متن درس
ظهور و تشخص در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۰۲۳)
دیباچه
هستی، چونان جویباری زلال، در ذات خویش ظهور و تشخص را نهفته دارد و موجودات، در این ظرف بیکران، به نور وجود آشکار میگردند. این کتاب، با الهام از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره در جلسه ۱۰۲۳، به کاوش در مفاهیم بنیادین ظهور، تشخص، و شخص در فلسفه اسلامی میپردازد. این اثر، با نگاهی توحیدی و مبتنی بر حکمت متعالیه، مفهوم شخص را بهمثابه وجود واحد و غیرمتعدد بازتعریف کرده و با نقد تلقیهای عرفی، راهی به سوی فهم فلسفی و علمی این مفاهیم میگشاید. همچنین، با بررسی تأثیرات انقباض در تاریخ و فرهنگ اسلامی، بر ضرورت انبساط فلسفی و اجتماعی تأکید میورزد.
بخش نخست: ظهور و تشخص در هستیشناسی اسلامی
هستی بهمثابه ظرف ظهور
در فلسفه اسلامی، هستی چونان آفتابی است که ذاتاً نورافشانی میکند و موجودات، در این ظرف بیکران، به ظهور میرسند. برخلاف تلقیهای عرفی که شخص را به انسانی محدود با خصوصیات خاص فرومیکاهند، فلسفه اسلامی، شخص را به وجود واحد و غیرمتعدد نسبت میدهد. این دیدگاه، ریشه در حکمت متعالیه دارد که وجود را حقیقتی ظهور یافته و متشخص میداند. کُمون و انقباض، صفتی ثانوی و نسبی است که در نسبت با ظهور معنا مییابد.
درنگ: هستی، ظرف ظهور و تشخص است و کُمون، صفتی نسبی و غیرذاتی است. |
این اصل، بر انبساط ذاتی هستی تأکید دارد. خداوند، بهماهو حق، تنها شخص حقیقی است، زیرا فاقد تعدد، محدودیت، و تعینات است. موجودات عالم، ظهورات فعل الهیاند و ذات مستقلی ندارند. این دیدگاه، با آیه «هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ» (اوست که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید) همخوانی دارد که به ظهور خلق بهواسطه قدرت الهی اشاره میکند.
تشخص بهمثابه وجود ممتاز
تشخص، در فلسفه اسلامی، به معنای وجودی خاص و ممتاز است که موجود را از غیر متمایز میسازد. برخلاف تلقی عرفی که شخص را با خصوصیات و عوارض تعریف میکند، فلسفه، تشخص را ظهوری وجودی میداند. شخص، در این معنا، نه کلی است و نه ماهیت، بلکه وجودی واحد و غیرمتعدد است.
درنگ: تشخص، وجودی ممتاز و غیرمتعدد است که ذاتاً ظهور یافته و فاقد کُمون است. |
برای مثال، زید و عمرو، در نگاه عرفی، اشخاصی متمایز با ذوات مستقلاند، اما در فلسفه، این تمایز، نتیجه تعینات و ظهورات وجودی است، نه ذات. خداوند، بهمثابه وجود مطلق، تنها شخص حقیقی است که فاقد تعین و تعدد است.
نقد تلقی عرفی از شخص و شخصیت
در عرف، شخص به انسانی اطلاق میشود که با خصوصیات خاص، مانند عقل و ایمان، متمایز میگردد. این تعریف، که ریشه در پیشفرضهای عامیانه دارد، شخص را به موجودی جزئی، محدود، و متعدد فرومیکاهد. برای نمونه، عرف به گنجشک یا دیوار شخص نمیگوید، زیرا فاقد عقل و ایماناند. اما این دیدگاه، غیرعلمی است و با حقیقت وجودی سازگار نیست.
درنگ: تعریف عرفی شخص، به دلیل محدودیت به عقل و ایمان، غیرعلمی است و با وجود واحد ناسازگار است. |
فلسفه اسلامی، با نفی ذاتانگاری در موجودات، شخص را به وجود نسبت میدهد. زید، عمرو، یا حتی معصومین علیهمالسلام، ظهورات فعل الهیاند و ذات مستقل ندارند. تنها خداوند، بهمثابه ذاتالوجود، شخص حقیقی است.
