، بلکه تجربیاند. این دیدگاه، گویی پرده از توهمی برمیدارد که کلیات را موجوداتی مستقل میپنداشت.
تشخص نقد و عالم هستی
عالم هستی، مجموعهای از تشخصات نقد است، نه کلیات. برخی تشخصات، چون انسان، استمراریاند و برخی، چون زمان، گذرا. این تنوع، چون تابلویی است که هر جزء آن، با رنگ و نقش خود، به زیبایی کل میافزاید. استاد فرزانه قدسسره، با تکیه بر آرای عالمان دینی، تأکید دارند که طبیعت، همان تشخص است و هیچ دوگانگی میان این دو وجود ندارد.
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با تبیین وحدت طبیعت و تشخص، به نفی کلیات سنتی پرداخت. زمان، با گذرایی خود، و انسان، با استمرار نسبیاش، هر دو تشخصاتی نقدند که عالم را میسازند. نقد دیدگاههای سنتی، چون «کالأباء والأولاد»، و تأکید بر تجربی بودن قضایای کلی، فهمی نو از طبیعت و تشخص در فلسفه وجودی ارائه داد.
نتیجهگیری
این نوشتار، با کاوش در درسگفتار شماره ۹۱۰ استاد فرزانه قدسسره، به تبیین وجود خارجی زمان و حرکت در فلسفه اسلامی پرداخت. زمان، بهعنوان تعینی گذرا، از حرکت، که نشانه قوت و سرعت است، متمایز شد. نقد دیدگاههای سنتی ملاصدرا و ابنسینا، نشان داد که سرعت، نه ضعف، بلکه گاه قوت است و گذرایی، ویژگی ذاتی زمان. حرکت افلاک، نه از شوق و اراده، بلکه از طبیعتی جبلی سرچشمه میگیرد. هماهنگی عالم، به جای اتصال ظاهری، نظمی ذاتی را نمایان ساخت که در مثالهایی چون خوانندگان همسنج و سینهزنی متجلی شد. آیه إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ (سوره تکویر، آیه ۱)، ناپایداری عالم را یادآوری کرد و نفی کلیات سنتی، طبیعت را عین تشخص دانست. این اثر، چون گوهری در صدف فلسفه وجودی، میکوشد تا حقیقت زمان و حرکت را در نگاهی نو و هماهنگ با حکمت اسلامی آشکار سازد.
با نظارت صادق خادمی