در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 993

متن درس





تحلیل فلسفی حرکت و تشخص در حکمت متعالیه

تحلیل فلسفی حرکت و تشخص در حکمت متعالیه

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۹۹۳)

مقدمه

بحث حرکت، به‌ویژه از منظر تشخص و نفی تضاد، یکی از موضوعات بنیادین و عمیق در فلسفه اسلامی، به‌ویژه در مکتب حکمت متعالیه، به‌شمار می‌رود. این نوشتار، با تمرکز بر دیدگاه‌های فلسفی در رابطه با حرکت، به تبیین این اصل می‌پردازد که حرکت‌ها نه‌تنها فاقد تضاد و تباین‌اند، بلکه در ظرف تشخص و تخالف تعریف می‌شوند. همچنین، با نقد مفاهیمی چون میل باطنی و ثقل ذاتی، به بازخوانی انتقادی ماده و تحولات آن در چارچوب معاد جسمانی و فلسفه وجود پرداخته می‌شود. این اثر، با پیوند عمیق میان حکمت و دین، حرکت را به‌مثابه جلوه‌ای از وجود معرفی می‌کند که در سیالیت و پویایی عالم، هویت‌های متمایز را شکل می‌دهد. همان‌گونه که رودخانه‌ای خروشان، در مسیر خود سنگ‌ها را صیقل می‌دهد، حرکت نیز در ظرف تشخص، هویت‌های وجودی را متبلور می‌سازد.

بخش اول: مبانی نظری حرکت در حکمت متعالیه

پیوند حکمت و دین در تحلیل حرکت

بحث حرکت در حکمت متعالیه، با استمداد از ذات الهی و در بستر توحید آغاز می‌شود. این پیوند، که با عبارت شریف «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» متجلی می‌گردد، دعوتی است به تأمل در هستی از منظری الهی. حرکت، در این چارچوب، نه‌تنها پدیده‌ای فیزیکی، بلکه جلوه‌ای وجودی است که در پرتو حکمت الهی فهم می‌شود. همان‌گونه که نور خورشید، سایه‌ها را در هم می‌شکند، حکمت متعالیه نیز با نور توحید، تاریکی‌های جهل را از مفهوم حرکت می‌زداید.

درنگ: پیوند حکمت و دین، حرکت را از یک پدیده صرفاً مادی به جلوه‌ای وجودی ارتقا می‌دهد، که در بستر توحید و با استمداد از ذات الهی تبیین می‌شود.

نفی تضاد در حرکت

یکی از اصول بنیادین حکمت متعالیه، نفی تضاد در حرکت است. تضاد، که نیازمند غایت‌های متضاد است، در حرکت که سیال و بدون نهایات است، جایگاهی ندارد. حرکت، چون جریانی سیال در بستر وجود، از چارچوب‌های صوری منطق سنتی فراتر می‌رود و به سوی تبیینی وجودی هدایت می‌شود. این دیدگاه، حرکت را از قید و بندهای دوگانه‌انگارانه رها ساخته و آن را به‌عنوان پدیده‌ای پویا و یکپارچه معرفی می‌کند.

تشخص به‌جای تضاد

تفاوت میان حرکت‌ها، نه از تضاد، بلکه از تشخص و تخالف ناشی می‌شود. تشخص، به‌مثابه هویت و شخصیت خاص هر حرکت، جایگزین مفهوم تضاد می‌گردد. هر حرکت، با توجه به عوامل و شرایط خاص خود، هویتی متمایز می‌یابد، گویی هر قطره باران، در مسیر سقوط خود، نقشی یگانه بر بوم هستی ترسیم می‌کند.

درنگ: تشخص، به‌عنوان مبنای تمایز حرکت‌ها، جایگزین تضاد شده و هویت هر حرکت را در ظرف تفاوت‌های وجودی تعریف می‌کند.

حرکت در ظرف تشخص

تمامی حرکت‌ها، اعم از کلی و جزئی، در ظرف تشخص رخ می‌دهند، نه در ظرف سکون یا تضاد. این اصل، به سیالیت و پویایی عالم در حکمت متعالیه اشاره دارد. حرکت، به‌مثابه جریانی که در بستر وجود جاری است، هویت‌های متمایز را در ظرف تشخص متبلور می‌سازد، گویی هر حرکت، آینه‌ای است که جلوه‌ای از حقیقت وجود را بازمی‌تاباند.

نفی سکون و تضاد در حرکت

نه سکون در حرکت رخ می‌دهد و نه تضاد. تمامی حرکت‌ها بر پایه تشخص و تفاوت‌اند. سکون، تنها مفهومی عرفی است و تضاد، به دلیل فقدان غایت‌های متضاد، در حرکت معنا ندارد. این دیدگاه، حرکت را به‌عنوان پدیده‌ای مستقل و پویا معرفی می‌کند که از قید مفاهیم سنتی رها شده است.