جمعبندی بخش نخست
هستی، در فلسفه اسلامی، ظرف ظهور و تشخص است که ذاتاً انبساطی و آشکار است. شخص، در معنای فلسفی، وجود واحدی است که فاقد تعدد، محدودیت، و تعینات است. تلقیهای عرفی، که شخص را به خصوصیات و عوارض محدود میکنند، غیرعلمیاند و نیازمند بازتعریف در چارچوب حکمت متعالیهاند. این بخش، با تأکید بر وحدت وجودی، خداوند را تنها شخص حقیقی معرفی کرده و عالم را ظهورات فعل او میداند.
بخش دوم: نقد زبان عرفی و ضرورت زبان فلسفی
نارسایی زبان عرفی در فلسفه
زبان عرفی، که بر پیشفرضهای روزمره استوار است، برای بیان مفاهیم فلسفی ناکافی است. برای نمونه، واژه «كَانَ» در عرف به معنای ماضی است، اما در قرآن کریم، به ثبوت و دوام دلالت دارد، چنانکه در آیه «كَانَ اللهُ عَلِيمًا حَكِيمًا» (خداوند دانا و حکیم است) آمده است. این تفاوت، به ضرورت تفکیک زبان قرآنی از زبان عرفی تأکید میکند.
درنگ: زبان عرفی، به دلیل فقدان روششناسی علمی، برای بیان مفاهیم فلسفی ناکافی است. |
فلسفه، مانند هر علم دیگر، نیازمند زبانی تخصصی است که مفاهیم را با دقت و روشنی منتقل کند. عرف، با تعاریف غیرعلمی مانند شخص (جزئی، محدود، متعدد)، از فهم حقیقت وجود بازمیماند.
ضرورت ابداع زبان فلسفی
هر علم، از طب تا فیزیک، زبانی تخصصی برای خود ابداع کرده است. برای مثال، واژه «قرص» در عرف به معنای محکم است، اما در طب، اصطلاحی علمی برای داروی فشرده شده است. فلسفه اسلامی نیز نیازمند چنین زبانسازی است تا مفاهیم عمیق خود را به جهانیان عرضه کند.
درنگ: فلسفه اسلامی، برای جهانیشدن، نیازمند ابداع زبانی تخصصی و علمی است. |
متأسفانه، علم دینی در دوران معاصر، به دلیل فقدان زبان علمی جامع، از تأثیرگذاری جهانی بازمانده است. واژگان عاریتی، مانند «موبایل»، بدون درک ریشههایشان در زبان فارسی به کار میروند، که این خود نشانهای از ضعف زبانشناسی علمی است.
چالشهای جهانیسازی فلسفه اسلامی
فلسفه اسلامی، با وجود غنای نظری، به دلیل فقدان زبان علمی، در جهان معاصر مورد توجه قرار نگرفته است. این چالش، ریشه در ناکافی بودن اصطلاحسازی و تکیه بر زبان عرفی دارد. برای نمونه، تعریف عرفی شخص، که آن را به عقل و ایمان محدود میکند، با حقیقت فلسفی وجود ناسازگار است.
درنگ: فقدان زبان علمی، مانع اصلی جهانیسازی فلسفه اسلامی است. |
این نقص، علم دینی را به استفاده از زبان عرفی واداشته و از خلاقیت زبانی محروم کرده است. بازسازی زبان فلسفی، گامی ضروری برای احیای پویایی این فلسفه در جهان معاصر است.
جمعبندی بخش دوم
زبان عرفی، به دلیل محدودیتهای روششناختی، برای بیان مفاهیم فلسفی ناکافی است. قرآن کریم، با زبانی متعالی، از عرف فراتر میرود و فلسفه اسلامی نیز نیازمند زبانی تخصصی است که مفاهیم وجود، شخص، و تشخص را با دقت منتقل کند. فقدان این زبان، مانع جهانیسازی فلسفه اسلامی شده و بازسازی آن، ضرورتی انکارناپذیر است.
