در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 939

متن درس





کاوشی در نسبت حرکت وجودی با حدوث و قدم عالم در فلسفه اسلامی

کاوشی در نسبت حرکت وجودی با حدوث و قدم عالم در فلسفه اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۹۳۹)

دیباچه: درآمدی بر حرکت وجودی و مسئله حدوث و قدم عالم

بحث از نسبت حرکت وجودی با حدوث و قدم عالم، یکی از ژرف‌ترین مسائل فلسفه اسلامی است که در کانون تأملات فیلسوفان برجسته‌ای چون شیخ اشراق و صدرالدین شیرازی (ملاصدرا) قرار دارد. این مسئله، که ریشه در پرسش‌های بنیادین هستی‌شناختی دارد، به بررسی ماهیت عالم، قوه و بقای آن، و نسبتش با فیض دائمی الهی می‌پردازد. در این نوشتار، که برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره است، با رویکردی تحلیلی و نقادانه، دیدگاه‌های متفکران نصرانی، شیخ اشراق، و ملاصدرا بررسی شده و با تأکید بر تمایز میان ذات و علت، وجود و ماهیت، و نیز مفهوم حرکت جوهری، به تبیین نسبت میان حرکت وجودی و حدوث یا قدم عالم پرداخته می‌شود. ساختار این کتاب، با دسته‌بندی موضوعات در بخش‌های مختلف، از نقد دیدگاه‌های پیشین آغاز کرده و به تحلیل‌های عمیق حکمت متعالیه می‌رسد. هر بخش، با تبیین دقیق مفاهیم، نقدهای تفصیلی، و جمع‌بندی‌های روشن، به خواننده امکان می‌دهد تا در عمق این مسائل فلسفی غور کند.

این کاوش، نه‌تنها به تقویت مبانی فلسفه صدرایی یاری می‌رساند، بلکه با استناد به آیات قرآن کریم و روایات، هماهنگی میان فلسفه و دین را به نمایش می‌گذارد. عالم، به مثابه علامتی از حق، جلوه‌ای از فیض دائمی الهی است، و مفاهیم حدوث و قدم، به‌عنوان انتزاعات ذهنی، در این منظر، معنایی نو می‌یابند. همان‌گونه که خورشید، نور خود را بی‌وقفه بر عالم می‌تاباند، فیض الهی نیز بی‌نیاز از ظرف زمان یا مکان، عالم را در بر می‌گیرد.

بخش نخست: نقد دیدگاه‌های کلامی درباره قوه و بقای عالم

دیدگاه متفکران نصرانی: متناهی بودن قوه عالم

برخی متفکران نصرانی معتقد بودند که عالم از حیث قوه، متناهی است و به تبع آن، بقای آن نیز متناهی خواهد بود. این دیدگاه، عالم را فاقد ازلی بودن معرفی می‌کند و بقای آن را به قوه محدودش وابسته می‌داند. با این حال، این نظر از خلأ تحلیلی رنج می‌برد، زیرا تمایزی میان متناهی بودن قوه از حیث ذات عالم یا از جانب علتش قائل نشده است. این ابهام، مبنای نقدهای بعدی توسط حکمای اسلامی قرار گرفت.

برای فهم بهتر این دیدگاه، می‌توان به تمثیلی اشاره کرد: عالم، مانند چراغی است که سوخت آن محدود است و با پایان سوخت، نورش خاموش می‌شود. اما این تمثیل، پرسشی بنیادین را برمی‌انگیزد: آیا محدودیت سوخت (قوه) به ذات چراغ بازمی‌گردد یا به منبع نور آن؟ عدم پاسخ به این پرسش، دیدگاه نصرانی را در برابر نقدهای فلسفی آسیب‌پذیر می‌سازد.

درنگ: دیدگاه نصرانی، با عدم تمایز میان قوه ذاتی و قوه علّی عالم، از خلأ تحلیلی رنج می‌برد و نمی‌تواند نسبت میان قوه و بقای عالم را به‌درستی تبیین کند.

