متن درس
تحلیل فلسفی مفهوم زمان و ازلیت آن در مراتب وجودی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۹۲۷)
دیباچه
مفهوم زمان، بهسان نخی طلایی که در تار و پود هستی تنیده شده، از دیرباز ذهن فلاسفه و متفکران را به خود مشغول داشته است. این مفهوم، که گاه به مثابه جریانی سیال و گاه بهسان ظرفی برای حرکت عالم تصور شده، در فلسفه اسلامی، بهویژه در آرای ملاصدرا و پیشینیان او چون ارسطو، جایگاهی بس والا دارد. درسگفتار شماره ۹۲۷، که این نوشتار بر آن استوار است، به کاوش در این پرسش بنیادین میپردازد که آیا زمان، دهر، و سرمد بهصورت موجوداتی مستقل در مراتب وجودی حضور دارند یا صرفاً تعیناتیاند بر حرکت و وجود؟ این بررسی، با نگاهی عمیق به دیدگاههای فلسفی و کلامی، تلاش دارد تا با زبانی روشن و استدلالی، پیچیدگیهای این موضوع را برای مخاطبان آکادمیک و پژوهشگران فلسفه اسلامی تبیین کند.
بخش نخست: چیستی زمان و مراتب وجودی
طرح مسئله: زمان، دهر، و سرمد
زمان، به مثابه آینهای که حرکت عالم را بازمیتاباند، در فلسفه اسلامی جایگاهی ویژه دارد. پرسش بنیادین این است که آیا عالم زمان، دهر، یا سرمد بهصورت موجوداتی مستقل وجود دارند یا صرفاً تعیناتیاند که بر حرکت و وجود در مراتب گوناگون هستی استوار شدهاند؟ این پرسش، ریشه در تمایز میان مراتب وجودی در فلسفه صدرایی دارد: زمان ناسوتی، که به عالم ماده و حرکت جسمانی وابسته است؛ دهر ملکوتی، که امتداد وجودی در عالم میانی را نشان میدهد؛ و سرمد الهی، که به مرتبهای فراتر از حرکت و تغییر اشاره دارد.
|
درنگ: زمان در عالم ناسوت، تعینی است بر حرکت مادی، در حالی که دهر و سرمد، امتداد وجودی در مراتب غیرمادیاند و فاقد استقلال وجودیاند. |
این تمایز، که در آثار فلاسفهای چون ملاصدرا و میرداماد به وضوح دیده میشود، نشاندهنده سلسلهمراتب وجودی است که از عالم ماده تا مرتبه الهی امتداد مییابد. زمان، بهسان جامهای که بر تن حرکت پوشانده شده، در عالم ناسوت تعریف میشود، اما در مراتب بالاتر، به شکل دهر و سرمد، به امتداد وجودی بدل میگردد.
زمان بهمثابه تعین حرکت
در فلسفه صدرایی، زمان بهعنوان کسوت حرکت جوهري در عالم ماده تعریف شده است. حرکت، که خود تغییری تدریجی در جوهر اشیاء است، در عالم ناسوت به زمان تعین میبخشد. در مراتب بالاتر، مانند عالم ملکوت، حرکت به معنای وجودی و ایجادی است، نه خروج از قوه به فعل، و در مرتبه الهی، به سرمد تعبیر میشود که فراتر از تغییر و تحول است.
برای فهم این مفهوم، میتوان زمان را به جریانی تشبیه کرد که از سرچشمه حرکت برمیخیزد و در بستر عالم ماده جاری میشود. این جریان، نه موجودی مستقل، بلکه سایهای است که حرکت بر دیوار هستی میافکند. در مرتبه الهی، این سایه به نور سرمد بدل میشود که از هرگونه تغییر و تحول مبراست.
نفی استقلال عالم دهر
عالم دهر، برخلاف آنچه ممکن است در نگاه نخست به نظر آید، وجودی مستقل ندارد. دهر، بهسان پلی میان زمان ناسوتی و سرمد الهی، تعینی است بر مرتبهای از وجود که فراتر از حرکت مادی است. این دیدگاه، که در آثار میرداماد و ملاصدرا به تفصیل بحث شده، دهر را به امتداد وجودی در عالم ملکوت پیوند میزند، جایی که حرکت به معنای وجودی و نه جسمانی رخ مینماید.
|
درنگ: دهر، بهعنوان امتداد وجودی در عالم ملکوت، فاقد استقلال وجودی است و صرفاً تعینی است بر مرتبهای از وجود. |
بخش دوم: زمان و مسئله حدوث و قدم
پرسش از ابتدا و انتهای زمان
یکی از پرسشهای بنیادین در فلسفه زمان، این است که آیا زمان دارای ابتدا و انتها است یا بلااول و بلااخر است؟ این پرسش، که ریشه در اختلاف میان فلاسفه و متکلمان دارد، به ماهیت زمان و امکان تعیین حدود آن میپردازد. فلاسفهای چون ارسطو و ملاصدرا به قدیم بودن زمان تمایل دارند، در حالی که متکلمان بر حدوث آن تأکید میورزند.
