متن درس
بازاندیشی در مفهوم تضاد و تخالف در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۹۶۲)
مقدمه: بازسازی فلسفه اسلامی بر بنیاد تخالف
این نوشتار، بازنویسی علمی و جامع درسگفتار شماره ۹۶۲ استاد فرزانه قدسسره است که با رویکردی تحلیلی و تبیینی، به بازاندیشی در مفهوم تضاد در فلسفه اسلامی میپردازد. این درسگفتار، با نقد دیدگاههای فلاسفه برجستهای چون ابنسینا، ملاصدرا، و علامه طباطبایی، مفهوم تضاد را بهعنوان امری ذهنی و فاقد مصداق خارجی رد کرده و مفهوم تخالف را بهعنوان جوهر روابط وجودی پیشنهاد میدهد. این رویکرد، نهتنها به بازسازی منطق و فلسفه اسلامی دعوت میکند، بلکه با تأکید بر نسبیت و پویایی عالم، همخوانی عمیقی با فلسفه وحدت وجود برقرار میسازد.
بخش نخست: نقد مفهوم تضاد در فلسفه اسلامی
نفی تضاد در سرعت و بطء
استاد فرزانه قدسسره در این درسگفتار، با نقد دیدگاه ملاصدرا که سرعت و بطء را متضاد میداند، تضاد میان این دو را نفی میکنند. سرعت و بطء، بهعنوان تعینات وجودی، نه در تقابل غایتالخلاف، بلکه در تخالف نسبی قرار دارند. این دیدگاه، به پویایی حرکت در عالم اشاره دارد، جایی که هر سرعتی، سریعتر و هر کندی، کندتر مییابد، گویی حرکت در عالم، چون رودی جاری است که هیچگاه به ساحل ایستایی نمیرسد.
درنگ ۱: سرعت و بطء، بهجای تضاد، تخالف دارند؛ زیرا هر سرعتی مرتبهای سریعتر و هر کندی مرتبهای کندتر دارد.
نفی وجود متضاد در هستی
یکی از اصول بنیادین این درسگفتار، نفی وجود هرگونه متضاد در عالم هستی است. تضاد، مفهومی ذهنی است که مصداق خارجی ندارد و تنها در ذهن فیلسوفان، بهسان سایهای خیالی، شکل گرفته است. این دیدگاه، با فلسفه وحدت وجود همخوانی دارد، زیرا عالم از تعینات هماهنگ تشکیل شده و هیچگاه در تقابل غایتالخلاف قرار نمیگیرد.
درنگ ۲: هیچ موجود متضادی در عالم وجود ندارد؛ تضاد، مفهومی ذهنی و فاقد واقعیت خارجی است.
تعریف تضاد و محدودیتهای آن
در فلسفه اسلامی، تضاد بهعنوان دو امر وجودی دارای غایتالخلاف تعریف شده است. بااینحال، استاد فرزانه قدسسره تأکید میکنند که این تعریف، هرچند از نظر منطقی درست است، اما مصداق خارجی ندارد. این دیدگاه، به محدودیتهای منطق سنتی اشاره دارد که در بند مفاهیم ذهنی گرفتار آمده و از واقعیت وجودی دور مانده است.
درنگ ۳: تعریف منطقی تضاد، اگرچه درست است، اما به دلیل فقدان مصداق خارجی، غیرواقعی است.
قیاس با شریکالبارئ
استاد فرزانه قدسسره، تضاد را به شریکالبارئ تشبیه میکنند که تعریفی درست دارد، اما در خارج وجود ندارد. این قیاس، به ذهنیت محض مفهوم تضاد تأکید دارد، گویی تضاد، چون شبحی در ذهن فیلسوفان پرسه میزند، اما در عالم واقعیت، هیچ نشانی از آن یافت نمیشود.
درنگ ۴: تضاد، مانند شریکالبارئ، مفهومی انتزاعی است که مصداق خارجی ندارد.
خطای مثالهای متداول تضاد
مثالهای رایج تضاد، مانند سفید و سیاه یا حرارت و برودت، به دلیل خلط مفاهیم عرفی با فلسفی، گمراهکنندهاند. این مثالها، بهجای تبیین حقیقت، فلاسفه را به خطا کشاندهاند، گویی فیلسوفان در پی سایههای خیالی دویدهاند و از نور حقیقت غافل ماندهاند.
