در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 969

متن درس





تحلیل فلسفی تناهی و عدم تناهی اجسام در حکمت متعالیه

تحلیل فلسفی تناهی و عدم تناهی اجسام در حکمت متعالیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۹۶۹)

مقدمه

حکمت متعالیه، به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین مکاتب فلسفی در جهان اسلام، با نگرشی وجودگرایانه به مسائل بنیادین هستی‌شناسی می‌پردازد. در این میان، مسئله تناهی و عدم تناهی اجسام از جمله مباحثی است که از دیرباز ذهن فلاسفه اسلامی را به خود مشغول داشته است. این نوشتار، برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، با رویکردی انتقادی به بررسی این موضوع در چارچوب حکمت متعالیه پرداخته و با نقد دیدگاه‌های سنتی، به دفاع از امکان وجود لا‌یتناهی بالفعل در عالم هستی می‌نشیند. این بررسی، با تلفیق روش‌های فلسفی کلی و تحلیل‌های تجربی جزئی، به دنبال بازتعریف مفاهیم تناهی و عدم تناهی در پرتو وحدت وجود و حرکت جوهرى است. در این راستا، با استناد به آیات قرآن کریم و نقد براهین تسلسل، به پویایی وجودی عالم و ظهورات لا‌یتناهی آن توجه شده و حرکت به‌عنوان جوهره عالم معرفی می‌گردد.

بخش اول: مبانی نظری تناهی و عدم تناهی در فلسفه اسلامی

1.1. تناهی اجسام در دیدگاه سنتی فلاسفه اسلامی

فلاسفه اسلامی، به‌ویژه در مکتب مشاء، عموماً بر تناهی اجسام تأکید داشته‌اند و عالم مادی را محدود و متناهی می‌دانستند. این دیدگاه، ریشه در براهین منطقی و فلسفی، مانند برهان تسلسل و تحلیل‌های نجومی مبتنی بر تفاوت در حرکت افلاک، دارد. با این حال، حکمت متعالیه با رویکرد وجودگرایانه خود، این پیش‌فرض‌ها را به چالش کشیده و امکان عدم تناهی بالفعل در عالم را مطرح می‌سازد.

درنگ: عدم تناهی عالم، با وحدت وجودی سازگار است و نشان‌دهنده گستردگی بی‌کران ظهورات الهی در هستی است.

1.2. فلسفه به‌عنوان علم کلی در برابر علوم تجربی

در تاریخ فلسفه، این دانش به‌عنوان علمی کلی در مقابل علوم تجربی، که به جزئیات می‌پردازند، قرار داشته است. فلسفه به دنبال قواعد عام و کلی است، در حالی که علوم تجربی بر تحلیل دقیق پدیده‌های مادی تمرکز دارند. این تمایز، گاه به جدایی روش‌شناختی میان این دو حوزه انجامیده و فلسفه را از جزئی‌نگری باز داشته است.

1.3. ضرورت تلفیق کلیات و جزئیات

قرآن کریم، به‌عنوان منبعی جامع، به هر دو رویکرد کلی و جزئی توجه نشان داده است. در آیه فَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ (سوره محمد، آیه ۱۹؛ «پس بدانید که معبودی جز او نیست») به علم کلی دعوت می‌کند و در آیه سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (سوره نمل، آیه ۶۹؛ «در زمین سیر کنید و بنگرید که فرجام تکذیب‌کنندگان چگونه بوده است») بر بررسی جزئیات تأکید دارد. این رویکرد قرآنی، ضرورت تلفیق علم کلی و جزئی را در فلسفه اسلامی آشکار می‌سازد.

درنگ: حکمت متعالیه، با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم، بر ضرورت توازن میان کلیات فلسفی و جزئیات تجربی تأکید دارد تا فهمی جامع از عالم به دست آید.

1.4. نقد روش‌شناختی فلسفه سنتی

فلسفه سنتی، به دلیل تمرکز بیش از حد بر کلیات و بی‌توجهی به جزئیات، از تحلیل دقیق موجودات مادی و خارجی بازمانده است. این ضعف روش‌شناختی، مانع از فهم عمیق و دقیق عالم شده و تحلیل‌های فلسفی را به کلی‌گویی‌های غیرکاربردی محدود ساخته است.