نفی حرکت مفهومی و ماهوی

حرکت، نه مفهومی است، نه ماهوی، و نه ضدی. تمامی اقسام حرکت، اعم از کلی، جزئی، زیرساختی، یا حالات نفسانی، در ظرف تشخص معنا می‌یابند. این اصل، با نقد تقسیم‌بندی‌های سنتی، حرکت را به‌عنوان جلوه‌ای از وجود معرفی می‌کند که فراتر از مفاهیم ذهنی یا ماهیت‌های ثابت است.

عوامل مؤثر در تفاوت حرکت‌ها

عوامل گوناگون، از جمله قدرت عامل، فقدان مانع، یا شدت و ضعف موانع، در تفاوت حرکت‌ها نقش دارند. این عوامل، چون بادهایی که مسیر ابرها را تعیین می‌کنند، سرعت، جهت و شدت حرکت را متمایز می‌سازند. تنفس انسان، راه رفتن، یا حتی حرکت بخار و حرارت در بدن، همگی در ظرف تشخص رخ می‌دهند و فاقد تضاد یا تباین‌اند.

بخش دوم: نقد مفاهیم سنتی حرکت و ماده

نقد مفهوم میل باطنی

فلاسفه پیشین، مانند ابن‌سینا، معتقد بودند که میل باطنی یا ثقل ذاتی، عامل حرکت اجسام است. اما این دیدگاه، با مشاهدات تجربی، مانند تفاوت حرکت انسان در جو و زمین، سازگار نیست. حرکت، نه نتیجه میل ذاتی، بلکه محصول تعامل عوامل خارجی و شرایط محیطی است. همان‌گونه که نسیمی ملایم، برگ را به رقص می‌آورد، شرایط خارجی نیز حرکت را شکل می‌دهند.

درنگ: میل باطنی، به‌عنوان ویژگی ذاتی جسم، با واقعیت‌های تجربی سازگار نیست و حرکت، نتیجه تعامل عوامل خارجی است.

نفی ثقل ذاتی در ماده

وزن و ثقل، ذاتی ماده نیستند، بلکه نتیجه احاطه و شرایط خارجی‌اند. ماده، چون آینه‌ای که نور را بازمی‌تاباند، تحت تأثیر شرایط محیطی، حالات مختلفی می‌پذیرد. جرم و حجم، ویژگی‌های ذاتی ماده‌اند، اما وزن، مانند سرما یا گرما، عارضی و وابسته به محیط است.

ماده‌شناسی و چالش معاد جسمانی

ابن‌سینا، به دلیل اعتقاد به تصرم (تغییرپذیری ذاتی) ماده، خلود (ثبات ابدی) را ناممکن می‌دانست. او ماده را ذاتاً متبدل می‌دید و نمی‌توانست ثبات آن در آخرت را توجیه کند. این محدودیت، به تعارض با اعتقادات دینی منجر شد، چنان‌که وی صراحتاً اعلام کرد که معاد جسمانی را، هرچند از نظر دینی می‌پذیرد، از نظر علمی نمی‌فهمد.

تبیین قرآنی معاد

قرآن کریم، در آیه شریفه «نُسَوِّي بَنَانَهُ» (ما قادر بر آنیم که حتی سر انگشتانش را درست کنیم)، به امکان بازسازی دقیق بدن در قیامت اشاره دارد. این آیه، قدرت الهی را در بازآفرینی بدن متجلی می‌سازد، چالشی که ابن‌سینا به دلیل ضعف در ماده‌شناسی نتوانست آن را فلسفی تبیین کند.

درنگ: آیه «نُسَوِّي بَنَانَهُ» بر امکان بازسازی بدن در قیامت تأکید دارد، که نشان‌دهنده قدرت الهی در برابر محدودیت‌های ماده‌شناسی سنتی است.

سیالیت ماده در حکمت متعالیه

ماده، فاقد حالت ذاتی ثابت است و مانند آب، تحت تأثیر شرایط خارجی، حالات مختلفی می‌پذیرد. همان‌گونه که ماست در زیرزمین می‌گندد، در آفتاب خشک می‌شود، و در سرما یخ می‌زند، ماده نیز در عوالم مختلف، از ناسوت تا قیامت، با توجه به شرایط هر عالم، تحول می‌یابد. این سیالیت، ماده را به موجودی تأثیرپذیر تبدیل می‌کند که هویتش در تعامل با محیط شکل می‌گیرد.