درنگ ۵: مثالهای عرفی تضاد، مانند سفید و سیاه، به دلیل خلط با مفاهیم فلسفی، گمراهکنندهاند.
بخش دوم: تحلیل دیدگاههای ملاصدرا و علامه طباطبایی
تضاد در اسفار اربعه
ملاصدرا در جلد دوم اسفار اربعه (صفحه ۱۱۴)، حرارت و برودت، و سفید و سیاه را متضاد میداند. این دیدگاه، به وابستگی او به منطق مقولهمحور ارسطویی اشاره دارد که استاد فرزانه قدسسره آن را نقد میکنند، زیرا این مفاهیم، تنها در ذهن وجود دارند و در خارج، تنها تعینات نسبی حار و بارد یافت میشوند.
درنگ ۶: ملاصدرا در اسفار، به دلیل وابستگی به منطق ارسطویی، حرارت و برودت را متضاد میداند، اما این دیدگاه مورد نقد است.
نسبیت مراتب وجودی
هر حرارتی، حرارت بالاتر و هر برودتی، برودت شدیدتر دارد. این نسبیت، غایتالخلاف را نفی میکند و نشان میدهد که عالم، چون اقیانوسی بیکران از مراتب وجودی است که هیچگاه به ساحل تضاد نمیرسد.
درنگ ۷: نسبیت مراتب وجودی، مانع وجود غایتالخلاف است و تضاد را نفی میکند.
خلط عرفی و فلسفی
فلاسفه، با خلط مثالهای عرفی مانند سفید و سیاه با مفاهیم فلسفی، تضاد را به اشتباه وجودی فرض کردهاند. این خلط، گویی پوشاندن حقیقت با پردههای ابهام عرفی است که مانع دیدن نور واقعیت میشود.
درنگ ۸: خلط مفاهیم عرفی با فلسفی، به خطای وجودی دانستن تضاد منجر شده است.
تضاد بالذات و بالعرض
ملاصدرا میان تضاد بالذات (حرارت و برودت) و بالعرض (حار و بارد) تمایز قائل است. بااینحال، نفی تضاد بالذات، این تمایز را بیمعنا میکند، زیرا آنچه در خارج وجود دارد، تنها تخالف نسبی است.
درنگ ۹: تمایز میان تضاد بالذات و بالعرض، به دلیل نفی تضاد بالذات، بیمعناست.
ذهنیت مفاهیم تضاد
حرارت و برودت، مفاهیمی ذهنیاند و وجود خارجی ندارند. آنچه در خارج است، حار و بارد با مراتب نسبی است، گویی عالم، چون آیینهای است که تنها انعکاسهای نسبی حقیقت را نشان میدهد.
درنگ ۱۰: حرارت و برودت، مفاهیم ذهنیاند؛ واقعیت خارجی، تنها تعینات نسبی حار و بارد است.
بخش سوم: تخالف بهجای تضاد
نفی کلیات در حرکت
سرعت و بطء کلی وجود ندارند. آنچه در خارج است، تعینات نسبی سرعت و بطء است که در مراتب بینهایت جریان دارند، گویی عالم، چون رودی است که هر قطرهاش، مرتبهای متفاوت از جریان را نشان میدهد.
درنگ ۱۱: کلیات سرعت و بطء وجود ندارند؛ تنها تعینات نسبی در خارج یافت میشوند.
تخالف بهجای تضاد
وقتی تضاد بالذات وجود ندارد، تضاد بالعرض نیز بیمعناست و جای آن را تخالف میگیرد. تخالف، جوهر روابط وجودی است که عالم را در پویایی و نسبیت نگه میدارد.
درنگ ۱۲: تخالف، جایگزین تضاد است و جوهر روابط وجودی در عالم را تشکیل میدهد.
قیاس با منطق سنتی
در منطق، واجب بالذات و بالغیر، و ممتنع بالذات و بالغیر وجود دارد، اما ممکن، تنها ممکن است. این قیاس نشان میدهد که نفی تضاد بالذات، تضاد بالعرض را نیز نفی میکند.
درنگ ۱۳: نفی تضاد بالذات، به نفی تضاد بالعرض منجر میشود، مانند نفی ممکن بالذات در منطق.