1.5. نقد علوم تجربی بدون مبانی کلی

از سوی دیگر، علوم تجربی نیز بدون توجه به قواعد کلی، دانشمند را در دام جزئی‌نگری محدود می‌سازد. همان‌گونه که فلسفه بدون جزئیات زیان‌بار است، علم تجربی بدون مبانی کلی نیز ناقص و ناکارآمد خواهد بود. علم کامل، نیازمند توازن میان این دو رویکرد است.

1.6. محدودیت‌های تاریخی علم

در گذشته، علم به کلیات محدود بود و حتی در علوم انسانی، تحلیل‌های تجربی و آزمایشگاهی نادر بودند. این محدودیت، به دلیل فقدان روش‌های تجربی مدرن، مانع از پیشرفت جامع دانش شده بود.

1.7. نوظهور بودن علوم آزمایشگاهی

علوم آزمایشگاهی و آموزش تجربی در دانشگاه‌ها، پدیده‌ای نوظهور است که در گذشته کمتر مورد توجه قرار می‌گرفت. آزمایشگاه، به‌عنوان ابزار اصلی کشف علمی، نقش بسزایی در تحول روش‌شناسی علمی ایفا کرده است.

1.8. نادر بودن فلاسفه تجربی

در تاریخ فلسفه، به ندرت فیلسوفی مانند کیمیاگران به علوم تجربی و آزمایشگاهی پرداخته است. کیمیاگری، نمونه‌ای از تلاش برای تلفیق فلسفه و تجربه بود که به‌صورت استثنایی در تاریخ علم بروز یافت.

جمع‌بندی بخش اول

بخش نخست این نوشتار، به تبیین مبانی نظری مسئله تناهی و عدم تناهی در فلسفه اسلامی پرداخت و با نقد دیدگاه‌های سنتی، بر ضرورت تلفیق روش‌های کلی فلسفی و تحلیل‌های تجربی تأکید کرد. آیات قرآن کریم، به‌عنوان راهنمایی جامع، بر اهمیت توازن میان این دو رویکرد دلالت دارند. حکمت متعالیه، با نگرشی وجودگرایانه، امکان لا‌یتناهی بالفعل را مطرح ساخته و از محدودیت‌های روش‌شناختی فلسفه سنتی و علوم تجربی مدرن فراتر می‌رود.

بخش دوم: نقد براهین سنتی و دفاع از عدم تناهی بالفعل

2.1. کاستی کلی‌گویی در فلسفه

تحلیل‌های کلی در فلسفه، به دلیل عدم تطبیق با موجودات خارجی و جزئی، از توضیح مسائل عینی ناتوان‌اند. این کاستی، ضرورت بهره‌گیری از روش‌های تجربی را در فلسفه آشکار می‌سازد.

2.2. تحلیل‌های سنتی تناهی و عدم تناهی

مباحث تناهی و عدم تناهی در فلسفه سنتی، به کلیات محدود شده و فاقد تحلیل‌های جزئی و تجربی است. این محدودیت، مانع از فهم دقیق و عمیق این مسائل شده است.

2.3. اشکال پنجم در تناهی اجسام

فلاسفه سنتی، با استناد به تفاوت در دورات افلاک (مانند تفاوت در حرکت کره ماه و زحل)، مدعی تناهی اجسام‌اند. این استدلال، بر این فرض استوار است که قوه محرکه ماه قوی‌تر از زحل است، لذا تفاوت در حرکت، به تناهی منجر می‌شود.

2.4. برهان تسلسل و نقد آن

برهان تسلسل فرض می‌کند که اگر رشته‌ای غیرمتناهی قیچی شود و بخشی از آن کم یا زیاد گردد، متناهی خواهد شد. اما این برهان، به دلیل پیش‌فرض تناهی در غیرمتناهی، ناکارآمد است. تسلسل بالفعل محال نیست و وجود لا‌یتناهی در عالم ممکن است، زیرا قیچی کردن غیرمتناهی، همچنان غیرمتناهی باقی می‌ماند.

درنگ: نقد برهان تسلسل نشان می‌دهد که تسلسل بالفعل محال نیست و لا‌یتناهی بالفعل در عالم ممکن است، زیرا غیرمتناهی با کم یا زیاد شدن تغییر ماهیت نمی‌دهد.

