در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 956

متن درس

حقیقت حرکت و پویایی وجود در فلسفه اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۹۵۶)

دیباچه

حقیقت حرکت، چون جریانی سیال در بستر وجود، تمامی مراتب هستی را در بر می‌گیرد و چون روحی پویا، عالم را از سکون به سوی کمال رهنمون می‌سازد. این نوشتار، با الهام از درس‌گفتار شماره ۹۵۶ استاد فرزانه قدس‌سره، به کاوش در مفهوم حرکت در فلسفه اسلامی می‌پردازد و با نفی مقوله‌ها و ماهیت‌های سنتی، حرکت را به‌سان جوهره‌ای ذاتی در تمامی تعینات وجودی بازتعریف می‌کند.

بخش نخست: نقد مقوله‌های سنتی و بازتعریف حرکت

حرکت در فلسفه مشایی: محدودیت‌های مقوله‌محور

در فلسفه مشایی، حرکت به برخی مقوله‌های فلسفی مانند کم و کیف محدود شده و در مقوله‌هایی چون متى، جده، فعل، انفعال و مضاف، بالذات نفی می‌گردد. فلاسفه‌ای چون ابن‌سینا حرکت در این مقوله‌ها را یا بالتبع (به‌تبع موضوع) یا بالعرض (به‌صورت عرضی) می‌پذیرند، اما از پذیرش حرکت ذاتی در آنها امتناع می‌ورزند. این دیدگاه، ریشه در تقسیم‌بندی مقوله‌ها به دو دسته متحرک (مانند کم و کیف) و غیرمتحرک (مانند متى و جده) دارد. چنین رویکردی، حرکت را در چارچوب‌های محدود مقوله‌ای محصور می‌سازد و از درک پویایی جامع وجود بازمی‌ماند.

این محدودیت، چون پرده‌ای است که نور حقیقت حرکت را در سایه مقوله‌ها پنهان می‌کند. فلاسفه مشایی، با وابستگی به مفاهیم ماهوی، حرکت را به تغییر در اوصاف ظاهری فرومی‌کاهند و از جوهره ذاتی آن غافل می‌مانند. این در حالی است که حرکت، چون رودی جاری، در تمامی مراتب هستی جریان دارد و نمی‌توان آن را به مقوله‌های خاص محدود کرد.

درنگ: فلسفه مشایی، با محدود ساختن حرکت به مقوله‌های کم و کیف، از درک پویایی ذاتی وجود بازمی‌ماند و حرکت را در چارچوب‌های مقوله‌ای محصور می‌سازد.

نفی مقوله‌ها و ماهیت‌ها: گامی به سوی وحدت وجود

در این درس‌گفتار، مقوله‌ها و ماهیت‌ها به‌کلی نفی می‌شوند و عالم هستی به تعینات و ظهورات الهی فروکاسته می‌شود. این دیدگاه، چون نسیمی است که غبار مفاهیم جزمی را از چهره حقیقت می‌زداید. عالم، نه از مقوله‌های متمایز، بلکه از ظهورات وجود الهی تشکیل شده است، مانند اعداد در ریاضیات که همه‌چیز را در بر می‌گیرند یا اشکال در هندسه که تمامی واقعیت آن علم را می‌سازند. در این چارچوب، حرکت در تمامی تعینات وجودی جاری است و هیچ موجودی از پویایی مستثنی نیست.

این نفی، گامی بنیادین در فلسفه وجودی است که با حکمت متعالیه ملاصدرا همخوانی دارد، اما فراتر از آن، مقوله‌ها را به‌کلی کنار می‌گذارد. وجود، چون دریایی بی‌کران، تمامی تعینات را در خود جای داده و حرکت، چون موجی در این دریا، ذات هستی را به سوی کمال پیش می‌برد.