جمع‌بندی بخش نخست

این بخش، به بررسی دیدگاه متفکران نصرانی درباره متناهی بودن قوه و بقای عالم پرداخت. فقدان تمایز میان قوه ذاتی و قوه علّی، این دیدگاه را از منظر فلسفی ناکافی می‌سازد. این ابهام، زمینه‌ساز نقدهای حکمای اسلامی، به‌ویژه شیخ اشراق و ملاصدرا، شد که در بخش‌های بعدی بررسی می‌شوند.

بخش دوم: دیدگاه شیخ اشراق و نقدهای اولیه بر آن

تأثیر علت دائمی بر آثار غیرمتناهی

شیخ اشراق، در پاسخ به دیدگاه نصرانی، استدلال کرد که اگرچه عالم از حیث ذات خود متناهی است، اما به دلیل دائمی بودن علتش، آثار و حرکات آن غیرمتناهی می‌شود. او معتقد است که علت دائمی، قوه‌ای غیرمتناهی به عالم افاضه می‌کند و از این رو، عالم از منظر علتش غیرمتناهی است. این دیدگاه، بر تمایز میان ذات و علت تأکید دارد و با مفهوم فیض علّی، پارادوکس متناهی بودن ذات و غیرمتناهی بودن آثار را حل می‌کند.

برای روشن شدن این مطلب، می‌توان عالم را به رودی تشبیه کرد که اگرچه بستر آن محدود است، اما به دلیل سرچشمه‌ای جوشان و بی‌پایان، جریانش ابدی می‌ماند. این تمثیل، نشان‌دهنده پیوند میان ذات متناهی عالم و فیض نامتناهی علتش است.

درنگ: شیخ اشراق، با تأکید بر دائمی بودن علت عالم، آثار و حرکات آن را غیرمتناهی می‌داند، هرچند ذات عالم را متناهی فرض می‌کند.

نقد اولیه: فقدان وجود ذاتی عالم

در نقد دیدگاه شیخ اشراق، مطرح شد که عالم از حیث ذات خود اساساً موجود نیست (لَیْسَ)، بلکه وجودش وابسته به علتش است. بنابراین، بحث درباره متناهی یا غیرمتناهی بودن عالم باید از منظر علتش بررسی شود، نه ذاتش. پرسش بنیادین این است که آیا عالم، با توجه به علتش، حادث است یا قدیم؟ این نقد، به اصل اصالت وجود در حکمت متعالیه اشاره دارد که وجود هر چیزی را متفرع بر علت می‌داند.

برای فهم این نقد، می‌توان به تمثیلی اشاره کرد: عالم، مانند سایه‌ای است که بدون وجود جسم و نور، تحقق نمی‌یابد. ذات عالم، به خودی خود، فاقد وجود مستقل است و تنها در پرتو علت فاعلی معنا می‌یابد.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، دیدگاه شیخ اشراق را درباره غیرمتناهی بودن آثار عالم به دلیل دائمی بودن علتش بررسی کرد. نقد اولیه، با تأکید بر فقدان وجود ذاتی عالم، نشان داد که بحث درباره متناهی یا غیرمتناهی بودن عالم باید از منظر علتش صورت گیرد. این نقد، زمینه‌ساز تحلیل‌های عمیق‌تر ملاصدرا در بخش‌های بعدی است.

بخش سوم: نقدهای ملاصدرا بر دیدگاه‌های پیشین

ابهام در نسبت متناهی بودن با ماهیت یا وجود

ملاصدرا اشکال کرد که ادعای متناهی بودن بقای عالم، به دلیل عدم تمایز میان ماهیت و وجود، مبهم است. اگر منظور نصارا این باشد که عالم از حیث ماهیتش (امکان ماهوی) فاقد قوه غیرمتناهی است، این سخن بی‌معناست، زیرا ماهیت به خودی خود موجود نیست تا قوه‌ای داشته باشد. اگر منظور وجود عالم باشد، این نیز مورد نظر نصارا نبوده است.

