متن درس
کاوش در شخصیت وجود و تشخص در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۰۲۱)
دیباچه
فلسفه اسلامی، چونان دریایی ژرف، در کاوش مسائل وجود و تشخص، به جستوجوی حقیقت ذات الهی و نسبت آن با عالم هستی پرداخته است. درسگفتار شماره ۱۰۲۱، با محوریت شخصیت وجود و تشخص، یکی از عمیقترین مباحث فلسفی را پیش روی مخاطب قرار میدهد. این گفتار، با نگاهی توحیدی، مفاهیم سنتی مانند ماهیت، شیئیت، و کلیات را نقد کرده و بر ظهورات وجودی در عالم و نفی تعینات در ذات الهی تأکید میورزد.
بخش نخست: شخصیت وجود و جایگاه آن در فلسفه اسلامی
اهمیت و پیچیدگی شخصیت وجود
بحث شخصیت وجود، یکی از ژرفترین و سنگینترین مسائل فلسفه اسلامی است که حتی در آثار عرفا و فلاسفه با پیچیدگیها و چالشهایی همراه بوده است. این موضوع، به دلیل پیوند عمیق با مفاهیم توحیدی و متافیزیکی، از اهمیت بسزایی برخوردار است. چونان قلهای رفیع در سپهر معرفت، شخصیت وجود نیازمند تأملی دقیق و روشمند است تا پرده از اسرار وجود و ذات الهی بردارد.
درنگ: شخصیت وجود، به دلیل عمق متافیزیکی و پیوند با توحید، یکی از پیچیدهترین و مهمترین مباحث فلسفه اسلامی است. |
ماهیت توحیدی شخصیت وجود
شخصیت وجود، بحثی الهی، معنوی، و توحیدی است که بزرگترین مسئلهای است که ذهن بشر میتواند به آن بپردازد. این موضوع، انسان را به شناخت ذات الهی و جایگاه او در نظام هستی رهنمون میسازد. چونان کلیدی که درهای معرفت الهی را میگشاید، شخصیت وجود انسان را به سوی حقیقت مطلق هدایت میکند.
درنگ: شخصیت وجود، بهعنوان بحثی توحیدی، انسان را به شناخت ذات الهی و حقیقت هستی نزدیکتر میسازد. |
سؤال بنیادین: شخصیت الهی، حقیقی یا حقوقی؟
آیا خداوند یک شخص حقیقی است یا یک کلی حقوقی؟ این پرسش بنیادین، محور اصلی بحث شخصیت وجود را تشکیل میدهد. در فلسفه اسلامی، شخصیت الهی فراتر از مفاهیم حقوقی یا مادی تعریف میشود و به ذاتی غیرمتعین اشاره دارد که از هرگونه محدودیت و تعین مبراست. این سؤال، چونان آینهای، تفاوت میان مفاهیم فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را نمایان میسازد.
درنگ: پرسش از شخصیت الهی بهعنوان شخص حقیقی یا کلی حقوقی، به تمایز میان مفهوم شخص در فلسفه اسلامی و فلسفه غرب اشاره دارد. |
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با معرفی اهمیت و پیچیدگی شخصیت وجود، به جایگاه والای این موضوع در فلسفه اسلامی و پیوند آن با توحید پرداخت. سؤال بنیادین درباره شخصیت الهی، زمینه را برای کاوش در مفاهیم تشخص، ماهیت، و شیئیت فراهم میسازد. این تأملات، چونان راهنمایی در مسیر معرفت، مخاطب را به سوی فهم عمیقتر حقیقت الهی هدایت میکنند.
بخش دوم: تشخص و تعین در فلسفه اسلامی
تشخص در منظومه حاجی سبزواری
بحث تشخص، در منظومه حکیم حاجی سبزواری، در صفحه ۱۰۵، تحت عنوان «غرر فی التشخص» مطرح شده است. این بخش، که در چارچوب احکام ماهیت بررسی میشود، تشخص را از منظر فلسفه مشائی تحلیل میکند. حاجی سبزواری، تشخص را بهعنوان یکی از احکام ماهیت تعریف کرده و آن را با وجود خارجی و ذهنی مساوق میداند. با این حال، درسگفتار حاضر این دیدگاه را نقد کرده و تشخص را به ظهورات وجودی پیوند میزند. چونان نوری که از منبع وجود ساطع میشود، تشخص در این دیدگاه، جلوهای از حقیقت وجود است.
