متن درس
تشخص و عینیت در فلسفه نوین اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه قدسسره (جلسه ۱۰۳۶)
دیباچه
فلسفه اسلامی، چونان دریایی ژرف و بیکران، همواره در پی پیوند با حقیقت وجود و واقعیت عینی بوده است. درسگفتار شماره ۱۰۳۶، که در حوزه فلسفه خارج ارائه شده، با رویکردی نقادانه و نوآورانه، مفهوم تشخص را به مثابه محور بازتعریف فلسفه نوین اسلامی پیش میکشد. این گفتار، با نفی مفاهیم کلی و ذهنی، فلسفه را به سوی عینیت و وجود متشخص رهنمون میسازد و با تکیه بر آرای فیلسوفان بزرگی چون شیخ اشراق و ملاصدرا، به بازاندیشی در مبانی فلسفی و پیوند آن با زندگی اجتماعی و دینی میپردازد.
بخش نخست: مفهوم تشخص و عینیت در فلسفه
تشخص: جوهره وجود عینی
تشخص، به مثابه روح وجود، حقیقت شخص و صفت شخصیت را در گرو تحقق عینی و خارجی میداند. شخص، در این دیدگاه، همان واقعیت خارجی است که با هستی و عینیت پیوندی ناگسستنی دارد. فلسفه، به عنوان علمی که در پی حقیقت است، باید از مفاهیم ذهنی و کلی فاصله گیرد و به سوی عینیت و واقعیت متشخص حرکت کند. این رویکرد، همسو با حکمت متعالیه ملاصدرا، بر اصالت وجود تأکید دارد و تشخص را نه یک صفت ذهنی، بلکه نفس وجود شیء میداند.
نفی مفاهیم کلی و ذهنی
مفاهیم کلی و ذهنی، که گاه فلسفه سنتی را در خود فرو بردهاند، باید از قلمرو فلسفه کنار نهاده شوند و به متکلمان واگذار گردند. فلسفه، چونان چراغی که راه حقیقت را روشن میکند، باید با هستی و عینیت سروکار داشته باشد. این نقد، که ریشه در رئالیسم فلسفی دارد، مفاهیم ذهنی را از واقعیت خارجی جدا میداند و بر ضرورت تمرکز بر وجود متشخص تأکید میورزد.
تمایز تشخص و امتیاز
تشخص با امتیاز تفاوت بنیادین دارد. امتیاز، مقیاسی ذهنی است که به مقایسه و کلیت منجر میشود، حال آنکه تشخص، نفس وجود شیء است. امتیاز، چونان سایهای است که در ذهن انسان شکل میگیرد، اما تشخص، نور وجودی است که واقعیت عینی را آشکار میسازد. این تمایز، با منطق فلسفی حکمت متعالیه همخوانی دارد و بر ماهیت عینی تشخص تأکید میکند.
بخش دوم: نقد فلسفه سنتی و بازتعریف آن
محدودیتهای شخصیت در فلسفه سنتی
در فلسفه سنتی، بحث از شخصیت در مراتب پایینتر وجود، مانند انسانها، مطرح شده، اما در مراتب متعالی، چون خداوند و عقول، این مفهوم کمرنگ میگردد. این گفتار، با نقد این رویکرد، بر ضرورت حفظ تشخص در تمامی مراتب وجود تأکید میکند. خداوند، به مثابه حقیقت متعالی، دارای شخصیتی عینی و واقعی است که درک آن، ایمان حقیقی را در انسان برمیانگیزد.
نقد رفتار مشابه مؤمن و کافر
این گفتار، با نگاهی نقادانه، به شباهت رفتاری میان مؤمنان و کافران اشاره دارد و آن را نتیجه نبود درک تشخص الهی میداند. هنگامی که خداوند به صورت متشخص و عینی درک نشود، ایمان به مفهومی کلی و ذهنی فروکاسته میشود و تفاوت میان مؤمن و کافر در عمل کمرنگ میگردد. این نقد، با اخلاق دینی و ضرورت معرفت شهودی همسو است.