2.5. تمایز دور نفسی و تسلسل

دور نفسی (تقدم شیء بر خودش) محال است، اما تسلسل (امتداد بی‌نهایت) محال نیست. این تمایز، به دقت منطقی در تحلیل‌های فلسفی اشاره دارد و تسلسل را با منطق وجود سازگار می‌داند.

2.6. وجود لا‌یتناهی بالفعل

لا‌یتناهی بالفعل در عالم وجود دارد و تمام ذرات عالم در حال تغییرات لا‌یتناهی‌اند. این دیدگاه، به پویایی وجودی عالم در حکمت متعالیه اشاره دارد.

درنگ: هر ذره در عالم، به دلیل تعینات لا‌یتناهی، بازتابی از کل عالم است و لا‌یتناهی در انفعالات آن نهفته است.

2.7. نقد پیش‌بینی‌های علمی محدود

پیش‌بینی‌هایی مانند تخریب لایه اوزون یا کاهش جمعیت به دو هزار نفر، فاقد مبنای علمی معتبرند و لا‌یتناهی عالم را نادیده می‌گیرند. این نقد، به محدودیت‌های علوم مدرن در تحلیل کلان عالم اشاره دارد.

2.8. ظهورات الهی و لا‌یتناهی

عالم، به‌عنوان ظهور پروردگار، لا‌یتناهی است، زیرا خداوند متناهی نیست و ظهوراتش نیز غیرمتناهی‌اند. این اصل، ریشه در وحدت وجود حکمت متعالیه دارد.

2.9. اشکال ششم در تناهی

فلاسفه مدعی‌اند که نفوس فلکیه یا متناهی‌اند (که اشکال دارد) یا غیرمتناهی‌اند (که پذیرش عدم تناهی است). این اشکال، به تحلیل‌های نجومی سنتی وابسته است که خود محل نقد است.

2.10. نقد پاسخ ابن‌سینا

ابن‌سینا نفوس فلکیه را مجرد و غیرمتناهی می‌داند، اما این پاسخ ناکافی است، زیرا مجرد بودن نمی‌تواند ماده متناهی را غیرمتناهی سازد. این نقد، به محدودیت‌های تحلیل مشایی اشاره دارد.

2.11. تحلیل ملاصدرا از نفوس فلکیه

استاد فرزانه قدس‌سره نفوس فلکیه را از حیث نفسانی غیرمتناهی و از حیث مادی متناهی می‌داند، به دلیل تجدد وجودی قوای جسمانی. این تحلیل، به حرکت جوهرى وابسته است، اما همچنان به فرض نفوس فلکیه متکی است.

2.12. نقد فرض نفوس فلکیه

افلاک فاقد نفوس‌اند و صرفاً اجسام مادی‌اند. بنابراین، تحلیل‌های مبتنی بر نفوس فلکیه نادرست است و باید ماده افلاک با روش‌های علمی تحلیل شود.

جمع‌بندی بخش دوم

این بخش، با نقد براهین سنتی مانند تسلسل و تحلیل‌های نجومی، به دفاع از امکان لا‌یتناهی بالفعل در عالم پرداخت. حکمت متعالیه، با تأکید بر وحدت وجود و پویایی ذرات عالم، نشان می‌دهد که لا‌یتناهی نه در کمیت یا کیفیت، بلکه در تعینات و انفعالات ذره‌ای نهفته است. نقد پیش‌فرض‌های سنتی و پیش‌بینی‌های علمی محدود، ضرورت بازنگری در روش‌شناسی فلسفی را آشکار می‌سازد.

بخش سوم: حرکت جوهرى و پویایی وجودی عالم

3.1. تجدد وجودی و حرکت جوهرى

تمام طبیعت‌ها دارای تجدد وجودی‌اند و حرکت آن‌ها به سوی بارئ است که همان حرکت جوهرى است. این اصل، جوهره عالم را در پویایی وجودی آن می‌جوید.

درنگ: حرکت جوهرى، جوهره عالم و مبنای لا‌یتناهی آن است که هر ذره را در سیر مداوم به سوی حق قرار می‌دهد.