درنگ: حاجی سبزواری در منظومه، تشخص را از احکام ماهیت میداند، اما این گفتار آن را به ظهورات وجودی پیوند میزند. |
تشخص بهمثابه تعین
تشخص، از باب تفعّل، به ظهورات موجودات و اشیا در عالم هستی مربوط است و به معنای تعین تعریف میشود. برخلاف دیدگاه سنتی که تشخص را ویژگی تمایز موجودات میداند، این گفتار آن را جلوهای وجودی میبیند که در مراتب هستی ظاهر میشود. چونان رودی که از سرچشمه وجود جاری میگردد، تشخص، ظهور وجود در قالب موجودات است.
درنگ: تشخص، به معنای تعین، جلوهای از ظهورات وجودی در عالم هستی است، نه صرفاً ویژگی تمایز. |
نفی تشخص در ذات الهی
تشخص، به ظهورات موجودات و علل عالم هستی تعلق دارد، اما ذات الهی از هرگونه تعین و تشخص مبراست. خداوند، ظرف تعین نیست، بلکه مبدأ تمامی تعینات است. این دیدگاه، با اصل عرفانی «لا اسم له و لا رسم» همخوانی دارد و ذات الهی را فراتر از هر نام و نشانه معرفی میکند. چونان اقیانوسی بیکران، ذات الهی از هرگونه محدودیت و تعین آزاد است.
درنگ: ذات الهی، فاقد تشخص و تعین است و فراتر از هر نام و نشانه قرار دارد. |
تمثیل خط شکسته در هندسه
خط شکسته، نه مستقیم است و نه منحنی، بلکه از کنار هم قرار گرفتن چند خط مستقیم تشکیل میشود. این تمثیل، به ماهیت ترکیبی تعینات در عالم اشاره دارد. تعینات، مانند خطوط مستقیم، اجزای ظهورات وجودیاند و حقیقتی مستقل ندارند. چونان نقشی که از ترکیب رنگها پدید میآید، تعینات نیز جلوههایی از وجود واحدند.
درنگ: خط شکسته، بهعنوان تمثیلی از تعینات، نشاندهنده فقدان حقیقت مستقل در ظهورات عالم است. |
نفی حقیقت مستقل برای تعینات
خط شکسته، بهصورت مستقل وجود ندارد و تنها ترکیبی از خطوط مستقیم است. به همین ترتیب، در عالم هستی، هیچچیز به نام حقیقت شکسته یا تعین مستقل وجود ندارد. همه چیز، ظهوری از وجود واحد است. این دیدگاه، با حکمت متعالیه همخوانی دارد که عالم را مجموعهای از تعینات و ظهورات وجود میداند. چونان سایههایی که از نور خورشید پدید میآیند، تعینات نیز جلوههای وجود الهیاند.
درنگ: تعینات عالم، حقیقتی مستقل ندارند و تنها ظهورات وجود واحدند. |
تمایز تشخص و خط شکسته
تشخص، برخلاف خط شکسته، به ظهورات وجودی مربوط است، نه صرفاً ترکیبهای مادی یا اعتباری. این تمایز، عمق متافیزیکی تشخص در فلسفه اسلامی را نشان میدهد. تشخص، چونان جلوهای از نور وجود، در مراتب هستی ظاهر میشود و از ترکیبهای هندسی یا مادی متمایز است.
درنگ: تشخص، بهعنوان ظهور وجودی، از ترکیبهای مادی یا اعتباری مانند خط شکسته متمایز است. |
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با بررسی مفهوم تشخص در فلسفه اسلامی، به نقد دیدگاه سنتی حاجی سبزواری و پیوند تشخص با تعینات وجودی پرداخت. نفی تشخص در ذات الهی و تأکید بر ظهورات وجودی در عالم، چارچوبی توحیدی برای فهم شخصیت وجود ارائه میدهد. تمثیل خط شکسته، به زیبایی فقدان حقیقت مستقل برای تعینات را نشان میدهد و راه را برای کاوش در خداشناسی توحیدی هموار میسازد.
