در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

فلسفه 1013

متن درس




ظهور و انبساط در فلسفه اسلامی

ظهور و انبساط در فلسفه اسلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره (جلسه ۱۰۱۳)

دیباچه

هستی، چونان دریای بی‌کران، در ذات خویش ظهور و انبساط را نهفته دارد. این کتاب، با الهام از درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به کاوش در این حقیقت بنیادین می‌پردازد که هستی، ظرف تشخص و آشکارگی موجودات است و هرگونه انقباض و کُمون، نه ذاتی، بلکه عرضی و نسبی است. این اثر، با نگاهی عمیق به هستی‌شناسی اسلامی، به‌ویژه در پرتو حکمت متعالیه، مفهوم ظهور را به‌عنوان اصل اولی وجود و خلقت تبیین کرده و تأثیرات انقباض را در تاریخ، فرهنگ، و روان‌شناسی اجتماعی مسلمین بررسی می‌کند. هدف این نوشتار، بازسازی فلسفه‌ای توحیدی است که در آن، انبساط و ظهور، محوریت یافته و کُمون و انقباض، به‌عنوان مفاهیمی غیراصیل و وارداتی، نقد می‌شوند. با بهره‌گیری از متون دینی چون نهج‌البلاغه و توحید مفضل، این اثر در پی آن است که راهی به سوی پویایی فلسفی و اجتماعی در جهان اسلام بگشاید.

بخش نخست: هستی به‌مثابه ظرف ظهور و تشخص

هستی و موجودات: ظهور، ظاهر، و مَظهر

هستی، در نگاه فلسفی اسلامی، ظرفی است که موجودات در آن متشخص می‌شوند. این ظرف، نه تنها بستر وجود، بلکه صحنه آشکارگی و ظهور است. موجودات عالم، ذاتاً ظاهر و مَظهرند و وصف اولی آن‌ها، ظهور است. کُمون یا باطن، صفتی ثانوی و نسبی است که تنها در نسبت با غیر معنا می‌یابد. این دیدگاه، ریشه در حکمت متعالیه دارد که وجود را حقیقتی متشخص و ظهور یافته می‌داند. برخلاف فلسفه‌های غیرتوحیدی که هستی را بسته و پنهان می‌پندارند، هستی‌شناسی اسلامی، وجود را چونان آفتابی می‌بیند که در ذات خویش، نورافشانی می‌کند.

درنگ: هستی، ظرف تشخص و ظهور است و موجودات، ذاتاً ظاهر و مَظهرند. کُمون، صفتی ثانوی و نسبی است.

این اصل، بر انبساط ذاتی هستی تأکید دارد. حق تعالی، به‌ماهو حق، فاقد باطن اطلاقی است، زیرا باطن، مفهومی نسبی است که در نسبت با خلق پدید می‌آید. خلق، به قدرت و علم الهی ظهور می‌یابد، چنان‌که در قرآن کریم آمده است: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ» (اوست که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید). این آیه، به ظهور خلق به‌واسطه قدرت الهی اشاره دارد.

ظهور به‌عنوان هسته وجود

هستی، در ذات خویش، هسته‌ای ظهور یافته و متعین است. این هسته، نه بسته و پنهان، بلکه باز و آشکار است. موجودات، نسبت به علت خویش ظاهر و نسبت به معلول یا غیر، دارای باطن نسبی‌اند. باطن و غیر، اسامی اطلاقی ندارند و تنها در نسبت با ظهور معنا می‌یابند. ظرف سعید و فراگیر وجود، ظهور است و کُمون، در هستی جایگاهی ندارد. این دیدگاه، با نفی کُمون ذاتی، هستی را چونان جویباری زلال می‌بیند که در جریان خویش، همه چیز را آشکار می‌سازد.

درنگ: هستی، هسته‌ای ظهور یافته است و باطن، صفتی نسبی و غیراطلاقی است که در نسبت با ظهور معنا می‌یابد.

برای فهم این مفهوم، تمثیلی از قرقره نخ آورده شده است. قرقره، لایه‌های به‌هم‌پیچیده‌ای دارد که به نظر بسته می‌آیند، اما این بسته بودن، ذاتی نیست. هستی، مانند قرقره‌ای نیست که لایه‌های بسته بر هم نشسته باشند؛ بلکه ذاتاً باز است و هر بسته‌ای، نتیجه نسبیت و شرایط عرضی است.

خلقت: ظرف ظهور و ایجاب

ظرف خلقت، ظرف ظهور، ایجاب، و بداعت است. تمام هستی، در این ظرف، باز بوده و بسته شدن، حالتی نسبی و ثانوی است. موجودات، از حالت باز به بسته تبدیل می‌شوند، نه از بسته به باز. از دانه، ترکیب حاصل می‌شود؛ از ذره، خروار پدید می‌آید؛ و از مشت، کشته ساخته می‌شود. این فرایند، انبساط و ظهور را در خلقت نشان می‌دهد. اسمای فاعلی الهی، مانند «خَلَقَ»، «بَدَأَ»، «ظَهَرَ»، و «حَكَمَ»، همگی انبساطی‌اند و اسمای انقباضی، صفتی ثانوی دارند.