3.2. حرکت معنوی و غریزی

حرکت عالم، چه معنوی و چه غریزی، به سوی حق است و به مقام عقل می‌رسد. این سیر، فرآیندی الهی است که عالم را به سوی کمال رهنمون می‌سازد.

3.3. نقد سکون و فناء

رسیدن به مقام عقل و اتصال به عالم الهی، به سکون یا فناء منجر نمی‌شود، بلکه سیر وجودی ادامه می‌یابد. فناء، به معنای نابودی نیست، بلکه تحول وجودی است.

3.4. بقای اجسام به بقای الهی

تمام اجسام و جسمانیات، به بقای خداوند باقی‌اند و به ذات خود فانی‌اند. این دیدگاه، به وابستگی عالم به حق در حکمت متعالیه اشاره دارد.

3.5. تبدیل‌پذیری ذرات عالم

تمام ذرات عالم قابل تبدیل‌اند و می‌توانند به مراتب بالاتر، مانند عقل یا حق، ارتقا یابند. این اصل، به پویایی وجودی عالم اشاره دارد.

درنگ: هر ذره، آیینه‌ای از کل عالم است و تعینات لا‌یتناهی آن، امکان تحولات بی‌نهایت را فراهم می‌سازد.

3.6. سیر بی‌نهایت موجودات

موجودات در سیر لا‌یتناهی‌اند و نه از خدا آمدنشان محدود است و نه به سوی او رفتنشان. این دیدگاه، به گستردگی سیر وجودی عالم اشاره دارد.

3.7. نقد الحاد و خودبسندگی عالم

عالم، پدیده‌ای خودبسنده است که خود را بالانس و حرکت می‌دهد، بدون نیاز به عامل خارجی ناهمگون. این اصل، به خودبسندگی وجودی عالم تأکید دارد.

3.8. تناسب جنس با جنس

عالم، به دلیل همگونی با خود، خود را حرکت می‌دهد و نیازی به عامل ناهمگون ندارد. این دیدگاه، به اصل تناسب در فلسفه اشاره دارد.

3.9. غایت‌مندی عالم

عالم، حتی در حرکت دورانی افلاک، غایت‌مند است و بیهوده حرکت نمی‌کند. هر حرکتی، هدفی وجودی دارد.

3.10. تغییر سرعت افلاک

سرعت حرکت افلاک ثابت نیست و حتی ماه در چرخش ۲۸ روزه خود تفاوت‌هایی دارد. این نکته، به پیچیدگی‌های نجومی و ضرورت تحلیل دقیق اشاره دارد.

3.11. ثابت به‌عنوان حرکت

ثابتات، خود بخشی از اقسام حرکت‌اند و هیچ‌چیز در عالم ساکن نیست. ثابت، حرکتی نامحسوس است که در ذات عالم جاری است.

3.12. نقد پوسته‌نگری

تحلیل‌های سنتی تناهی، به پوسته‌های ظاهری (مانند تفاوت حرکت افلاک) محدود شده و از حقیقت اشیا غافل‌اند. این نقد، به ضرورت تحلیل عمیق وجودی تأکید دارد.

3.13. حرکت وجودی و تجدد

تجدد وجودی، همان حرکت وجودی است که عالم را به سوی بارئ سوق می‌دهد. این اصل، بنیاد حکمت متعالیه را تشکیل می‌دهد.

3.14. نقد حرکت معنوی

تمایز حرکت معنوی از غیرمعنوی نادرست است، زیرا تمام حرکات وجودی‌اند و معنویت، صفتی اعتباری است. حرکت، ذاتاً وجودی است.

3.15. بقای همه موجودات

همه موجودات، اعم از م разре

مادی و غیرمادی، به بقای الهی باقی‌اند و هیچ‌چیز فانی به معنای نابودی نیست. این دیدگاه، به وحدت وجود و بقای الهی عالم اشاره دارد.

3.16. الیه راجعون و سیر وجودی

آیه إِلَيْهِ رَاجِعُونَ (سوره بقره، آیه ۱۵۶؛ «به سوی او بازمی‌گردیم») به معنای سیر وجودی مداوم است، نه بازگشت محدود. این تفسیر، به پویایی سیر وجودی در حکمت متعالیه اشاره دارد.

3.17. حرکت شیاری وجودی

تمام حرکات عالم، شیاری و نظام‌مندند و حتی رقص‌های بشری، بازتابی از این حرکات وجودی‌اند. این مثال، به نظم وجودی عالم اشاره دارد.