بخش سوم: خداشناسی توحیدی و شخصیت الهی
شخصیت وجود در خداشناسی
بحث شخصیت وجود، به خداشناسی خاصی منجر میشود که در آن خداوند یک شخص حقیقی است، نه متشخص. این دیدگاه، ذات الهی را از هرگونه تعین و تشخص مبرا میداند و عالم را مجموعهای از ظهورات وجودی او معرفی میکند. چونان آینهای که نور الهی را بازمیتاباند، عالم جلوهای از شخصیت الهی است.
درنگ: خداوند، شخص حقیقی است، اما از تشخص و تعین مبراست و عالم، ظهورات وجودی اوست. |
نزدیکی به خدا از طریق تشخص
بحث تشخص، با رویکردی توحیدی، انسان را به خداوند نزدیکتر میکند. این نزدیکی، از طریق شناخت ظهورات وجودی و نفی تعینات در ذات الهی میسر میشود. چونان پرندهای که به سوی نور پرواز میکند، انسان با تأمل در تشخص به قرب الهی میرسد.
درنگ: تأمل در تشخص، با رویکرد توحیدی، انسان را به شناخت و قرب الهی رهنمون میسازد. |
خداوند، معیّن و غیرمتعین
خداوند، نه معیّن است و نه متعین؛ او مبدأ تعینات است، اما خود از هر تعین مبراست. عالم هستی، از تعینات، مراتب، ظهورات، افعال، و علل تشکیل شده است. این دیدگاه، با حکمت متعالیه همخوانی دارد که عالم را جلوهای از وجود واحد میداند. چونان خورشیدی که نورش همه چیز را روشن میکند، خداوند مبدأ تمامی تعینات است.
درنگ: خداوند، مبدأ تعینات است، اما خود از هر تعین و تشخص مبراست. |
تعین اسمائی و ظرف فعل
تعین اسمائی، به ظرف فعل الهی مربوط است و بحثی جداگانه میطلبد. این تعینات، جلوههای افعال الهی در عالماند و از تعینات ذاتی متمایزند. چونان رنگهایی که بر بوم هستی نقش میبندند، تعینات اسمائی ظهورات فعل الهیاند.
درنگ: تعینات اسمائی، به ظرف فعل الهی مربوط است و از تعینات ذاتی متمایزند. |
ذات الحق و نفی اسم و رسم
ذات الحق، فاقد اسم و رسم است و هر اسمی که بر آن اطلاق شود، تعین ایجاد میکند. این اصل، با مفهوم «غیب مطلق» در عرفان ابنعربی همخوانی دارد و ذات الهی را فراتر از هر نام و نشانه معرفی میکند. چونان آسمانی بیکران، ذات الهی از هرگونه محدودیت مبراست.
درنگ: ذات الحق، فاقد اسم و رسم است و هر توصیفی، تعینی نارسا بر آن تحمیل میکند. |
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تأکید بر خداشناسی توحیدی، شخصیت الهی را بهعنوان شخص حقیقی و غیرمتعین معرفی کرد. نفی تشخص در ذات الهی و پیوند عالم با ظهورات وجودی، چارچوبی عمیق برای فهم رابطه انسان و خدا ارائه میدهد. تعینات اسمائی و ذاتی، چونان جلوههای نور الهی، عالم را به ذات الحق پیوند میزنند.
بخش چهارم: نقد مفاهیم سنتی در فلسفه اسلامی
مساوات وجود خارجی و ذهنی
حاجی سبزواری در منظومه، تشخص را چنین تعریف میکند: «مع الوجود فی الاعیان، ساوق فی الاذهان»، به این معنا که وجود خارجی (فی الاعیان) با وجود ذهنی (فی الاذهان) مساوق است و عینیت دارد. این دیدگاه، وجود را در هر دو ساحت خارجی و ذهنی یک حقیقت واحد میداند. چونان آینهای که تصویر حقیقت را بازمیتاباند، وجود ذهنی جلوهای از وجود خارجی است.