تأثیر شرایط محیطی بر ماده

شرایط محیطی، مانند سرما، گرما، یا ارتفاع، بر ماده و بدن تأثیر می‌گذارند. بدن انسان در سرما شل، در گرما باز، و در ارتفاعات تحت فشار متفاوت است. عطر در گرما تشعشع می‌کند و در سرما منجمد می‌شود، که نشان‌دهنده تأثیر شرایط بر ماده است. این تحولات، چون رنگ‌هایی که بر بوم نقاش نقش می‌بندند، ماده را در مراتب مختلف وجود متمایز می‌سازند.

بخش سوم: معاد جسمانی و تحولات وجودی

نقد تصرم و میل ذاتی

نه میل و نه تصرم ذاتی ماده نیستند. حالات ماده، نتیجه تعامل با شرایط خارجی است. ماده، چون خمیری است که در دستان شرایط محیطی شکل می‌گیرد، و حرکت آن، نه از میلی ذاتی، بلکه از عوامل خارجی سرچشمه می‌گیرد. این دیدگاه، ماده را از قید مفاهیم سنتی رها ساخته و آن را به‌عنوان موجودی سیال معرفی می‌کند.

تبیین روایی مرگ و انتباه

حدیث شریف «إذا ماتَ تَبَهَّوَ» (هنگامی که انسان می‌میرد، توجه و آگاهی‌اش افزون می‌شود) به تحول وجودی انسان پس از مرگ اشاره دارد. برخلاف تصور عرفی که مرگ را کاهش توجه می‌داند، این حدیث، مرگ را چون انتقال از درشکه به ماشینی تیزرو می‌بیند که سرعت و توانمندی انسان را افزایش می‌دهد.

درنگ: مرگ، نه پایان، بلکه انتقال به مرتبه‌ای از وجود با توانمندی‌های بیشتر است، که در حدیث «إذا ماتَ تَبَهَّوَ» متجلی می‌گردد.

معاد جسمانی در اسلام

بدن معصوم یا مؤمن وارسته، به دلیل تأثیر عوامل وجودی خاص، پس از مرگ سالم می‌ماند. این اصل، به تأثیر عوامل معنوی بر ماده اشاره دارد. همان‌گونه که سبزی در پلاستیک باز سالم می‌ماند، اما در پلاستیک بسته می‌گندد، عوامل معنوی نیز بدن مؤمن را در برابر تحولات مخرب حفظ می‌کنند.

تأثیر شرایط بر پیری و جوانی

شرایط محیطی و عوارض، مانند غصه و گرفتاری، پیری یا جوانی بدن را تعیین می‌کنند. این عوامل، چون بادهایی که برگ را به زمین می‌افکنند یا شاخه را استوار می‌دارند، در تحولات وجودی انسان نقش دارند. شرایط نامناسب، پیری را تسریع می‌کند، در حالی که شرایط مطلوب، جوانی را حفظ می‌نماید.

بخش چهارم: وحدت جسم و روح

نفی جدایی جسم و روح

جسم و روح، نه جدا، بلکه در تعامل و تبدیل متقابل‌اند. هر بدن، روح خود را می‌سازد و هر روح، بدن خود را. این وحدت، چون دو خشت که در تعامل، یکدیگر را نگه می‌دارند، جلوه‌ای از وحدت وجودی در حکمت متعالیه است. جسم و روح، دو روی یک سکه‌اند که در ظرف وجود، هویت انسان را شکل می‌دهند.

درنگ: جسم و روح، در تعامل متقابل، هویت انسان را شکل می‌دهند و هیچ‌یک بدون دیگری کامل نیست.

تأثیر محیط بر تشخص انسان

انسان، در روستا، شهر، کویر، یا دره، به دلیل شرایط محیطی، هویت متفاوتی می‌یابد. این شرایط، چون قلم‌هایی که بر لوح وجود نگاشته می‌شوند، تشخص انسان را در عوالم مختلف متمایز می‌سازند. انسان در ناسوت، برزخ، یا قیامت، با حفظ سرمایه وجودی خود، حالات متفاوتی را تجربه می‌کند.

تبادل و حفظ سرمایه وجودی

انسان، مانند تاجری که پول را تبادل می‌کند، سرمایه وجودی خود را حفظ می‌نماید، اما حالاتش تغییر می‌یابد. این تبادل، چون جریانی که در بستر رودخانه جاری است، هویت انسان را در مراتب مختلف وجود حفظ می‌کند، اما با ظهورات متفاوتی متجلی می‌سازد.

نفی تناسخ

تناسخ، به‌عنوان خرافه‌ای سیاسی برای انکار آخرت، در حکمت متعالیه مردود است. هر روح، بدن خود را می‌سازد و هر بدن، روح خود را. این دیدگاه، چون قلمی که خط بطلان بر توهمات می‌کشد، وحدت جسم و روح را در خلقت انسان تأیید می‌کند.

