متن درس
هلاکت و استمرار وجود در حکمت متعالیه
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۹۷۲)
مقدمه
در گستره فلسفه اسلامی، حکمت متعالیه بهعنوان یکی از برجستهترین نظامهای فلسفی، با رویکردی عمیق به تبیین مفاهیم وجودی میپردازد. مفهوم هلاکت، که در نگاه نخست به نابودی و نیستی اشاره دارد، در این نظام فلسفی از منظری نوین بررسی میشود. این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به تحلیل مفهوم هلاکت در قرآن کریم و حکمت متعالیه پرداخته و آن را نه بهمثابه نابودی مطلق، بلکه بهصورت تبدیل وجودی بازتعریف میکند. این دیدگاه، با نفی پایانپذیری عالم و تأکید بر استمرار خلقی، گامی بلند در جهت رفع محدودیتهای فلسفه سنتی برمیدارد. در این راستا، آیات قرآن کریم بهعنوان منبعی علمی و فلسفی، مبنای تحلیل قرار گرفته و با تبیینهای دقیق، مفهوم هلاکت بهعنوان تبدیل از یک مرتبه وجودی به مرتبهای دیگر بازنمایی میشود.
بخش نخست: بنیادهای نظری استمرار وجود
استمرار خلقی عالم
در حکمت متعالیه، عالم هستی بهعنوان مظهر فیض الهی، از استمرار خلقی برخوردار است. این دیدگاه، که ریشه در اصل وحدت وجود دارد، نابودی مطلق ماده و موجودات را نفی میکند. هلاکت، در این چارچوب، نه به معنای نیستی، بلکه بهصورت تبدیل وجودی از یک مرتبه به مرتبهای دیگر تعریف میشود. عالم، همچون رودی جاری، در جریان دائمی فیض الهی قرار دارد و هر تغییر، تجلیای از این پویایی است.
درنگ: عالم هستی پایان ندارد و ماده و موجودات آن نابود نمیشوند، بلکه تبدیل میشوند. این اصل، بنیاد تمامی احکام و آثار فلسفی در حکمت متعالیه است. |
این اصل، که تمامی احکام فلسفی باید بر آن استوار شوند، بیانگر آن است که وجود، به دلیل وابستگی به حق، لاتناهی است. تبدیل وجودی، مانند دگرگونی آب به بخار یا خاک به گیاه، نشاندهنده پویایی عالم است که هرگز به سکون یا نیستی نمیرسد.
نقد دیدگاه پایانپذیری عالم
تصور پایانپذیری عالم و نابودی کامل موجودات، خطایی بنیادین است. دنیا برای انسان پایان مییابد، اما این پایان، به معنای تبدیل به مراتب دیگر وجودی، مانند برزخ یا قیامت، است. این دیدگاه با آیه کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ («هر که بر روی زمین است فانی است»، سوره الرحمن: ۲۶) همخوانی دارد. فنا، در اینجا، به معنای بههمریختگی ظاهری و تبدیل وجودی است، نه نابودی مطلق. عالم، همچون کتابی که صفحات آن ورق میخورد، از یک مرتبه به مرتبهای دیگر منتقل میشود، اما هرگز از وجود ساقط نمیگردد.
بخش دوم: تحلیل قرآنی هلاکت
قرآن کریم بهعنوان مرجع علمی و فلسفی
قرآن کریم، بهعنوان کتابی علمی، فلسفی و لغوی، مرجع بیبدیلی برای بررسی مفاهیم وجودی مانند هلاکت، فنا و موت است. این بررسی، نه از منظر وحیانی، بلکه از منظری علمی و فلسفی انجام میشود. واژههای مرتبط با هلاکت، مانند هلَک، أهلَک و مهلَک، در قرآن کریم به تبدیل وجودی اشاره دارند، نه نابودی مطلق. این رویکرد، قرآن را بهعنوان منبعی برای تحلیلهای فلسفی معرفی میکند که با دقت، مفاهیم وجودی را تبیین مینماید.