برای روشن شدن این نقد، می‌توان ماهیت را به نقشه‌ای تشبیه کرد که بدون معمار و مصالح، خود به خود نمی‌تواند بنایی را پدید آورد. قوه، در حوزه وجود معنا دارد، نه در حوزه ماهیت، و این تمایز، مبنای نقد ملاصدرا بر دیدگاه نصرانی است.

درنگ: ملاصدرا، با تأکید بر تمایز وجود و ماهیت، نشان می‌دهد که قوه در حوزه وجود معنا دارد و ادعای نصارا درباره متناهی بودن قوه عالم، به دلیل خلط میان ماهیت و وجود، مبهم است.

عدم توجه به وجود جواهر جسمانی

ملاصدرا استدلال کرد که نصارا قصد نداشتند بگویند جواهر جسمانی از حیث ماهیتشان فاقد قوه غیرمتناهی‌اند، زیرا ماهیت به خودی خود موجود نیست. آن‌ها به وجود جواهر جسمانی اشاره داشتند که قوه‌اش متناهی است، اما این نیز به معنای نفی بقای عالم نیست. این نقد، بر اهمیت تحلیل وجودی در برابر تحلیل ماهوی تأکید دارد.

برای فهم این مطلب، می‌توان عالم را به بدنی زنده تشبیه کرد که قوه حیاتش نه در ظاهر آن، بلکه در روح جاری در آن نهفته است. نصارا، با تمرکز بر ماهیت، از حقیقت وجودی عالم غافل مانده‌اند.

دو تفسیر از دیدگاه شیخ اشراق

ملاصدرا دو تفسیر از دیدگاه شیخ اشراق ارائه می‌دهد: نخست، اینکه وجود شخصی عالم متناهی است و دائماً باقی نمی‌ماند، اما آثار و افاعیل غیرمتناهی از آن صادر می‌شود، به دلیل استمداد از مبدأ اعلی. دوم، اینکه وجود عالم در هر لحظه متناهی است، اما به دلیل افاضه مداوم قوه از مبدأ، دائماً باقی می‌ماند.

این دو تفسیر، مانند دو شاخه از یک درخت‌اند که هر یک به سوی مقصدی متفاوت می‌روند: یکی به آثار غیرمتناهی و دیگری به بقای عالم از طریق فیض مداوم.

نقد تفسیر اول: وابستگی آثار به جوهر

ملاصدرا تفسیر اول را فاسد می‌داند، زیرا آثار و اعراض عالم تابع وجود جوهرند. جوهر، که قوی‌تر از اعراض است، نمی‌تواند متناهی باشد و آثار غیرمتناهی تولید کند. اگر جوهر محدود باشد، آثارش نیز محدود خواهد بود. این نقد، بر اصل تبعیت اعراض از جواهر استوار است.

برای روشن شدن این نقد، می‌توان جوهر را به ریشه درختی تشبیه کرد که اگر خود ضعیف باشد، شاخ و برگ آن نیز نمی‌تواند فراتر از آن رشد کند. آثار عالم، بدون جوهر قوی، نمی‌توانند غیرمتناهی باشند.

درنگ: آثار و اعراض عالم، تابع وجود جوهرند و اگر جوهر متناهی باشد، آثارش نیز نمی‌تواند غیرمتناهی باشد.

نقد تفسیر دوم: منجر شدن به حدوث عالم

در تفسیر دوم، ملاصدرا بیان می‌کند که اگر عالم در هر لحظه با افاضه جدید قوه باقی بماند، این به معنای حدوث عالم است، زیرا هر وجود شخصی مسبوق به عدم زمانی خواهد بود. این دیدگاه، با نظر ادیان ابراهیمی که عالم را حادث می‌دانند، همخوانی دارد.

این استدلال، مانند جریانی است که هر لحظه با آبی تازه تجدید می‌شود؛ هر قطره، حادث است، اما جریان کلی، به دلیل سرچشمه دائمی، پیوسته باقی می‌ماند.