درنگ: خلقت، ظرف ظهور و انبساط است و اسمای فاعلی الهی، ذاتاً انبساطی‌اند.

این اصل، به حرکت وجودی و ظهوری در ظرف پروردگار اشاره دارد. حرکت در هستی، ایجادی، ظهوری، و اظهاری است و شیء کُمونی وجود ندارد. این دیدگاه، با الهام از حکمت متعالیه، حرکت را چونان موجی می‌بیند که در دریای وجود، به سوی آشکارگی جریان دارد.

جمع‌بندی بخش نخست

هستی، در فلسفه اسلامی، ظرف ظهور و تشخص است که ذاتاً باز و انبساطی است. ظهور، وصف اولی موجودات و کُمون، صفتی ثانوی و نسبی است. خلقت، به قدرت و علم الهی ظهور می‌یابد و اسمای فاعلی الهی، انبساط را در ذات خویش دارند. این اصول، فلسفه‌ای توحیدی را ترسیم می‌کنند که در آن، هستی چونان آینه‌ای است که نور الهی را در خود منعکس می‌سازد.

بخش دوم: نقد کُمون و انقباض در فلسفه اسلامی

ریشه‌های کُمون در فلسفه‌های غیرتوحیدی

مفهوم کُمون در فلسفه اسلامی، صفتی الهی، وجودی، یا فلسفی نیست، بلکه نتیجه نفوذ فلسفه‌های غیرتوحیدی، به‌ویژه فلسفه‌های یونانی است. این فلسفه‌ها، که در بستری غیرتوحیدی شکل گرفته‌اند، هستی را بسته و پنهان می‌دیدند. هنگامی که این فلسفه‌ها به جهان اسلام وارد شدند، مسلمین در انقباض سیاسی و فرهنگی، تحت سیطره طاغوت، به سر می‌بردند. این شرایط، بستری برای پذیرش مفاهیم کُمونی فراهم کرد.

درنگ: کُمون، نتیجه تأثیر فلسفه‌های غیرتوحیدی است و با روح توحیدی فلسفه اسلامی سازگار نیست.

معصومین علیهم‌السلام، به‌عنوان موجوداتی فرازمانی، از این انقباض مصون بودند، اما اطرافین آن‌ها، تحت تأثیر شرایط زمانه، از درک کامل فلسفه توحیدی عاجز ماندند. شیعه، به دلیل تقیه، شهادت، و غربت، در بعد نظری و عملی دچار انقباض شد. این انقباض، چونان سرمایی است که بدن را جمع می‌کند یا تاریکی‌ای که چشم را تنگ می‌سازد.

انقباض در فرهنگ و روان‌شناسی اجتماعی

انقباض، در فرهنگ اسلامی، به بسته شدن معلومات، افکار، اخلاق، و عمل منجر شده است. این فرهنگ، در موسیقی ایرانی نیز نمود یافته است. حتی موسیقی شاد ایرانی، تحت تأثیر انقباض، غم‌انگیز است. برای مثال، آوازهای سنتی، چونان اشکی هستند که در دستگاه‌های موسیقی جاری می‌شوند. این انقباض، نتیجه تربیت فرهنگی‌ای است که در بستر محدودیت‌های تاریخی شکل گرفته است.

درنگ: فرهنگ انقباضی، در هنر و موسیقی ایرانی ریشه دوانده و حتی شادی را به غم تبدیل کرده است.

جهانی‌سازی، موسیقی ایرانی را تحت تأثیر قرار داده، اما ریشه‌های انقباضی همچنان باقی است. برای نمونه، خوانندگانی که در فرهنگ غربی فعالیت می‌کنند، گاه از این انقباض فاصله گرفته‌اند، اما تأثیر فرهنگ بومی همچنان در آثارشان مشهود است.

نقد عاطفه در فلسفه

عالمان دینی، مانند ابن‌سینا، معتقدند که شعر و رمان برای فیلسوف مضرند، زیرا عاطفه را بر عقل غلبه می‌دهند. فلسفه، نیازمند منطق است و عواطف، چونان موجی هستند که عقل را به ساحل احساس می‌کشانند. این دیدگاه، بر ضرورت تفکر منطقی در فلسفه تأکید دارد.

درنگ: شعر و رمان، با تحریک عواطف، می‌توانند مانع از استدلال عقلانی در فلسفه شوند.