درنگ: با نفی مقوله‌ها و ماهیت‌ها، عالم به ظهورات وجود الهی فروکاسته می‌شود و حرکت در تمامی تعینات وجودی جاری است.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، با نقد فلسفه مقوله‌محور مشایی، به تبیین محدودیت‌های آن در فهم حرکت پرداخت. نفی مقوله‌ها و ماهیت‌ها، عالم را به ظهورات الهی و تعینات وجودی بازمی‌گرداند و حرکت را به‌سان جوهره‌ای ذاتی در تمامی مراتب هستی معرفی می‌کند. این دیدگاه، چون چراغی است که تاریکی‌های مفاهیم جزمی را روشن می‌سازد و راه را برای فهمی عمیق‌تر از پویایی وجود هموار می‌کند.

بخش دوم: حرکت در تمامی تعینات وجودی

پویایی بی‌نهایت عالم

با نفی مقوله‌ها، حرکت به تمامی تعینات وجودی تعمیم می‌یابد. هیچ موجودی در عالم ساکن نیست و حرکت، چون نبضی در قلب هستی، در تمامی ذرات عالم جریان دارد. این حرکت، به انواع و اقسام متفاوت متجلی می‌شود: حرکت حرارتی، برودتی، وجودی، ظهوری، رشدی، تکاملی و جنبی. هر ذره، به عدد موجودات عالم، حامل حرکاتی بی‌نهایت است که چون رشته‌هایی نامرئی، تمامی هستی را به هم پیوند می‌دهد.

این پویایی، چون رقصی هماهنگ در عالم هستی است که هر موجود، از کوچک‌ترین ذره تا عظیم‌ترین مخلوق، در آن مشارکت دارد. انسان، حتی در خواب یا مرگ، از این حرکت مستثنی نیست و عالم را به سوی پویایی رهنمون می‌سازد. این دیدگاه، عالم را چون آینه‌ای تمام‌نما از حقیقت الهی می‌بیند که در آن، هیچ‌چیز از جریان حرکت بازنمی‌ماند.

درنگ: حرکت، در تمامی تعینات وجودی جاری است و هیچ موجودی از پویایی بی‌نهایت عالم مستثنی نیست.

حرکت در حرکت: اصل بنیادین فلسفه وجودی

اصل «حرکت در حرکت»، چون گوهری درخشان در فلسفه این درس‌گفتار، عالم را غرق در پویایی معرفی می‌کند. حرکت، نه تنها در یک سطح، بلکه در لایه‌های بی‌نهایت، در تمامی مراتب هستی جریان دارد. این اصل، چون نوری است که تمامی زوایای وجود را روشن می‌سازد و نشان می‌دهد که حتی زمان (متى) خود دارای زمان است و سرمد، چون بستری بی‌کران، حرکت را در خود جای داده است.

برخلاف ابن‌سینا که در «نجات» حرکت در متى را نفی می‌کند تا از خلف متى در متى اجتناب ورزد، این درس‌گفتار حرکت در متى را می‌پذیرد و آن را به تعینات وجودی بازمی‌گرداند. زمان، به‌سان جریانی در بستر وجود، خود متحرک است و هیچ ساکنی در عالم یافت نمی‌شود.

درنگ: اصل «حرکت در حرکت»، عالم را غرق در پویایی بی‌نهایت می‌داند و حتی زمان را به‌سان تعینی متحرک معرفی می‌کند.

نفی حرکت دفعی و تأکید بر تدریج

ابن‌سینا در «شفا» حرکت متى را دفعی می‌داند، اما این درس‌گفتار تمامی حرکات را تدریجی می‌شمارد. حتی خلقت الهی، که در قرآن کریم با آیه إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «چون چیزی را اراده کند، تنها می‌گوید: باش، پس می‌شود» (سوره یس، آیه ۸۲) توصیف شده، تدریجی است. این تدریج، چنان ریز و ظریف است که به نظر دفعی می‌آید، اما در حقیقت، تمامی هستی در جریانی مداوم خلق می‌شود.