نقد قواعد منطقی
قواعد منطقی که تضاد را مفروض میگیرند، مشکلسازند و نیازمند بازنگریاند. این بازنگری، گویی بازسازی بنای منطق بر پایههای استوار تخالف است.
درنگ ۱۴: قواعد منطقی مبتنی بر تضاد، نیازمند بازنگری بر اساس تخالفاند.
تضايف ابوت و بنوت
ابوت و بنوت، مفاهیمی ذهنیاند و در خارج، تنها اب و ابن با تخالف نسبی وجود دارند. این دیدگاه، به ذهنیت مفاهیم تضایفی و واقعیت تخالف در عالم اشاره دارد.
درنگ ۱۵: ابوت و بنوت، مفاهیم ذهنیاند؛ در خارج، تنها اب و ابن با تخالف وجود دارند.
بخش چهارم: تخالف در کلام و عرفان
نفی تضاد حقیقی
تضاد حقیقی، مانند حرارت و برودت، وجود ندارد، زیرا اینها مفاهیم ذهنیاند. حار و بارد، تنها تخالف دارند، گویی عالم، چون باغی است که هر گل آن، مرتبهای متفاوت از زیبایی را نشان میدهد.
درنگ ۱۶: تضاد حقیقی وجود ندارد؛ حار و بارد، تنها تخالف نسبی دارند.
تخالف در کلام معصوم
در کلام معصوم، تضاد به معنای تخالف است، نه تضاد فلسفی. معصوم با زبان عرفی سخن میگوید که با واقعیت وجودی همخوانی دارد.
درنگ ۱۷: در کلام معصوم، تضاد به معنای تخالف است، نه مفهوم فلسفی تضاد.
تخالف میان امیرالمؤمنین و معاویه
میان امیرالمؤمنین علیهالسلام و معاویه، تضاد نیست، بلکه تخالف است که قابلیت تبدیل دارد. این مثال، به پویایی روابط وجودی اشاره دارد، گویی هر اختلاف، پلی است برای نزدیک شدن به حقیقت.
درنگ ۱۸: میان امیرالمؤمنین و معاویه، تخالف است، نه تضاد، که نشاندهنده پویایی روابط وجودی است.
نقد زبان فلسفی ملاصدرا
ملاصدرا با زبان فلسفی مقولهمحور سخن میگوید، اما نفی تضاد، این زبان را به چالش میکشد. تخالف، زبان جدیدی میطلبد که با پویایی عالم همخوانی داشته باشد.
درنگ ۱۹: نفی تضاد، زبان فلسفی ملاصدرا را به چالش میکشد و زبان جدیدی بر اساس تخالف میطلبد.
نفی تضاد حق و باطل
حق و باطل، تضاد ندارند. باطل، معلول حق است و تخالف دارد، گویی باطل، سایهای است که در پرتو نور حق شکل میگیرد.
درنگ ۲۰: باطل، معلول حق است و تخالف دارد، نه تضاد.
بخش پنجم: نسبیت و پویایی عالم
نسبیت احکام
حلال و حرام، نسبیاند و قابلیت تبدیل دارند، که نشاندهنده تخالف است. این نسبیت، گویی جریان سیالی است که در بستر زمان و مکان، شکلهای گوناگون مییابد.
درنگ ۲۱: احکام حلال و حرام، نسبیاند و تخالف دارند، نه تضاد.
نفی غایتالخلاف
غایتالخلاف در عالم وجود ندارد، زیرا همه چیز نسبی است و مراتب بینهایت دارد. عالم، چون آسمانی بیکران است که هیچگاه به افق پایان نمیرسد.
درنگ ۲۲: عالم، فاقد غایتالخلاف است؛ همه چیز در مراتب بینهایت نسبی است.
مثال مشرق و مغرب
مشرق و مغرب، تضاد ندارند، زیرا هر مشرقی، مشرقتر و هر مغربی، مغربتر دارد. این مثال، گویی نشاندهنده رقص نسبیت در گستره مکان است.
درنگ ۲۳: مشرق و مغرب، به دلیل نسبیت مراتب، تخالف دارند، نه تضاد.
احکام تضاد در اسفار
ملاصدرا در اسفار، تضاد را در مادیات و صور متخالفه بر محل واحد تعریف میکند. این تعریف، به وابستگی او به منطق ارسطویی اشاره دارد که مورد نقد است.