جمع‌بندی بخش دوم

انقباض، نتیجه نفوذ فلسفه‌های غیرتوحیدی و شرایط تاریخی مسلمین است که در فرهنگ، هنر، و روان‌شناسی اجتماعی ریشه دوانده است. این انقباض، با روح توحیدی فلسفه اسلامی ناسازگار است و نیازمند بازنگری و انبساط است. فلسفه اسلامی باید از نفوذ مفاهیم کُمونی مصون بماند و به سوی ظهور و انبساط حرکت کند.

بخش سوم: ضرورت انبساط در فلسفه و جامعه

خطر انقباض در تحولات اجتماعی

انقباض، در تحولات اجتماعی، به گریز جوانان و رکود فرهنگی منجر شده است. این گریز، چونان پرنده‌ای است که از قفس بسته به سوی آزادی بال می‌گشاید. بزرگ‌ترین معضل جامعه اسلامی امروز، گریز است که نتیجه انقباض و محدودیت‌های فرهنگی است.

درنگ: انقباض، به گریز اجتماعی منجر شده که بزرگ‌ترین معضل جامعه اسلامی است.

پوشش جوانان، که به رنگ‌های تیره مانند مشکی و سورمه‌ای گرایش دارد، نمادی از این انقباض است. ادعای «مشکی لباس عشق است»، فاقد پایه منطقی بوده و نتیجه محدودیت‌های اقتصادی و فرهنگی است. در روایات اسلامی، لباس مشکی مکروه شمرده شده، زیرا با غم و انقباض همراه است. در مقابل، کفن سفید، نماد شادی و شفافیت در مرگ است.

نقد محدودیت‌های ظاهری

محدودیت‌های ظاهری، مانند تقسیم امامزاده‌ها به بخش‌های زنانه و مردانه یا استفاده از پرده و تاریکی در مناسک دینی، به جای حل مشکل، به انحراف منجر شده‌اند. برای مثال، در شبی احیا، تاریکی و پرده، به جای تربیت دینی، به ناهنجاری انجامید. این محدودیت‌ها، چونان حصاری هستند که روح را در تنگنا قرار می‌دهند.

درنگ: محدودیت‌های ظاهری، به جای حل مشکل، به انحراف و انقباض معنوی منجر می‌شوند.

فلسفه و زمینه اجتماعی

فلسفه، بدون زمینه اجتماعی، به ذهن‌گرایی منجر می‌شود و از کارآمدی بازمی‌ماند. فلسفه اسلامی باید در خدمت جامعه باشد و راهی برای انبساط و پویایی آن بگشاید. متأسفانه، علم دینی پس از تحولات معاصر، رشد فلسفی قابل‌توجهی نداشته و تحت سیطره دیگر علوم باقی مانده است.

درنگ: فلسفه بدون زمینه اجتماعی، به ذهن‌گرایی منجر شده و از کارآمدی بازمی‌ماند.

نهج‌البلاغه و توحید مفضل: منابع انبساط توحیدی

متون دینی مانند خطبه خلقت نهج‌البلاغه و توحید مفضل، منابع کافی برای تبیین فلسفه توحیدی‌اند، اما مورد غفلت قرار گرفته‌اند. این متون، چونان چشمه‌هایی زلال، چارچوبی برای انبساط توحیدی ارائه می‌دهند. برخی، با سوءاستفاده از این متون، آن‌ها را به جهان‌بینی کُمونی تبدیل کرده‌اند.

درنگ: نهج‌البلاغه و توحید مفضل، منابع انبساط توحیدی‌اند که مورد غفلت قرار گرفته‌اند.

جمع‌بندی بخش سوم

انبساط، راه‌حل رفع انقباض اجتماعی و فلسفی است. محدودیت‌های ظاهری، گریز اجتماعی، و فقدان رشد فلسفی، از عوارض انقباض‌اند. متون دینی، مانند نهج‌البلاغه و توحید مفضل، می‌توانند فلسفه اسلامی را به سوی پویایی و انبساط هدایت کنند. جامعه اسلامی نیازمند باز شدن و رهایی از حصارهای انقباضی است.

نتیجه‌گیری نهایی

هستی، در فلسفه اسلامی، چونان آفتابی است که در ذات خویش ظهور می‌کند و خلقت، چونان جویباری است که از این نور سرچشمه می‌گیرد. انقباض و کُمون، مفاهیمی غیراصیل و وارداتی‌اند که با روح توحیدی فلسفه اسلامی ناسازگارند. این کتاب، با تکیه بر درس‌گفتارهای استاد فرزانه قدس‌سره، به نقد این مفاهیم پرداخته و بر ضرورت انبساط در فلسفه و جامعه تأکید کرده است. متون دینی، مانند نهج‌البلاغه و توحید مفضل، راهنمایی برای بازسازی فلسفه توحیدی‌اند که می‌توانند جامعه اسلامی را از انقباض به سوی پویایی هدایت کنند. این اثر، دعوتی است به باز شدن، ظهور، و انبساط، تا هستی و خلقت، در آینه توحید، به تمامی آشکار گردد.

با نظارت صادق خادمی