این دیدگاه، چون نوری است که تاریکی مفهوم حرکت دفعی را می‌زداید و تمامی حرکات را به جریانی تدریجی و پویا در بستر وجود بازمی‌گرداند. حتی سال، ماه و روز، که به نظر دفعی تغییر می‌کنند، در حقیقت در جریانی تدریجی متحول می‌شوند.

درنگ: تمامی حرکات، حتی خلقت الهی، تدریجی‌اند و حرکت دفعی در عالم وجود ندارد.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، با تأکید بر پویایی بی‌نهایت عالم، حرکت را به‌سان جوهره‌ای ذاتی در تمامی تعینات وجودی معرفی کرد. اصل «حرکت در حرکت»، تمامی مراتب هستی را در جریانی پویا و بی‌نهایت متحد می‌سازد و نفی حرکت دفعی، خلقت را به جریانی تدریجی بازمی‌گرداند. این دیدگاه، عالم را چون دریایی بی‌کران از حرکت می‌بیند که هر ذره در آن، به سوی کمال در جریان است.

بخش سوم: حرکت مضاف و تعینات وجودی

اضافه: تعینی ضعیف اما واقعی

ملاصدرا در «اسفار» (جلد سوم، صفحه ۱۸۶) حرکت بالذات را در مقوله‌های پنج‌گانه (متى، جده، فعل، انفعال، مضاف) نفی می‌کند و اضافه را موجودی ضعیف می‌داند که حرکتش به‌تبع موضوع است. اگر موضوع (مانند سقف و کف ماشین) حرکت کند، مضاف نیز حرکت می‌کند. با این حال، این درس‌گفتار اضافه را به‌سان تعینی وجودی می‌بیند که حرکت ذاتی خود را دارد، هرچند به‌تبع متبوع نیز متحرک باشد.

اضافه، چون رشته‌ای ظریف میان اشیاء، از نسبت‌هایی چون فوقیت و تحتیت پدید می‌آید و منشأ انتزاع آن در خارج وجود دارد. این دیدگاه، اضافه را از ذهنیت صرف فراتر برده و به واقعیتی وجودی بدل می‌سازد که چون جریانی سیال، در بستر هستی حرکت می‌کند.

درنگ: اضافه، تعینی وجودی است که حرکت ذاتی و تبعی دارد و از ذهنیت صرف به واقعیتی خارجی ارتقا می‌یابد.

جده: پویایی در نسبت‌های جزئی

جده، که به نسبت شیء به جزء یا کل آن اشاره دارد، نیز حامل حرکت است. برای مثال، کلاه یا کفش، به‌تبع حرکت صاحب خود حرکت می‌کند، اما خود نیز حرکاتی ذاتی دارد، مانند کهنگی یا نو شدن. این حرکات، فراتر از حرکت تبعی، نشان‌دهنده پویایی ذاتی جده به‌سان تعینی وجودی است.

این دیدگاه، چون نگاهی است که از ظاهر اشیاء به باطن آنها نفوذ می‌کند و نشان می‌دهد که حتی اشیاء جزئی، چون کلاه و کفش، در جریانی پویا از تحول و تکامل قرار دارند. این پویایی، عالم را به شبکه‌ای از حرکات به‌هم‌پیوسته بدل می‌سازد.

درنگ: جده، به‌سان تعینی وجودی، حامل حرکات ذاتی و تبعی است و از پویایی عالم مستثنی نیست.

نقد تمایز بالتبع و بالعرض

ملاصدرا میان حرکت بالتبع و بالعرض تمایزی قائل نمی‌شود و هر دو را در تحلیل حرکت مضاف به کار می‌برد. علامه طباطبایی به این عدم تمایز اشکال وارد کرده، اما این اشکال ناوارد است، زیرا ملاصدرا قصد تمایز میان این دو را نداشته و هر دو را به معنای وابستگی حرکت به موضوع به کار برده است. با این حال، نفی مقوله‌ها در این درس‌گفتار، این ابهام را برطرف می‌سازد و حرکت را به تعینات وجودی بازمی‌گرداند.