درنگ: افاضه مداوم قوه به عالم، به معنای حدوث آن است، زیرا هر وجود شخصی مسبوق به عدم زمانی است.

جمع‌بندی بخش سوم

این بخش، به نقدهای ملاصدرا بر دیدگاه‌های نصارا و شیخ اشراق پرداخت. او با تأکید بر تمایز وجود و ماهیت، ابهام دیدگاه نصارا را نشان داد و با تحلیل دو تفسیر از دیدگاه شیخ اشراق، تفسیر اول را به دلیل تبعیت آثار از جوهر فاسد دانست و تفسیر دوم را به حدوث عالم رهنمون ساخت. این نقدها، مبنای تحلیل‌های بعدی درباره حرکت وجودی و فیض الهی را تشکیل می‌دهند.

بخش چهارم: جایگاه مجردات در مفهوم عالم

نقد ملاصدرا: نادیده گرفتن مجردات

ملاصدرا مطرح می‌کند که اگر عالم را متناهی القوه بدانیم، چگونه می‌توان وجود مجردات را که قوه غیرمتناهی دارند، توضیح داد؟ او پاسخ می‌دهد که مجردات اصلاً جزو عالم (ما سوی الله) نیستند، بلکه از منظری خاص، خود خدا هستند. این دیدگاه، مفهوم عالم را به موجودات مادی محدود می‌کند.

برای فهم این استدلال، می‌توان مجردات را به نورهایی تشبیه کرد که در ذات خود، از ماده و محدودیت‌های آن مبرا هستند و به مبدأ نور نزدیک‌ترند.

نقد دیدگاه ملاصدرا درباره مجردات

ادعای ملاصدرا که مجردات جزو عالم نیستند، مورد نقد قرار می‌گیرد. عالم، به معنای نشانه‌ای که بر خدا دلالت می‌کند، شامل مجردات نیز می‌شود، زیرا آن‌ها نیز علامت وجود حق‌اند. محدود کردن عالم به ماده، با آیات قرآن کریم مانند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ (فاتحه: ۲) که ربوبیت الهی را بر همه‌چیز شامل می‌داند، سازگار نیست. این آیه، بیان می‌دارد: «ستایش خدای را سزاست که پروردگار جهانیان است».

این نقد، مانند باز کردن پنجره‌ای به سوی افقی وسیع‌تر است که عالم را نه‌تنها ماده، بلکه تمامی مخلوقات، از جمله مجردات، در بر می‌گیرد.

درنگ: عالم، به‌عنوان نشانه‌ای از حق، شامل مجردات نیز می‌شود و محدود کردن آن به ماده، با مفهوم قرآنی ربوبیت الهی ناسازگار است.

تحلیل مفهوم عالم به مثابه علامت حق

عالم، از ریشه «علم» به معنای علامت، دلالت بر وجود علت حق می‌کند. بنابراین، هم ماده و هم مجردات، به‌عنوان نشانه‌های الهی، جزو عالم هستند. محدود کردن عالم به ماده، ناقض این تعریف است. مجردات، به‌ویژه فرشتگان، در نظام فلسفی و قرآنی، جزو عالم محسوب می‌شوند و دلالت بر وجود حق دارند.

این مفهوم، مانند آینه‌ای است که هر جزء عالم، از ماده تا مجرد، تصویر حق را در خود منعکس می‌کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، به بررسی جایگاه مجردات در مفهوم عالم پرداخت. ملاصدرا با محدود کردن عالم به ماده، مجردات را خارج از آن دانست، اما این دیدگاه با مفهوم قرآنی عالم، که شامل همه مخلوقات است، ناسازگار است. عالم، به‌عنوان علامت حق، ماده و مجردات را در بر می‌گیرد و دلالت بر وجود الهی دارد.