تبیین قرآنی خلقت انسان

قرآن کریم، در آیه شریفه «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ» (ما انسان را از نطفه‌ای آمیخته آفریدیم)، به فرآیند تدریجی خلقت انسان اشاره دارد. مراحل نطفه، علقه، مضغه، و خلق آخر، چون پله‌هایی هستند که انسان را از مراتب اولیه به کمال وجودی هدایت می‌کنند.

نزول ارواح و صعود ماده

روح، از عالم مجردات نزول می‌کند و ماده، از ناسوت صعود می‌نماید تا در ناسوت به وحدت برسند. این تعامل، چون ازدواج آسمان و زمین، انسان را به‌عنوان موجودی مرکب از جسم و روح متجلی می‌سازد. حدیث شریف «الأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ» (ارواح، لشکریان منظمی‌اند) به تفاوت و تشخص ارواح اشاره دارد که در نزول به ناسوت، بدن و هویت متمایزی می‌سازند.

نظم الهی در خلقت

خلقت ارواح و ابدان، با نظم الهی و در چارچوب آیه شریفه «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ» (فرمانروایی همه چیز به دست اوست) رخ می‌دهد. این نظم، چون نغمه‌ای الهی، ارواح و ابدان را در مراتب وجود هماهنگ می‌سازد.

تحولات تدریجی روح و جسم

روح و جسم، به‌صورت تدریجی تحول می‌یابند، مانند نطفه‌ای که به علقه و مضغه تبدیل می‌شود. این تحولات، چون جریانی که از سرچشمه به دریا می‌رسد، انسان را از مراتب اولیه به کمال وجودی هدایت می‌کنند.

نزول قرآن و عاليات

قرآن کریم، در آیه شریفه «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» (ما آن را در شب قدر نازل کردیم)، به نزول حقایق متعالی به عالم ماده اشاره دارد. همان‌گونه که قرآن از عالم مجردات نازل می‌شود، روح نیز از مراتب عالی به ناسوت نزول می‌کند.

تجرد برزخی ارواح

ارواح در مراتب برزخی، تجرد تلطیفی دارند، نه تجرد مطلق. این تجرد، چون سایه‌ای که در مرز نور و تاریکی شکل می‌گیرد، ارواح را در تعلق به ماده، اما با لطافتی متمایز، حفظ می‌کند.

تبدیل ماده و روح

جسم و روح، قابلیت تبدیل به یکدیگر را دارند، مانند لقمه نانی که به رگ‌ها و مویرگ‌ها تبدیل می‌شود. این تبدیل، چون کیمیاگری وجود، ماده را به روح و روح را به جسم متبدل می‌سازد، که نشان‌دهنده وحدت وجودی آن‌هاست.

درنگ: ماده و روح، در تعامل و تبدیل متقابل، وحدت وجودی انسان را شکل می‌دهند، مانند لقمه‌ای که به حیات مویرگ‌ها بدل می‌شود.

تبدیلات در عالم هستی

عالم هستی، سراسر تبدیلات است و انسان باید مراقب باشد که خود را با چه چیزی تبدیل می‌کند. گناه، مانند گره‌ای که باز نمی‌شود، مانع عبادت می‌گردد، زیرا تبدیلات وجودی را مختل می‌کند. انسان، با انتخاب‌های خود، چون نقاشی که رنگ‌های وجود را بر بوم می‌نگارد، در تعیین مسیر تحولات وجودی‌اش نقش دارد.

جمع‌بندی

این نوشتار، با بازخوانی مفهوم حرکت در حکمت متعالیه، نشان داد که حرکت، به‌مثابه جریانی وجودی، در ظرف تشخص و تخالف تعریف می‌شود و از قید تضاد و سکون رها است. نقد مفاهیم سنتی مانند میل باطنی و ثقل ذاتی، ماده را به‌عنوان موجودی سیال و تأثیرپذیر معرفی کرد که در عوالم مختلف، حالات متفاوتی می‌پذیرد. تبیین معاد جسمانی، با استناد به آیات قرآن کریم و احادیث، نشان داد که ماده، در پرتو نظم الهی، قابلیت ثبات و بازآفرینی را دارد. وحدت جسم و روح، به‌عنوان اصل بنیادین حکمت متعالیه، انسان را موجودی مرکب معرفی کرد که در تعامل متقابل این دو، هویت وجودی خود را متبلور می‌سازد. این تحلیل، نه‌تنها به فهم دقیق‌تر حرکت و ماده کمک می‌کند، بلکه با تأکید بر مسئولیت انسان در انتخاب تبدیلات وجودی، دعوتی است به تأمل در هویت و مسئولیت وجودی.

با نظارت صادق خادمی