این نقد، چون نوری است که تاریکی‌های ابهام در تحلیل‌های فلسفی را روشن می‌سازد و حرکت را از چارچوب‌های مقوله‌ای آزاد می‌کند. تمامی تعینات، چون موج‌هایی در دریای وجود، حامل حرکاتی ذاتی و تبعی‌اند.

درنگ: نفی مقوله‌ها، ابهام تمایز بالتبع و بالعرض را برطرف می‌سازد و حرکت را به تعینات وجودی تعمیم می‌دهد.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با کاوش در حرکت مضاف و جده، این تعینات را به‌سان جلوه‌هایی از پویایی وجودی معرفی کرد. اضافه و جده، هرچند به‌تبع موضوع متحرک‌اند، حامل حرکات ذاتی خود نیز هستند. نفی مقوله‌ها، حرکت را از محدودیت‌های فلسفه مشایی آزاد ساخته و به تمامی تعینات وجودی تعمیم می‌دهد. این دیدگاه، عالم را چون شبکه‌ای به‌هم‌پیوسته از حرکات می‌بیند که هر جزء در آن، به سوی کمال در جریان است.

بخش چهارم: حرکت و وحدت وجودی

حرکت مشاعی: مشارکت عالم و انسان

حرکت در عالم، مشاعی و مشارکتی است. انسان، با هر نفس، عالم را حرکت می‌دهد و عالم نیز انسان را در جریانی پویا پیش می‌برد. این مشارکت، چون رقصی هماهنگ است که تمامی موجودات در آن سهیم‌اند. حتی در خواب یا مرگ، انسان از این حرکت مستثنی نیست و عالم را در پویایی خود شریک می‌سازد.

این دیدگاه، به وحدت حرکتی عالم و انسان اشاره دارد. نفس انسان، چون آینه‌ای است که نفس عالم را بازمی‌تاباند. اگر نفس انسان مطهر باشد، عالم را تطهیر می‌کند و اگر مسموم باشد، عالم را آلوده می‌سازد. این اصل، به مسئولیت انسان در برابر نظام حرکتی عالم تأکید می‌ورزد.

درنگ: حرکت، مشاعی و مشارکتی است و انسان با هر نفس، عالم را در پویایی خود شریک می‌سازد.

حرکت ارادی و قهری: انتخاب مسیر کمال

حرکت در عالم، به دو نوع قهری و ارادی تقسیم می‌شود. حرکت قهری، جریانی اجباری است که تمامی موجودات را در بر می‌گیرد، اما حرکت ارادی، انسان را به انتخاب مسیر کمال دعوت می‌کند. انسان، با قرار گرفتن در وزان حرکتی سالم، می‌تواند به قرب الهی نزدیک شود و حرکتش را شفاف و هماهنگ با عالم سازد.

این تمایز، چون دو راهی است که انسان را به انتخاب میان قرب و دوری از حقیقت دعوت می‌کند. حرکت ارادی، چون بال‌هایی است که انسان را به سوی آسمان معرفت پرواز می‌دهد، در حالی که حرکت قهری، چون جریانی است که او را در مسیر هستی پیش می‌برد.

درنگ: حرکت ارادی، انسان را به انتخاب مسیر کمال دعوت می‌کند و هماهنگی با نظام حرکتی عالم را ممکن می‌سازد.

لا حول و لا قوه الا بالله: وحدت حرکتی

عبارت «لا حول و لا قوه الا بالله»، به معنای مشارکت همه هستی در حرکت است. انسان، با عالم حرکت می‌کند و عالم با انسان. این اصل، چون نغمه‌ای توحیدی است که وحدت حرکتی عالم را به تصویر می‌کشد. هیچ حرکتی شخصی یا جهت‌دار نیست، بلکه تمامی حرکات در شبکه‌ای به‌هم‌پیوسته جریان دارند.

این دیدگاه، انسان را به تأمل در جایگاه خود در نظام حرکتی عالم دعوت می‌کند. هر کنش، از نفس کشیدن تا اعمال اخلاقی، در این شبکه اثرگذار است و عالم را به سوی تطهیر یا آلودگی پیش می‌برد.