درنگ: تشخص، در ساحت وجود خارجی و ذهنی، مساوق است و وجود را در هر دو ساحت یک حقیقت میداند. |
نقد وجود ذهنی در فلسفه سنتی
فلاسفه سنتی در تحلیل وجود ذهنی با مشکلاتی مواجه شدند. برای مثال، پرسش از چگونگی انتقال ماهیت از خارج به ذهن، بیپاسخ مانده است. این گفتار، انتقال ماهیت را نفی کرده و ذهن را خالق وجود علمی میداند. چونان نقاشی که بوم خالی را با نقشهای وجودی پر میکند، ذهن وجود را به وزان علمی بازآفرینی میکند.
درنگ: ذهن، وجود علمی را خلق میکند و هیچچیز از خارج به ذهن منتقل نمیشود. |
تمثیل لباس و رختکن
انتقال ماهیت از خارج به ذهن، مانند تعویض لباس است که نیازمند رختکن است، اما چنین رختکنی وجود ندارد. این تمثیل، غیرواقعی بودن انتقال ماهیت را نشان میدهد. ذهن، وجود را به وزان علمی بازسازی میکند، نه اینکه چیزی از خارج به آن منتقل شود. چونان آتشی که از درون شعله میکشد، ذهن وجود را از نو خلق میکند.
درنگ: انتقال ماهیت از خارج به ذهن، غیرواقعی است و ذهن، وجود را به وزان علمی خلق میکند. |
نقد ماهیت بهمثابه شتر گاو پلنگ
ماهیت، مانند موجودی خیالی (شتر گاو پلنگ) است که فلاسفه آن را ساختهاند. این نقد، ماهیت را مفهومی اعتباری میداند که حقیقتی مستقل ندارد. چونان سایهای که از واقعیت جدا شده، ماهیت تنها در ذهن فلاسفه وجود دارد.
درنگ: ماهیت، مفهومی اعتباری است و حقیقتی مستقل ندارد. |
تشخص حقیقی و امارات کاشفه
تشخص حقیقی، به نحو وجود است و امارات کاشفه (مانند رنگ، قد، و غیره) آن را مشخص میکنند. این خصوصیات، نه جدا از انسان، بلکه خود انساناند. چونان تاروپودی که یکپارچه بافته شده، خصوصیات و انسان یک حقیقت وجودیاند.
درنگ: خصوصیات، نه اعراض جداگانه، بلکه خود حقیقت انسان و ظهورات وجودیاند. |
نفی ماهیت مستقل
ماهیت، چیزی جدا از تشخصات نیست و انسان، مجموعهای از تشخصات وجودی است. این دیدگاه، اصالت ماهیت را نفی کرده و وجود را تنها حقیقت عالم میداند. چونان درختی که شاخ و برگش یکپارچه است، انسان و خصوصیاتش یک حقیقت وجودیاند.
درنگ: ماهیت، حقیقتی جدا از تشخصات نیست و وجود، تنها حقیقت عالم است. |
نقد اصالت ماهیت در اسفار
ملاصدرا در اسفار (جلد ۱، فصل ۸، صفحه ۷۵)، اصالت ماهیت را سخافت و وهم میداند و وجود را تنها حقیقت معرفی میکند. این گفتار، حتی فرعیت ماهیت را نفی کرده و آن را مفهومی کاملاً اعتباری میداند. چونان نقشی بر آب، ماهیت در برابر حقیقت وجود رنگ میبازد.
درنگ: ملاصدرا اصالت ماهیت را نفی میکند و این گفتار، حتی فرعیت آن را رد میکند. |
نفی وجود و عدم در ماهیت
ماهیت، نه موجود است و نه معدوم؛ بدون وجود، قابل اشاره نیست. این اصل، به وابستگی کامل ماهیت به وجود تأکید میکند. چونان سایهای که بدون نور معنا ندارد، ماهیت بدون وجود فاقد تحقق است.
درنگ: ماهیت، بدون وجود، فاقد تحقق است و نه موجود است و نه معدوم. |
وجود بهمثابه موضوع اصلی
در حقیقت، وجود موضوع است و ماهیت، عارض بر آن؛ نه برعکس. این دیدگاه، به تقدم وجود بر ماهیت در حکمت متعالیه اشاره دارد. چونان ریشهای که درخت را برپا میدارد، وجود حقیقت اصلی است و ماهیت، فرع بر آن.