عصمت و تشخص الهی
عصمت انبیا و اولیا، نه صفتی جداگانه، بلکه نتیجه درک عینی و متشخص خداوند است. این درک، چونان آینهای که حقیقت الهی را بازمیتاباند، مانع از گناه میشود. عصمت، در این دیدگاه، ظهور تشخص پروردگار در وجود انسان است و با عرفان عملی و الهیات شهودی پیوندی عمیق دارد.
بخش سوم: تحلیل آرای شیخ اشراق و ملاصدرا
نقد ملاصدرا به شیخ اشراق
ملاصدرا، با اشاره به آرای شیخ اشراق، از تناقض ظاهری در دیدگاه او انتقاد میکند. شیخ اشراق تشخص را به وجود نسبت میدهد، اما وجود را مفهومی و غیرحقیقی میشمارد. این تناقض، که در اسفار اربعه (جلد اول، صفحه ۱۱) مورد بحث قرار گرفته، نتیجه نبود تقریر دقیق و ویرایش آرای فلسفی است. این نقد، با روششناسی فلسفی و ضرورت بازاندیشی در آرای فلاسفه همخوانی دارد.
نابغه بودن شیخ اشراق
شیخ اشراق، به رغم اتهام اصالت ماهیت، فیلسوفی متشخص و نابغه بوده است. این گفتار، با دفاع از او، بر محدودیتهای اجتماعی و نبود استاد به عنوان موانع پیشرفت او تأکید میکند. در مطارحات (صفحه ۵۰۵)، شیخ اشراق از نبود استاد و مشکلات اجتماعی سخن میگوید که مانع از تبیین دقیق آرای او شده است.
تشخص در آرای فارابی
فارابی، وجود را متشخص و وابسته به محفوظات میداند و امتیاز را به ماهیت یا مفهوم نسبت نمیدهد. این دیدگاه، که مورد تأیید ملاصدرا قرار گرفته، بر اصالت وجود تأکید دارد و با معرفتشناسی صدرایی همخوانی دارد.
بخش چهارم: معرفتشناسی و تشخص
نفی علم حصولی و تأکید بر علم حضوری
این گفتار، با نفی علم حصولی، تمام معرفت را حضوری و متشخص میداند. علم، در این دیدگاه، نه صورتی ذهنی، بلکه حضوری عینی است که با واقعیت وجود پیوند دارد. این مفهوم، با معرفتشناسی صدرایی و نقد علم حصولی همسو است.
نفی کلیت و مفهوم
کلیت و مفهوم، چه در ذهن و چه در خارج، وجود ندارند و همهچیز متشخص است. این گفتار، عالم را مجموعهای از تشخصات میداند و تفاوتهای ظاهری را به قرب و بعد وجودی نسبت میدهد. این دیدگاه، با اصالت وجود و نقد ایدهآلیسم همخوانی دارد.
نقد ادراک حسی
ادراکات حسی، گاه به خطا به کلیت و مفهوم منجر میشوند. این گفتار، با مثالی از حرکت ماشین و ادراک نادرست زمین، خطای حسی را دلیل ایجاد مفاهیم کلی میداند. این نقد، با معرفتشناسی و تحلیل ادراکات حسی همسو است.
بخش پنجم: فلسفه و پیوند با علوم و جامعه
برتری فلسفه بر علوم تجربی
فلسفه، به دلیل موضوع گستردهتر خود (وجود متشخص)، از علوم تجربی که به ماده محدودند، فراتر میرود. فیلسوف، چونان دیدهبانی که افقهای وجود را مینگرد، باید بیش از عالم تجربی با حقیقت سروکار داشته باشد. این دیدگاه، با فلسفه علم و ضرورت پیوند فلسفه و تجربه همخوانی دارد.
کاستی فلسفه کنونی
فلسفه کنونی، به دلیل ذهنگرایی، از علوم تجربی عقب مانده است. این گفتار، با نقد مفهومگرایی، فلسفه را به تمرکز بر وجود متشخص و عینیت دعوت میکند. این نقد، با رئالیسم فلسفی و تحلیل تاریخ فلسفه همسو است.