درنگ: عبارت «لا حول و لا قوه الا بالله»، وحدت حرکتی عالم و انسان را آشکار می‌سازد و تمامی حرکات را به شبکه‌ای به‌هم‌پیوسته پیوند می‌دهد.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، با تأکید بر وحدت حرکتی عالم و انسان، حرکت را به‌سان جریانی مشاعی و مشارکتی معرفی کرد. انسان، با حرکت ارادی خود، می‌تواند به قرب الهی نزدیک شود و در نظام حرکتی عالم سهیم گردد. عبارت «لا حول و لا قوه الا بالله»، این وحدت را به تصویر می‌کشد و انسان را به هماهنگی با پویایی عالم دعوت می‌کند.

بخش پنجم: حرکت و تأثیرات اجتماعی

حرکت در روابط اجتماعی: حقوق بیکاری و حاملگی

حرکت انسان، حتی در بطالت یا بیماری، عالم را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در جوامع مدرن، حقوق بیکاری یا حاملگی، نشان‌دهنده مشارکت انسان در نظام حرکتی عالم است. حتی مردان، به دلیل حمایت از همسر باردار، حقوق حاملگی دریافت می‌کنند، که به اشتراک حرکتی میان انسان‌ها اشاره دارد.

این دیدگاه، چون نگاهی است که از فرد به جمع می‌رسد و نشان می‌دهد که هر کنش، حتی در ظاهر بی‌اهمیت، در شبکه حرکتی عالم اثرگذار است. حمایت از زنان باردار، نه تنها به سلامت فردی، بلکه به پویایی اجتماعی کمک می‌کند.

درنگ: حرکت انسان، حتی در بطالت یا حمایت اجتماعی، در نظام حرکتی عالم اثرگذار است و به پویایی جمعی کمک می‌کند.

نقد فرهنگ سنتی و ضرورت تحول

فرهنگ سنتی، با فشار بر زنان باردار، به امراض روانی و اجتماعی منجر می‌شود. این فشارها، چون زنجیرهایی هستند که حرکت سالم وجودی را محدود می‌سازند. حمایت از حاملگی، به‌سان بادی است که این زنجیرها را می‌گسلد و حرکت وجودی را در مسیر سلامت و کمال قرار می‌دهد.

این نقد، به ضرورت تحول فرهنگی در جهت هماهنگی با نظام حرکتی عالم اشاره دارد. حمایت از انسان‌ها، به‌ویژه در شرایط حساس، پویایی عالم را تقویت می‌کند و از آسیب‌های اجتماعی می‌کاهد.

درنگ: تحول فرهنگی در جهت حمایت از حرکت وجودی انسان‌ها، به پویایی سالم عالم کمک می‌کند.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، با کاوش در تأثیرات اجتماعی حرکت، نشان داد که هر کنش انسانی، حتی در بطالت یا حمایت، در نظام حرکتی عالم اثرگذار است. نقد فرهنگ سنتی و تأکید بر حمایت از انسان‌ها، به تقویت پویایی سالم عالم دعوت می‌کند. این دیدگاه، حرکت را نه تنها در هستی‌شناسی، بلکه در روابط اجتماعی نیز مؤثر می‌داند.

بخش ششم: حرکت و عرفان الهی

درک حرکت در عرفان اولیای الهی

اولیای الهی، با درک حرکت عالم، به حالات عرفانی می‌رسند که چون شعله‌ای درخشان، قلب آنها را به سوی توحید و عشق الهی روشن می‌سازد. این درک، چنان عمیق است که ناسوت را تحت فشار ملكوت قرار می‌دهد و اولیا را به حالاتی چون غش و وجد می‌رساند.

برای مثال، روایت شده که امام صادق (ع) با نشان دادن حرکت عالم به شاگرد خود، او را به درک پویایی هستی رهنمون ساخت. این دیدگاه، چون چشمه‌ای است که از عمق وجود اولیا جوشیده و حقیقت حرکت را به شاگردانشان آشکار می‌سازد.