درنگ: قرآن کریم، بهعنوان کتابی علمی و فلسفی، هلاکت را به معنای تبدیل وجودی و نه نابودی مطلق تبیین میکند. هیچ موردی در قرآن وجود ندارد که هلاکت به معنای اعدام یا سکون باشد. |
هلاکت به معنای مرگ و تبدیل
در قرآن کریم، هلاکت به معنای مرگ و تبدیل از یک حالت وجودی به حالتی دیگر است. برای نمونه، آیه إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ («اگر مردی بمیرد و فرزندی نداشته باشد و خواهری داشته باشد، نیمی از آنچه به جا گذاشته به او میرسد»، سوره النساء: ۱۷۶) نشان میدهد که هلَک به معنای مرگ طبیعی است. ارث، بهعنوان اثر مرگ، بیانگر استمرار وجودی فرد در آثارش است، نه نابودی او.
همچنین، آیه لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَیَحْیَى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ («تا کسی که هلاک میشود با دلیل روشن هلاک شود و کسی که زنده میماند با دلیل روشن زنده بماند»، سوره الأنفال: ۴۲) هلاکت را به معنای گمراهی و حیات را به معنای هدایت تبیین میکند. این تبدیل معنوی، از ایمان به کفر یا بالعکس، با حرکت جوهری در حکمت متعالیه سازگار است.
هلاکت اقوام و تبدیل وجودی
آیاتی مانند أَوَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مَنْ قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ («آیا ندانستند که خداوند پیش از آنان اقوامی را هلاک کرد؟»، سوره یس: ۳۱) نشان میدهند که هلاکت اقوام پیشین، به معنای مرگ با بلایای طبیعی مانند زلزله یا سیل است. این مرگ، تبدیل وجودی به مراتب دیگر است، نه نابودی مطلق. هلاکت، مانند فرو افتادن برگ از درخت، نشانهای از انتقال به مرحلهای جدید در نظم خلقت است.
هلاکت به معنای اسراف و تبذیر
در آیه أَهْلَکْتُ مَالًا لُبَدًا («مال فراوانی را تباه کردم»، سوره البلد: ۶)، هلاکت به معنای اسراف و تبذیر مال است. این تبدیل، از حالت مفید به حالت غیرمفید، نشاندهنده استمرار وجود مال در مراتب دیگر است، نه نابودی آن. مال، همچون آبی که از جوی به خاک میریزد، در چرخه وجود باقی میماند، هرچند کاربرد پیشین خود را از دست دهد.
بخش سوم: نقد دیدگاههای سنتی و کفرآمیز
تفاوت دیدگاه کافر و مؤمن
کافران، بر اساس آیه وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ («و جز روزگار ما را هلاک نمیکند»، سوره الجاثیة: ۲۴)، معتقدند که عالم با مرگ نابود میشود. این دیدگاه، ریشه در انکار معاد و محدود دیدن وجود به مرتبه ناسوت دارد. در مقابل، مؤمنان با ایمان به استمرار خلقی، هلاکت را به معنای تبدیل به مراتب بالاتر میبینند. این تفاوت، مانند تمایز میان تاریکی جهل و روشنایی معرفت، ریشه در دو نگاه متضاد به هستی دارد.
درنگ: کافران هلاکت را نابودی مطلق میدانند، در حالی که مؤمنان آن را تبدیل به مراتب بالاتر وجودی میبینند. این تفاوت، به تمایز میان مادهگرایی و الهیات در فلسفه اسلامی اشاره دارد. |
نقد تأثیر کفر در فلسفه سنتی
برخی دیدگاههای فلسفی که عالم را پایانپذیر میدانند، تحت تأثیر افکار کفرآمیز قرار گرفتهاند. این دیدگاهها، که گاه به زبان مؤمنان بیان شدهاند، از حقیقت وجودی عالم غافل مانده و تحت تأثیر مفاهیمی مانند هیئت بطلمیوسی قرار گرفتهاند. حکمت متعالیه، با تأکید بر وحدت وجود، این محدودیتها را برطرف میکند و عالم را چون آینهای میبیند که همواره تجلی فیض الهی را بازمیتاباند.