بخش سوم: انقباض و انبساط در فلسفه و جامعه
ریشههای انقباض در فلسفه اسلامی
مفهوم کُمون و انقباض، که در برخی جریانهای فلسفی اسلامی نفوذ کرده، ریشه در فلسفههای غیرتوحیدی، بهویژه یونانی، دارد. این مفاهیم، با روح توحیدی فلسفه اسلامی ناسازگارند و نتیجه شرایط تاریخی و سیاسی مسلمین در دوران انقباض فرهنگیاند.
درنگ: انقباض، نتیجه نفوذ فلسفههای غیرتوحیدی و شرایط تاریخی مسلمین است. |
این انقباض، در فرهنگ و روانشناسی اجتماعی نیز نمود یافته و حتی در موسیقی ایرانی، که حتی شادیاش به غم میانجامد، دیده میشود. برای نمونه، آوازهای سنتی، چونان اشکی زلال، در دستگاههای موسیقی جاریاند و این، نشانهای از انقباض فرهنگی است.
آثار انقباض در جامعه اسلامی
انقباض، به گریز جوانان و رکود فرهنگی منجر شده است. پوشش تیره، مانند مشکی و سورمهای، که در عرف بهعنوان «لباس عشق» توجیه میشود، نمادی از این انقباض است. در روایات اسلامی، لباس مشکی مکروه شمرده شده، زیرا با غم و محدودیت همراه است.
درنگ: انقباض، به گریز اجتماعی و رکود فرهنگی منجر شده و نیازمند انبساط است. |
محدودیتهای ظاهری، مانند جداسازیهای جنسیتی در اماکن دینی یا استفاده از تاریکی در مناسک، به جای تربیت معنوی، به انحراف انجامیدهاند. این محدودیتها، روح را در تنگنا قرار داده و از پویایی بازمیدارند.
ضرورت انبساط در فلسفه و جامعه
فلسفه اسلامی، برای کارآمدی، باید با زمینه اجتماعی پیوند یابد. متون دینی، مانند نهجالبلاغه و توحید مفضل، چارچوبی برای انبساط توحیدی ارائه میدهند، اما مورد غفلت قرار گرفتهاند. این متون، چونان چشمههایی زلال، میتوانند فلسفه اسلامی را به سوی پویایی هدایت کنند.
درنگ: متون دینی، مانند نهجالبلاغه و توحید مفضل، منابع انبساط توحیدیاند. |
انبساط، راهحل رفع انقباض اجتماعی و فلسفی است. فلسفه، بدون پیوند با جامعه، به ذهنگرایی منجر میشود و از تأثیرگذاری بازمیماند. علم دینی، برای احیای جایگاه خود، باید از حصارهای انقباضی رها شود.
جمعبندی بخش سوم
انقباض، که ریشه در فلسفههای غیرتوحیدی و شرایط تاریخی دارد، به رکود فرهنگی و گریز اجتماعی منجر شده است. متون دینی، مانند نهجالبلاغه و توحید مفضل، راهنمایی برای انبساط فلسفی و اجتماعیاند. فلسفه اسلامی، با بازسازی زبان و پیوند با جامعه، میتواند پویایی خود را بازیابد و به سوی جهانیسازی گام بردارد.
نتیجهگیری نهایی
هستی، چونان دریایی بیکران، در ذات خویش ظهور و تشخص را نهفته دارد و خداوند، بهمثابه تنها شخص حقیقی، منشأ این آشکارگی است. این کتاب، با الهام از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره، به نقد تلقیهای عرفی از شخص و شخصیت پرداخته و مفهوم فلسفی شخص را بهمثابه وجود واحد تبیین کرده است. انقباض، که نتیجه نفوذ فلسفههای غیرتوحیدی و شرایط تاریخی است، با روح توحیدی فلسفه اسلامی ناسازگار است. ضرورت ابداع زبان فلسفی و پیوند فلسفه با جامعه، راهی به سوی انبساط و پویایی گشوده است. متون دینی، چونان آینههایی شفاف، نور توحید را منعکس میکنند و جامعه اسلامی را به سوی ظهور و انبساط هدایت مینمایند.
با نظارت صادق خادمی |