ملاصدرا، در جلد سوم اسفار اربعه (فصل سیوچهارم، صفحه ۱۴۸)، استدلال میکند که زمان نمیتواند طرفی موجود داشته باشد، یعنی نمیتوان برای آن ابتدا یا انتهایی مشخص فرض کرد. این دیدگاه، ریشه در پیوستگی حرکت دارد که زمان بهعنوان تعین آن، فاقد حد و مرز مشخص است.
|
درنگ: زمان، به دلیل پیوستگی حرکت، فاقد ابتدا و انتهای مشخص است و از منظر فلسفی، قدیم تلقی میشود. |
زمان و کشش حرکت
زمان، بهسان معیاری که مقدار حرکت را میسنجد، کشش حرکت را بیان میکند. این تعریف، با مفهوم ارسطویی زمان بهعنوان «عدد الحرکة» همخوانی دارد. همانگونه که جسم تعلیمی ویژگیهای جسم طبیعی را نمایان میسازد، زمان نیز طبیعت حرکت را آشکار میکند. با این حال، تفاوت میان جسم تعلیمی و زمان در این است که جسم تعلیمی، کم متصل و ثابت است، در حالی که زمان و حرکت، به دلیل وابستگی به طبیعت متغیر حرکت، غیرقار و در حال تبدلاند.
برای روشن شدن این تمایز، میتوان جسم تعلیمی را به بنایی استوار تشبیه کرد که بر زمینی ثابت بنا شده، اما زمان را به رودی جاری که پیوسته در حرکت است و هرگز در یک مکان آرام نمیگیرد.
تناقض ظاهری حدوث و قدیم بودن زمان
یکی از چالشهای فلسفی در بحث زمان، تناقض ظاهری میان حدوث و قدیم بودن آن است. از یک سو، عالم مادی حادث است و زمان، بهعنوان تعین حرکت در این عالم، باید حادث باشد. از سوی دیگر، از منظر فلسفی، زمان به دلیل پیوستگی حرکت، نمیتواند ابتدا یا انتهایی داشته باشد و قدیم تلقی میشود. این تناقض، بهسان دو روی یک سکه، میان دو دیدگاه متکلمان و فلاسفه قرار دارد.
فلاسفه استدلال میکنند که هر حادثی مسبوق به عدم است، اما عدم نمیتواند با وجود جمع شود. بنابراین، پیش از هر زمانی، زمانی دیگر باید وجود داشته باشد، و این سلسله تا بینهایت ادامه مییابد. ارسطو در این باره میگوید: «من قال بحدوث الزمان فقد قال بقدمه من حیث لا یشعر» (کسی که زمان را حادث بداند، ناخواسته آن را قدیم دانسته است). این پارادوکس، بهسان گرهای است که عقل بشری در گشودن آن به چالش کشیده میشود.
|
درنگ: فرض حدوث زمان، به دلیل پیوستگی حرکت، به قدیم بودن آن منجر میشود، زیرا پیش از هر زمانی، زمانی دیگر فرض میشود. |
وابستگی زمان به حرکت و طبیعت
زمان، بهسان شاخهای که از درخت حرکت روییده، از لوازم حرکت است، و حرکت خود از لوازم طبیعت، و طبیعت از لوازم ماده و جسم است. ماده نیز، در فلسفه ارسطو و صدرا، قدیم تلقی میشود، زیرا از مادهای دیگر پدید آمده است. این سلسله وابستگی، زمان را به ازلیت ماده پیوند میزند، اما این ازلیت، به معنای ازلیت وجودی و نه مادی است.
برای فهم بهتر، میتوان این وابستگی را به زنجیری تشبیه کرد که حلقههای آن از ماده تا حرکت و از حرکت تا زمان امتداد مییابد. هر حلقه، به حلقه پیشین وابسته است و این سلسله، به فاعل ازلی منتهی میشود.
بخش سوم: فیض الهی و ازلیت
جود الهی و غیرمتناهی بودن فیض
جود الهی، بهسان چشمهای زلال و بیپایان، هرگز منقطع نمیشود. قرآن کریم در این باره میفرماید: وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا (و اگر نعمتهای خدا را بشمارید، نمیتوانید آنها را به شماره آورید). این فیض بیپایان، به مستفیضهای متعدد تعلق میگیرد، اما مستفیضها، مانند عالم مادی، میتوانند حادث باشند.
|
درنگ: فیض الهی، به دلیل ازلیت صفات الهی، غیرمتناهی است، اما مستفیضها میتوانند حادث باشند. |
این تمایز میان فیض قدیم و مستفیض حادث، کلید حل پارادوکس زمان است. فیض الهی، بهسان نوری که از خورشید وجود ساطع میشود، دائمی است، اما اشیایی که این نور بر آنها میتابد، میتوانند متغیر و حادث باشند.
حدوث زمان در عالم ناسوت
زمان در عالم ناسوت، از حرکت افلاک پدید آمده و حادث است. این حرکت، که به خروج از قوه به فعل وابسته است، با حرکت سرمدی در مراتب مجرد تفاوت دارد. حرکت سرمدی، که فاقد قوه و فعل است، به مرتبه الهی تعلق دارد و از تغییر و تحول مبراست.
برای روشن شدن این مفهوم، میتوان زمان ناسوتی را به جریانی تشبیه کرد که در بستر عالم ماده جاری است، در حالی که حرکت سرمدی، بهسان نوری است که در آسمان الهی میدرخشد و از هرگونه تغییر مصون است.
نفی عدم ازلی
عدم ازلی، بهسان سایهای که پیش از نور وجود نداشته باشد، در فلسفه اسلامی نفی شده است. عدم، مفهومی انتزاعی است که پس از وجود در ذهن شکل میگیرد. بنابراین، نمیتوان پیش از زمان، عکمی را فرض کرد، زیرا عدم مسبوق به وجود است.
|
درنگ: عدم ازلی وجود ندارد، زیرا عدم مفهومی ذهنی است که پس از وجود شکل میگیرد. |
بخش چهارم: نقد و بررسی دیدگاهها
نقد دیدگاه ارسطو
ارسطو زمان را موجودی مستقل فرض کرده، در حالی که در فلسفه صدرایی، زمان تعینی است بر حرکت و فاقد وجود مستقل است. این نقد، به وابستگی وجودی زمان به حرکت اشاره دارد. زمان، بهسان سایهای است که بدون نور حرکت، وجود نمییابد.
این دیدگاه، با نظریه مراتب وجود در فلسفه صدرا همخوانی دارد. زمان، بهعنوان عرض یا تعین، وجودی ضعیف دارد و به حرکت وابسته است. این وابستگی، مانند رشتهای است که زمان را به حرکت و حرکت را به فاعل الهی پیوند میزند.
نقد استدلال متکلمان و فلاسفه
متکلمان استدلال میکنند که عالم متغیر است، هر متغیری حادث است، پس عالم حادث است. این قیاس، اگرچه در مورد عالم مادی درست است، اما نمیتواند حدوث فیض الهی را اثبات کند. از سوی دیگر، فلاسفه میگویند عالم اثر قدیم است، اثر قدیم قدیم است، پس عالم قدیم است. این قیاس نیز مخدوش است، زیرا اثر قدیم میتواند حادث باشد.
این نقد، بهسان نوری است که بر تاریکیهای استدلالهای ناقص میتابد. اثر الهی، مانند عالم مادی، میتواند حادث باشد، بدون آنکه در ذات فاعل تغییری ایجاد شود.
تعدد عوالم و قیامتها
فیض الهی، بهسان دریایی بیکران، عوالم و قیامتهای متعددی را در بر میگیرد. این عالم، تنها یکی از تجلیات بیپایان الهی است. این دیدگاه، با مفهوم تجلیات بینهایت الهی در فلسفه صدرا همخوانی دارد.
برای فهم این مفهوم، میتوان عوالم را به جزایر متعددی تشبیه کرد که در اقیانوس بیکران فیض الهی شناورند. هر جزیره، عالمی است که حادث شده و روزی به پایان میرسد، اما اقیانوس فیض، همواره جاری است.
بخش پنجم: جمعبندی و تأملات نهایی
بحث از زمان و ازلیت آن، بهسان سفری است در اعماق هستی که از عالم ناسوت تا مرتبه سرمد امتداد مییابد. زمان، بهعنوان تعین حرکت در عالم ماده، حادث است، اما به دلیل پیوستگی حرکت، نمیتوان برای آن ابتدا یا انتهایی فرض کرد. فیض الهی، که چون نوری بیپایان بر عوالم میتابد، قدیم است، اما مستفیضها، مانند عالم مادی، میتوانند حادث باشند. نقد ارسطو و تمایز میان فیض و مستفیض، راهگشای حل این پارادوکس است.
این بررسی، نهتنها به غنای فلسفه اسلامی میافزاید، بلکه زمینهای برای تأملات عمیقتر در نسبت میان زمان، حرکت، و فیض الهی فراهم میکند. زمان، بهسان آینهای است که حرکت عالم را بازمیتاباند، اما در نهایت، این فیض الهی است که چون خورشیدی جاودان، بر همه چیز نور میافکند.
|
با نظارت صادق خادمی |