درنگ ۲۴: تعریف ملاصدرا از تضاد در اسفار، به منطق ارسطویی وابسته است و مورد نقد قرار میگیرد.
نفی تضاد سفید و سیاه
سفید و سیاه، تضاد ندارند، زیرا هر سفیدی، سفیدتر و هر سیاهی، سیاهتر دارد. این نسبیت، گویی پردهای از رنگهای بیپایان را در برابر دیدگان عالم میگسترد.
درنگ ۲۵: سفید و سیاه، به دلیل نسبیت مراتب، تخالف دارند، نه تضاد.
بخش ششم: تکامل فلسفه اسلامی و نقد علامه طباطبایی
پیشرفت فلسفی در نفی تضاد
فلاسفه، بهتدریج تضاد را محدود کردهاند: از جواهر به اعراض، و از بالذات به بالعرض. این تکامل، گویی گامی است به سوی نور حقیقت، اما نفی کامل تضاد، هنوز ضروری است.
درنگ ۲۶: فلسفه اسلامی، تضاد را از جواهر به اعراض محدود کرده، اما نفی کامل تضاد لازم است.
نقد دیدگاه علامه طباطبایی
علامه طباطبایی، تضاد سرعت و بطء را نفی میکند، اما تضاد را در عالم میپذیرد. این دیدگاه، گویی در میانه راه حقیقت ایستاده و نیازمند گامی فراتر به سوی نفی کامل تضاد است.
درنگ ۲۷: علامه، با نفی تضاد سرعت و بطء، گامی پیشرو برداشته، اما پذیرش تضاد در عالم، نیازمند بازنگری است.
تضاد در بدایه و نهایه
علامه در بدایه و نهایه، تضاد را در اعراض میپذیرد، اما سرعت و بطء را مستثنی میکند. این استثنا، گویی جرقهای است که به بازاندیشی در کل مفهوم تضاد دعوت میکند.
درنگ ۲۸: علامه در بدایه و نهایه، تضاد در اعراض را میپذیرد، اما نفی کامل تضاد ضروری است.
خلط تخالف و تضاد
فلاسفه، تخالف را با تضاد خلط کردهاند و این خلط، به خطای فلسفی منجر شده است. تخالف، گویی جریانی است که عالم را در هماهنگی و پویایی نگه میدارد.
درنگ ۲۹: خلط تخالف با تضاد، به خطای فلسفی منجر شده؛ تخالف، واقعیت وجودی است.
هوشمندی علامه در نفی تضاد سرعت و بطء
علامه، با استدلال به بساطت و ترکیب حرکت، تضاد سرعت و بطء را نفی میکند. این هوشمندی، گویی نوری است که راه را برای بازسازی فلسفه اسلامی روشن میکند.
درنگ ۳۰: علامه، با نفی تضاد سرعت و بطء، گامی هوشمندانه برداشته، اما نفی کامل تضاد لازم است.
احترام علامه به اساطین
علامه، با احترام به ابنسینا و ملاصدرا، تضاد سرعت و بطء را نفی میکند. این اخلاق علمی، گویی آیینهای است که فروتنی و تعهد به حقیقت را نشان میدهد.
درنگ ۳۱: احترام علامه به اساطین، نشاندهنده اخلاق علمی اوست، اما نفی کامل تضاد، نیازمند جسارت بیشتری است.
بخش هفتم: پویایی و نسبیت در عالم
نفی غایت در عالم
عالم، فاقد غایت است و همه چیز در وسط است، نه در ابتدا و نه در انتها. این پویایی، گویی رقص بیپایان عالم در برابر آفریدگار است.
درنگ ۳۲: عالم، فاقد غایت است و همه چیز در مراتب بینهایت جریان دارد.
نفی سکون و صفر
سکون و صفر، وجود خارجی ندارند. همه چیز در عالم، متحرک و نسبی است، گویی عالم، چون جریانی است که هرگز به ایستایی نمیرسد.
درنگ ۳۳: سکون و صفر، مفاهیم اعتباریاند؛ عالم، در پویایی و نسبیت جریان دارد.