نقد دیدگاه ملاصدرا درباره سکون و فنا
ملاصدرا در برخی آثار خود، مانند جلد سوم اسفار، معتقد است که موجودات در مقام عقل به سکون و فنا میرسند. این دیدگاه، که بیان میدارد موجودات «ساکن میشوند، زیرا از ذات خود فانی میگردند»، با حرکت جوهری و پویایی وجود در حکمت متعالیه ناسازگار است. موجودات، حتی در مراتب عالی، در حال تحول وجودیاند و بقای آنها به حق وابسته است. این نقد، مانند اصلاح خطایی در نقشهای کهن، نشان میدهد که وجود هرگز به سکون یا نیستی نمیرسد.
درنگ: دیدگاه ملاصدرا درباره سکون و فنا با استمرار خلقی و حرکت جوهری ناسازگار است. هلاکت، در حکمت متعالیه، به معنای تبدیل وجودی است، نه سکون یا نابودی. |
بخش چهارم: هلاکت و نظم الهی
هلاکت با قاعده الهی
آیه وَمَا أَهْلَکْنَا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَلَهَا کِتَابٌ مَعْلُومٌ («و هیچ شهری را هلاک نکردیم مگر آنکه برایش کتاب معلومی بود»، سوره الحجر: ۴) نشان میدهد که هلاکت تحت قاعده الهی رخ میدهد. این قاعده، به نظم وجودی عالم اشاره دارد و هلاکت را بهعنوان تبدیل وجودی، نه نابودی مطلق، تأیید میکند. نظم الهی، مانند قانونی جاودان، همه تحولات عالم را در بر میگیرد.
هلاکت ظالمان به دلیل ظلم
آیه وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا («و اقوام پیش از شما را هنگامی که ستم کردند هلاک کردیم»، سوره یونس: ۱۳) هلاکت را نتیجه ظلم میداند. این هلاکت، تبدیل وجودی به مرتبهای سختتر، مانند عذاب، است و نابودی مطلق را نفی میکند. ظلم، مانند سایهای که نور را میپوشاند، موجود را به سوی تبدیل ناخوشایند سوق میدهد.
هلاکت در مقابل انشاء
آیه فَأَهْلَکْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرَ («آنان را به سبب گناهانشان هلاک کردیم و پس از آنان قوم دیگری پدید آوردیم»، سوره الأنعام: ۶) هلاکت را در مقابل انشاء قرار میدهد. هلاکت، انتقال از عالم عین به علم الهی، و انشاء، ظهور از علم به عین است. این دو، مانند دو روی یک سکه، تبدیل وجودی را نشان میدهند.
بخش پنجم: هلاکت و لقاء الهی
هلاکت به معنای تبدیل ناخوشایند
هلاکت، تبدیلی ناخوشایند (اسوأ الحال) است، در مقابل احسن الحال که تبدیلی خوشایند به مرتبهای بالاتر است. هلاکت، به دلیل ظلم یا گناه، به عذاب یا مرگ دشوار منجر میشود، در حالی که احسن الحال، مانند گلی که در بهار میشکفد، انسان را به مرتبهای متعالی میرساند.
درنگ: هلاکت، تبدیلی ناخوشایند به مرتبهای سختتر است، در حالی که احسن الحال، تبدیلی خوشایند به مرتبهای متعالی است. هر دو، در چارچوب استمرار خلقی، تبدیل وجودیاند. |
لقاء الله در مرگ
مرگ، فرصتی برای لقاء الله است. آیه مَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ اللَّهِ («هر که به دیدار خدا امید دارد»، سوره العنکبوت: ۵) به این اتصال وجودی اشاره دارد. مرگ، مانند پلی است که انسان را از ناسوت به مراتب بالاتر میرساند، نه نابودی او.