3.18. نقد تحلیل‌های سنتی ملاصدرا

تحلیل‌های استاد فرزانه قدس‌سره، هرچند ارزشمند، به دلیل تأثیرپذیری از اعتقادات سنتی مانند سکون و فناء، ناکامل‌اند و نیازمند بازنگری با روش‌های مدرن‌اند.

3.19. تبدیل ژن‌های الهی

ژن‌های الهی در انسان، با آزمایش و تکثیر، می‌توانند به قدرت وجودی تبدیل شوند. این مثال، به پتانسیل‌های نهفته در انسان و ضرورت تحلیل علمی آن‌ها اشاره دارد.

3.20. نفی تناهی اجسام

هیچ‌چیز در عالم متناهی نیست، زیرا عالم، مخلوق خداست و خدا متناهی نیست. این اصل، به لا‌یتناهی عالم در حکمت متعالیه تأکید دارد.

درنگ: عالم، به‌عنوان ظهور الهی، لا‌یتناهی است و هیچ موجودی در ذات خود متناهی نیست، زیرا همه به بقای حق باقی‌اند.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، با تأکید بر حرکت جوهرى و تجدد وجودی، عالم را به‌عنوان پهنه‌ای لا‌یتناهی از ظهورات الهی معرفی کرد. تمام موجودات، در سیر بی‌نهایت به سوی حق‌اند و هیچ‌چیز در ذات خود فانی یا ساکن نیست. نقد تحلیل‌های سنتی و تأکید بر پویایی وجودی، حکمت متعالیه را به‌عنوان فلسفه‌ای پویا و جامع معرفی می‌کند.

بخش چهارم: پیوند فلسفه و عمل

4.1. نقد ابن‌سینا و ضرورت عمل

ابن‌سینا، به دلیل عدم توجه به حرکت بدنی (مانند رقص)، از حکمت عملی غافل ماند و این ضعف، به بیماری جسمانی او انجامید. این نقد، به ضرورت تلفیق فلسفه نظری و عملی اشاره دارد.

4.2. نماز به‌عنوان حرکت وجودی

نماز، با رکوع، سجود و قنوت، نوعی حرکت وجودی و رقص الهی است که تجلی سیر وجودی انسان به سوی حق را نشان می‌دهد.

درنگ: نماز، به‌عنوان حرکتی وجودی، انسان را در مسیر الهی قرار داده و بازتابی از نظم شیاری عالم است.

4.3. قدرت از ایمان به لا‌یتناهی

ایمان به لا‌یتناهی، انسان را قدرتمند می‌سازد، زیرا او را در حكومت الهی جاودانه می‌داند. این اصل، به پیوند فلسفه و روان‌شناسی در حکمت متعالیه اشاره دارد.

جمع‌بندی بخش چهارم

این بخش، با تأکید بر پیوند فلسفه و عمل، نشان داد که حکمت متعالیه نه‌تنها نظری، بلکه عملی است و عباداتی مانند نماز، تجلی حرکت وجودی‌اند. ایمان به لا‌یتناهی، انسان را به قدرتی بی‌کران متصل می‌سازد.

نتیجه‌گیری کلی

این نوشتار، با بررسی مسئله تناهی و عدم تناهی اجسام در حکمت متعالیه، نشان داد که عالم، به‌عنوان ظهور الهی، لا‌یتناهی است و هر ذره، آیینه‌ای از کل عالم با تعینات بی‌نهایت است. نقد براهین سنتی مانند تسلسل و تحلیل‌های نجومی، ضرورت تلفیق روش‌های فلسفی و تجربی را آشکار ساخت. حرکت جوهرى، جوهره عالم است و حتی ثابتات، بخشی از اقسام حرکت‌اند. سیر وجودی عالم، با آیه إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، نه به سکون یا فناء، بلکه به تحول مداوم منجر می‌شود. ایمان به لا‌یتناهی، انسان را قدرتمند ساخته و فلسفه را به علمی اقتدارآفرین تبدیل می‌کند که با آزمایشگاه و تحلیل‌های تجربی، به فهمی جامع از عالم می‌رسد.

با نظارت صادق خادمی