تجربه کودکی و مفاهیم اعتباری
تجربیات کودکی، مانند پرسش از پول یا شناسنامه، نشاندهنده ذهن پرسشگر در برابر مفاهیم اعتباری است. این پرسشگری، گویی جرقهای است که به سوی حقیقت فلسفی هدایت میکند.
درنگ ۳۴: پرسشگری کودکی، ریشههای فلسفی در برابر مفاهیم اعتباری را نشان میدهد.
صفر بهعنوان ایکس
صفر، مانند ایکس در ریاضیات، مفهومی اعتباری است که معنای نسبی دارد. این قیاس، گویی پرده از ذهنیت مفاهیم عددی برمیدارد.
درنگ ۳۵: صفر، مفهومی اعتباری است که مانند ایکس، معنای نسبی دارد.
تخالف در اضداد قرآنی
آیه ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ (شمس: ۸) به معنای «و بدکاری و پرهیزگاریاش را به او الهام کرد»، به تخالف در صفات وجودی اشاره دارد، نه تضاد.
درنگ ۳۶: اضداد در آیات قرآنی، به معنای تخالف است، نه تضاد.
نفی ضد برای خداوند
خداوند، فاقد ضد است، زیرا همه مخلوقات، ظهورات او هستند. این اصل، گویی آیینهای است که وحدت وجودی عالم را نشان میدهد.
درنگ ۳۷: خداوند، فاقد ضد است؛ همه مخلوقات، ظهورات او هستند.
نسبیت مشرق و مغرب
مشرق و مغرب، نسبیاند و تضاد ندارند، زیرا مراتب بینهایت دارند. این نسبیت، گویی رقص مکان در گستره بیکران عالم است.
درنگ ۳۸: مشرق و مغرب، به دلیل نسبیت مراتب، تخالف دارند، نه تضاد.
بخش هشتم: عدالت و تخالف در عالم
ذهنیت مفاهیم تضاد
مفاهیمی مانند حرارت، رطوبت، ابوت، و بنوت، ذهنیاند و در خارج، تنها تخالف دارند. این دیدگاه، گویی پرده از حقیقت وجودی عالم برمیدارد.
درنگ ۳۹: مفاهیم تضاد، ذهنیاند؛ در خارج، تنها تخالف وجود دارد.
تخالف در عالم هستی
عالم، پر از تخالف، تفاوت، و تغایر است، اما تضاد ندارد. این تخالف، گویی موسیقی هماهنگی است که عالم را در نظم و پویایی نگه میدارد.
درنگ ۴۰: عالم، پر از تخالف است، اما تضاد ندارد.
عدالت و تخالف
در عالم، عدالت و تخالف حاکم است، نه تضاد. عدم اعتدال، تخالف است، گویی عدالت، ترازویی است که تعادل عالم را با تخالف حفظ میکند.
درنگ ۴۱: عدالت در عالم، با تخالف برقرار است، نه تضاد.
نفی تضاد در جواهر
فلاسفه، تضاد در جواهر را نفی کردهاند، اما در اعراض پذیرفتهاند. این پیشرفت، گویی گامی است به سوی حقیقت، اما نفی کامل تضاد لازم است.
درنگ ۴۲: نفی تضاد در جواهر، پیشرفتی است، اما نفی کامل تضاد ضروری است.
نسبیت تعینات
هر تعینی، مراتب نسبی دارد و تضاد ندارد. این نسبیت، گویی جریانی است که عالم را در پویایی و تنوع نگه میدارد.
درنگ ۴۳: تعینات وجودی، نسبیاند و تخالف دارند، نه تضاد.
بخش نهم: پویایی اخروی و نفی غایت
بینهایت بودن بهشت
بهشت، فاقد آخر است و مراتب بینهایت دارد، که نشاندهنده نفی تضاد است. بهشت، گویی اقیانوسی است که هیچ ساحلی برای آن متصور نیست.
درنگ ۴۴: بهشت، فاقد آخر است و مراتب بینهایت دارد، که نفی تضاد را نشان میدهد.
جهنم و مراتب
جهنم نیز مراتب دارد و فاقد دیوار و غایت است، که تخالف را نشان میدهد. این پویایی، گویی نشاندهنده جریان زندگی حتی در عالم اخروی است.
درنگ ۴۵: جهنم، با مراتب بینهایت، تخالف دارد، نه تضاد.