بخش پنجم: نقد دیدگاه‌های مادی‌گرا و تمایز پدیده و آفریده

نقد دیدگاه نصارا درباره متناهی بودن ماده

ادعای نصارا که ماده به دلیل متناهی بودن قوه‌اش، متناهی البقاست، مورد نقد قرار می‌گیرد. اگر ماده را به‌ماه خود، بدون خدا، بررسی کنیم، دلیلی بر متناهی بودن قوه یا بقای آن وجود ندارد. ماده، به خودی خود، می‌تواند ازلی و ابدی باشد. این دیدگاه، با فلسفه الهی که وجود ماده را وابسته به خدا می‌داند، ناسازگار است.

برای روشن شدن این نقد، می‌توان ماده را به خاکی تشبیه کرد که بدون باغبان، نه می‌روید و نه میوه می‌دهد. وجود و بقای ماده، بدون فیض الهی، بی‌معناست.

درنگ: ماده، بدون فیض الهی، فاقد وجود و بقاست و فرض متناهی بودن قوه آن، بدون توجه به علت الهی، ناقص است.

تمایز میان پدیده و آفریده

مفهوم «پدیده» به ماده‌ای خودکفا اشاره دارد که نیازی به خدا ندارد، در حالی که «آفریده» به موجودی وابسته به خدا دلالت می‌کند. اگر ماده را پدیده بدانیم، متناهی یا غیرمتناهی بودنش به خدا وابسته نیست. اما این دیدگاه، با اصول توحید ناسازگار است، زیرا ماده نمی‌تواند نظم و علّیت خود را بدون مبدأ الهی توضیح دهد.

این تمایز، مانند تفاوت میان دریایی است که خود به خود موج می‌زند و جریانی که از سرچشمه‌ای الهی نشأت می‌گیرد.

نقد دیدگاه مادی‌گرا: خودکفایی ماده

اگر ماده خودکفا باشد، نیازی به خدا ندارد و می‌تواند ازلی و ابدی باشد. اما این دیدگاه، با اصول توحید ناسازگار است، زیرا ماده نمی‌تواند نظم و علّیت خود را بدون مبدأ الهی توضیح دهد. این نقد، ضرورت وجود علت فاعلی برای ماده را نشان می‌دهد.

برای فهم این مطلب، می‌توان ماده را به ماشینی تشبیه کرد که بدون مهندس و طراحی، نه ساخته می‌شود و نه حرکت می‌کند. ماده، بدون علت الهی، فاقد نظم و بقاست.

درنگ: ماده، بدون علت الهی، نمی‌تواند نظم و بقای خود را توضیح دهد و دیدگاه مادی‌گرا، با اصول توحید ناسازگار است.

جمع‌بندی بخش پنجم

این بخش، به نقد دیدگاه‌های مادی‌گرا درباره ماده و تمایز میان پدیده و آفریده پرداخت. ماده، بدون فیض الهی، فاقد وجود و بقاست و فرض خودکفایی آن، با اصول توحید ناسازگار است. این نقدها، مبنای تحلیل نهایی ملاصدرا درباره فیض الهی و حدوث عالم را تشکیل می‌دهند.

بخش ششم: فیض الهی و حرکت وجودی عالم

تحلیل ملاصدرا: فیض مداوم و حدوث عالم

ملاصدرا در جمع‌بندی، بیان می‌کند که اگر عالم در هر لحظه با فیض جدید باقی بماند، این به معنای حدوث عالم است. اما این حدوث، با قدمی بودن فیض الهی منافاتی ندارد. خدا دائماً فاعل است و فیضش دائماً جاری است. این دیدگاه، با اصل حرکت جوهری ملاصدرا همخوانی دارد که عالم را در حال تجدید مداوم می‌داند.

این استدلال، مانند جویباری است که هر لحظه با آبی تازه جاری می‌شود، اما سرچشمه آن، بی‌وقفه و ابدی است.

درنگ: فیض مداوم الهی، عالم را در هر لحظه تجدید می‌کند و این تجدید، به معنای حدوث عالم است، بدون منافات با قدمی بودن فیض.