قدرت انبیا و ارتباط با هستی
انبیا، با ارتباط با هستی متشخص، به قدرتی بینظیر دست یافتهاند. این گفتار، با استناد به روایات، قدرت انبیا را نتیجه درک تشخص و واقعیت عینی هستی میداند. این مفهوم، با عرفان نظری و الهیات شهودی همخوانی دارد.
بخش ششم: مسائل اجتماعی و سیاسی
نقد غلبه ایمان زوری
این گفتار، با استناد به روایت سلیم بن قیس، به غلبه ایمان زوری بر ایمان طوعی در تاریخ اسلام اشاره میکند. غلبه سیاسی برخی جریانها، نتیجه ضعف در درک تشخص الهی و ایمان حقیقی است. این نقد، با فلسفه سیاسی و تحلیل تاریخ اسلام همخوانی دارد.
محدودیتهای اجتماعی و غیبت امام
غیبت امام، نتیجه نبود زمینه اجتماعی و غلبه دشمنان است. این گفتار، با تحلیل الهیات شیعی، به ضرورت ایجاد زمینههای اجتماعی برای تحقق معرفت متشخص اشاره میکند.
نقد وضعیت کنونی علم دینی
علم دینی، به دلیل نبود تمرکز بر تشخص و عینیت، گرفتار مشکلات است. این گفتار، با نقد وضعیت کنونی، به ضرورت اصلاح معرفت دینی و بازگشت به واقعیت عینی دعوت میکند. این دیدگاه، با فلسفه اجتماعی و ضرورت بازاندیشی همسو است.
بخش هفتم: بازخوانی فلسفه و سیاست دینی
فلسفه تشخصی و حرکت انقلابی
فلسفه تشخصی، به مثابه بنیانی برای حرکت انقلابی، باید با عینیت و واقعیت سروکار داشته باشد. این گفتار، با تأکید بر پیوند فلسفه و عمل، به بازخوانی سیاست دینی دعوت میکند. این دیدگاه، با فلسفه سیاسی و ضرورت پیوند فلسفه و عمل همخوانی دارد.
نقد فروکاستن اسمای الهی
اسمای الهی، چون خبیر، بصیر و علیم، هر یک معانی متمایزی دارند و نباید به یکدیگر فروکاسته شوند. این گفتار، با تأکید بر تشخص هر اسم، بر ضرورت حفظ تمایز صفات الهی تأکید میکند. این دیدگاه، با الهیات عرفانی همخوانی دارد.
نقد گذشتهنگری فلسفه
فلسفه نباید به گذشته و مفاهیم کلی محدود شود. این گفتار، با نقد گذشتهنگری، فلسفه را به مواجهه با مسائل کنونی و عینیت دعوت میکند. این دیدگاه، با روششناسی فلسفی و ضرورت بهروزرسانی همخوانی دارد.
جمعبندی
درسگفتار شماره ۱۰۳۶، با رویکردی نقادانه و نوآورانه، مفهوم تشخص را به مثابه محور فلسفه نوین اسلامی معرفی میکند. این گفتار، با نفی مفاهیم کلی و ذهنی، فلسفه را به سوی عینیت و وجود متشخص رهنمون میسازد. با نقد آرای شیخ اشراق و ملاصدرا، و تأکید بر محدودیتهای اجتماعی فلاسفه، این گفتار بر ضرورت بازگشت به واقعیت عینی در همه مراتب وجود تأکید میورزد. پیوند فلسفه با زندگی اجتماعی و دینی، و بازخوانی سیاست دینی، راهی برای احیای فلسفه اسلامی در خدمت جامعه ارائه میدهد. فلسفه تشخصی، چونان چراغی فروزان، میتواند مبنای حرکت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی قرار گیرد و با تمرکز بر وجود متشخص، به احیای معرفت دینی یاری رساند.