درنگ: وجود، حقیقت اصلی است و ماهیت، عارض بر آن. |
نفی ماهیت پیش از وجود
ماهیت، پیش از وجود، قابل تصور نیست و وجود، ماهیت را ایجاد میکند. این اصل، به خلاقیت وجود در تولید تعینات اشاره دارد. چونان نقاشی که پیش از قلم، وجود ندارد، ماهیت نیز بدون وجود بیمعناست.
درنگ: ماهیت، بدون وجود، قابل تصور نیست و وجود، مبدأ تحقق ماهیت است. |
جمعبندی بخش چهارم
این بخش، با نقد مفاهیم سنتی مانند ماهیت و شیئیت، به برتری وجود بر این مفاهیم تأکید کرد. تشخص، بهعنوان ظهور وجودی، و نفی اصالت و حتی فرعیت ماهیت، چارچوبی توحیدی برای فهم عالم ارائه میدهد. تمثیلات و تحلیلهای این بخش، چونان چراغی، ضعفهای روششناختی فلسفه سنتی را روشن میسازند.
بخش پنجم: نقد مفاهیم اعتباری و کلیات
تمثیل عدد و مفهوم
عدد، مانند دو، چهار، یا شش، خود حقیقت است، اما مفهوم عدد، اعتباری است. این تمثیل، به تمایز میان مصادیق عینی و مفاهیم ذهنی اشاره دارد. چونان ستارگانی که در آسمان میدرخشند، اعداد مصادیق وجودیاند، اما مفهوم عدد، سایهای ذهنی است.
درنگ: اعداد، مصادیق وجودیاند و مفهوم عدد، اعتباری و ذهنی است. |
تمثیل کلمه و مقسم
کلمه، مانند عدد، مفهومی مقسمی است که نه اسم، نه فعل، و نه حرف است. این مفهوم، حقیقتی مستقل ندارد و تنها در ذهن وجود دارد. چونان نقشهای که راه را نشان میدهد، اما خود راه نیست، کلمه نیز مفهومی اعتباری است.
درنگ: کلمه، بهعنوان مقسم، مفهومی اعتباری است و حقیقتی مستقل ندارد. |
نقد کلمه بهمثابه اسم، فعل، و حرف
کلمهای که هم اسم، هم فعل، و هم حرف باشد، وجود ندارد و تنها مفهومی ذهنی است. این نقد، به غیرواقعی بودن مفاهیم کلی در فلسفه سنتی اشاره دارد. چونان سرابی که در بیابان مینماید، مفاهیم کلی تنها در ذهن وجود دارند.
درنگ: مفاهیم کلی مانند کلمه، حقیقتی عینی ندارند و صرفاً ذهنیاند. |
نقد ضرب بهمثابه فعل ماضی
ضرب، بهعنوان فعل ماضی، نمیتواند مبتدا باشد و مفهومی اعتباری است. این نقد، به محدودیتهای منطقی و فلسفی مفاهیم زبانی اشاره دارد. چونان واژهای که در جای نادرست به کار رود، ضرب در مقام مبتدا بیمعناست.
درنگ: ضرب، بهعنوان فعل ماضی، مفهومی اعتباری است و نمیتواند مبتدا باشد. |
نقد کلام سیوطی
در کلام سیوطی، «کالاستقم» به اشتباه اسم و فعل تلقی شده، حال آنکه کاف بر سر فعل درنمیآید. این نقد، به اشکالات نحوی در تحلیلهای سنتی اشاره دارد. چونان خطایی که در نگارش نقشهای رخ دهد، این تحلیلها از دقت علمی دورند.
درنگ: تحلیل «کالاستقم» در کلام سیوطی، به دلیل اشکالات نحوی، نادرست است. |
نفی کلی طبیعی
هیچ کلی طبیعی، مانند کلمه یا عدد، وجود ندارد؛ تنها مصادیق خاص حقیقت دارند. این اصل، به نفی کلیات در فلسفه سنتی و تأکید بر مصادیق وجودی اشاره دارد. چونان ستارگانی که هر یک نوری خاص دارند، مصادیق حقیقت عینیاند.