درنگ: اولیای الهی، با درک حرکت عالم، به حالات عرفانی می‌رسند و حقیقت پویایی هستی را آشکار می‌سازند.

کفر و ایمان: حرکت‌های متضاد

کفر، چون حرکتی است که در وجود انسان لانه کرده، اما به قرب الهی نمی‌رسد، مانند دوچرخه‌سواری که قصد فتح اورست را دارد. در مقابل، ایمان، چون هلیکوپتری است که انسان را به سوی قله‌های معرفت پرواز می‌دهد. حتی بت‌ها، به‌سان حقوق بیکاری، حرکتی دارند، اما این حرکت ناکارآمد است و به کمال منجر نمی‌شود.

این قیاس، به تفاوت میان حرکت‌های الهی و غیرالهی اشاره دارد. تمامی تعینات، حامل حرکت‌اند، اما تنها حرکت ایمانی است که به قرب الهی می‌رسد.

درنگ: کفر و ایمان، هر دو حامل حرکت‌اند، اما تنها ایمان انسان را به قرب الهی رهنمون می‌سازد.

علم الهی و حرکت بی‌نهایت

علم الهی، چون اقیانوسی بی‌کران، لا یتناهی است و حرکت در تمامی مراتب، از جمله علم، جاری است. این دیدگاه، علم را به‌سان جریانی پویا در بستر وجود معرفی می‌کند که تمامی مراتب هستی را در بر می‌گیرد.

این اصل، چون نوری است که تاریکی‌های محدودیت‌های مقوله‌ای را می‌زداید و علم الهی را به‌سان حرکتی بی‌نهایت در عالم توصیف می‌کند. هر موجود، به عدد انفاس خلایق، حامل حرکاتی است که در علم الهی متجلی می‌شود.

درنگ: علم الهی، لا یتناهی است و حرکت در تمامی مراتب، از جمله علم، به‌سان جریانی پویا جاری است.

جمع‌بندی بخش ششم

بخش ششم، با کاوش در ارتباط حرکت با عرفان الهی، نشان داد که اولیای الهی با درک پویایی عالم به حالات عرفانی می‌رسند. تفاوت میان حرکت کفر و ایمان، به نقش ایمان در قرب الهی تأکید می‌ورزد و علم الهی، به‌سان جریانی بی‌نهایت، تمامی حرکات را در بر می‌گیرد. این دیدگاه، حرکت را به عرفان پیوند می‌دهد و انسان را به تأمل در پویایی هستی دعوت می‌کند.

جمع‌بندی

این نوشتار، با کاوش در درس‌گفتار شماره ۹۵۶ استاد فرزانه قدس‌سره، به تبیین حقیقت حرکت در فلسفه اسلامی پرداخت. با نفی مقوله‌ها و ماهیت‌ها، حرکت به‌سان جوهره‌ای ذاتی در تمامی تعینات وجودی معرفی شد که عالم را در جریانی پویا و بی‌نهایت به سوی کمال پیش می‌برد. نقد فلسفه مشایی و تأکید بر اصل «حرکت در حرکت»، عالم را چون دریایی بی‌کران از پویایی توصیف کرد که هیچ موجودی از آن مستثنی نیست.

حرکت، نه تنها در هستی‌شناسی، بلکه در روابط اجتماعی و عرفان الهی نیز اثرگذار است. انسان، با حرکت ارادی خود، می‌تواند به قرب الهی نزدیک شود و در نظام حرکتی عالم سهیم گردد. آیاتی چون إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ، خلقت را به جریانی تدریجی پیوند می‌دهند و علم الهی، به‌سان اقیانوسی بی‌کران، تمامی حرکات را در بر می‌گیرد. این نوشتار، با بازسازی فلسفه حرکت، به بازاندیشی در مفاهیم بنیادین فلسفه اسلامی دعوت می‌کند و راه را برای فهمی عمیق‌تر از پویایی وجود هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی