متن درس
کاوشی در فلسفه زمان در حکمت اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۹۳۰)
دیباچه
بحث زمان، از دیرباز یکی از پیچیدهترین و عمیقترین موضوعات فلسفی بوده که ذهن حکما و متفکران را به خود مشغول داشته است. در حکمت اسلامی، این مفهوم نهتنها بهعنوان مقولهای عرضی در عالم ناسوت، بلکه بهمثابه پلی میان وجود مادی و مراتب متعالی هستی مورد تأمل قرار گرفته است. این نوشتار، با بهرهگیری از درسگفتار شماره ۹۳۰ استاد فرزانه قدسسره، به کاوشی جامع و عمیق در مفهوم زمان، حدوث آن، و نقد استدلالهای متکلمان در این باب میپردازد. هدف این اثر، ارائه تبیینی منسجم، علمی و فلسفی از زمان در چارچوب حکمت اسلامی است که با زبانی روشن و متین، مفاهیم پیچیده را برای مخاطبان آکادمیک روشن میسازد.
بخش یکم: تبیین مفهوم زمان و رهایی از ذهنگرایی
شفافسازی مفهوم زمان
زمان، در نگاه حکمای اسلامی، مقولهای است که از تخیلات ذهنی و انتزاعات خیالی، مانند «عدم در عدم» یا «زمان در عدم»، رهایی یافته و بهعنوان مقولهای فلسفی در نسبت با حرکت تعریف میشود. این شفافسازی، گامی اساسی در رفع ابهامات ذهنی است که ذهن را از واقعیت عینی دور میسازد. زمان، چونان جریانی سیال، نه امری مستقل، بلکه تعینی وابسته به حرکت است که در نظام افلاک تجلی مییابد.
زمان بهمثابه تعین حرکت
استاد فرزانه قدسسره زمان را تعینی بر حرکت میدانند که مقدار حرکت در نظام افلاک را مشخص میکند. این تعریف، ریشه در دیدگاه ارسطویی دارد که زمان را «عدد الحرکة» مینامد. زمان، در این نگاه، چونان سایهای است که بر حرکت عارض میشود و بدون آن، وجودی مستقل ندارد. حرکت، که ذاتی ماده است، در ظرفهای گوناگون تعینات متفاوتی میپذیرد، و زمان، یکی از این تعینات است که در عالم ناسوت معنا مییابد.
تمایز زمان و سرمد
سرمد، بهمثابه صفتی الهی و دوامی غیرمتلون، از زمان که مقولهای عرضی و مادی است، متمایز میگردد. سرمد، چونان نوری بیانتها، به ذات باریتعالی متصل است، در حالی که زمان، در قلمرو ماده و حرکت محصور است. این تمایز، مراتب وجودی را در حکمت اسلامی روشن میسازد و نشان میدهد که زمان، بهعنوان مقولهای ناسوتی، نمیتواند با سرمد همسنخ باشد.
جمعبندی بخش یکم
این بخش، با تبیین مفهوم زمان بهعنوان تعین حرکت و رهایی آن از ذهنگرایی، بنیاد بحث را بر واقعیت عینی استوار ساخت. تمایز میان زمان و سرمد، جایگاه زمان را در نظام وجودی مشخص کرد و نشان داد که زمان، مقولهای است مادی که در نسبت با حرکت معنا مییابد.
بخش دوم: حدوث زمان و نقد مفاهیم انتزاعی
حدوث زمان و وابستگی به ماده
زمان، به دلیل وابستگی به حرکت و ماده، حادث است و نیازی به استدلالهای پیچیده برای اثبات این امر نیست. حرکت، که ذاتی ماده است، در ظرفهای گوناگون تعینات متفاوتی میپذیرد، و زمان، یکی از این تعینات است. ماده، چونان بستری سیال، حرکت را در خود جای داده و زمان، چونان شاخصی برای این حرکت، حادث میگردد. این دیدگاه، با سادگی و وضوح، حدوث زمان را از وابستگی آن به ماده نتیجه میگیرد.
ماهیت انتزاعی حدوث
حدوث، امری انتزاعی است که از مرتبه وجودی اشیاء استخراج میشود و ماهیت مستقلی ندارد. این مفهوم، چونان سایهای بر واقعیت خارجی، از تقدم و تأخر واقعی در خارج انتزاع میگردد. تقدم، تأخر و معیت، امور واقعی و خارجیاند، اما حدوث، مفهومی ذهنی است که وجود عینی ندارد. این تمایز، از اشتباه گرفتن مفاهیم ذهنی با واقعیتهای خارجی جلوگیری میکند.
نقد مفهوم ماهیت و امکان
ماهیت، بهمثابه مفهومی غیرواقعی، و امکان، بهعنوان مفهومی انتزاعی، در این گفتار مورد نقد قرار گرفتهاند. برخلاف دیدگاه برخی فلاسفه مانند ابنسینا که امکان را ماهوی میدانستند، استاد فرزانه قدسسره امکان و حدوث را مفاهیمی انتزاعی میشمارند که وجود عینی ندارند. این نقد، مانند نسیمی که پردههای ابهام را کنار میزند، فلسفه را از بند مفاهیم غیرواقعی رها میسازد.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تأکید بر حدوث زمان به دلیل وابستگی به ماده و حرکت، و نقد مفاهیم انتزاعی مانند حدوث و امکان، بنیاد فلسفی زمان را استوار ساخت. این دیدگاه، با رهایی از مفاهیم غیرواقعی، زمان را بهعنوان مقولهای مادی و حادث تبیین کرد.
بخش سوم: نقد استدلالهای متکلمان در باب حدوث زمان
بررسی استدلالهای متکلمان
متکلمان، برای اثبات حدوث زمان، استدلالهایی ارائه کردهاند که در فصل سیوپنج اسفار اربعه ملاصدرا بررسی شدهاند. این استدلالها، به دلیل فرضهای غیرمستدل و صغریهای مخدوش، مورد نقد استاد فرزانه قدسسره قرار گرفتهاند. در ادامه، این استدلالها به تفصیل بررسی و نقد میشوند.
استدلال اول: زیاده و نقصان حوادث گذشته
متکلمان استدلال کردهاند که حوادث گذشته قابلیت زیاده و نقصان دارند، و هرچه اینگونه باشد، بدایت دارد. این استدلال، به دلیل فقدان دلیل برای صغری، یعنی زیاده و نقصان حوادث گذشته، مخدوش است. فرض اینکه حوادث گذشته کم و زیاد میشوند، اثباتنشده است و نمیتواند مبنای استدلالی معتبر باشد.
استدلال دوم: انقضای غیرمتناهی
متکلمان ادعا کردهاند که اگر حوادث گذشته غیرمتناهی باشند، حدوث حادث امروزی به انقضای غیرمتناهی وابسته است که محال است. این استدلال، به فرض محال بودن انقضای غیرمتناهی وابسته است، اما استاد فرزانه قدسسره با تمثیل به فیض الهی که غیرمتناهی است و هر روز بر آن افزوده میشود، این محال بودن را رد میکنند. فیض الهی، چونان جریانی بیانتها، نشان میدهد که ترتب حوادث امروزی بر گذشته غیرمتناهی ممکن است.
استدلال سوم: بدایت کل حوادث
متکلمان استدلال کردهاند که اگر هر حادثی بدایت داشته باشد، کل حوادث نیز باید بدایت داشته باشند. این استدلال، به دلیل عدم ضرورت تعمیم بدایت یک حادث به کل، مخدوش است. گذشته میتواند غیرمتناهی باشد، و بدایت یک حادث، لزوماً به بدایت کل حوادث منجر نمیشود. این دیدگاه، با آیه شریفه هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (سوره بقره، آیه ۲۵) که میفرماید: «آنان در آن جاودانهاند»، سازگار است و نشان میدهد که عالم آخرت فاقد پایان است.
استدلال چهارم: متناهی شدن غیرمتناهی
متکلمان ادعا کردهاند که حوادث گذشته به زمان حال رسیدهاند، پس اگر غیرمتناهی باشند، غیرمتناهی متناهی میشود که محال است. این استدلال، به فرض متناهی بودن حوادث به دلیل رسیدن به زمان حال وابسته است، اما این فرض اثباتنشده است. گذشته میتواند غیرمتناهی باشد و رسیدن به زمان حال، لزوماً تناهی آن را نتیجه نمیدهد.
استدلال پنجم: ازل و حادث
متکلمان استدلال کردهاند که ازل، یا حادث است یا غیرحادث. اگر حادث باشد، محال است، و اگر غیرحادث باشد، حوادث مسبوق به عدماند. استاد فرزانه قدسسره این استدلال را با تبیین ازل بهعنوان وصف علم الهی نقد میکنند. ازل، نه عالم است و نه ظرف حوادث، بلکه صفتی است که فاقد حدوث و قدم است. حوادث در ازل، به وزان علم الهی وجود دارند، نه به وزان تعینات مادی خود.
استدلال ششم: محصوریت در وجود
متکلمان ادعا کردهاند که حوادث گذشته داخل در وجود شدهاند و وجود، آنها را محصور کرده، پس متناهیاند. این استدلال، به فرض متناهی بودن وجود وابسته است، اما وجود، غیرمتناهی است و محصوریت حوادث در وجود، لزوماً به تناهی آنها منجر نمیشود.
استدلال هفتم: عدم ازلی
متکلمان استدلال کردهاند که حوادث، مسبوق به عدم ازلیاند و اگر جسمی قدیم باشد، نمیتواند بر حوادث غیرمtext-align: right;”>
درنگ: عدم ازلی، مفهومی غیرواقعی است و حوادث، مسبوق به علم الهیاند، نه عدم.