درنگ: کلیات طبیعی، مانند عدد و کلمه، حقیقتی عینی ندارند و تنها مصادیق خاص وجود دارند. |
اتصاف عدد در خارج
عدد، در خارج، به وصف اتصاف (مانند دو گردو) وجود دارد، نه به وصف اولی. این اصل، به ماهیت وصفی اعداد در عالم خارج اشاره دارد. چونان رنگی که بر جسم نقش میبندد، عدد نیز در ظرف اتصاف معنا مییابد.
درنگ: عدد، در خارج، به وصف اتصاف وجود دارد و حقیقتی مستقل نیست. |
معقول اول و ثانی
زید عالم، معقول اولی است، اما علم، معقول ثانی فلسفی است، زیرا در خارج به وصف اتصاف وجود دارد. این تمایز، به تفاوت میان معقولات اولی (مصادیق) و ثانی (مفاهیم) اشاره دارد. چونان شاخهای که از درخت جدا میشود، معقولات ثانی در ذهن شکل میگیرند.
درنگ: معقولات اولی مصادیق عینیاند و معقولات ثانی، مفاهیم ذهنی و وصفیاند. |
نقد کلی منطقی
کلی منطقی، مانند «الکلی»، تنها در ذهن وجود دارد و معقول ثانی منطقی است. این نقد، به ذهنی بودن کلیات منطقی تأکید میکند. چونان سایهای که در آینه ذهن نقش میبندد، کلی منطقی حقیقتی عینی ندارد.
درنگ: کلی منطقی، تنها در ذهن وجود دارد و فاقد حقیقت عینی است. |
جمعبندی بخش پنجم
این بخش، با نقد مفاهیم اعتباری مانند عدد، کلمه، و کلیات، به غیرواقعی بودن این مفاهیم در برابر حقیقت وجود تأکید کرد. مصادیق خاص، چونان ستارگان درخشان، حقیقت عینی دارند، اما مفاهیم کلی، تنها سایههای ذهنیاند. این نقدها، زمینه را برای فهم توحیدی عالم فراهم میسازند.
بخش ششم: رابطه توحیدی انسان و خدا
شخصیت خدا و تشخص عالم
خداوند، شخص است و عالم، تشخصات اوست. این رابطه، به عبادت و استعانت منجر میشود، چنانکه در آیه إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ (تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم) آمده است. این آیه، به رابطه وجودی و عبادی انسان با ذات الهی اشاره دارد. چونان رودی که به اقیانوس میپیوندد، انسان با عبادت به خدا نزدیک میشود.
درنگ: خداوند شخص است و عالم، تشخصات اوست؛ این رابطه، به عبادت و استعانت منجر میشود. |
نقد تصور مادی از شخص
تصور شخص بهمثابه موجودی با دست و پا برای خدا نادرست است. شخصیت الهی، وجودی غیرمادی و فراتر از هر تعین است. چونان نوری که از ماده آزاد است، ذات الهی از تصورات مادی مبراست.
درنگ: شخصیت الهی، غیرمادی است و از تصورات مادی مانند دست و پا مبراست. |
نزدیکی یا دوری از خدا
خداوند، اگر دوستداشتنی باشد، انسان را به سوی خود میکشد. اگر از او فرار کنیم، مشکل یا در ماست یا در تصورمان از او. این دیدگاه، به جاذبه الهی در عرفان اسلامی اشاره دارد. چونان مغناطیسی که قلبها را به سوی خود میکشد، خدا انسان را به قرب خود دعوت میکند.
درنگ: نزدیکی به خدا، نتیجه عشق و معرفت است و دوری از او، از نقصان انسانی سرچشمه میگیرد. |
نفی مشکل در ذات الهی
مشکل در نزدیکی به خدا، از انسان است، نه از ذات الهی که کمال مطلق است. این اصل، به نقصان انسانی و کمال الهی تأکید میکند. چونان آینهای که غبار گرفته، نقص در انسان مانع انعکاس نور الهی است.
درنگ: مشکل در قرب الهی، از نقصان انسانی است، نه از ذات الهی. |
نفی اول و آخر در خدا
خداوند، نه اول دارد، نه آخر، و نه وسط؛ هر توصیفی از او نارساست. این اصل، به غیب مطلق بودن ذات الهی اشاره دارد. چونان اقیانوسی بیانتها، ذات الهی از زمان و مکان مبراست.