مصونیت اولیاء الله در مرگ
اولیاء الله در مرگ مصونیت دارند و روح خود را تنها به حق تسلیم میکنند. عبارت «السلام علیک یا الله»، گرچه در روایات نیامده، به این مقام والا اشاره دارد. اولیاء، مانند ستارگانی که در آسمان حق میدرخشند، در مرگ به لقاء الله میرسند و از واسطههای ملکی مستغنیاند.
بخش ششم: نقد مفهوم نابودی و بقای عالم
نقد مفهوم نابودی در زبان عرفی
مفهوم نابودی در زبان عرفی، خطایی ناشی از محدودیت ادراک بشری است. وجود، بهعنوان مظهر حق، نابودشدنی نیست. ماده، مانند جریانی که از سرچشمه حق سرچشمه میگیرد، هرگز به نیستی نمیرسد، بلکه در مراتب گوناگون تحول مییابد.
بقای همه موجودات به بقای الله
همه موجودات، از جسم و ماده تا روح و نفس، بقای خود را به بقای الله مدیوناند. آیه لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ («هیچ ذرهای از او پنهان نمیماند»، سوره سبأ: ۳) این وابستگی را تأیید میکند. عالم، مانند آینهای که نور حق را بازمیتاباند، در همه مراتب لاتناهی است.
درنگ: همه موجودات، به دلیل وابستگی به فیض الهی، بقای لاتناهی دارند و نابود نمیشوند، بلکه تبدیل میشوند. |
بقای عالم در همه مراتب
عالم در همه مراتب، از ناسوت تا لاهوت و از تعین تا لاتعین، بقای لاتناهی دارد. حتی در مرتبه لاتعین، مظهر لاتعین وجود دارد. این دیدگاه، عالم را چون دریایی بیکران میبیند که هر موج آن، تجلیای از فیض الهی است.
بخش هفتم: هلاکت و عشق الهی
شعر عرفانی و مناجات با حق
شعرهای عاشقانه با حق، بهمثابه مناجاتنامههایی هستند که تبدیلی وجودی به سوی لقاء الله را تبیین میکنند. این اشعار، مانند نغمههایی که از دل عاشق به سوی معشوق میروند، مرگ را بهعنوان پلی به سوی حق بازنمایی میکنند.
السلام علیک یا الله و عشق الهی
عبارت «السلام علیک یا الله»، نشانه عشق به حق است که مرگ و حیات را یکی میکند. این تسلیم کامل، مانند بازگشت قطره به دریا، انسان را به مرتبه لقاء الله میرساند. مرگ، در این نگاه، نه پایان، بلکه آغازی برای اتصال به حق است.
جمعبندی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، مفهوم هلاکت را در قرآن کریم و حکمت متعالیه بررسی کرد. هلاکت، نه به معنای نابودی مطلق، بلکه بهصورت تبدیل وجودی از یک مرتبه به مرتبهای دیگر تعریف شد. آیات قرآن کریم، مانند کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ («هر چیزی جز وجه او هلاکشدنی است»، سوره القصص: ۸۸)، تأیید کردند که حقیقت وجودی باقی میماند. نقد دیدگاههای کافر و برخی فیلسوفان سنتی، مانند ملاصدرا، نشان داد که هلاکت، با حرکت جوهری و استمرار خلقی سازگار است. عالم، بهعنوان مظهر فیض الهی، در همه مراتب لاتناهی است و مرگ، تبدیلی به سوی مراتب متعالی یا دشوار است. این تحلیل، با زبانی متین و استناد به آیات قرآنی، تلاش کرد تا مفاهیم پیچیده هلاکت و استمرار وجود را بهگونهای روشن و علمی تبیین نماید.
با نظارت صادق خادمی |