محرومیت و تخالف
محرومیتهای معنوی، به تخالف در دسترسی به نعمتها منجر میشود، نه تضاد. این دیدگاه، گویی پرده از حقیقت روابط اجتماعی و معنوی برمیدارد.
درنگ ۴۶: محرومیتهای معنوی، تخالف ایجاد میکنند، نه تضاد.
حد در قرآن کریم
آیه ﴿قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا﴾ (طلاق: ۳) به معنای «خداوند برای هر چیزی اندازهای قرار داده است»، به مرتبه اشاره دارد، نه غایت. این آیه، گویی ترازویی است که نظم و نسبیت عالم را نشان میدهد.
درنگ ۴۷: حد در قرآن کریم، به مرتبه اشاره دارد، نه غایت.
نفی غایت در عالم
عالم، فاقد غایت و نقص است، زیرا خدا و مخلوقاتش بینهایتاند. این دیدگاه، گویی عالم را چون آیینهای بیکران از کمال الهی نشان میدهد.
درنگ ۴۸: عالم، فاقد غایت و نقص است؛ خدا و مخلوقاتش بینهایتاند.
پویایی عالم
عالم، به دلیل پویایی، فاقد آخر است و همه در مسیرند، نه در مقصد. این پویایی، گویی رقص بیپایان عالم در برابر آفریدگار است.
درنگ ۴۹: عالم، در پویایی بیپایان، فاقد آخر است و همه در مسیرند.
ظهورات الهی
عالم، ظهورات الهی است و به اندازه خدا بزرگ است، اما بهصورت ظهوری. این دیدگاه، گویی عالم را آیینهای میداند که بزرگی خدا را در خود منعکس میکند.
درنگ ۵۰: عالم، ظهورات الهی است و به اندازه خدا بزرگ است، اما بهصورت ظهوری.
بخش دهم: نقد دیالکتیک و هوشمندی علامه
نفی تضاد دیالکتیک
تضاد دیالکتیک کمونیستی، به دلیل خلط تخالف با تضاد، فاقد اعتبار است. این نقد، گویی پرده از خطای فلسفههای مادی برمیدارد.
درنگ ۵۱: تضاد دیالکتیک، به دلیل خلط با تخالف، فاقد اعتبار است.
هوشمندی علامه
علامه، با نفی تضاد سرعت و بطء، گامی پیشرو برداشته، اما نفی کامل تضاد لازم است. این هوشمندی، گویی نوری است که راه را برای بازسازی فلسفه روشن میکند.
درنگ ۵۲: هوشمندی علامه در نفی تضاد سرعت و بطء، گامی پیشرو است، اما نفی کامل تضاد لازم است.
شخصیت علامه
علامه، عالمی نجیب و مظلوم بود که با وجود سختیها، به فلسفه خدمت کرد. این توصیف، گویی آیینهای است که فضایل اخلاقی و علمی او را نشان میدهد.
درنگ ۵۳: علامه، با وجود سختیها، عالمی نجیب بود که به فلسفه اسلامی خدمت کرد.
جمعبندی
این درسگفتار، با نفی مفهوم تضاد و ارائه تخالف بهعنوان جوهر روابط وجودی، به بازسازی بنیادین فلسفه و منطق اسلامی دعوت میکند. نقد دیدگاههای ملاصدرا، ابنسینا، و علامه طباطبایی، همراه با استناد به آیات قرآن کریم مانند ﴿قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا﴾ (طلاق: ۳) و ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ (شمس: ۸)، نشان میدهد که عالم، مجموعهای از تعینات نسبی و پویاست. این پویایی، نهتنها در هستیشناسی، بلکه در منطق، عرفان، و روابط اجتماعی نیز اثرگذار است. نفی تضاد و تأکید بر تخالف، گویی گشایش دریچهای نو به سوی اقیانوس بیکران وحدت وجود است که عالم را در هماهنگی و پویایی نشان میدهد. این نوشتار، با ارائه تحلیلی جامع از تخالف و نقش آن در فلسفه و عرفان، منبعی غنی برای پژوهشهای فلسفی و کلامی فراهم میکند و به بازاندیشی در مفاهیم بنیادین فلسفه حرکت و وحدت وجودی دعوت میکند.
با نظارت صادق خادمی