درنگ: ذات الهی، فراتر از زمان و مکان است و از هر توصیف نارسا مبراست. |
تمثیل دزد و سطل
ادعای اول و آخر برای خدا، مانند ادعای دزد درباره مالکیت سطل و خر است که نادرست است. این تمثیل، به مغالطه در توصیف ذات الهی اشاره دارد. چونان سخنی که حقیقت را تحریف میکند، این ادعاها از واقعیت الهی دورند.
درنگ: توصیف ذات الهی با مفاهیمی مانند اول و آخر، مغالطهای نارساست. |
نقد شیئیت بهمثابه مفهوم
شیء، مفهومی اعتباری است و حقیقتی مستقل ندارد؛ تنها وجود، حقیقت است. این نقد، به غیرواقعی بودن مفهوم شیئیت تأکید میکند. چونان سایهای که از نور جدا شده، شیئیت تنها در ذهن فلاسفه وجود دارد.
درنگ: شیئیت، مفهومی اعتباری است و تنها وجود، حقیقت عینی است. |
نقد اطلاق شیء بر خدا
اطلاق شیء بر خدا (شیء لا کالاشیاء) به محدودیتهای مفهومی منجر میشود. این نقد، به نارسایی زبان فلسفی در توصیف ذات الهی اشاره دارد. چونان قفسی که پرنده بیکران را محدود میکند، مفاهیم بشری از توصیف خدا ناتواناند.
درنگ: اطلاق شیء بر خدا، به دلیل محدودیتهای مفهومی، نارساست. |
تمثیل پهلوانسازی مفاهیم
مفاهیمی مانند ماهیت، شیئیت، و کلمه، مانند پهلوانهای ساختگیاند که فلاسفه خلق کردهاند. این تمثیل، به نقد مفاهیم اعتباری در فلسفه سنتی اشاره دارد. چونان مجسمههایی که از سنگ تراشیده شدهاند، این مفاهیم حقیقتی عینی ندارند.
درنگ: مفاهیم ماهیت، شیئیت، و کلمه، ساختههای ذهنی فلاسفهاند و حقیقتی عینی ندارند. |
نقد کفایه آخوند خراسانی
آخوند خراسانی در کفایه، امر را به دو نوع فعلی و اسمی تقسیم کرد، اما نتوانست آنها را یکی کند. این نقد، به محدودیتهای تحلیلهای اصولی در تبیین مفاهیم اشاره دارد. چونان راهی که به مقصد نمیرسد، این تحلیلها از وحدت مفهومی بازمیمانند.
درنگ: تقسیم امر به فعلی و اسمی در کفایه، به دلیل ناتوانی در وحدتبخشی، ناکارآمد است. |
جمعبندی بخش ششم
این بخش، با تأکید بر رابطه توحیدی انسان و خدا، به نفی مفاهیم مادی و اعتباری در توصیف ذات الهی پرداخت. آیه إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ، چونان مشعلی، راه عبادت و قرب الهی را روشن میسازد. نقد مفاهیم شیئیت و کلیات، به ضرورت بازنگری در زبان فلسفی تأکید میکند.
نتیجهگیری نهایی
درسگفتار شماره ۱۰۲۱ استاد فرزانه قدسسره، چونان دریچهای به سوی حقیقت وجود، به کاوش در شخصیت وجود و تشخص در فلسفه اسلامی میپردازد. این گفتار، با نقد مفاهیم سنتی مانند ماهیت، شیئیت، و کلیات، بر اصالت وجود و نفی تعینات در ذات الهی تأکید میورزد. عالم، مجموعهای از ظهورات و تعینات وجودی است که از مبدأ الهی ساطع میشوند. آیه إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ، به رابطه عبادی و وجودی انسان با خدا اشاره دارد و راه را برای قرب الهی هموار میسازد. این اثر، با نفی مفاهیم اعتباری و تأکید بر حقیقت وجود، دعوتی است به سوی بازنگری روششناختی در فلسفه اسلامی و پیوند آن با عرفان توحیدی.
با نظارت صادق خادمی |