نقد مفهوم عدم زمانی ازلی

ملاصدرا ادعا می‌کند که هر وجود شخصی مسبوق به عدم زمانی است، اما این دیدگاه نقد می‌شود که اساساً عدم زمانی ازلی وجود ندارد، زیرا فیض الهی دائمی است. عدم، مفهومی انتزاعی است که پس از وجود در ذهن شکل می‌گیرد.

برای فهم این نقد، می‌توان عدم را به سایه‌ای تشبیه کرد که تنها در حضور نور و جسم معنا می‌یابد. عدم زمانی، بدون وجود، قابل‌تصور نیست.

تحلیل روایات: خالقیت ذاتی خدا

روایاتی چون «خالقٌ قبل کل مخلوق» نشان می‌دهند که خالقیت خدا زاید نیست، بلکه ذاتی است. خدا در خالقیتش به مخلوق محتاج نیست. این روایت، به این معناست که خداوند، پیش از هر مخلوقی، خالق است و خالقیتش وابسته به وجود مخلوق نیست.

این مفهوم، مانند خورشیدی است که نورش ذاتی است و نیازی به آینه‌ای برای تابیدن ندارد.

درنگ: خالقیت خدا، صفتی ذاتی است و وابسته به وجود مخلوق نیست، همان‌گونه که نور خورشید به آینه محتاج نیست.

نقد مفهوم حدوث: انتزاع ذهنی

حدوث، یک مفهوم انتزاعی است که از تعین در مرتبه خاص ناشی می‌شود. این مفهوم، نمی‌تواند عدم تعین در مرتبه دیگر را ثابت کند. حدوث و قدم، به‌عنوان مفاهیم ذهنی، وابسته به مراتب وجود هستند.

این دیدگاه، مانند خطوطی است که بر صفحه ذهن ترسیم می‌شوند، اما نمی‌توانند حقیقت بی‌کران وجود را محدود کنند.

جمع‌بندی بخش ششم

این بخش، به تحلیل فیض الهی و حرکت وجودی عالم پرداخت. ملاصدرا با تأکید بر فیض مداوم، حدوث عالم را نتیجه گرفت، اما این حدوث با قدمی بودن فیض منافاتی ندارد. نقد مفهوم عدم زمانی و تأکید بر خالقیت ذاتی خدا، نشان داد که حدوث و قدم، مفاهیمی انتزاعی‌اند که به مراتب وجود وابسته‌اند.

نتیجه‌گیری: وحدت فیض و تجلیات عالم

این نوشتار، با کاوش در نسبت حرکت وجودی با حدوث و قدم عالم، نشان داد که عالم، چه مادی و چه مجرد، ظهور فیض دائمی الهی است. اختلاف دیدگاه‌های نصارا، شیخ اشراق، و ملاصدرا، ریشه در فهم متفاوت از قوه، بقا، و نسبت ذات و علت دارد. ملاصدرا، با تأکید بر اصالت وجود و حرکت جوهری، نشان داد که عالم در هر لحظه با فیض جدید تجدید می‌شود و این تجدید، به معنای حدوث عالم است، بدون منافات با قدمی بودن فیض الهی.

مفاهیم حدوث و قدم، به‌عنوان انتزاعات ذهنی، نمی‌توانند استقلال عالم را از خدا اثبات کنند. عالم، مانند آینه‌ای است که هر جزء آن، از ماده تا مجرد، تصویر حق را منعکس می‌کند. مجردات، به‌عنوان نشانه‌های الهی، جزو عالم‌اند و محدود کردن عالم به ماده، با مفهوم قرآنی ربوبیت ناسازگار است. روایات، با تأکید بر خالقیت ذاتی خدا، نشان می‌دهند که فیض الهی، بی‌نیاز از ظرف زمان یا مکان، دائماً جاری است. این کاوش، دعوتی است به بازاندیشی در مفاهیم فلسفی و توجه به وحدت فیض و تجلیات عالم، تا حقیقت وجود در پرتو الهی آن آشکار شود.

با نظارت صادق خادمی